دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1021642
تعداد نوشته ها : 4306
تعداد نظرات : 4
 روايت 91
-----------کد لوگوي ما--------- ----- ------
----
Rss
طراح قالب

نگرش به قرآن، روش ها و گونه هاي متعددي داشته و دارد. اولين گرايش، رهيافت متن گرايانه است كه طرفداران آن عقيده دارند كه مولف هر متن، داراي مقصود و مقصد معين است و كار اصلي خواننده، كشف همان نيت است. همچنين بر اين باورند كه خداوند، با زبان بشري به گفتگو با انسان پرداخت. ● اشاره: اين مقاله با استناد به قرآن سيره سياسي امام خميني(ره) را در سالهاي پس از انقلاب مورد بررسي قرار داده است. نگارنده كوشيده است با جستجو در آثار و گفته ها و سيره عملي امام راحل سيره سياسي ايشان را با استناد به برخي آيات قرآن تجزيه و تحليل نمايد. اراده، عنايت خداوند، استقامت در حفظ دين و تاكيد بر حفظ وحدت از عناصر تاثيرگذار در برپايي حكومت اسلامي و حفظ آن معرفي شده است. احياي نماز جمعه و امر به معروف و نهي از منكر و يادآوري ايام الله جهت سرمشق گرفتن از آن ايام، از ديگر مندرجات مقاله است. در پايان به تشريح مباني قرآني فرماندهي نظامي امام، بويژه اثبات تجاوزگري دشمن بعثي به جهانيان پرداخته است نگرش به قرآن، روش ها و گونه هاي متعددي داشته و دارد. اولين گرايش، رهيافت متن گرايانه است كه طرفداران آن عقيده دارند كه مولف هر متن، داراي مقصود و مقصد معين است و كار اصلي خواننده، كشف همان نيت است. همچنين بر اين باورند كه خداوند، با زبان بشري به گفتگو با انسان پرداخت. از اين رو در همين قالب و ادوات بايد به تفسير كلام او نشست و مقصد مطلوب او را دريافت; يعني در ساحت ظهور عرفي زيست و ذره اي از آن تخطي نكرد. دومين گرايش، رهيافت تاويلي است. علاقه مندان به اين رهيافت، اعتقاد دارند كه كلام خدا را نبايد در سطح كلام بشري فرود آورد، زيرا سخن وي، القاي يك سويه نيست تا آدمي بشنود و به اكتشاف برخيزد بلكه روي سخن با گوهر وجود آدمي دارد و تنها در اين گفت و شنود است كه رفت و آمد معني تحقق مي يابد. در قرن اخير، گرايش جديدي به نام «گرايش عمل گرايانه» پديدار گشت كه به جاي سلوك فردي، بر ميزان و چگونگي عمل اجتماعي تاكيد دارد. به نظر اينان، عمل صالح اجتماعي است كه بر توفيقات درك و فهم قرآن مي افزايد. از اين رو عارف سر در گريبان و دانشور چشم بر اوراق، نمي توانند آفاق وحي را در نوردد، چرا كه قرآن نيامده است تا بر معلومات بشري نكته يا نكته هايي بيفزايد - هر چند از فوايد ثانويه آن به شمار رود - همچنين، قرآن مانند كتاب بودا نيست تا دستگيري آدمي در سلوك فردي و عبور از عقبه هاي آن باشد، بلكه قرآن، كتاب ساخت و ساز جامعه آرماني است. از اين رو، تنها در يك سلوك اجتماعي است كه مي توان پرسش ها را ديد و در استنطاق توفيق مند با آيات وحي قرار گرفت. امام خميني، سه گونه گرايش تفسيري را ناهمساز نديد و در بيانات و نوشته هاي خويش، از هر يك بهره گرفت. ايشان در آثار فقهي خود، متن گراست و همان روش سنتي در برگشت فلان ضمير به فلان مرجع مداقه هاي فقيهانه اي كرده است.[۱] در نوشته ها و آثار عرفاني و تربيتي خود نيز شيوه تاويل را بر مي گزيند و به «دعوات قرآن و جهات روحيه و معارف الهيه آن» توجه مي نمايد و بر دقت هاي ادبي علما در فهم قرآن خرده مي گيرد.[۲] با اين همه، امام خميني در جايگاه رهبري نهضت اسلامي و مصلح اجتماعي، نگاه ديگري به قرآن برگزيد و كوشيد آن را راهنماي سيره سياسي خود قرار دهد. به همين دليل، ايشان بر خلاف مفسران سنتي و يا تاويل گرا، از آيه «قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثني و فرادي» قيام در برابر ظلم و ستم را برداشت مي كند و از آن، منشوري براي مبارزه مي سازد.[۳] بدين ترتيب، امام خميني در عرصه عمل سياسي، تفسيري عمل گرايانه از قرآن دارد و مي كوشد با تحليل و معرفتي كه از اوضاع زمانه خويش دارد به درك معنايي و زماني آيات قرآن نزديك شود و با بهره مندي از چنين مفاهمه و قرابتي، هم غايت و هم روش مبارزاتي خود را از قرآن تعريف و تبيين نمايد. شايد اين مهم ترين مسئله اي باشد كه امام خميني را از ساير علماي معاصرش، جدا مي سازد و آنان را در دو سوي تقيه (انزوا) و ستيز مستقر مي نمايد. اين مسئله نيز به نوبه خود به ما نشان مي دهد كه چگونه يك مصلح ديني، همواره در تلاش است تا علاوه بر كليات انديشه خود، حتي عمل سياسي خويش را به قرآن مستند كند. از اين رو، مقاله حاضر تلاش مي كند تا با كنكاش در آثار، گفته ها و سيره عملي امام خميني، مستندات قرآني سيره سياسي ايشان را در سالهاي پس از انقلاب اسلامي در يابد و با تكيه بر اشاره يا صراحت گفته و بياني از ايشان به اين مهم نايل آيد. به طور كلي سيره و منش سياسي امام خميني(ره) را مي توان در ۵ عنوان مورد بحث و بررسي قرار داد: ۱) برپايي حكومت اسلامي و حفظ آن گذشته از اين كه انقلاب اسلامي، برخاسته از چه علل و عواملي بود، اين انقلاب در ۲۲ بهمن ۵۷ به پيروزي رسيد و توانست با نفي نظام شاهنشاهي، ساختاري بر ويرانه هاي آن بنا كند كه در ايران مسبوق به تجربه نبود. اما اينكه چگونه اين پويش انقلابي منجر به چنين حادثه اي شد؟ به عقيده امام خميني «تغيير انفسي» بود كه بنا به آيه مباركه «ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم»(رعد/ ۱۱) در مردم به وجود آمد.[۴] با اين همه، پديد آمدن شرايط ذهني و عيني چنين تغييري نيز به تاكيد امام محصول اراده و عنايت خداوند بود. تاثير عنايت خداوند در پيروزي نهضت اسلامي، به گونه اي بود كه به گفته ايشان: «اين انقلاب نه به تبليغات من و شما به راه افتاد و نه هم روحانيت، جنود خداوند بود هيچ كس از جناح هاي سياسي نمي تواند ادعا كند كه او خالق انقلاب است، اگر اراده خداوند به آن تعلق نمي گرفت حتي شعار مرگ بر سلطنت پهلوي نيز بر زبان هيچ يك از شماها جاري نمي شد.»[۵] در واقع، انقلاب اسلامي در ديد كلان امام خميني به توحيد افعالي، فعلي از افعال خداوند به حساب مي آمد كه به عنايت و اراده او به سرانجام رسيده بود. امام خميني، انقلاب اسلامي را بارزترين مصداق «قيام لله» مي دانست كه درست سي و چهار سال قبل از پيروزي نهضت در نخستين اطلاعيه سياسي خود، علماي دين را به آن فرا خوانده بود. اين قيام كه تنها موعظه پيامبر(ص) در آيه مباركه «قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثني و فرادي» قلمداد مي شد به قول «عماد بزي» معرف كل حركت سياسي امام خميني در طول نهضت اسلامي و بالتبع معياري براي سنجش ماهيت و آرمانهاي ديني آن تلقي مي گرديد. وجه ايجابي يا مهم ترين دستاورد اين قيام، حكومت ديني بود كه در سال ۱۳۵۸ بنا به پيشنهاد امام خميني و نيز حمايت مردم، در قالب جمهوري اسلامي تبلور يافته بود. از اين رو، امام خميني در فرداي پيروزي انقلاب كه به عقيده ايشان مفاد آيه مذكوره تحقق يافته بود، بلافاصله آيه شريفه «فاستقم كما امرت و من تاب معك» را تلاوت مي كند و حفظ جمهوري اسلامي را به استقامت، نلرزيدن و صحنه را در نيمه راه ترك نكردن تاويل مي برد. در واقع امام خميني آيه «قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثني و فرادي» را براي شوريدن و برانداختن و آيه «فاستقم كما امرت و من تاب معك» (هود/ ۱۱۲) را براي نگه داشتن تفسير مي كند و يكبار ديگر تلاش خود را در وضعيتي ديگر مستند به آيات قرآن مي نمايد.[۶] ۲) تلاش براي اعتصام و پرهيز از تشتت داخلي امام خميني چه در دوره بحران و چه در دوره تثبيت تلاش مي كرد تا با دعوت از سران احزاب و جمعيت هاي سياسي به گفتگوي متقابل و يا نصيحت هاي پي در پي، آنان را به اعتصام و وحدت فرا خواند. اين فراخوان كه بارها نيز از سوي ايشان به دو آيه «واعتصموا بحبل الله جمعيا و لا تفرقوا» (آل عمران/ ۱۰۳) و «اطيعوا الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم»(انفال/ ۴۶) مستند مي شد در بر گيرنده وفاق و عدم منازعه اي بود كه تنها مي توانست پيرامون «حبل الله» تحقق يابد. به گفته امام خميني آيه اول در بر دارنده دو دستور الزامي است، الزام اول جنبه امري دارد و آن تمسك جستن به «حبل الله» است و الزام دوم بالتبع نهي از تفرقه و جدايي است[;۷] نكته مهم در الزام اول آن است كه به عقيده امام خميني «دستور به اجتماع» يك امر بشري است و ماهيتي ديني يا غير ديني ندارد، آنچه كه خداوند، فراتر از آن مي طلبد: اعتصام به «حبل الله» است.[۸ ] در واقع مشخصه اصلي وفاق ديني، صرف اجتماع نيست بلكه ماده و يا محور اجتماع است كه به صراحت امام خميني در «جهت الهيت مسئله»[۹] خلاصه مي شد. اين جهت، همان رمز پيروزي انقلاب است[۱۰] كه باز به گفته ايشان اگر از ميان رود، هم نهضت در تحقق آرمان هاي خود عقيم مي ماند و هم جمع به هم پيوسته يمان به يك منازعه دامنه دار آشفته مي شود. منازعه اي كه به فرموده ي خداوند در آيه چهل و ششم از سوره انفال: ««اطيعوا الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم» ناتوانمان مي كند و رنگ و بويمان را نيز مي برد.[۱۱] از اين رو، امام خميني، از روزهاي اوليه پيروزي انقلاب اسلامي تا آخرين لحظات عمر شريفشان، همواره از منازعه اي كه به مرز فشل كنندگي مي رسيد به نصيحت يا به غيظ به آن خاتمه مي بخشيد و مانع تبديل شدن چنين گسست غير فعالي به يك شكاف فعال مي شد. ايشان چه در زمان تشكيل دولت موقت كه امام در حكم نخست وزيري مرحوم مهندس مهدي بازرگان تاكيد نموده بود كه كابينه خود را از تمامي احزاب و جناحهاي سياسي تشكيل دهد و با شوراي انقلاب تشريك مساعي نمايد، و چه در دوره اي كه منافقين به گروهي معاند و برانداز مبدل شدند و چه به هنگامي كه نيروهاي طرفدار نظريه حكومتي ايشان به اختلافات سياسي متنوعي دامن زدند، اول تلاش مي نمود با رويه جذب و عدم طرد، حتي منافقين را مجددا به آغوش ملت باز گرداند و در درجه بعد همه آنها را حول اسلام گرد هم آورد. در ذيل به برخي از بيانات ايشان اشاره مي كنيم. به مناسبت افتتاح مجلس شوراي اسلامي در مورخ ۷ / ۳ / ۱۳۵۹ افزودند: «هيچ يك از نهادهاي جمهوري اسلامي خصوصا مجلس و رئيس جمهوري و دولت براي يكديگر و ديگران كارشكني نكنند و خود را به طور جدي در خدمت اسلام و كشور در آورند تا خداي متعال آنها را پشتيباني فرمايد و نداي آسماني انسان ساز «واعتصموا بحبل الله جمعيا و لا تفرقوا» را در نظر داشته و اطاعت نمايند و از منازعه و تفرقه اجتناب نمايند و به امر آموزنده الهي گوش فرا دهند «و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم» كه دنباله آن تنازع، فشل و شكست و رفتن رنگ و بوي و آبروست»[۱۲] در بعد خارجي نيز، امام خميني تلاشهاي زيادي به منظور ايجاد وحدت بين مسلمين به انجام رسانيد،[۱۳ ]روش هايي كه ايشان به منظور دستيابي به وحدت اتخاذ كرد، عبارت بود از: ۱) آگاهي دادن به مسلمانان درباره اينكه اختلافات ميان آنها سطحي و جزئي است و قرآن مجيد براي همه مقدس و خاتم بودن حضرت محمد(ص) بر همگان آشكار است. ۲) ايراد سخنراني درباره اهميت رسيدن به وحدت و در واقع باز يافتن شرافت از دست رفته و شكست دادن استعمار گران و كسب استقلال واقعي، ۳) ايجاد جوي برادرانه به منظور بحث و تبادل نظر ميان علماي شيعي و سني، ۴) آشنا ساختن مسلمانان به معناي حقيقي اوليه اشكال مختلف عبادت هاي اسلامي، به ويژه نماز جمعه و حج. ۳) احياي امر به معروف و نهي از منكر امام خميني سلطنت پهلوي را بزرگترين منكري مي دانست كه مي بايست بر چيده شود تا بزرگترين معروف يعني حكومت ديني بر پا و زمينه ساز ساير معروفات الهيه گردد. از اين رو ازاله شرور و اقامه معروفات مهم ترين غايات نهضت ايشان است كه حتي با برپايي حكومت اسلامي به فرجام خود نزديك نمي شود. در واقع، انقلاب اسلامي در وجه سلبي خود يك منكر را برداشته و در وجه ايجابي خود، معروفي را بنيان نهاده است و اين مقدمه يا اول راه است و طي كليه منازل، بسته به احياء و تداوم اصل امر به معروف و نهي از منكر است كه بر همگان، اعم از مردم و حكومت، واجب به شمار مي آيد. از اين رو يكي از افعال حكومتي امام خميني در عصر جمهوري اسلامي، امر و نهي سران سه قوه، مسوولين رده پايين و حتي مردم است و در مقابل نيز از مردم مي خواهد تا از باب «نصيحه ائمه المسلمين» دولتمردان خود را نصيحت و ارشاد نمايد. سيره و بيان امام خميني پس از تشكيل حكومت اسلامي در ايران، تا حدودي در عمل به امر به معروف و نهي از منكر متفاوت است، در پاره اي از موارد، امر به معروف و نهي از منكر را تكليفي همگاني مي داند كه هم شامل اقشار مختلف جامعه است[۱۴] و هم دستگاه هاي حكومتي. در پاره اي از موارد آن را بر عهده دائره اي مستقل از دولت مي دانست كه فحشاء و منكرات را از جامعه برچيند.[۱۵] و در برخي از موارد آن مبارزه با منكرات را يكي از وظايف شهرباني شمرده اند.[۱۶] از بيانات متعددي كه ايشان دارند[۱۷] استفاده مي شود كه امر و نهي، وظيفه آحاد ملت و همه اركان دولتي است و مراتبي كه محتاج عمل است، ابتدا بر عهده حكومت است كه در صورت كوتاهي آن، مردم خود موظف به نهي از منكر و جلوگيري از نفوذ عناصر فاسد و رواج منكرات هستند. با اين همه، با توجه به ذو مراتب بودن امر به معروف و نهي از منكر در روايات و فتاوي امام خميني در عمل به آيات «فلتكن منكم امه يدعون الي الخير و يهنون عن المنكر» و غير از آن در عصر جمهوريت، انجام مراحل نهايي امر به معروف و نهي از منكر همچون ضرب و جرح و يا كشتن را نيازمند به اذن حاكم اسلامي مي داند. بايد مسلمان اين طور باشد كه هر كه مي خواهد باشد، خليفه مسلمين، هر كه مي خواهد باشد، اگر ديد پايش را كنار گذاشت، شمشيرش را بكشد كه پايت را راست بگذار.[۱۸] ۴) ذكر ايام الله به عنوان دومين ماموريت الهي يكي از جالب ترين رفتار و سيره سياسي امام خميني در عصر حكومت كه كمتر مورد توجه قرار گرفته است ذكر ايام الله است كه خود قبلا در تفسير آيه مباركه «ولقد ارسلنا موسي بايتانا ان اخرج قومك من الظلمات الي النور و ذكر هم بايام الله»(ابراهيم/ ۵) مفاد آن را همانند حضرت موسي بن عمران(ع)، از ماموريت هاي خويش مي دانست، ماموريت اول، همان خروج مردم از ظلمت استبداد به نور آزادي بود كه با وقوع انقلاب اسلامي تحقق يافته بود، دومين ماموريت نيز ياد ايامي بود كه به خدا تعلق داشت، در واقع ياد ايام الله، ياد نقاط عطفي از تاريخ آن خروج است كه تذكر به آن به مثابه زنده نگه داشتن آن حادثه تاريخي «خروج» است. امر دومي كه فرموده است خداي تبارك و تعالي به حضرت موسي «و ذكر هم بايام الله» اينها را متذكر كن به ايام خدا، همه ايام مال خداست لكن بعضي از ايام يك خصوصيتي دارد كه براي آن خصوصيت يوم الله مي شود. روزي كه پيغمبر اكرم(ص) هجرت كردند به مدينه اين روز ايام الله است. در ادامه وي با تصريح به فلسفه «ذكر هم بايام الله» مي افزايد: «بايد يادآوري كنيد اين ايام الله را چنانچه كرديد از ياد نبايد برود اين ايام الله; براي اينكه اين ايام اند كه آدم سازند، در اين ايام است كه جوان هاي ما را از عشرتكده ها بيرون مي آورد به ميدان جنگ مي برد. اين ايام الهي هست كه ملت ما را بيدار مي كند و بيدار كرد...[۱۹] قضايايي كه در ايام الله رخ داده است براي تاريخ و انسانها در طول تاريخ آموزنده و بيدار كننده است، حوادث بزرگ تاريخ كه قرآن مجيد هم از بعضي آنها ياد كرده است سرمشقي براي ساختن جامعه ها و اشخاص و جامعه عصر ما كه عصر انقلاب است و در كشور ايران كه كشور انقلاب و شاهد بسياري از حوادث بزرگ است كه بايد آنها را ايام الله محسوب كنيم. ۵) مباني قرآني فرماندهي نظامي امام شايد يكي از رخدادهاي مهمي كه حكومت اسلامي در عصر امام خميني را تحت الشعاع خود قرار داد آغاز جنگ عراق عليه ايران در ۳۱ شهريورماه ۱۳۵۹ بود. گذشته از اينكه علل و عوامل شروع اين جنگ چه بود؟ و سرانجام آن به كجا انجاميد؟ اين جنگ دنباله انقلاب اسلامي بود كه بسياري از جنبه هاي انقلاب را تبلور مي بخشيد. آنچه كه در اين جنگ اهميت يافت فرماندهي كل قوا يا رهبري جنگ توسط امام خميني بود يعني همان كسي كه رهبري انقلاب را تا پيروزي بر عهده داشت و با بهره مندي از آن مكانيسم، به هدايت جنگ پرداخت، جنگ عراق و ايران كه به تدريج در گفته هاي حضرت امام به دفاع مقدس شهرت گرفت داراي مراحلي بود كه رهبري امام خميني در كليه اين مراحل، در واقع تداوم همان رهبري در انقلاب است كه با استفاده از مكانيسم مرجعيت و بهره مندي از سيطره فرهمندي خود، مردم را به بسيج دعوت كرده است، اثبات اينكه «عراق متجاوز است و ما تنها دفاع مي كنيم و انگيزه مان از ادامه جنگ نيز دفاعي بوده و با هدف تنبيه متجاوز، دشمن را در خاكش دنبال مي كنيم» مهم ترين متغيري است كه امام خميني همواره آن را به آيات قرآن كريم، مستند و مردم را به استناد چنين آياتي به جنگ عليه دشمن فرا مي خواند، ايشان با اشاره به آيه نهم سوره حجرات «و ان طائفتان من المومنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت احداهما علي الاخري فقاتلوا التي تبغي حتي تفيء الي امر الله فان فاءت فاصلحوا بينهما بالعدل و اقسطوا ان الله يحب المقسطين» مي فرمايد: مع الاسف در عين حالي كه در قرآن كريم است كه اگر دو طايفه اي از مسلمين با هم اختلاف كردند شما مصالحه بدهيد بين آنها و اگر چنانچه يكي از آنها باغي باشند و طاغي باشند، با او قتال كنيد تا اينكه سر نهد به احكام خدا. كدام يك از كشورهاي اسلامي بررسي كردند در اين كه طاغي و باغي كيست و آن كسي كه هجوم كرده است كيست تا اينكه همه به امر خدا با او مقاتله كنند؟ بر كدام مملكت اسلامي پوشيده است اين معنا كه صدام به ما بغي كرده است و طغيان كرده است و ظلم كرده است و هجوم كرده است، چرا ممالك اسلامي به آيه شريفه اي كه مي فرمايد كه «فقاتلوا التي تبغي حتي تفيء الي الله» چرا عمل نمي كنند؟[۲۰] بنا به يك پژوهش انجام گرفته،[۲۱] از مجموع ۹۱۴ عبارت و پاراگراف استخراج شده از سخنان امام خميني درباره جنگ ايران و عراق، ايشان جهت بسيج مردم در مقابله با تهاجم عراق، در ۳۴۶ مورد از متغيرهايي استفاده كرده اند كه از جنس درون ديني اند، متغيرهايي كه معمولا مستند به سيره جنگي پيامبر(ص) و آيات مربوط به جهاد دفاعي مي باشند. با اين همه كاركرد مرجعيت ديني و كاريزماتيك امام خميني در رهبري جنگ مذكور بدون عبور از متغيرهاي دنيوي و برون ديني ناممكن بود. در واقع اين مرجعيت براي موفقيت در بسيج و اداره جنگ يكسره از متغيرهاي ديني توشه نگرفته است و با عبور از دنيا و به عبارتي دقيق تر در جوف آن توانسته است كاركرد مثبت خود را نشان دهد، به همين دليل است كه امام خميني در ۵۶۸ مورد از ۹۱۴ مورد فوق الذكر در بسيج توده ها از متغيرهاي برون ديني بهره جسته است. پي نوشتها در دفتر روزنامه موجود است. دكترعبدالوهاب فراتي روزنامه رسالت


دسته ها :

مكتب سياسي امام خميني مبتني بر اصولي است كه امام خميني در طول دوران مبارزاتي خويش از نخستين اثر خويش در سال ۱۳۲۳ در كتاب كشف الاسرار تا آخرين مكاتبات خويش در سال ۱۳۶۸ آنها را ارائه نموده است. هر چند پس از امام خميني در تفسير اين اصول اختلاف نظرهايي شكل گرفته است و ديدگاههاي مختلف در جزئيات تفكر سياسي امام خميني ظاهر شده است، اما به نظر مي رسد اصول مكتب سياسي امام خميني را مي توان با مراجعه به آثار مكتوب و شفاهي ايشان تدوين نمود. نامي آشنا و محبوب است. امام خميني مرد قرن و احياگر ميراث عظيم اسلامي در جهان امروز است. به رغم سيطره تمدن غربي بر جهان امروز و شيفتگي بسياري به زرق و برق آن امام خميني كسي بود كه راه جديدي را براي انسان امروز ارائه نموده و به تعبير انديشمند پسامدرن فرانسوي ميشل فوكو(۱) منادي معنويت و روحي جديد براي جهان بي روح در عصر حاضر گرديد. پايداري او در طول بيش از سه دهه تلاش و مجاهدت خستگي ناپذير ميراث گرانبهايي براي مسلمانان و شيفتگان وي برجاي گذارد و سنتي نو و مكتبي اصيل براي احياي ارزشها و اصول اسلامي در جهان امروز ارائه كرد. مكتب سياسي وي مبتني بر اصول و اركاني بنيادين بوده و آراء و انديشه هاي وي راهنماي انديشه و تفكر اصيل اسلامي است. با گذشت بيش از دو دهه از ارتحال امام خميني انديشه ها و آراء وي مورد تفسيرها و ديدگاههاي گوناگون و گاه متعارض قرار گرفته است. گاه برخي از ابعاد انديشه و عمل سياسي امام خميني مورد ابهام و حجاب معاصرت قرار گرفته است. بسياري به خاطر حب و بغضهاي شخصي يا جناحي بدون تمركز بر ميراث اصيل امام خميني سعي نموده اند آراء و ديدگاههاي خود را به آن حضرت نسبت دهند. خوشبختانه تلاش ارزشمند ثبت و تنظيم آراء و سخنان و ديدگاههاي امام خميني كمك نموده است تا ميراث مكتوب و صوتي امام خميني براحتي در دسترس همگان قرار گيرد. در اين نوشتار كوتاه سعي خواهيم كرد اصول بنيادين مكتب امام خميني را شناساسي نموده و شيوه صحيح كشف آن را توضيح دهيم. راههاي مختلفي براي شناسايي آراء و انديشه هاي سياسي يك انديشمند وجود دارد. يك راه مناسب براي شناخت امام خميني شناسايي اصول مكتب سياسي امام خميني است. مكتب سياسي عبارتست از منظومه ديدگاهها و آراء يك انديشمند يا مجموعه انديشمندان كه يك ديدگاه نظام مند در باره عرصه سياسي را عرضه مي نمايند. شايد بتوان راه دقيقتر ديگري را نيز در اين باب تحليل گفتمان انديشه و عمل امام خميني بدانيم. هر چند نظريه گفتمان تحليلهاي گفتماني به چرخش پسامدرن تعلق داشته و بر اصولي چون نسبيت گرايي، ضد مبناگرايي و احتمال مبتني هستند،(۲) اما مي توان فارغ از مبناي نظري تحليل گفتمان، به گفتمان به مثابه يك روش نگاه كرد(۳) و بدين جهت تلاش نمود دقايق و نشانگان مفصل بندي گفتماني امام خميني را توضيح دهيم. در اين نوشتار سعي خواهد شد با روش تحليل گفتماني مكتب سياسي امام خميني را بررسي نموده و در عمل به گونه اي بين دو روش مكتب شناسي و تحليل گفتمان تركيب نماييم. در يك تعريف اجمالي گفتمان عبارتست از مجموعه اي از احكام، گزاره ها و نشانه ها كه سازنده يك نظام معنايي متمايز از ديگر گفتمانها هستند. گفتمان ها در واقع منظومه هاي معاني هستند كه در آنها نشانه ها با توجه به تمايزي كه با يكديگر دارند هويت و معنا مي يابند. گفتمانها تصور و فهم ما از واقعيت و جهان را شكل مي دهند.(۴) درعمل اين چگونگي مفصل بندي نشانه ها در يك گفتمان است كه نظام معنايي را گفتمان را شكل مي دهد. همان گونه كه هوارث معتقد است: "مفصل بندي به گردآوري عناصر مختلف و تركيب آنها در هويتي نو" مي‏پردازد.(۵) به بيان ديگر هر عملي كه ميان عناصر پراكنده در درون يك گفتمان ارتباط برقرار كند به نحوي كه هويت اين عناصر اصلاح و تعديل شود، مفصل بندي ناميده مي شود. طبيعي است كه معاني واژگان و نشانه هاي به كار رفته در يك مفصل بندي گفتماني متناسب با نظام معنايي كلان يك گفتمان از ديگر گفتمانها متفاوت خواهد بود. عنصر اساسي در هر مفصل بندي گفتماني نيز دال برتر است. دال برتر عبارتست از نشانگان مركزي يك گفتمان كه همانند يك ميدان مغناطيسي ديگر مفاهيم و نشانگان را تحت تأثير خود قرار مي دهد. بر اين اساس مي توان مهمترين مفاهيم و نشانگان به كار گرفته شده در مكتب سياسي امام خميني و دال مركزي آن را شناسايي و به اصول مكتب سياسي امام خميني پي برد. مهمترين نوآوري و كانون مكتب سياسي امام خميني مي توان تركيب سنت ديرپاي شيعي با يافته هاي عقلاني دنياي جديد بدانيم. بدون ترديد تفكر سياسي امام خميني ريشه در سنت عقل گراي شيعي قرار داشته و نظريه سياسي وي نيز مبتني بر نظام سياسي امامت شيعي مي باشد. اگر ولايت فقيه را به عنوان جانشين امام معصوم ع در كانون مكتب سياسي امام خميني بدانيم، بدون ترديد فقهاي شيعي از همان آغاز عصر غيبت كبري با تمسك به احاديث و كلام معصومين ولايت فقيه را طرح نموده بودند و دانشمنداني چون شيخ مفيد، سيد مرتضي، مرحوم سلار، محقق كركي و صاحب جواهر بر ولايت عامه فقيهان در عصر غيبت تأكيد كرده بودند.(۶) اما نوآوري اساسي امام خميني را ضمن احياي نظريه ولايت فقيه در برابر سيطره تفكر مدرنيسم غربي، بايد در طرح و تركيب برخي از عناصر فكري جديد همانند جمهوريت خواهي و تأكيد بر نقش مردم و قانون اساسي و انتخابات در نظريه ولايت فقيه بدانيم. تأكيد امام خميني ره در آستانه انقلاب اسلامي در ايران بر جمهوري اسلامي، نه يك كلمه كمتر و نه يك كلمه بيشتر،(۷)كانون نظريه سياسي امام خميني را شكل مي دهد. از اين جهت دال برتر و مركزي مفصل بندي گفتمان سياسي امام خميني را مي توان همان "جمهوري اسلامي" بدانيم كه اسلاميت محتواي آن و جمهوريت شكل آن است. طبق آنچه كه در مجموعه آثار باقي مانده از امام خميني در باب جمهوريت مي توان يافت، طرح جمهوري اسلامي براي نخستين بار در مصاحبه با خبرنگار فيگارو مي باشد. ايشان در پاسخ به اين سوال خبرنگار كه «عمل شما داراي چه جهتي است و چه رژيمي را مي خواهيد جانشين رژيم شاه كنيد؟» براي اولين بار از جمهوري اسلامي سخن گفتند. ايشان در اين مصاحبه با اشاره به اينكه "شكل حقوقي رژيم نيست كه اهميت دارد، بلكه محتواي آن مهم است"، جمهوري اسلامي را مطرح ساختند و اظهار داشتند " قبل از هر چيز ما به محتواي اجتماعي رژيم سياسي آينده خود دل بسته ايم"(۸). ايشان در جاي ديگر به توصيف اجمالي ويژگيهاي آن پرداختند. «ما خواستار جمهوري اسلامي مي باشيم. جمهوري، فرم و شكل حكومت را تشكيل مي دهد و اسلامي يعني محتواي آن فرم، كه قوانين الهي است.»(۹) از نظر امام خميني «جمهوري» بهترين قالبي است كه ما را به «محتواي اجتماعي رژيم سياسي آينده و ترقي جامعه» مي رساند و نسبت به تشكيل حكومت اسلامي اميدوار مي نمايد. ايشان خود اذعان مي دارد كه «جمهوري اسلامي» نظيري در جهان سياست ندارد. تجلي اسلاميت نظام همان نظريه ولايت فقيه است كه ايشان به صورت اجمالي آن را ابتدا در كشف الاسرار در سال ۱۳۲۳، سپس در مباحث فقه استدلالي و فتوايي ايشان كه به ترتيب در مبحث اجتهاد و تقليد كتاب الرسائل و مبحث امر به معروف و نهي از منكر كتاب تحرير الوسيله و بحث ولايت فقيه كتاب البيع آمده است؛ در مرحله سوم در نيمه دوم سال ۱۳۵۸ به طور پراكنده در سخنرانيها و مصاحبه هاي مختلف كه به عنوان دفاع از تصويب اصل ولايت فقيه در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران صورت گرفته است؛ در مرحله چهارم، مجموعه اظهار نظرهاي امام در باره محدوده اختيارات و شرايط ولي امر كه در طي چند نامه و سخنراني از زمستان ۱۳۶۶ تا يك ماه قبل از رحلت ايشان آمده است. عموم اين نامه ها در جواب استفتائات يا اشكالات طرح شده از سوي مسؤولان عالي رتبه نظام اسلامي بوده است.(۱۰) بديهي است كه نشانه جمهوريت در آموزه "جمهوري اسلامي" معناي خاصي در مفصل بندي گفتماني امام خميني دارد كه از گفتمان مدرنيسم متفاوت است. غرب مدرن بر اساس آموزه هايي چون اومانيسم، سكولاريسم، عقلانيت خود بنياد و قرائت كلان پيشرفت، تفسيري از جمهوريت ارائه داده است كه در آن تمامي مشروعيت نظام سياسي از قرارداد اجتماعي و خواسته هاي بشري نشأت گرفته و دين و آموزه هاي الهي در آن كاملا از عرصه سياسي كنار گذاشته شده اند. غرب با سيطره فكري و تمدني خويش و تحميل ديدگاههاي خويش بر ديگران بويژه بر ملل جهان اسلام چنين وانمود كرده است كه معنا و مفهومي متفاوت براي جمهوريت و جود ندارد و تنها معناي صحيح آن همان قرائت غربي آن است. از اين رو برخي نيز در كشور ما هنگام طرح اين نظريه توسط امام خميني تحت تأثير نگرش غربي بر تناقض آميز بودن آن اعتقاد داشته اند.(۱۱) اما چنين تفسيري از ميراث سياسي امام خميني نادرست بوده و غرب مدرن را معيار داوري قرار مي دهد. اما بايد توجه داشت كه هنر امام خميني فرارفتن از سيطره و هژموني غرب است و به تعبير سامي زبيده «امام خميني چنان سخن مي گويد كه گويي غرب وجود ندارد».(۱۲) در واقع چنانكه بابي سعيد نيز بخوبي در اثر ارزشمند خود نشان داده است، نوآوري امام خميني شكست سيطره و مركزيت غربي است. از نظر وي: اسلام گرايي تلاشي است براي تبيين مدرنيته اي كه حول اروپامداري ساخته نشده است. از اين منظر اسلام گرايي آن گونه كه خود اسلام گرايان نيز ادعا مي كنند، جنبشي آشكار براي انكار غرب به حساب مي آيد. البته رد غرب را نبايد به معناي تلاش براي استقرار جوامع كشاورزي سنتي دانست. انجام اين كار به معناي گفتگوي مجدد با هويت مدرنيته و هويت غرب است. اين نوع نگرش، تلويحا در پاره اي از بحثهاي اخير راجع به رابطه بين مدرنيته و پست مدرنيته يافت مي شود.(۱۳) از اين منظر تنها زماني مي توان اسلام گرايي معاصر را كه امام خميني مصداق بارز آن است، درك نمود كه از غرب مركزيت زدايي شده باشد و غرب نيز همانند مركزي بين ديگر مراكز باشد: منطق اسلام گرايي مستلزم منطقه اي شدن غرب و جا دهي مجدد آن به عنوان مركز در ميان ساير مراكز است. ديگر تلقي يك شكل بندي فرهنگي كه فرهنگهاي ديگر لزوما در صدد تقليد از آن باشند، وجود ندارد. ظهور اسلام گرايي تنها در فضايي قابل فهم است كه در آن غرب مركز زدا شده باشد.(۱۴) شايد بتوان پس از شناسايي دال مركزي گفتمان سياسي امام خميني ره جامع ترين توصيف را در باره مكتب سياسي امام خميني در كلام مقام معظم رهبري بيابيم. آيت الله خامنه اي كه شاگرد مبرز امام خميني بوده و در مراحل انقلاب نيز همواره از ياران نزديك و ملازمان خاص ايشان بوده است، در مراسم بزرگداشت ارتحال امام خميني در ۱۴ خرداد ۱۳۸۳ در بهشت زهرا(ع) توصيف جامع و فراگيري از مكتب سياسي امام خميني ارائه دادند. ايشان با اشاره به جايگاه امام خميني در جهان معاصر خطوط اساسي و برجسته مكتب سياسي امام خميني را در پنج ويژگي اساسي اعلام كردند. آنچه در پي مي آيد گزيده اي از عبارات معظم له مي باشد(۱۵) كه مستندات آن از كلام امام خميني ره پس از نقل ديدگاههاي ايشان ذكر شده است: ۱. پيوند معنويت و سياست در مكتب سياسي امام، معنويت با سياست در هم تنيده است. در مكتب سياسي امام، معنويت از سياست جدا نيست؛ سياست و عرفان، سياست و اخلاق. امام كه تجسم مكتب سياسيِ خود بود، سياست و معنويت را با هم داشت و همين را دنبال مي‏كرد؛ حتّي در مبارزات سياسي، كانون اصلي در رفتار امام، معنويت او بود. همه‏ي رفتارها و همه‏ي مواضع امام حول محور خدا و معنويت دور مي‏زد. امام به اراده‏ي تشريعي پروردگار اعتقاد و به اراده‏ي تكوينيِ او اعتماد داشت و مي‏دانست كسي كه در راه تحقق شريعت الهي حركت مي‏كند، قوانين و سنت‏هاي آفرينش كمك گار اوست. امام خميني در نخستين نوشته هاي خويش بر مسأله پيوند دين و سياست تأكيد نموده اند. جدايي دين از سياست از نظر ايشان فكري است كه توسط ابتدا از سوي بني اميه در صدر اسلام و سپس از سوي استعمارگران مطرح شده است. استعمارگران «تبليغ كردند كه اسلام دين جامعي نيست؛ دين زندگي نيست؛ براي جامعه نظامات و قوانين ندارد؛ طرز حكومت و قوانين حكومتي نياورده است.»(۱۶) چنين شعاري از نظر امام خميني ره شاخصه اسلام آمريكايي است. «... اسلام آمريكايي اين بود كه ملاها بايد بروند درسشان را بخوانند چكار دارند به سياست، با صراحت لهجه مي گفتند...»(۱۷) ۲. اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم شاخص دوم، اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم است؛ هم كرامت انسان، هم تعيين‏كننده بودن اراده‏ي انسان. در مكتب سياسي امام، هويت انساني، هم ارزشمند و داراي كرامت است، هم قدرتمند و كارساز است. نتيجه‏ي ارزشمندي و كرامت داشتن اين است كه در اداره‏ي سرنوشت بشر و يك جامعه، آراء مردم بايد نقش اساسي ايفا كند. لذا مردم‏سالاري در مكتب سياسي امام بزرگوار ما - كه از متن اسلام گرفته شده است - مردم‏سالاريِ حقيقي است؛ مثل مردم‏سالاري امريكايي و امثال آن، شعار و فريب و اغواگريِ ذهنهاي مردم نيست. مردم با رأي خود، با اراده‏ي خود، با خواست خود و با ايمان خود راه را انتخاب مي‏كنند؛ مسؤولانِ خود را هم انتخاب مي‏كنند. از طرف ديگر امام با اتكاء به قدرت رأي مردم معتقد بود كه با اراده‏ي پولادين مردم مي‏شود در مقابل همه‏ي قدرتهاي متجاوز جهاني ايستاد؛ و ايستاد. سامي زبيده تفكر سياسي امام خميني را بدان جهت به عصر جديد متعلق مي داند كه مردم در آن نقش مهمي دارند.(۱۸) بارزترين نمونه هاي سخنان امام خميني را در باب نقش مردم مي توان در گزاره معروف زير دانست: « ميزان رأي ملت است.»(۱۹) ايشان در جاي ديگر ضمن تأكيد بر ولايت فقيه اظهار داشته است « ... تولي امور مسلمين و تشكيل حكومت بستگي دارد به آراي اكثريت مسلمين كه در قانون اساسي هم از آن ياد شده است و در صدر اسلام تعبير مي شده به بيعت با ولي مسلمين.»(۲۰) ۳. رويكرد بين المللي و جهاني شاخص سوم از شاخصهاي مكتب سياسي امام، نگاه بين‏المللي و جهانيِ اين مكتب است. مخاطب امام در سخن و ايده‏ي سياسي خود، بشريت است؛ نه فقط ملت ايران. ملت ايران اين پيام را به گوش جان شنيد، پايش ايستاد، برايش مبارزه كرد و توانست عزت و استقلال خود را به‏دست آورد؛ اما مخاطب اين پيام، همه‏ي بشريت است. مكتب سياسي امام اين خير و استقلال و عزت و ايمان را براي همه‏ي امت اسلامي و همه‏ي بشريت مي‏خواهد؛ اين رسالتي است بر دوش يك انسان مسلمان. امام خميني در موارد مكرر بر پيام انقلاب اسلامي براي تمامي جهان و نيز الگو بودن آن براي تمامي مردم ستمديده تأكيد كرده اند. در كلامي مي فرمايند: « اميد است انقلاب اسلامي ملت بزرگ ما و پيروزي عظيم آنان بر دشمنان اسلام و مملكت راهنمايي براي ساير ملل ستمديده و تحت سلطه قرار گيرد و با اتحاد و همبستگي، شرّ همه سلطه گران و بخصوص آمريكا را از خود كوتاه نموده در تحت تعاليم مقدسه اسلام، عظمت از دست رفته خود را باز يابند.»(۲۱)جاي ديگري نيز بر الگو گيري ديگر مسلمانان از مردم ايران اشاره نموده است: « ملتهاي مسلمان از فداكاري مجاهدين ما در راه استقلال و آزادي و اهداف توسعه اسلام بزرگ الگو بگيرند و با پيوستن به هم سد استعمار و استثمار را بشكنند، به پيش به سوي آزادگي و زندگي انساني بروند.»(۲۲) ۴. پاسداري از ارزشها و ولايت فقيه « شاخص مهم ديگر مكتب سياسي امام بزرگوار ما پاسداري از ارزشهاست، كه مظهر آن را امام بزرگوار در تبيين مسأله‏ي ولايت‏فقيه روشن كردند. از اول انقلاب اسلامي و پيروزي انقلاب و تشكيل نظام اسلامي، بسياري سعي كرده‏اند مسأله‏ي ولايت‏فقيه را نادرست، بد و برخلاف واقع معرفي كنند؛ برداشتهاي خلاف واقع و دروغ و خواسته‏ها و توقعات غيرمنطبق با متن نظام سياسي اسلام و فكر سياسي امام بزرگوار.» ولايت فقيه در كانون تفكر سياسي امام خميني قرار دارد. از نظر ايشان « ولايت فقيه از موضوعاتي است كه تصور آنها موجب تصديق مي شود، و چندان به برهان احتياج ندارد. به اين معنا كه هر كس عقايد و احكام اسلام را، حتي اجمالا، دريافته باشد چون به ولايت فقيه برسد و آن را به تصور آورد، بي درنگ تصديق خواهد كرد و آن را ضروري و بديهي خواهد شناخت»(۲۳)ا شايد بتوان مهم ترين توصيه امام خميني را در پاسداري از اين ارزش در كلام معروف وي بدانيم كه فرمودند: « پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا آسيبي به اين مملكت نرسد»(۲۴) ۵. عدالت اجتماعي عدالت اجتماعي يكي از مهمترين و اصلي‏ترين خطوط در مكتب سياسي امام بزرگوار ماست. در همه‏ي برنامه‏هاي حكومت - در قانونگذاري، در اجرا، در قضا - بايد عدالت اجتماعي و پُر كردن شكافهاي طبقاتي، مورد نظر و هدف باشد. اين‏كه ما بگوييم كشور را ثروتمند مي‏كنيم - يعني توليد ناخالص ملي را بالا مي‏بريم - اما ثروتها در گوشه‏يي به نفع يك عده انبار شود و عده‏ي كثيري هم از مردم دستشان خالي باشد، با مكتب سياسي امام نمي‏سازد. امام خميني (ره) هدف اساسي خود را برقراري عدالت اسلامي معرفي كرده اند. « عدالت اسلامي را مي خواهيم در اين مملكت برقرار كنيم.... يك همچو اسلامي كه در آن عدالت باشد، اسلامي كه در آن ظلم هيچ نباشد، اسلامي كه در آن شخص اول با آن فرد آخر همه علي السواء در مقابل قانون باشند.»(۲۵) در جاي ديگر فرموده اند: « حكومت اسلامي، جمهوري اسلامي، عدل اسلامي را مستقر كنيد. با عدل اسلامي همه و همه در آزادي واستقلال و رفاه خواهند بود.» ● نتيجه گيري مكتب سياسي امام خميني مبتني بر اصولي است كه امام خميني در طول دوران مبارزاتي خويش از نخستين اثر خويش در سال ۱۳۲۳ در كتاب كشف الاسرار تا آخرين مكاتبات خويش در سال ۱۳۶۸ آنها را ارائه نموده است. هر چند پس از امام خميني در تفسير اين اصول اختلاف نظرهايي شكل گرفته است و ديدگاههاي مختلف در جزئيات تفكر سياسي امام خميني ظاهر شده است، اما به نظر مي رسد اصول مكتب سياسي امام خميني را مي توان با مراجعه به آثار مكتوب و شفاهي ايشان تدوين نمود. يكي از روشهاي توضيح تفكر سياسي امام خميني نگرش گفتماني است كه طبق آن سعي مي شود دال برتر و محوري يك انديشه شناسايي شده و متعاقب آن چگونگي هم نشيني نشانه ها در آن و مفهوم آنها مورد بررسي و مطالعه قرار گيرد. به نظر مي رسد «حكومت اسلامي» در قالب نظام جمهوري اسلامي را كه خود متشكل از دو مؤلفه اسلاميت يا همان ولايت فقيه است و جمهوريت يا نقش مردم را كانون تفكر سياسي است. بديهي است كه نشانه هايي چون مردم، آزادي، عدالت، مجلس، انتخابات و بسياري ديگر در اين نظام مفصل بندي يا همان مجموعه نشانه ها متفاوت از مفاهيم و نشانههاي به كار گرفته شده در گفتمان غرب خواهد بود. عدم توجه به اين نكته موجب سوء فهم نسبت به گفتمان سياسي امام خميني گرديده است. در عصر حاضر از نظر نوشتار حاضر دقيقترين توصيف از اصول تفكر سياسي امام خميني توصيف موجز اما دقيقي است كه شاگرد برجسته و جانشين امام خميني در سالگرد ارتحال ايشان ارائه داده است. در نهايت اگر بخواهيم اصول انديشه امام خميني را در قالب يك مفصل بندي گفتماني به تصوير كشيم، مي توانيم آن را به صورت نمودار نشان دهيم. البته بديهي است كه نشانگان ديگري نيز غير از موارد ذكر شده همانند انتخابات، قانون، مشاركت سياسي، در انديشه سياسي امام خميني ره وجود دارد كه در اين نوشتار به جهت گزارش اجمالي و تمركز بر مهمترين موارد صرفا موارد مهم مطرح شده است. ● پي نوشت: ۱. ميشل فوكو، انقلاب ايران روح جهان بي روح، ۲. ديويد هوارث، " گفتمان"، در: ديويد مارش و جري استوكر، روش و نظريه در علوم سياسي، امير محمد حاج يوسفي، تهران، پژوهشكده مطالعات راهبردي، ۱۳۷۸، صص ۱۹۵-۲۲۲. ۳. . Marianne Jorgensen, & Louise Philips, Discourse Analysis As theory & method, London, Sage Publications. ۲۰۰۲. ۴. .David Howarth, Discourse, Buckingham, Open University Press, ۲۰۰۰, ۱۰۱-۱۰۲. ۵. هوارث، همان. ۶. نك: محمد هادي معرفت، ولايت فقيه، قم، موسسه انتشاراتي تمهيد، ۱۳۷۷، ۴۳-۵۰. ۷. امام خميني، صحيفه نور، ج ، ص . ۸. صحيفه نور، ج ۲: ۳۶ ۹. همان. ۱۰. كاظم قاضي زاده و سعيد ضيائي فر، انديشه هاي فقهي- سياسي امام خميني، تهران، مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري، ۱۳۷۷، ۱۵۸ ۱۱. مهدي حايري، حكمت و حكومت، لندن، نشر شادي، ۱۳۷۵، ۲۱۶. . Sami Zubaidah, Islam, the People & the State, London, Routledge, ۱۹۸۹, P. ۳۳ ۱۲.بابي سعيد، هراس بنيادين: اروپامداري و ظهور اسلام گرايي، غلامرضا جمشيديها و موسي عنبري، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۹، ص۱۲۰. ۱۳. همان، ۱۴۹ ۱۴. سخنراني مقام معظم رهبري در سالگرد ارتحال امام خميني ره در بهشت زهرا(ع)، ۱۴/۳/۱۳۸۳. ۱۵. امام خميني، ولايت فقيه، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني ره، چ ۸، ۱۳۷۸، ص۴. ۱۶. صحيفه نور، ج ۱۸، ص ۳۶. ۱۷. Sami Zubaidah, Ibid. ۱۸. براي نمونه هايي از سخن امام خميني ره در مورد ميزان بودن مردم نك: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، جايگاه مردم در نظام اسلامي: تبيان آثار موضوعي، تهران، موسسه تنظيم نشر و آثار امام خميني ره، تابستان ۱۳۷۹، ص ۳۸-۴۵. ۱۹. همان، ص ۹. ۲۰. موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، اسلام ناب در كلام و پيام امام خميني، تبيان دفتر پنجم، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چ ۵، ۱۳۷۴، ص ۲۶۸. ۲۱. همان. ۲۲. امام خميني، ولايت فقيه، ص ۳. ۲۳. صحيفه امام، ج ، ص . ۲۴. همان، ج ۹، ص ۴۲۵. ۲۵. همان، ج ۷، ص ۱۱۵. غلامرضا بهروزلك جمع آوري شده ازمنابع گونانون

دسته ها :

مصلحت را شيخ مفيد در فقه اماميه پي نهاد، شهيد اوّل با بررسي آن در قواعد فقهي بدان تعميم بخشيد و آن را روشمند ساخت و صاحب «جواهر» رابطهٔ ولايت فقيه و مصلحت را نماياند و امام خميني در آن طرحي جامع در انداخت و آن را به صورت يك نظريه درآورد. از نگاه امام ، مصلحت به معناي منافعي است كه به جامعه باز مي گردد و قلمرو وسيعي دارد؛ به گونه أي كه منافع دنيوي، اخروي و فرهنگي، اقتصادي، سياسي و … را در بر مي گيرد و اين معنا بسي با مصالح مرسله متفاوت است. مصلحت به اين معنا از مهمترين ضوابط احكام حكومتي است و رهبران جامعه بايد در تصميم گيريهاي خود به آن توجه كنند. هر گاه مصلحتها با هم متزاحم شوند و يا حكم حكومتي در بردارندهٔ مصلحت با احكام شرعي ناسازگار باشد، بايد مصلحت مهم و يا حكم مهم را در آستان اهِم قرباني كرد. امام راحل راهبردهاي اجرايي و آيين نامهٔ اين مسألهٔ فقهي را به گونه أي جامع ارائه داد؛ بدين سان كه مرجع تشخيص مصلحت، مخالفت آن با احكام شرعي و اهِم و مهم را در جمهوري اسلامي ايران تعيين كرد و چگونگي مشاركت مردم را در تشخيص مصلحتها و بالمآل , صدور احكام حكومتي نماياند. امام دربارهٔ مصلحت و احكام حكومتي ديدگاه وسيعي داشت و آن را در چارچوب زمينه هاي معاملات محدود نمي ساخت. تصميمهاي درست و بهنگام رهبري هر جامعه از اصلي ترين عوامل موفقيت آن به شمار مي آيد . قوانين، دستورالعملها، عزل و نصب كارگزاران و چگونگي گزينش آنان، برنامه ريزيهاي خرد و كلان و شيوهٔ اجراي قانون، هر گاه درخور و خردورزانه باشد، جامعه مي تواند از پيچ و خم مشكلات فزاينده بگذرد و در رويارويي با توفانهاي سهمگين رخدادادها، سرافرازانه و با قامت استوار ايستاده و خم به ابرو نياورد و با عزت از اين رهگذر به سوي رستگاري و بالندگي رهنمون گردد؛ همان گونه كه تصميمهاي نپخته و نسنجيده رهبران جامعه كه بر پايهٔ مصلحت جامعه و تأمل نباشد، سستي، زبوني و ركود را در پهنهٔ اجتماع مي گستراند و آن را به سمت ذلت و ناپايداري مي كشاند، به اين دليل، بسيار شايسته است كه پژوهندگان معارف اسلامي با تحقيق دربارهٔ ضوابط و محورهاي تصميمهاي رهبري جامعهٔ اسلامي(احكام حكومتي)، و زواياي گوناگون آن را بازشناسند و بازشناساند. در فقه شيعه، «مصلحت» از مهمترين ويژگيهاي تصميم گيري رهبري مشروع حكومت اسلامي است؛ بدين گونه كه رهبران حكومت نبايد بر طبق منافع شخصي، خانوادگي و گروهي، قانون وضع كنند و به عزل و نصب كارگزاران دست يازند و برنامه ها و سياستهاي فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و … را بر پايهٔ آنها بنيان نهند؛ بلكه همواره بايد در همهٔ قانونگذاريها، برنامه ريزيها، چگونگي اجراي قوانين، بخشنامه ها و دستورالعملها و ... مصلحت جامعه اسلامي را مدنظر خود ساخته و از قلمرو آن پا فراتر ننهند، در غير اين صورت، خود به خود از منصبشان ـ بر پايه قوانين فقهي ـ بركنار خواهند شد و مشروعيت نخواهند داشت؛ با اين وجود، مصلحت در فقه سياسي از مفاهيم كليدي و راهگشا بوده و شايسته و درخور پژوهشهاي بيشتر است. اين مقاله مي خواهد ديدگاه امام خميني ـ معمار انقلاب شكوهمند اسلامي ايران و فقيه بي نظير معاصر شيعه ـ را براي علاقه مندان بيان كند. ●اشاره اي به مراحل تطور مصلحت در فقه شيعه در مرحلهٔ نخست، محمد بن نعمان تلعكبري(شيخ مفيد، ۴۱۳Ú..ق) مصلحت را در فقه شيعه پي نهاد[۲]، شيخ طوسي(۴۶۰Ú .ق) اين انديشه فقهي وي را گسترانيد، بر فروع آن افزود و مصاديق افزونتري از آن را روشن ساخت.[۳] در مرحله دوّم، محمد بن مكي عاملي(شهيد اوّل، ۷۸۶Ú .ق) با بهروري از ديدگاههاي علامهٔ حلي(۷۲۶ Ú.ق)[۴] نظريهٔ مصلحت را قاعده مند ساخت و با طرح آن در ضمن قواعد فقهي، زاوياي جديد و گونه گون آن را بررسي كرده و در آن تحول به وجود آورد.[۵] در مرحله سِوم؛ صاحب جواهر(۱۲۶۶Ú.ق) در پرتو استفاده از ديدگاههاي فقيهاني چون محقق كركي (۹۳۸Ú.ق)[۶] ، شهيد ثاني(۹۶۵Ú.ق)[۷] , محقق اردبيلي(۹۹۸Ú.ق)[۸] و وحيد بهبهاني(۱۲۰۶ Ú.ق)[۹] رابطهٔ ولايت فقيه را با مصلحت نماياند.[۱۰] به رغم تلاش هاي در خور تحسين فقيهان ارجمندي كه نام برديم و آنان كه نام نبرديم ـ و نمي توان سهم آنان را نيز ناديده انگاشت ـ هنوز اين نظريه تا رسيدن به سر منزل مقصود فاصله بسيار داشت و بالندگي آن گامهاي بلند، انديشه اي جامع نگر و شهامتي علي وار را مي طلبيد. و امام خميني ـ رضوان الله تعالي عليه ـ فقيهي بود كه توفيق يافت در اين نظريه تحولي چشمگير پديد آورده و آن را وارد مرحله جديدي سازد و به وجودآورندهٔ طرحي جامع درباره آن باشد. ●مصلحت از ديدگاه امام خميني امام خميني ـ احياگر انديشهٔ ولايت فقيه و حكومت اسلامي و معمار انقلاب اسلامي ـ تحولي شگرف در همهٔ مسايل سياسي فقه پديد آورد؛ امام راحل از سويي اصل ولايت فقيه را در فقه و اصول به گونه اي مشروح و مستدل طرح كرد و از طرفي با برپايي انقلاب اسلامي و مبارزه بي امان عليه رژيم منحوس پهلوي ـ كه به سقوط دستگاه سلطنت ستم شاهي و پيروزي انقلاب اسلامي انجاميد ـ كوشيد تا الگوي حكومت اسلامي را بازشناسد و بازشناساند. عنصر مصلحت در زمرهٔ موضوعاتي است كه سهم اساسي و جايگاه بارزي در انديشهٔ فقهي ـ سياسي امام خميني دارد؛ امام راحل در اين باره نكته هاي سودمند و فراواني آورده است. در اين مقاله سعي مي كنيم بيشتر از ديدگاههاي ايشان درباره مسايل مربوط به مصلحت سخن بگوييم كه در مطالب فقهاي پيشين يا طرح نشده است و يا كاستيهاي چشمگيري دارد و به عبارت ديگر بيشتر نوآوريهاي حضرت امام را براي خوانندگان بازگو كنيم. ●مفهوم مصلحت از ديدگاه امام خميني، مصلحت به معناي منافعي است كه ـ گرچه بطور غير مستقيم ـ به عموم مردم باز گردد؛[۱۱] بدين گونه كه از نظر ايشان، مصلحتي كه شرط اصلي احكام حكومتي است و رهبران جامعه بايد با توجه به ملاحظه آن دربارهٔ موضوعات حكومتي تصميم بگيرند، عبارت است از تأسيسات ملي و حكومتي كه همه ميتوانند از آنها استفاده كنند، اقداماتي از قبيل: احداث و تعمير پلها، جاده ها، خيابانها، كوچه ها، تجهيز ارتش و برآوردن ديگر نيازهاي حكومت در زمره اين مصالح است؛ وي در اين باره مينويسد: «مصلحتهاي عمومي از قبيل نبرد با دشمنان، دفاع [از سرزمين و حكومت اسلامي]، تعمير راهها، احداث نيروگاههاي برق و امثال آن از ديگر مصالح كه [منافع آن] به عموم مسلمانان باز ميگردد؛ گرچه فرض شود كه گروهي يا قشري نميتوانند از آن بهره برند.»[۱۲] با توجه به اين تعريف، ملاك اصلي تحقق مفهوم مصلحت، آن است كه منافع آن عمومي باشد ؛ گرچه همه نتوانند به طور مستقيم از آن بهره برند . اكنون اين سؤال پيش مي آيد كه معيار شناخت اقدامات و افعالي كه عمومي است و منافع آن ولو بالقوه به همه برمي گردد چيست؟ از سخنان امام راحل استفاده مي شود كه اصولاً آن چه به گونهاي به امور حكومتي بر ميگردد، منافش عمومي است. امام راحل دربارهٔ مالكيت زمينهاي مفتوحهٔ عنوهٔ اين گونه مينويسد: «اين زمينها و منافع آنها براي مصلحتهاي عمومي مسلمانان است؛ مصالحي از قبيل نيروهاي نظامي، جنگ با دشمنان، و آن چه تشكيل حكومت بدان نيازمند است و نيازهاي حكومت از قبيل تعمير جادهها و خيابانها و احداث پلها و امثال آنها»[۱۳] شايان ذكر است از ديدگاه ايشان مصلحت فقط به مصالح اقتصادي و سياسي مربوط نمي شود , بلكه مسايل فرهنگي و فرهنگ اسلامي را نيز دربرمي گيرد [۱۴]. به همان گونه كه امور معنوي و ديني نيز در زمرهٔ مصالح است و نميتوان آنها را فقط در چارچوب امور مادي و دنيوي قرار داد.[۱۵] به طور خلاصه، تأمل در مواردي كه امام خميني واژهٔ مصلحت را بكار برده است نشان مي دهد كه: ۱ـ مصلحتي كه حاكم و رهبران جامعهٔ اسلامي بايد به هنگام تصميم گيري آن را در نظر بگيرند به معناي منفعت است، البته، بسياري از امور مصلحتي زيان هايي هم دارد ـ گرچه در بسياري از موارد نامرئي و كم رنگ است ـ كه بايد منفعت آن فعل بر مفسده اش غلبه داشته باشد، يكي از فقهاي معاصر در اين باره و در تعريف مصلحت مينويسد: «مصلحت، عبارت است از منفعت مادي يا معنوي كه با شيئي هم تراز و مساوي خود معارض نباشد پس آنچه منفعت مادي يا معنوي نباشد و يا معارضي مساوي يا قويتر از خود داشته باشد مفسده است.»[۱۶] ۲ـ اين منافع بايد عمومي باشد؛ يعني ولو به طور غير مستقيم به همگان باز گردد، گرچه گروهي بالفعل از آن بهره نبرند. ۳ـ اين منافع شامل منافع مادي و معنوي، ديني و دنيوي است و منحصر به سودهاي دنيوي نيست.[۱۷] مصلحت و احكام حكومتي امام خميني، بنيانگذار انقلاب اسلامي ايران پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، نظريهٔ ولايت فقيه را به گونه اي مستدلتر و جامع تر از گذشته سامان داد و به مناسبتهاي مختلف، مسألهٔ ارتباط اصل مصلحت را با ولايت تبيين كرد؛ از ديدگاه امام خميني پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) سه منصب داشتند : ۱ـ پيام آوري و تبليغ احكام الهي : بيان كردن آنچه واجب است و آنچه حلال و … و اين مسؤوليتي است كه از طبيعت مقام رسالت و نبوت سرچشمه مي گيرد و ويژه پيامبر خدا است. ۲ـ قضاوت ميان مردم: پيامبر داراي منصب قضاوت است؛ از اين رو حكم او نافذ است و اجراي آن بر مسلمانان لازم. ۳ـ زعامت و رهبري جامعهٔ اسلامي: پيامبر راهبر، ولي و پيشواي جامعه اسلامي است و حفظ مصلحت امت اسلامي و رشد و بالندگي آن در گرو احكامي است كه وي ـ نه به عنوان مبلغ دين خدا و نه به عنوان قاضي ـ صادر مي كند. از ديدگاه حضرت امام راحل، ائمه معصومين(عليهم السلام) و پس از وي جانشينان او هستند و سمتهاي او را به ميراث برده اند. و پس از آنان فقهاي جامع الشرايط دو منصب اخير؛ يعني قضاوت و رهبري امت را، بر پايهٔ روايات مختلف، دارند و در منصب رهبري همهٔ احكام صادر شده از آنها بايد برگرفته و برخاسته از مصلحتها باشد.[۱۸] امام خميني بدين سان اين مطلب را به عنوان يك قاعدهٔ كلي در ضمن توضيح حديث «لاضرر» بيان كرده است. از سوي ديگر در كتاب «بيع» به مناسبتهاي مختلف به اين اصل اشاره كرده است؛ به عنوان نمونه، دربارهٔ پذيرفتن ولايت از سوي سلطان جاير مي نويسد: «اگر به نيت و در جهت برآوردن مصالح مسلمين باشد جايز است.»[۱۹] و دربارهٔ حكومت شاه مي نويسد: «نمي تواند يك شاهي كه برخلاف مصالح ملت عمل مي كند؛ برخلاف آن چيزي كه براي آن قانون معين كرده است عمل كند، شاه باشد.»[۲۰] بدين سان گويي اين كه خواستار تحقق مصالح امت بودن و به اين نيت بر كرسي رياست نشستن، از صفاتي است كه بايد در رهبر و حاكم باشد. امام راحل تأكيد مي ورزد كه حكومتها بايد با توجه به مصالح عمومي تصميم بگيرند و عمل كنند. «حكومتها بايد بر طبق اميال ملت عمل كنند، بر طبق مصالح ملت عمل كنند.»[۲۱] و مي فرمايد: «ادارات را هم آن طور كه مصلحت ملت و مملكت است تصفيه مي نماييم.»[۲۲] و در كتاب بيع مي نويسد: «اگر بگوييم امام معصوم(عليه السلام) مي تواند همسر كسي را طلاق دهد يا مالش را بگيرد و يا بفروشد گرچه مصلحتي در كار نباشد، درباره فقيه نمي توانيم چنين بگوييم[تصرفات او تنها در قلمرو مصلحت اعتبار دارد].»[۲۳] و مي نويسد: «اما ولايت حاكم بر اوقاف از آن روي است كه اوقاف در زمرهٔ مصالح عمومي همهٔ مسلمانان و يا قشر خاصي از آنان است و پاسداري از مصالح مسلمانان از وظيفه هاي حاكم است و همان طور كه اگر اين اوقاف متولي خاصي نداشت؛ حفاظت از آنها و منافع آنها و صرف آنها در مصالح به عهده فقيه بود و به همان سان تبديل آنها اگر در معرض نابودي باشند و ... از وظايف او است... .[۲۴] امام راحل به مناسبتهاي مختلف دربارهٔ بيت المال مسلمانان تأكيد كرده است كه بايد در مصالح مسلمانان صرف شود. آن قائد بي بديل دربارهٔ خمس و زكات مي نويسد: "تأمل در اين آيهٔ شريفه [و أعلموا انّما غنمتم من شيئي …] نشان مي دهد همهٔ سهام خمس از آن بيت المال است و حاكم، ولايت بر تصرف آنها دارد و تصميم و نظر او كه بر طبق مصالح عمومي مسلمانان است در اين باره متبع است و همو بايد زندگي اين سه گروه از سادات (يتيمان، فقيران و در راه ماندگان) را از سهمي كه براي آنان مقرر شده، بر حسب تشخيص خود، تأمين كند به همان سان كه اختيار زكاتها نيز در زمان خودش به او واگذار شده و سهام زكات را بر طبق تشخيص مصلحتها به اهلش برساند."[۲۵] اين مطالب و بجز اينها[۲۶] نشان مي دهد كه به اعتقاد امام خميني، مصلحت مبنا و منشأ صدور احكام حكومتي است، و ولي امر مي بايد همهٔ تصميمها، عزل ونصبها و … را براساس آن انجام دهد و از قلمرو آن پا فراتر نگذارد. قلمرو مصلحت پيشتر ضمن گزارش و تحليل ديدگاههاي فقيهان پيشين دربارهٔ مصلحت، يادآور شديم كه آنان به گونه اي گذرا و استطرادي رعايت اهم و مهم و اجراي احكام شرعي را در مصلحتها لازم دانسته اند. همان طور كه مي دانيم آنان نه در پي طرح انديشهٔ جامعي از فقه سياسي بوده اند و نه همانند امام راحل رويارو با براندازي يك نظام ريشه دار و اداره انقلاب و حكومت. بر پايهٔ نظر امام خميني، گسترهٔ مصلحتهايي كه مبناي صدور احكام حكومتي است به منطقه مباحات محدود نيست ـ آن گونه كه شهيد صدر و نائيني گفته اند ـ بلكه حاكم اسلامي، مي تواند در قلمرو قانون به منظور پاسداري از اسلام، نظام اسلامي و بالندگي جامعه اسلامي و رشد و افزوني عزت مسلمانان، مصلحت را در نظر گيرد و بر اساس آنها به صدور احكام حكومتي دست يازد. در اين باره دست رهبري حكومت اسلامي باز است و او قاطعانه بايد در پي تحقق مصلحتهاي جامعهٔ اسلامي باشد و اگر نياز دانست مي تواند مهمترين احكام شرع ـ همانند حج را ـ به دليل مراعات مصلحتها به طور موقت تعطيل كند. امام خميني در نامه اي خطاب به رئيس جمهور و امام جمعهٔ وقت، حضرت آيت الله خامنه اي، در اين باره چنين مي نويسد: «از بيانات جناب عالي در نماز جمعه اين طور ظاهر مي شود كه شما حكومت را كه به معناي ولايت مطلقه اي كه از جانب خدا به نبي اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) واگذار شده و اهم احكام الهي است و بر جميع احكام فرعيهٔ الهيه تقدم دارد، صحيح نمي دانيد و تعبير به آن كه اين جانب گفته ام حكومت در چار چوب احكام الهي داراي اختيار است به كلي برخلاف گفته هاي اين جانب است، اگر اختيارات حكومت در چارچوب احكام فرعيه الهيه است. بايد عرض كنم حكومت الهيه و مطلقه مفوضه به نبي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) يك پديدهٔ بي معني و محتوا باشد اشاره مي كنم. به پيامدهاي آن كه هيچ كس نمي تواند ملتزم به آنها باشد؛ مثلاً خيابان خط كشي ها كه مستلزم تصرف در منزلي است يا حريم آن است در چارچوب احكام فرعيه نيست، نظام وظيفه و اعزام الزامي به جبهه ها و جلوگيري از ورود و خروج ارز و جلوگيري از ورود يا خروج هر نحو كالا و منع احتكار در غير دو سه مورد و گمركات و ماليات و جلوگيري از گران فروشي، قيمت گذاري و جلوگيري از پخش مواد مخدر و منع اعتياد به هر نحو غير از مشروبات الكلي، حمل اسلحه به هر نوع كه باشد و صدها امثال آن كه اختيارات دولت است. بنابر تفسير شما خارج است و صدها امثال اينها. بايد عرض كنم حكومت كه شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) است،

دسته ها :

بي شك مقام و منزلت حضرت امام خميني (ره) در ميان ما ايرانيان از جايگاه رفيع و خاصي برخوردار است چراكه ايشان علاوه بر رهبر ساسي ما ، رهبري ديني و الهي ايرانيان را نيز بر عهده داشتند،ايشان شخصيتي بودند كه دوست و دشمن ايشان را ستايش مي كرد و در قلب همه مستضعفان جهان جايي داشت. ايشان كسي بود كه اول عمل مي كرد سپس به ديگران توصيه مي فرمود، بارهبري ايشان غرور جريحه دار شده ايرانيان ترميم يافت و عزت و احترام و خودباوري بر جان ايرانيان بازگشت. هرچه در مورد ايشان بگوييم كم است ، ايشان اسوه مقاومت ، تقوي و شجاعت بودند. جالب است كه نظرات انديشمندان خارجي را در مورد ايشان بدانيم. ● يك نويسنده روس: امام خميني همواره بر پيوند انسان و خدا تاكيد مي‏كرددبير فدارسيون روسيه گفت: امام خميني (ره) برخلاف رهبران سياسي قرن حاضر كه هر يك داراي استعدادي خاص در يكي از زمينه‏هاي اقتصادي، سياسي، علمي، فرهنگي، ديني يا حقوقي بودند، توانايي سازماندهي امور در همه حوزه‏ها را داشت. پروفسور «ميخاييل لمشف‏» افزود: امام خميني (ره) سياست را بخش لاينفك دين مي‏دانست و با اراده ديني و الهي عليه ستمگران بپاخاست. وي گفت: امام راحل در تمامي سطوح حيات اجتماعي و سياسي جامعه، اسلام را به عنوان عامل تعيين كننده در تحولات انقلابي و حمايت كننده ارزشهاي انساني مطرح كرد. وي بااشاره به اينكه امام كوشش فراواني داشت تا از مدلهاي بيگانه دوري گزيند، افزود: امام همواره بر پيوند گسست ناپذير انسان و خدا تاكيد مي‏ورزيد. او جوانان را به عنوان منبع انرژي عقل و احساسات به اسلام راستين پيوند داد و آنان را از انحراف نجات بخشيد. «ميخاييل لمشف‏» گفت: از بعد بين‏المللي، انديشه امام سراسر جهان اسلام را در برگرفت و با امريكا و اسرائيل به عنوان معضلات گريبانگير جهان اسلام به مبارزه برخاست و ثابت كرد كه انقلاب اسلامي با انقلابهاي مادي روسيه و فرانسه متفاوت است. وي تاكيد كرد: امام خميني (ره) با پيروي از تعاليم و ارزشهاي جاودانه اسلامي، برابري تمام انسانها را بدون وابستگي به موقعيت اجتماعي‏شان در نظر گرفت و صلح و برابري و رفاه مردم را هدف خود ساخت. ● مفتي كرواسي: امام خميني بزرگترين اصلاح‏گر قرن بودمفتي كرواسي از امام خميني (ره) به عنوان بزرگترين اصلاح‏گر قرن اخير در جهان اسلام و حتي جوامع آزاديخواه ياد كرد. «شفكو عمر بشيچ‏» در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاري جمهوري اسلامي در سارايوو گفت: امام خميني (ره) در دنياي اسلام و در كل جهان از احترام والايي برخوردار هستند و انديشه و تفكر ايشان، نه تنها باعث‏بيداري پيروان دين اسلام شد، بلكه پيروان ساير اديان را به تفكر در مورد نقش ارزنده دين در جامعه واداشت. وي افزود: انقلاب امام خميني (ره) در زماني از تاريخ به وقوع پيوست كه تفكر عدم كارايي دين در جامعه حاكم بود، اما انقلاب اسلامي ايران خط بطلان بر آن كشيد و كارآمدتر از گذشته مي‏شود. مفتي كرواسي در پايان اظهار داشت: با گذشت چند سال از رحلت امام خميني(ره)، ما شاهد هستيم كه افكار و انديشه‏هاي ايشان در جهان طرفداران فراواني دارد و بايد همه اديان الهي، قدردان بزرگترين اصلاح‏گر قرن بيستم، يعني امام خميني (ره) باشند. ● يك انديشمند آذربايجاني: امام خميني دانشمندي منحصر به فرد بودرئيس مركز تحقيقات اسلامي جمهوري آذربايجان از امام خميني (ره) به عنوان نظريه‏پرداز و دانشمندي منحصر به فرد در جهان ياد كرد. پروفسور «رفيق علي اف‏» به خبرگزاري جمهوري اسلامي گفت: امام خميني (ره) با رهبري حكيمانه خود و با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، برخلاف ادعاي برخي مدعياني كه دين را عاملي مخرب قلمداد مي‏كردند، نشان داد كه اسلام يك دين سازنده و يك ايدئولوژي مبلغ ارزشهاي اخلاقي، صلح و عدالت است. رئيس مركز تحقيقات اسلامي جمهوري آذربايجان گفت: بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و استقرار نظام جمهوري اسلامي در اين كشور، كشورهاي همسايه و از جمله جمهوري آذربايجان، قفقاز شمالي و آسياي ميانه نيز از بركات اين انقلاب بهره‏مند شدند. وي افزود: انقلاب اسلامي بزودي اثرات خود را در ميان كشورهاي جهان نشان داد و شرايط مساعدي را براي بيداري ملتها فراهم ساخت. پروفسور «رفيق علي اف‏» گفت: امام خميني(ره) يكي از شخصيتهاي بزرگ جهان اسلام در ۲۰۰ سال اخير است كه به عنوان انديشمند، سياستمدار، عالم و نظريه‏پرداز بزرگ، برنامه انقلاب اسلامي را آماده و آن را با خروش ملت ايران جايگزين نظام شاهنشاهي در اين كشور كرد ● يك مقام مالزي: امام خميني مروج اخلاق و معنويت در دنياي ماديگراي معاصر بوددكتر «چاندرا مظفر»، معاون حزب عدالت ملي مالزي گفت: امام خميني در جامعه‏اي كه مادي‏گرايي بخشي جدا نشدني از آن بود، چهره ارزشهاي معنوي و اخلاقي را نمايان ساخت. اين استاد دانشگاه و سياستمدار فعال مالزي افزود: از امام خميني به عنوان بزرگترين رهبر قرن بيستم ياد خواهد شد; زيرا وي نخستين رهبري بود كه در اين قرن يك انقلاب ديني را پايه‏گذاري كرد. «چاندرا مظفر» كه رئيس سازمان بين‏المللي «جهان با عدالت‏» نيز مي‏باشد، با تقدير از نقش امام خميني در پاسداري از عدالت گفت: امام خميني رهبر بسيار برجسته‏اي بود كه با كوششهاي خود سهم بسزايي در جهان اسلام به عهده داشت ● نويسنده كلمبيايي: امام خميني نياز به اسلام را در دنيا احيا كردحوليان زاپاتا، محقق، نويسنده و رئيس مركز فرهنگ اسلامي كلمبيا گفت: در قرن بيستم سه شخص در دنيا مطرح شدند و در تمامي مجامع سياسي مورد توجه سياستمداران قرار گرفتند. يكي از آنها گاندي بود، ديگري يحيي (رهبر مردم واتيكان) و سومين آنها حضرت امام خميني است. از بين اين سه رهبر تنها كسي كه فرهنگ روحيات و سخنانش در بين مردم مؤثر واقع شد، امام خميني بود. امام خميني رهبر مسلمان و آزاده‏اي بود كه توانست‏با قيامي، اسلام را در بستر كشور پهناور ايران جاي دهد و نياز به اسلام را در دنيا احيا كند. امام خميني در سايه حكومت اسلامي و تدبير و درايت توانست الگوي ساير رهبران دنيا باشد ● استاد دانشگاه قرقيزي: امام خميني راه ديني را برگزيده و به انسان و بي كرانگي روح اعتقاد داشت ساويت‏بيك تاكتامشيف، پروفسور در رشته فيزيك و رئيس دانشگاه ملي علوم و صنايع قرقيزستان معتقد است امام خميني رهبر بزرگي است. او ايده تازه‏اي را مطرح كرد. و در اين عصر، دين را وارد عرصه رهبري و هدايت جامعه نمود و توانها و مايه‏هايي از آن را كه ناشناخته مانده بود، به كار گرفت و احيا كرد. در توضيح اين نكته بايد گفت كه امام خميني، زمان مناسبي را براي انقلاب اسلامي انتخاب كرد، زماني كه پايه‏هاي نظام سرمايه‏داري جهاني لرزان شده و ناتواني سيستم سوسياليستي يا كمونيستي در كارآييهاي اجتماعي و اداره جامعه ثابت‏شده بود. امام خميني در اين ميان از مردان نادر و استثنايي بود. او نه به راه سرمايه‏داري قدم گذاشت و نه يك لحظه در ايمان خود به بي‏اعتباري نظامهاي الحادي ماركسيسم و كمونيسم درنگ نمود. راه او راهي يگانه بود كه به ديرينگي عمر بشر قدمت داشت. او راه ديني را برگزيد و به اسلام توسل جست و به انسان و بي‏كرانگي و روح او اعتقاد داشت. انسان را به مثابه فرزند طبيعت مي‏دانست و ميان انسانها جز به ميدان ايمان ديني آنها تفاوت ديگري قائل نبود. تعاليم او رباينده دلهاست مهندس محمد شهرتي فر مقالات ارسالي به آفتاب

دسته ها :

از همان زمان صدر اسلام كه مردم ايران با انديشه هاي عدالت طلبانه و روشهاي عادلانه حكومت عدل اسلامي آشنا شدند و بدون مقاومت در برابر سپاهيان توحيد در مقابل ارزشهاي آئين آسماني اسلام تمكين كردند حكومت از نظر آنها وسيله اي براي تامين عدالت اجتماعي و ابزاري موثر براي رسيدن به ارزشهاي الهي در جامعه بود. دل دادگان به آئين محمدي تداوم اسلام اصيل را در چهره علي (ع ) و خاندانش ديدند زيرا عدالت در خانه علي و فاطمه (س ) ساكن شده بود و صداي آزادي از سرزمين كربلا به گوش مي رسيد و اين بود كه ايرانيان به تدريج به سوي تشيع كشيده شدند و در طول تاريخ با الهام از اسلام اصيل و خون پاك شهداي تشيع به ويژه درس آموزي از سرور و سالار شهيدان حسين بن علي (ع ) در برابر زورگوييهاي حكام مسلمان نما و ظالم به مقابله و مقاومت برخاستند. در طول تاريخ پس از اسلام براساس آموزه هاي مكتب تشيع مردم ايران همواره به ويژه در دوران غيبت امام عصر(عج ) مطيع علماي دين و مراجع تقليد بودند. تشكيل حوزه هاي ديني در شهرهاي ايران به خصوص شهر قم و حوزه كهن و ريشه دار نجف و ظهور مراجع بزرگ در اين حوزه ها و داشتن تعامل و ارتباط هرچه بيشتر مردم با مراجع زمينه اي را فراهم كرد تا مومنان آزاده رهبران ديني مورد اعتماد خود را مهمترين مرجع حل وفصل مسائل خويش بدانند. در حوادث واقعه به آنان مراجعه نمايند و حتي براي يك روز هم حاكميت ستمگران را نپذيرند و از همين نقطه به راهنمايي روحانيون و الهام از آرمانهاي اسلامي قدم به قدم گام در راه مبارزه با استبداد و استعمار بگذارند چنانكه در انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني (ره ) اتفاق افتاد. انقلابي كه زلزله اي در جهان معاصر ايجاد نمود و جهانيان را به شگفتي واداشت رهبري اين انقلاب را مردي برعهده داشت كه شخصيتش در مكتب فقه و فقاهت « فيضيه » شكل گرفته بود. فقيهي فرزانه عارفي آگاه فيلسوفي شجاع اديبي عميق مفسري بينا و سياستمداري دانا بود. او سياست و سياستداري را پيشه خود نمي دانست بلكه آن را وظيفه خود مي دانست . كلامي جذاب و فكري پويا داشت . ذهن و زندگيش جامع علم و عمل بود هر آنچه را بر زبان مي راند و به هر ميزان كه از مردم مي خواست خود پيش و بيش از ديگران به آن عمل مي كرد اعتقادش چون صخره هاي سخت و همتش به بلنداي قله ها بود چون شجره طيبه انديشه اش از آبشخور فرهنگ قرآن سيراب مي شد. شايد بتوان گفت اولين و مهمترين پيامي كه منادي انقلاب و رهبر فرزانه مان به گوش جهان و جهانيان رسانيد چيزي جز خدامحوري و رهايي بي قيد و شرط از سلطه شوم استكبار جهاني به ويژه آمريكا نبود كه اين آواي جانبخش بر دلهاي آزادانديشان و مجاهداني كه دردآشناي غربت اسلام و تاريكي انحطاط انديشه بودند نشست و همچون آهن ربايي جذاب افكار و انديشه ها را معطوف به خود ساخت . امام راحل همواره حكومت را براي مردم با مردم و در خدمت مردم مي خواستند و تاكيد فراوان بر استقلال و خودباوري داشتند زيرا مهمترين عامل موثر در جهت قطع ايادي شرق و غرب و دستيابي به حاكميت و استقلال چيزي جز خودباوري نيست و اين روحيه وقتي بوجود خواهد آمد كه تحولي عظيم را در جان و درون خود بوجود آوريم . منظور ايشان از استقلال در تمام جنبه ها و شئون بود. در عين حال خودباختگي را مانعي در راه استقلال مي ديدند و خودباوري و خودكفايي را شرط استقلال حتي استقلال فكري مي دانستند. ايشان در سخنان خود در ديدار با وزير و كاركنان آموزش و پرورش وقت در سال ۱۳۶۰ مي فرمايند . « ما بايد سالهاي طولاني زحمت و مشقت بكشيم يا از فطرت ثاني خود متحول شويم و خود را بيابيم و روي پاي خويش بايستيم و مستقل گرديديم و ديگر احتياجي به شرق و غرب نداشته باشيم و... اگر اين مهم را انجام داديم مطمئن باشيد كه هيچ كس و هيچ قدرتي نمي تواند به ما ضربه بزند . اگر ما از نظر فكري مستقل باشيم آنها چگونه مي توانند به ما ضربه بزنند » .۲ امام خميني (ره ) با دم مسيحايي خود روح اعتماد به نفس و خودباوري را در كالبد ملت ايران دميد و اين ملت را به نقطه غرورمند خودباوري رسانيد او در فرازي از سخنان خود فرمود. « اطمينان داشته باشيد اگر بخواهيد مي شود. اگر بيدار بشويد مي خواهيد شما بيدار بشويد و بفهميد اين معنا را كه نژاد ژرمن از نژاد آريا بالاتر نيست و غربيها از ما بالاتر نيستند » .۳ در بخش ديگري از رهنمودهاي خويش فرمود « اساس باور اين دو مطلب است : باور ضعف و سستي و ناتواني و باور قدرت و قوه و توانايي . اگر ملت اين باور را داشته باشد كه ما مي توانيم در مقابل قدرتهاي بزرگ بايستيم اين باور اسباب اين مي شود كه توانايي پيدا مي كنند و در مقابل قدرتهاي بزرگ ايستادگي مي كنند . اين پيروزي كه شما به دست آورديد براي اينكه باورتان آمده بود كه مي توانيد ... » ۴ » . حضرت امام خميني (ره ) آزادي را بالاترين نعمتي مي دانستند كه از سوي خالق باريتعالي به بشريت عطا شده است . انسان را مختار و آزاد آفريد تا او را در بستر حيات و زندگي بيازمايد. آزادي به عنوان ارمغاني بزرگ از سوي دين مبين اسلام به انسانهاي آزادانديش پيش كش شد و آنانكه با همه توان فكري خود به ميدان آمدند تا دين و آزادي را در مقابل يكديگر قرار بدهند امام راحل (ره ) فرمود. « در اسلام دمكراسي مندرج است و مردم آزاد هستند به بيان عقايد خود بپردازند و بدان عمل كنند تا زماني كه توطئه اي در كار نباشد و مسائلي مطرح نشود كه نسل ايران را به انحراف بكشاند » ۵. آنچه كه در انديشه سياسي حضرت امام (ره ) قابل طرح است پيدايش نهال نوپاي دمكراسي ديني در انقلاب اسلامي بود دمكراسي به معناي تحقق عيني حق تعيين سرنوشت دنيايي و دين به معناي حضور حق در حيات فردي و جمعي است . از نظر ايشان انسان موجودي است كه مي تواند با اتكا بر خصلت وجودي خويش (اراده ) به معناي وجودي خويش (كمال ) تحقق بخشد و به مفهوم كليدي در فلسفه اخلاق امام خميني (ره ) همانا عمل صالح است و مبارز سياسي مصداقي است از مصاديق عمل صالح . دشمن شناسي و استكبارستيزي از مهمترين عناصر فرهنگ و تمدن در حيات اجتماعي است . جاودانگي و استمرار اين انديشه بيش از هر چيز مرهون سعي و تلاش رادمردان و بزرگان و فرزانگاني است كه با همت والاي خويش گام در اين راه نهادند و همچون نوري در دنياي ظلماني جوامع بشري را هدايتگري كردند و مردم را به قسط و عدالت سعادت و آزادي و استقلال فراخواندند. امام خميني خود يكي از اين دشمن ستيزان آگاه و بلندآوازه بود كه با تكيه بر روح ذلت ناپذيري و ستم ستيزي فرياد « هيهات منا الذله » را كه برگرفته از اسلام ناب محمدي (ص ) بود سردادند و اين فرياد كه از عمق ايمان او نشات مي گرفت لرزه بر پيكره بيگانگان و بيگانه پرستان افكند. از كلام و كلماتش كرامت مي باريد و مشعل اميد را در دلهاي سرد و فرسوده برمي افروخت و همچون اكسيري ناب مس دلها را مبدل به طلاي خالص مي ساخت نهيبش صاعقه اي بود براي نوكران استكبار و حركتي پر از جوشش بود توكل و تقوايش بارقه اي بود براي جذب عدالت جويان و رسانيدن آنان به ساحل نجات . آن پير روشن ضمير در هر شرايط مناسبي به روشنگري مي پرداخت و اهداف شوم دشمنان را برملا مي ساخت او در تاريخ ۶۷ ۴ ۲۹ مسلمانان را به پاسداري از هويتهاي الهي توصيه كرد و تصميم شيطاني دشمن را نسبت به غارت ارزشهاي اسلامي گوشزد نموده و فرمود. « نكته مهمي كه همه ما بايد به آن توجه كنيم و آن را اصل و اساس سياست خود با بيگانگان قرار دهيم اينست كه دشمنان ما و جهانخواران تا كي و كجا ما را تحمل مي كنند و تا چه مرزي استقلال و آزادي ما را قبول دارند به يقين آنان مرزي جز عدول از همه خوبيها و ارزشهاي معنوي و الهيمان نمي شناسند و به گفته قرآن كريم هرگز دست از مقاتله و ستيز با شما برنمي دارند مگر اينكه شما را از دينتان برگردانند . » ۶ از مهمترين محورهاي بحث احياگري و اصلاح طلبي امام خميني (ره ) در انديشه هايشان : اعتقاد آن حضرت به احياي انديشه حكومت اسلامي و رهبري ديني است . زماني كه حضرت محمد(ص ) از مكه به مدينه هجرت نمودند در مدينه پايه هاي حكومت اسلامي را بنيان نهادند و ده سال آخر عمر گهربار خويش را به تقويت و تحكيم آن پرداختند در تاريخ اسلام از آغاز تاكنون شاهد حركتهاي اصلاحي جهت احياي انديشه حكومت اسلامي بوده ايم و مي توان به نمونه هايي همچون سيدجمال الدين اسدآبادي محمد عبده جنبش اخوان المسلمين و در ايران نهضت فدائيان اسلام و جنبش جنگل اشاره كرد. ولي اقداماتي كه توسط امام خميني (ره ) بعنوان رهبر و بنيانگذار اين حركت صورت گرفته است بصورت « محوري » بوده است . ايشان در گفته ها سخنرانيها و آثار مكتوب خويش همواره نظر به ضرورت تبيين حكومت اسلامي داشتند. ابتدا به تبيين نظري و سپس به تبيين عملي و تشكيل حكومت اسلامي اقدام نمودند. به گونه اي تلاش ايشان باعث جلب نظر شخصيتها و انديشمندان ديني به سياست و امور سياسي شد كه در اين زمينه آثار گرانبهايي از خود برجاي گذاشتند. زماني كه امام راحل به احياي ايده حكومت اسلامي مبادرت ورزيدند مهمترين راه اصلاح اين ايده را تقويت نظريه عدم جدايي دين از سياست مي دانستند. هرچند در تاريخ كشور ايران « مدرس » ازجمله پيشگامان مبارزه با انديشه جدايي دين از سياست بود و سخن معروف وي كه « ديانت ما عين سياست ما و سياست ما عين ديانت ماست » همواره دلنشين عميق و به يادماندني است اما اولين كسي كه اين نظريه را عينيت بخشيد امام خميني بود و همواره بر اين باور بود كه : « اسلام دين سياست است ديني است كه در احكام آن در مواقف آن سياست بوضوع ديده مي شود » ۷. به طور خلاصه مي توان گفت محورهاي احياگري انديشه حكومت اسلامي امام خميني : « مبارزه با انديشه جدايي دين از سياست تبيين ضرورت تشكيل حكومت اسلامي و ماهيت اصول و اهداف اين حكومت و تبيين الگوي رهبري در حكومت اسلامي » از مهمترين اقدامات حضرت امام در اين عرصه بوده است كه به انجام رسانيدند. امام در رابطه با تشكيل و اداره حكومت بر اين باور بود كه تشكيل حكومت از وظايف مهم و اصلي علماي اسلام است و آن هم بدين معنا كه اداره صحيح امور مردم و محو ظلم بايد توسط حاكميت و حاكمان انجام پذيرد. « عهده دارشدن حكومت في حد ذاته شان و مقامي نيست بلكه وسيله انجام وظيفه اجراي احكام و برقراري نظام عادلانه اسلام است » ... « ائمه و فقهاي عادل موظف اند كه از نظام و تشكيلات حكومتي براي اجراي احكام الهي و برقراري نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده كنند. صرف حكومت براي آنان جز رنج و زحمت چيزي ندارد منتها چه بكنند مامورند انجام وظيفه كنند. موضوع « ولايت فقيه » ماموريت و انجام وظيفه است » ۸ آن بزرگوار مشروعيت همه اركان نظام را بسته به راي و خواست مردم در چارچوب معيارهاي ديني مي دانستند. امروز در اغلب كشورهاي دنيا مردم حكومت و حاكمان را تعيين مي كنند. امام راحل نيز همين كار را كرد حتي در تعيين اركان نظام از رهبري گرفته تا ساير مراكز قدرت مردم نقش تعيين كننده خود را با انتخاب چهره هاي مورد نظر ايفا كردند اگرچه انتخاب در نظام اسلامي و ولايي با انتخاب در نظامهاي دموكراسي ليبرال تفاوت هاي فراواني دارد. امام خميني با اعتقاد به عينيت ديانت و سياست اعتقاد به « سياست اسلامي » داشتند يعني اسلام بايستي به عنوان هدف و سياست به عنوان روش و وسيله نيل به هدف مورد توجه قرارگيرد نه اينكه اسلام به عنوان ابزاري سياسي مورد سواستفاده برخي از سودانديشان واقع شود. از اين رو فرهنگ استكبارستيزي و دشمن شناسي و داشتن خودباوري و استقلال كه برگرفته از انديشه امام راحل مان است بايد سرلوحه افكار و اعمالمان قرار دهيم و همواره درصدد دفاع از شرف و اقتدار ملي خود برآئيم و بر سخن هوشمندانه و جهت بخش مقام معظم رهبري در اين رابطه تاكيد ورزيم كه فرمود : « هر ملتي اگر تسليم سلطه قدرتهاي بزرگ عالم شد از دست رفته است هر ملتي اگر حاضر شد از شرف ملي اقتدار ملي و اراده ملي خود چشم بپوشد در ورطه بي پايان وادي اي كه آخر آن معلوم نيست لغزيده است » . سوده سادات تقوي پاورقي ۱ ـ كتاب « راه انقلاب » ج ۱ ص ۲۸۱ ۲ ـ صحيفه نور ج ۱۵ ص ۱۹۲ ۳ ـ صحيفه نور ج ۱۳ ص ۲۸۷ ۴ ـ همان ج ۱۴ ص ۱۹۴ ۵ ـ همان منبع ج ۴ ص ۲۳۴ ۶ ـ صحيفه نور ج ۲۰ ص ۲۳۷ ۷ ـ صحيفه نور ج ۸ ص ۲۶۵ ۸ ـ ولايت فقيه امام خميني (ره ) موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ص ) ۴۴ امام خميني : « ما بايد سالهاي طولاني زحمت و مشقت بكشيم يا از فطرت ثاني خود متحول شويم و خود را بيابيم و روي پاي خويش بايستيم و مستقل گرديديم و ديگر احتياجي به شرق و غرب نداشته باشيم و... اگر اين مهم را انجام داديم مطمئن باشيد كه هيچ كس و هيچ قدرتي نمي تواند به ما ضربه بزند. اگر ما از نظر فكري مستقل باشيم آنها چگونه مي توانند به ما ضربه بزنند امام خميني : « اساس باور اين دو مطلب است : باور ضعف و سستي و ناتواني و باور قدرت و قوه و توانايي . اگر ملت اين باور را داشته باشد كه ما مي توانيم در مقابل قدرتهاي بزرگ بايستيم اين باور اسباب اين مي شود كه توانايي پيدا مي كنند و در مقابل قدرتهاي بزرگ ايستادگي مي كنند. اين پيروزي كه شما به دست آورديد براي اينكه باورتان آمده بود كه مي توانيد امام خميني خود يكي از اين دشمن ستيزان آگاه و بلندآوازه بود كه با تكيه بر روح ذلت ناپذيري و ستم ستيزي فرياد « هيهات منا الذله » را كه برگرفته از اسلام ناب محمدي (ص ) بود سردادند و اين فرياد كه از عمق ايمان او نشات مي گرفت لرزه بر پيكره بيگانگان و بيگانه پرستان افكند. از كلام و كلماتش كرامت مي باريد و مشعل اميد را در دلهاي سرد و فرسوده برمي افروخت و همچون اكسيري ناب مس دلها را مبدل به طلاي خالص مي ساخت نهيبش صاعقه اي بود براي نوكران استكبار و حركتي پر از جوشش بود توكل و تقوايش بارقه اي بود براي جذب عدالت جويان و رسانيدن آنان به ساحل نجات فرهنگ استكبارستيزي و دشمن شناسي و داشتن خودباوري و استقلال كه برگرفته از انديشه امام راحل مان است بايد سرلوحه افكار و اعمالمان قرار دهيم و همواره درصدد دفاع از شرف و اقتدار ملي خود برآئيم و بر سخن هوشمندانه و جهت بخش مقام معظم رهبري در اين رابطه تاكيد ورزيم كه فرمود : « هر ملتي اگر تسليم سلطه قدرتهاي بزرگ عالم شد از دست رفته است هر ملتي اگر حاضر شد از شرف ملي اقتدار ملي و اراده ملي خود چشم بپوشد در ورطه بي پايان وادي اي كه آخر آن معلوم نيست لغزيده است » روزنامه جمهوري اسلامي

دسته ها :

سلطه روز افزون يهوديان بر ايران شاهنشاهي ـ كه روابط عميق سران پهلوي با رژيم صهيونيستي از آن حكايت مي كرد يكي از انگيزه هاي قيام امام خميني در برابر حاكميت پهلوي بود. در ديدگاه امام شاه از كارگزاران صهيونيست ها بود كه ماموريت داشت تا « زمينه هاي گسترش نفوذ آنها را در كشورهاي اسلامي فراهم سازد. « ...اسرائيل نمي خواهد در اين مملكت دانشمند باشد; اسرائيل نمي خواهد در اين مملكت قرآن باشد اسرائيل نمي خواهد در اين مملكت علماي دين باشند; اسرائيل نمي خواهد در اين مملكت احكام اسلام باشد با اين حال مي گويند از اسرائيل حرف نزنيد » ! از شاه هم حرف نزنيد! » اين دو تا تناسبشان چيست سلطه روز افزون يهوديان و دست پروردگان آنها بر ايران شاهنشاهي ـ كه روابط عميق سران پهلوي با رژيم صهيونيستي از آن حكايت مي كرد يكي از انگيزه هاي قيام امام خميني در برابر حاكميت پهلوي بود. در ديدگاه امام شاه از كارگزاران صهيونيست ها بود كه ماموريت داشت تا زمينه هاي گسترش نفوذ آنها را در كشورهاي اسلامي فراهم سازد. « ... اين جانب كرارا خطر اسرائيل و عمال آن را كه در راس آنها شاه ايران است ـ گوشزد كرده ام . ملت اسلام تا اين جرثومه فساد را از بن نكنند روي خوش نمي بينند; و ايران تا گرفتار اين دودمان ننگين است روي آزادي نخواهد ديد. از خداوند متعال نصرت مسلمين و خذلان اسرائيل و عمال سياه آن را خواستارم ... » ۱ بركسي پوشيده نيست كه ايران به لحاظ موقعيت خاص تاريخي فرهنگي و نيز وضعيت ويژه جغرافيايي ـ اقتصادي در قرون اخير پيوسته دستخوش توطئه چيني يهود و دست پروردگان آن بوده است . در عصر پهلوي نهادها و محافل مخفي و قدرتمند صهيونيسم جهاني در تمام شوون اقتصادي سياسي فرهنگي نظامي و اطلاعاتي ـ امنيتي دخالت داشتند. براساس مدارك موجود يهوديها و مامورانشان سمت هاي حساس كشور را بر عهده داشتند و در جنبه هاي گوناگون امور را در جهت برنامه ها و اهداف خود سوق مي دادند. به عبارتي آنان طراح و برنامه ريز حكومت پهلوي نيز بودند. هشدارهاي عالمانه حضرت امام نسبت به خطر گسترده و فزاينده يهود در آن دوران سياه در زمره ي معتبرترين مدارك تاريخي جاي دارند. اين گنجينه ي گرانبها همچنين نشانگر مبارزات حماسي بزرگمردي است كه با الهام از فرهنگ عاشورا به نبرد با دشمن مهاجم برخاست ... امام خميني زماني پرچم مبارزه را بر دوش گرفت كه خصم با تمام امكانات خويش در ميدان حاضر بود و همه اهرمهاي قدرت را در دست داشت . در حقيقت « محمدرضا پهلوي » به عنوان سركرده ماموران اسرائيل ايران شاهنشاهي را پايگاه نظامي و جاسوسي صهيونيسم جهاني ساخته بود. در چنين موقعيتي حضرت امام برنامه هاي شاه و حاميان بين المللي اش را افشا كرد; در حالي كه روشنفكرنماها و عالم مآبان از شدت هراس به مجيزگويي محمدرضا مشغول بودند و او را « شاه شيعه » « يگانه قدرت ايران زمين » و حتي « سايه خدا » خطاب مي كردند. در اين ميان حضرت امام كه به حقانيت مبارزه اش يقين كامل داشت لحظه اي از حركت پيامبرگونه اش باز نايستاد. « ... امروز به من اطلاع دادند كه بعضي اهل منبر را برده اند در سازمان امنيت و گفته اند : « شما با سه چيز كار نداشته باشيد; يكي شاه را كار نداشته باشيد; يكي هم اسرائيل را كار نداشته باشيد; يكي هم نگوييد دين در خطر است . اين سه تا امر را كار نداشته باشيد; هر چه مي خواهيد بگوييد. خوب ; اگر اين سه تا امر را كنار بگذاريم ديگر چه بگوييم ما هر چه گرفتاري داريم از اين سه تاست ; تمام گرفتاري هاي ما. اسرائيل مملكت را به باد مي دهد. اسرائيل سلطنت را مي برد; عمال اسرائيلي آقا! اسرائيل دوست اعلي حضرت است يك چيزهايي يك حقايقي در كار است ... مي گويند از شاه و اسرائيل حرف نزنيد. رابطه بين شاه و اسرائيل چيست شايد به نظر سازمان امنيت شاه يهودي باشد. اين كه ادعاي اسلام مي كند و مي گويد « من مسلمانم » و بر حسب ظواهر هم مسلمان است شايد سري در كار باشد ... » ۲ « ... تاثرات ما زياد است . نه اين كه امروز « عاشورا » است و زياد است آن هم بايد باشد لكن اين چيزي كه براي اين ملت دارد پيش مي آيد اين چيزي كه در شرف تكوين است از آن ما تاثرمان زياد است ; مي ترسيم . روابط مابين شاه و اسرائيل چيست كه سازمان امنيت مي گويد : « از اسرائيل حرف نزنيد! از شاه هم حرف نزنيد! « اين دو تا تناسبشان چيست مگر شاه اسرائيلي است به نظر سازمان امنيت شاه يهودي است .... » ۳ افشاي نقشه هاي پنهان و خزنده ي يهود بر ضد دين و امت اسلام آن هم در زمان اوج قدرت اين جماعت در ايران نه تنها نشانگر بينش عميق و حكيمانه امام راحل بلكه بيانگر مردانگي و همت بلند آن حضرت بود : « ... اسرائيل نمي خواهد در اين مملكت دانشمند باشد; اسرائيل نمي خواهد در اين مملكت قرآن باشد اسرائيل نمي خواهد در اين مملكت علماي دين باشند; اسرائيل نمي خواهد در اين مملكت احكام اسلام باشد. اسرائيل به دست عمال سياه مدرسه (فيضيه ) را كوبيد ما را مي كوبند; شما را مي كوبند; مي خواهند اقتصاد شما را قبضه كنند; مي خواهند زراعت و تجارت شما را از بين ببرند; مي خواهند در اين مملكت داراي ثروتي باشند ثروتها را تصاحب كنند به دست عمال خود; اين چيزهايي كه مانع هستند چيزهايي كه سد راه هستند سدها را بشكنند قرآن سد راه است بايد شكسته شود; مدرسه فيضيه سد راه است بايد خراب شود; طلاب علوم دينيه ممكن است بعدها سد راه شوند بايد از پشت بامها بيفتند; بايد سر و دست آنها شكسته شود. براي اين كه اسرائيل به منافع خودش برسد دولت ما به تبعيت اسرائيل ما را اهانت مي كند ... » ۴ از ديدگاه امام خميني توطئه خزنده و خطرناك يهود براي تسلط بر اهرم هاي قدرت در ممالك اسلامي از جمله ايران نه تنها در دوره سلطنت پهلوي بلكه در گستره اي بس طولاني تر جريان داشته است . به منظور شناخت بيشتر بينش ژرف و داهيانه حضرت امام و مبارزات حسين وار آن مرد بزرگ با دشمن اصلي به جاست تا به پاره اي اسناد تاريخي اشاره كنيم . طبق مدارك موجود در دوران حساس مشروطه تا كودتاي رضاخان رئيس الوزرا (نخست وزير)هاي دولتهاي مختلف از ماموران شبكه جهاني يهود و به عبارتي دقيقتر : سازمان جهاني « فراماسونري » بودند. اين عده هم از لحاظ فكري و هم از جنبه تشكيلاتي موظف به فرمانبرداري از كارفرمايان خود بودند و در اجراي برنامه هاي سياسي اقتصادي و فرهنگي آنها از هيچ تلاشي فروگذار نكردند. صرف نظر از شخصيتهاي مورد اشاره وزرا و صاحب منصباني ديگر نيز داراي چنين ماهيت و وابستگي هايي بودند كه تشريح عملكرد خائنانه ي آنان از عهده اين نوشتار خارج است .اينك به ماهيت يكي از اين گونه افراد به طور گذرا مي پردازيم . انديشمندان و آگاهان از مسائل تاريخي و سياسي مي دانند كه با روي كار آمدن رضاخان كفالت نخست وزيري به يكي از چهره ها و مهره هاي رمزآميز تاريخ معاصر ايران « محمدعلي فروغي » واگذر گرديد. او در دوران سلطنت رضاخان چهار بار به نخست وزيري منصوب شد. پس از روي كار آمدن « محمدرضا پهلوي » و در دوران اول پادشاهي وي نيز فروغي سه بار به نخست وزيري رسيد. ناگفته نماند كه اين شخص در دوره ي قاجار هم چندين بار وزير دارايي وزير عدليه وزير امور خارجه گشته . در برخي ديگر از وزارتخانه ها و ادارات مهم آن زمان نيز سمت هايي حساس را دارا بوده است . جالب توجه است كه هم سلطنت رضاخان و هم سلطنت پسرش محمدرضا با نخست وزيري فروغي شروع شد. او علاوه بر عهده داري ماموريت هاي خارجي جمعا پنج بار وزير امور خارجه چهار بار وزير دارايي سه بار وزير عدليه چهار بار وزير جنگ يك بار وزير اقتصاد ملي و يك بار وزير دربار بود۵. با اين حال محمدعلي فروغي بيشتر به عنوان يك دانشمند به جامعه معرفي شده است . خوب است بدانيد كه جد بزرگ اين خانواده فروغي از يهوديان « بغداد » بوده است ; و محمدعلي فروغي خود از سركردگان و فعالان سازمان « فراماسونري » بنيانگذار و استاد اعظم « لژ بيداري ايران » و از خادمان دانشمند مآب يهوديت جهاني در كشور ما بود۶. به طور مختصر بايد به اين واقعيت اشاره نمود كه نقش و عملكرد چند بعدي فروغي و امثال او در تاريخ معاصر ايران بسيار وحشتناك و تكان دهنده است . به اين سان جاي تاسف و تعجب است كه هنوز جوانان و دانشجويان و دانش پژوهان كشور ما درباره چنين مهره هايي آگاهي كافي ندارند. يهود براي دستيابي به اهداف پنهان خود به انتخاب مقام هاي درجه ي اول كشور بسيار اهميت مي داد در مورد روي كار آمدن رضاخان همين اشاره كافي است كه صعود سلطنت رضاخان را گامي از سوي صهيونيسم به منظور تامين شرايط لازم براي تاسيس « تمدن يهود » در خاورميانه و بلكه ايجاد و استقرار سلطنت جهاني يهود ارزيابي كنيم . اين گام توسط « اردشير ريپورتر » سرجاسوس انگليس در ايران به فرجام رسيد و رژيمي ضد اسلامي و لائيك استقرار يافت كه وظيفه داشت با سركوب فرهنگ اسلامي مردم ايران اين نيروي عظيم را از منطقه ي خاورميانه بيگانه و منزوي سازد۷. پس از رضاخان فرزند و وليعهد او محمدرضا به سلطنت نشست و ادامه نقش و ماموريت پدر به او تفويض شد . در مدت ۳۷ سال سلطنت محمدرضا سراسر كشور جولانگاه محافل و ماموران « يهودي ـ ماسوني » گرديد. اكثر كساني كه در اين مدت به عنوان نخست وزير انتخاب شدند يا از استادان و اعضاي بلندپايه لژهاي فراماسونري بودند و يا از دست نشاندگان و ماموران يهود و ماسون ; در اين زمينه نيز به نمونه اي اكتفا مي كنيم . « اميرعباس هويدا » از نخست وزيران معروف دوران سلطنت محمدرضا پهلوي به شمار ميرفت . او از نوادگان « ميرزا يعقوب » يهودي و از بهائيان مشهور و عضو بلندپايه فراماسونري ايران بود . وي از بهمن ۱۳۴۳ تا امرداد ۱۳۵۶ حدود سيزده سال سمت نخست وزيري را بر عهده داشت و در ميداني به پهنه ايران زمين يكه تازي مي كرد. « ...دردوران هويدا پيوندهاي نهان و عيان دربار پهلوي با محافل قدرتمند و چپاولگر غرب و صهيونيسم جهاني به مستحكمترين شكل خود رسيد ... » ۸ البته ميان كساني چون « فروغي » « هويدا » « منصور » « زاهدي » « علم » « اقبال » و « شريف امامي » ـ كه در دوران محمدرضا نخست وزير بودند ـ برخي از وزرا و امرا و اشراف زادگان كه با محافل پشت پرده يهودي هاي فراماسونري ارتباط پنهان و تشكيلاتي داشتند چندان نمي توان فرق نهاد. زيرا همه اين افراد در حد توان و موقعيت خويش خدمات شاياني به محافل جهاني يهود و خيانتهاي جبران ناپذيري به ملت ايران و فرهنگ اسلامي اين سرزمين كردند. اين حقايق حساس هيچگاه از ديد امام خميني دور نماند. او در دوران سياه سكوت و سكون با فريادها و پيامهاي حسين وار خود چهره دشمنان را افشا نمود و لحظه اي در مبارزه با آنان سستي نورزيد : « ... تاسف بالاتر تسلط اسرائيل و عمال اسرائيل است بر بسياري از شوون حساس مملكت ; و قبضه نمودن اقتصاديات آن به كمك دولت و عمال دستگاه جبار ... » ۹ در ديدگاه امام خميني هدف اصلي دشمن آن بود كه فرهنگ نوراني اسلام را از صحنه ي اجتماع بزدايد و علماي راستين را در ميان مردم منزوي سازد. « سازمان اطلاعات و امنيت » رژيم شاهنشاهي نيز به دستور كارفرمايان جهاني خويش با تمام توان در اين جهت تلاش مي كرد : « ... هدف اجانب قرآن و روحانيت است . دستهاي ناپاك اجانب با دست اين قبيل دولتها قصد دارد قرآن را از ميان بردارد و روحانيت را پايمال كند. مابايد به نفع يهود ـ آمريكا و فلسطين هتك شويم و به زندان برويم معدوم گرديم و فداي اغرض شوم اجانب بشويم . ! ... » ۱۰ حضور كارشناسان و مشاوران يهودي در راس دستگاه پهلوي و مراكز حساس تصميم گيري از دربار گرفته تا سازمان امنيت و هيات دولت و سازمان طرح و برنامه و راديو ـ تلويزيون و ... از ديگر مسائل اسفناكي بود كه امام امت آن را افشا كرد : مشاورين سلاطين سابق علما بودند : « عليبن يقطين » بوده است ; گاهي ائمه اطهار(ع ) بوده اند. حالا مشاورين چه كساني هستند اسرائيل ! مشاورها از اسرائيل (مي آيند) ... » ۱۱ ايران عصر پهلوي نه تنها پايگاه نظامي جاسوسي يهود و آمريكا بود بلكه طرحها و برنامه هاي مهم حكومت پهلوي به دست يهوديان و فراماسونها تدوين مي شد و براي اجرا به شاه و نخست وزير يا ديگر مقام هاي اجرايي ابلاغ مي گرديد. برنامه انحرافي موسوم به « انقلاب سفيد » يا « انقلاب شاه و ملت » نمونه اي آشكار از همين برنامه ها بود. اين طرح به نام محمدرضا پهلوي شهرت پيدا كرد; اما بر آگاهان پوشيده نيست كه اصول اين طرح همسو با منافع كارفرمايان جهاني محمدرضا و سرمايه داران بزرگ بين المللي به سركردگي صهيونيسم جهاني طرح ريزي گشت . طبق اسناد موجود اين پروژه به دست يكي از يهوديان سرشناس به نام « والت راستو » ۱۲ طراحي گشت . او عضو فعال نهاد نيمه مخفي « شوراي روابط خارجي آمريكا » رئيس « شوراي برنامه ريزي وزارت امور خارجه ي آمريكا » مشاور امنيت ملي آن كشور و يكي از طراحان اصلي جنگ ويتنام بود . ۱۳ اين جامعه شناس آمريكايي در خانواده ي يهودي « ويكتور هارون » به دنيا آمد و مدتي دراز مشاور كاخ سفيد بود . حدود يك دهه (۱۳۳۹ تا ۱۳۴۹ ) نام اين فرد بر جامعه شناسي غرب سنگيني مي كرد۱۴. در محافل مخفي جهاني « والت راستو » ; و در دنياي پيداي سياست محمدرضا پهلوي و برخي ديگر به عنوان طراحان « انقلاب سفيد شاه و ملت » معروف شدند. اما در حقيقت نهادهاي نيمه پنهان يهودي كه « راستو » عضوي از آن خانواده بود كارگزاران اصلي اين فتنه بودند. چه انديشه مندانه و آگاهانه است اين سخن امام خميني : « ... اين اصلاحات ادعايي ... (انقلاب شاه ) به نفع بازرگاني آمريكا و اسرائيل در ايران بود ... » ۱۵ در اين مورد نيز حضرت امام با بينش عميق خويش نوك پيكان مبارزه را به سوي محمدرضا و كارفرمايان يهودي اش نشانه گرفت : « ...يك قدري تامل كن ! يك قدري عواقب امور را ملاحظه بكن ! يك قدري عبرت ببر; عبرت از پدرت ببر! آقا; نكن اين طور ! بشنو از من ; از روحانيون ; بشنو از علماي مذهب . اينها صلاح مذهب را ميخواهند اينها صلاح مملكت را ميخواهند. ما مرتجع هستيم احكام اسلام ارتجاع هست كدام « انقلاب سفيد » را كردي آقا چرا مردم را اغفال مي كنيد چرا نشر اكاذيب مي كنيد چرا اغفال مي كني ملت را والله ; اسرائيل به درد تو نمي خورد; قرآن به درد تو ميخورد ... » ۱۶. « ...ما با كجاي تمدن مخالفت داريم ما با فساد مخالفت داريم . ما مي گوييم كه برنامه هاي اصلاحي شما را اسرائيل برايتان درست مي كند. شما وقتي مي خواهيد برنامه اي هم درست كنيد دستتان را پيش اسرائيل دراز مي كنيد. شما كارشناس نظامي از اسرائيل به اين مملكت مي آوريد ... » ۱۷ « ... اين بزرگمرد مبارز كه مركز جهاني توطئه و فتنه را كاملا شناخته بود پس از عتاب هاي مكرر به شاه و صاحب منصبان درجه اول كشور با قدرت و صلابت به آنان فرمود : « ... آقا مگر شما يهوديد مگر مملكت ما مملكت يهود است ... » .۱۸ و آن گاه علماي اسلام را به ميدان اين مبارزه سرسختانه دعوت كرد : « ... خطر اسرائيل و عمال ننگين آن اسلام و ايران را تهديد به زوال مي كند. من براي چند روز زندگي با عار و ننگ ارزشي قائل نيستم و از علماي اعلام و ساير طبقات مسلمين انتظار دارم كه با تشريك مساعي قرآن و اسلام را از خطري كه در پيش است نجات دهند ... » ۱۹ در دوران سلطنت پهلوي صهيونيست ها با جديت تمام به فعاليتهاي خزنده ي فرهنگي و اطلاعاتي پرداختند و كوشيدند تا انديشه هاي غيراسلامي و يهوديگرانه را در ايران خصوصا در ميان قشر جوان رواج دهند. اين خود حقيقي است قابل تامل كه متاسفانه كمتر مورد بررسي قرار گرفته است . پس از شهريور ۱۳۲۰ مجددا و به تدريج « يهودگرايي » به شكل مرموزي در ميان روشنفكران غربگراي ايران ترويج شد ( ... ) طبق اسناد موجود « يعقوب نيمرودي » در سال ۱۳۳۴ وارد ايران شد و هدايت شبكه ي « موساد » در ايران را به عهده گرفت . در نتيجه عملكرد اطلاعاتي و سياسي و فرهنگي سرويسهاي جاسوسي غرب بود كه رژيم پهلوي در دهه ۱۳۴۰ به نزديكترين متحد اسرائيل و بزرگترين پايگاه صهيونيسم در منطقه بدل گرديد. اين موفقيت تا حدود زيادي با نام يعقوب نيمرودي و شگردهاي زيركانه ي او پيوند خورده است . يعقوب نيمرودي به عنوان رابط موساد (سرويس « زيتون » ) با ساواك نقش تبديل ساواك به زائده ي سازمان اطلاعاتي اسرائيل را ايفا كرد. معهذا فعاليتهاي او در عرصه هاي جاسوسي و اطلاعاتي محدود نبود و وي با هدايت « لرد ويكتورروچيلد » (يهودي ) و در همكاري با « شاپو.ر ريپورتر » مجري طرحهاي پيچيده اي در عرصه هاي فرهنگي و اقتصادي نيز بود از جمله اين طرحها بايد به تبليغ پيشرفت هاي « ملت ستمديده يهود » در ميانه ي « درياي توحش عرب » و بهره گيري از « ناسيوناليسم ايراني » به منظور القاي پيوندهاي باستاني ايرانيان و يهود همزمان با ترويج « عرب ستيزي » اشاره كرد از سوي آنان چنين القا شد كه گويا بين آيين كهن ايرانيان و دين يهود وجوه اشتراك فراوان بوده است ; و همان گونه كه « كورش » منجي « قوم يهود » بود ايران كنوني نيز بايد حامي و نجات بخش قوم يهود باشد. روشن است كه اين تبليغات حرفي جز جدايي مردم ايران از مردم مسلمان منطقه و ايجاد همدردي با مهاجرين يهودي در فلسطين و يا حداقل بي تفاوتي را پي نمي گرفت . اين مشي تبليغاتي نقش پس پرده « روچيلد » هاي بريتانيا را در هدايت عوامل ايراني « اينتليجنس سرويس » نشان مي دهد در ضمن بايد توجه داشته باشيم كه برخي از متنفذترين عوامل ايراني بريتانيا چون « قوام الملك شيرازي » و « ذكاالملك فروغي » طبق روايت يهودي بوده اند۲۰. حضرت امام با آگاهي از همين واقعيتها پيامبر وار هشدار داد. « ...اسرائيل در تمام شوون سياسي و نظامي ايران دخالت دارد و ايران به صورت پايگاه نظامي اسرائيل درآمده و كشور زير چكمه ي يهود پايمال مي شود ... » ۲۱ همچنين امام يك خطر بزرگ فرهنگي را نيز گوشزد فرمود : « ... ذخاير ما اين جوانها هستند. جوانهاي ما را دارند اغفال مي كنند; دارند به آنها تزريق مي كند كه هر بدبختي شما داريد از اسلام است ... » ۲۲. وي در ادامه همين سخنراني درباره تبليغات انحرافي و نيات پليد يهود در ايران فرمود : در دو روز پيش از اين سه روز پيش از اين در شانزده شهريور در تهران « دروازده ي دولت » يك بساطي يهودي ها درست كردند. چهارصد پانصد نفر يهودي دزد دور هم جمع شدند و غايت حرفشان اين بوده است ; يكي شعاري براي يكي دادند و يك فحش به يكي دادند. آن وقت گفته اند : « مجد مال يهود است . يهود برگزيده خداست . ما ملتي هستيم كه بايد ماحكومت كنيم . » ۲۳ اين نشان مي دهد كه در عصر پهلوي يهوديان بسيار بيشتر از ديگر اقليتها و حتي مسلمانان داراي آزادي و اختيار بوده اند. بي فايده نيست كه به اعتراف يكي از نويسندگان يهودي در اين باره اشاره شود. « حبيب لوي » نوشته است : سلطنت اين پادشاه بزرگ (رضاخان ) انقلابي عظيمي در بهبود وضع آزادي و آسايش يهوديان ايران پديد آورد. و اگر گفته شود كه زمان « رضاشاه كبير » براي يهوديان ايران نظير زمان « كورش كبير » و عصر فرزند او « محمدرضا شاه » نظير عصر « داريوش اول » گرديد راه اغراق نپيموده ايم . آزادي يهوديان ايران و اجراي اعلاميه « بالفور » كه ـ در زمان رضاشاه كبير بود ـ و اجتماع پراكندگان در زمان محمدرضا شاه اين دو نظر را تقويت و تاييد مي كند۲۴. يكي از برنامه هاي بسيار مفتضحانه كه با طراحي يهوديان و صرف هزينه هاي هنگفت در زمان سلطه ي محمدرضا پهلوي اجرا شد « جشن دوهزار و پانصدساله ي شيراز » بود : « ... اطراف مملكت ايران را در اين مصيبت گرفتار هستند; و ميليونها تومان خرج جشن شاهنشاهي مي شود. از قراري كه يك جايي نوشته بود براي جشن خود تهران هشتاد ميليون تومان اختصاص داده شده است . اين راجع به خود شهر است . كارشناسان اسرائيلي مشغول به پا داشتن اين جشن هستند; و اين تشريفات را آنها دارند درست مي كند : اين اسرائيل كه دشمن اسلام است و الان در حال جنگ با اسلام است ; اين اسرائيل كه مسجدالاقصي را خراب كرد و ديگران مي خواستند ترميم كنند و روپوشي كنند جرم اسرائيل را نفت از ايران رفته است و در راديوهاي بزرگ دنيا گفته شده است كشتي نفت ايران براي اسرائيل كه در حال جنگ با مسلمين است رفته است . اينها كارهايي است كه برايشان بايد جشن گرفت ... » ۲۵ بزرگ پرچمدار اسلام پابرهنگان و مستضعفان هرگونه حركت مرموز يهود در كشورهاي اسلامي را توطئه اي در مسير تحقق استراتژي توسعه طلبانه صهيونيسم و ترويج فرهنگ يهودي بني اسرائيلي مي دانست . از اين رو بهانه هاي بني اسرائيلي عافيت طلبان و دنياخواهان خاموش را ناموجه شمرد و فرمود كفايت مي كند كه ما جمع بشويم در مسجد كذا و كذا و فقه بخوانيم و اصول بخوانيم لكن غافل باشيم از همه جهات مسلمين غافل باشيم از اين كه يهود مي خواهد ممالك اسلامي را قبضه كند تا اين جا برسد; تا همه جا برسد; اين امور را مي خواهد خراب كند ما بايد غافل باشيم از اين ۲۶ پانوشتها : ۱ ـ . صحيفه نور ج ۱ ص ۲۰۷ ۲ ـ همان ص ۵۶ ۱۳ خرداد ۴۲ (روز عاشورا) ۳ ـ همان ص ۵۷ ۱۳ خرداد ۴۲ (روز عاشورا) ۴ ـ همان ص ۵۴ ۱۳ خرداد ۴۲ (روز عاشورا) ۵ ـ شمس الدين رحماني « فرهنگ و زبان » صص ۱۲۹ ـ۱۳۰ ۶ ـ رجوع كنيد به : « فرهنگ و زبان » از نويسنده و محقق گرانقدر « شمس الدين رحماني » ; ص ۱۲۵ تا ۱۷۰ ـ فصل ويژه « محمد علي خان فروغي » . همچنين بنگريد به : كتاب « ظهور و سقوط سلطنت پهلوي » ج ۲ ۷ ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوي » (جستارهايي از تاريخ معاصر ايران ) ج ۲ ; ص ۱۲۴ » ۸ ـ همان ص ۳۶۷ ۹ ـ صحيفه نور ج ۱ ص ۶۲ ۱۸ فروردين ۱۳۴۳ ۱۰ ـ همان ص ۲۷ ۱۳۴۱ ۱۱ ـ همان ص ۱۱ ۱۰ فروردين ۱۳۴۱ Walt Rostow ۱۲ ـ ۱۳ ـ جهت آشنايي بيشتر با اين يهودي بنگيريد به : « سايه هاي قدرت » از « جيمز پرلاف » ۱۴ ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوي ج ۲ ص ۳۰۲ ۱۵ ـ امام خميني : « راه امام كلام امام » مصاحبه با روزنامه « السفير » ۱ بهمن ۱۳۵۷ ۱۶ ـ صحيفه نور ج ۱ ص ۵۶ خرداد ۱۳۴۲ ۱۷ ـ همان ص ۷۷ ۲۵ ارديبهشت ۴۳ ۱۸ ـ همان ص ۱۲ ۱۰ فروردين ۴۱ ۱۹ ـ همان ص ۵۰ ۱۶ ارديبهشت ۴۲ ۲۰ ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوي ج ۲ ص ۱۲۶ تا ۱۲۸ ۲۱ ـ صحيفه نور ج ۱ ص ۱۵۷ ۱۹ بهن ۴۹ و همان ص ۴۶ ۱۲ ارديبهشت ۴۲ ۲۲ ـ همان ص ۹۱ تا ۹۲ ۱۸ شهريور ۴۳ ۲۳ ـ همان ۲۴ ـ حبيب لوي « تاريخ يهود ايران » ج ۳ ۱۳۳۹ ص ۹۵۹ ۲۵ ـ صحيفه نور ج ۱ ص ۱۶۸ ۶ خرداد ۵۰ ۲۶ ـ همان ص ۱۷۰ ۶ خرداد ۱۳۵۰ منبع : « پژوهه صهيونيت » ; موسسه فرهنگي پژوهشي ضياانديشه سلطه روز افزون يهوديان و دست پروردگان آنها بر ايران شاهنشاهي كه روابط عميق سران پهلوي با رژيم صهيونيستي از آن حكايت مي كرد يكي از انگيزه هاي قيام امام خميني در برابر حاكميت پهلوي بود. در ديدگاه امام شاه از كارگزاران صهيونيست ها بود كه ماموريت داشت تا زمينه هاي گسترش نفوذ آنها را در كشورهاي اسلامي فراهم سازد امام خميني : « ... امروز به من اطلاع دادندكه بعضي اهل منبر را برده اند در سازمان امنيت و گفته اند : شما با سه چيز كار نداشته باشيد; يكي شاه را كار نداشته باشيد; يكي هم اسرائيل را كار نداشته باشيد; يكي هم نگوييد دين در خطر است . اين سه تا امر را كار نداشته باشيد; هر چه ميخواهيد بگوييد. خوب ; اگر اين سه تا امر را كنار بگذاريم ديگر چه بگوييم ما هر چه گرفتاري داريم از اين سه تاست ... » امام خميني خطاب به شاه : « ... يك قدري تامل كن ! يك قدري عواقب امور را ملاحظه بكن ! يك قدري عبرت ببر; عبرت از پدرت ببر! آقا; نكن اين طور ! بشنو از من ; از روحانيون ; بشنو از علماي مذهب . اينها صلاح مذهب را مي خواهند اينها صلاح مملكت را مي خواهند. ما مرتجع هستيم احكام اسلام ارتجاع هست كدام « انقلاب سفيد » را كردي آقا چرا مردم را اغفال مي كنيد چرا نشر اكاذيب مي كنيد چرا اغفال مي كني ملت را والله ; اسرائيل به درد تو نمي خورد; قرآن به درد تو مي خورد... » « ... ما با كجاي تمدن مخالفت داريم ما با فساد مخالفت داريم . ما مي گوييم كه برنامه هاي اصلاحي شما را اسرائيل برايتان درست مي كند. شما وقتي مي خواهيد برنامه اي هم درست كنيد دستتان را پيش اسرائيل دراز مي كنيد. شما كارشناس نظامي از اسرائيل به اين مملكت مي آوريد... » « ... اين بزرگمرد مبارز كه مركز جهاني توطئه و فتنه را كاملا شناخته بود پس از عتابهاي مكرر به شاه و صاحب منصبان درجه اول كشور با قدرت و صلابت به آنان فرمود : « ... آقا مگر شما يهوديد مگر مملكت مملكت يهود است ... » روزنامه جمهوري اسلامي

دسته ها :

آنچه امام خميني (ره)را در بين فقها و حكماي متاخر برجسته مي كند و جايگاهي رفيع و بي مانند به او مي بخشد، توجه ايشان به شئون عملي حكمت است. در حالي كه پس از افول تمدن اسلامي حكما و فقها، توجه خود را از حكمت عملي به حكمت نظري متمايل و محدود مي كردند و در حكمت نظري نيز دورترين شاخه ها از عرصه عمل را براي مطالعه برمي گزيدند. امام (ره) دقيقا برخلاف اين روند مي انديشيد و عمل مي كرد. تا آنجا كه به شاگردان خويش توصيه مي كند آخر شما بايد بيدار شويد، به فكر علاج بديختي هاي مردم باشيد. مباحثه به تنهايي فايده ندارد. مسئله گفتن به تنهايي دردها را دوا نمي كند ... خودتان را تا اين اندازه مهمل بار نياوريد. شما با اين اهمال كاري ها مي خواهيد كه ملائكه بالشان را در زير پاي اميرالمومنين (ع) پهن كنند، چون مردي است كه به درد اسلام مي خورد، اسلام را بزرگ مي كند. اين نشانه نهايت توجه به عمل و مبارزه است. در اين كتاب دوران ساز نيز توجه امام (ره) به چگونگي تشكيل حكومت اسلامي، توجهي تام و تاثيرگذار است. امام در كتاب ولا يت فقيه همچون حكيمي كه مصمم به گشودن راهي در عرصه حكمت عملي اسلامي است، مي كوشد تا در نظريه پردازي خود پرسش چگونگي تشكيل حكومت اسلامي را نيز مطرح كند؛ چيزي كه حتي ملااحمد نراقي و ميرزاي نائيني پيرامون آن سخني نگفته بودند. شايد بتوان گفت پرسش از چيستي حكومت اسلامي كوچكترين بخش كتاب است و كمترين حجم تحليل و پردازش را به خود اختصاص مي دهد زيرا امام اين وظيفه را در اصل، مربوط به ديگران مي داند مي فرمايد: ما اصل موضوع را طرح كرديم و لازم است نسل حاضر و آينده در اطراف آن بحث و فكر نمايند و راه به دست آوردن آن را پيدا كنند و انشاءالله تعالي كيفيت تشكيل و ساير متفرعات آن را با مشورت و تبادل نظر به دست بياورند اما ترجيح مي دهد وارد پرسش از چيستي نشود شايد از آن رو كه مي خواهد از قيل و قال اين عرصه برهاند زيرا او آخر يك رهبر است. رهبر يك انقلاب با طيف هاي مختلف و بعضا متفاوت و متضاد. بيشتر سعي ا مام بر اين است كه پرسش از چرايي حكومت اسلامي را - كه مغفول عنه واقع شده - مطرح كند و از آنجا به چگونگي برسد. از همين روست كه اگر در پاسخ به چرايي تشكيل حكومت اسلامي، آن را بديهي شمرد و ادعاي ضرورت و بداهت مي كند درو اقع نظم كتاب به گونه اي كه حتي اگر فصل هاي مياني كتاب حذب شوند، فصل نخست و فصل پاياني خود گوياي تمامي دغدغه امام(ره) به عنوان رهبر انقلاب - هستند و فصل اول به طرح بداهت حكومت اسلامي مي پردازد و تاملاتي تاريخي پيرامون عوامل پوشاننده بداهت است و فصل آخر به چگونگي حكومت اسلامي و طرح ريزي برنامه مبارزه پرداخته است. حتي آنجا كه امام در حال طرح پرسش از چيستي حكومت اسلامي است تكيه و تاكيد بيشتر بر نشان دادن تفاوت هاي شيوه حكومت در اسلام و شيوه حكومت هاي پادشاهي استبدادي مطلقه، سلطنتي مشروطه است. امام (ره) مي كوشد با تاكيد بر اين جنبه هاي اختلاف، ضرورت تلاش براي براندازي اين نظام هاي طاغوتي را اثبات كند به دو دليل: يكي اينكه اين حكومت ها در جهت تضعيف اهداف اسلام (حق، عدالت، آزادي، استقلال، معنويت و حيات) عمل مي كنند و ديگر اينكه راه را بر اعمال قواي حكومت اسلامي و تحقق اهداف اسلام بسته اند. پس بايد سرنگون شوند. امام در طرح مسئله چيستي حكومت اسلامي نيز به مبارزه مي انديشد و مي كوشد تا ديگران دعوت به مبارزه كند و مبارزان را در ادامه راه مصمم سازد. او رهبر انقلاب است. امام (ره) به عنوان شخصيت بزرگي كه در شان رهبري و مرجعيت در وجود ايشان به وحدت مي رسند، با طرح نظريه حكومت اسلامي بر پايه آموزه ولايت فقيه مي كوشد به جايگاه يك ايدئولوگ دست يابد و اين شان را در دو شان ديگر ادغام كند. شايد بتوان گفت كه زمستان ۱۳۴۸ يكي از سه مرحله اي است كه امام مي كوشد تا اين شان سوم را به دو شان رهبري و مرجعيت ضميمه كند و البته در هر سه مرحله پيروز مي شود. او حالا رهبر، مرجع و ايدئولوگ انقلاب اسلامي ايرن است. پس بايد به ضروريات و لوازم اين نظريه پردازي ملتزم باشد. اولين ضرورت اين است كه در نظريه پردازي توجه تام و تمام به شرايط تاريخي، اجتماعي و واقعيت هاي سياسي روز و ضرورت هاي عمل سياسي د اشته باشد. در همين راستا امام مي كوشد تا با رويكردي تاريخي به مشكلات ايران و جهان اسلام و كاويدن وضعيت كنوني كشور در مقام يك ايدئولوگ ظاهر شود و راه برون رفت از استبداد سرد شاهنشاهي را جستجو كند و امام (ره) چنان اين وظيفه را به انجام مي رساند كه در تاريخ نظريه پردازي جهان اسلام قطعا بي نظير است در شرايطي كه رژيم شاهنشاهي با سلطه دستگاه ا هريمني امنيتي خود يعني ساواك و هم پيماني با قدرت هاي جهاني و منطقه اي مي كوشد راه را بر هر گونه حركت مخالفان ببندد. امام - به عنوان رهبر انقلاب - نگاه مردد و مضطرب خيل مبارزان را حس مي كند كه به او مي نگرند. او بايد راهي از اين كوچه بن بست استبداد بيايد اما هرگونه مصالحه با رژيم طاغوتي ممتنع است. همه نسخه هاي قبلي كه از سوي علماي مذهبي يا روشنفكران چپ و ليبرال ارائه شده بود، ناكارايي خود را نشان داده بود. رژيم طاغوتي همچون حشره اي موذي نسبت به همه اين ابزارهاي مخالفان مصونيت يافته است و بايد راه متفاوتي را پيش گرفت كه رژيم طاغوتي نتواند در مقابل آن هيچ گونه دفاعي به عمل آورد. اصلاح ناپذيري رژيم طاغوتي كه هم اكنون همه به آن ايمان داشتند، ضرورت مبارزه پيگير براي سرنگوني رژيم را بر همگان روشن كرده است و گروه هاي مسلح برانداز يكي پس از ديگري كار خود را آغاز مي كنند. وجوب ا جتماعي - تاريخي مبارزه در اواخر دهه ۴۰ مبارزه را امري بديهي و ضروري مي سازد و شايد بداهت و ضرورت مبارزه، خود اصلي ترين مويد بداهت حكومت اسلامي و ضرورت اعتقاد به ولايت فقيه باشد چرا كه اكنون اولا ولايت بايد به گونه اي تبيين و فهم شود كه متضمن حكومت (به معني اعمال مشروع قواي حاكم توسط حاكميت) باشد و ثانيا سد پولادين رژيم طاغوتي شاه راه را بر همه بسته است. اكنون در زمستان ۱۳۴۸ تنها اين امام خميني (ره) است كه به گونه اي خستگي ناپذير و شكست ناپذير رو در روي نظم ظالمان موجود ايستاده است و به گونه اي پيامبرانه ۳ شان رهبري، مرجعيت و ايدئولوگ را در خود جمع كرده است و وظيفه همزمان راهبري مبارزه، نظريه پردازي مبارزه و صدور فتاوي مبارزه را بر عهده مي گيرد و ضرورت اين ۳ حوزه را در يكجا جمع مي كند و ا نديشه را در بين چكاچك شمشيرهاي مبارزه قرار دهد و اين چنين او بزرگترين مرد تاريخ ايران بود. با نگاهي به كتاب ولايت فقيه سعيد دادخواه روزنامه رسالت

دسته ها :

حضرت امام خميني، پس از معصومان(ع) كه برگزيدگان خاص الهي‏اند، نسخه‏اي بي‏مثال از شخصيتي جامع است كه براي تبيين و شناخت وي بايد از زواياي متعددي نگريست و به تحليل و ارزيابي و مقايسه پرداخت. حضرت امام، در چهره يك انقلابي بزرگ، كسي است كه يكي از اصيل‏ترين انقلابها را تا سرمنزل پيروزي رهبري كرد. در مديريت و رهبري، نظامي را پايه‏ريزي و در سالهاي دشوار شكل‏گيري و علي‏رغم توطئه‏ها و مانع‏تراشيهاي بسيار، رهبري كرد كه نسخه‏اي منحصر به فرد است. در مرجعيت ديني، يكي از پرآوازه‏ترين مراجع است و دامنه مرجعيت ايشان بسي فراگير گشت. در مقام استادي و تدريس، به تعليم و تربيت صدها شاگرد در حوزه‏هاي مختلف اصول و فلسفه و اخلاق و عرفان نشست. در نگارش و بيان، آثاري را در زمينه‏هاي مختلف ارائه كرد كه براي سالهاي سال سرمايه مراكز علمي و محافل فكري و پاسخگوي بسياري نيازها خواهد بود. در اخلاق و عرفان و سلوك معنوي، هم از بعد نظري و هم در ميدان عمل، به عنوان يك عارف صاحب‏نظر، و سالك عالي‏مقدار، در رديف يكي از اولياي عظيم‏الشأن الهي، لنگر آرامش و ثبات ملتي شد كه جهان استكبار و سلطه‏جويان شرق و غرب، عزت و آزادي آن را نشانه رفته‏اند. حتي در ادبيات عرفاني، مجموعه‏اي از زيباترين سروده‏هاي عميق عرفاني را بر جاي گذاشت و توان بالاي خويش را در اين خصوص نشان داد. در زندگي شخصي و سلوك خانوادگي در مقام همسر و پدر، نمونه‏اي متعالي و الگويي جاودانه از يك زندگي موفق را ارائه داد. اينها و ابعاد ديگري از اين دست كه با يك نگاه كوتاه به شخصيت آن عزيز به چشم مي‏آيد، و نيز زواياي پنهان و لايه‏هاي عميق ديگري از شخصيت امام كه گذشتِ زمان آن را آشكار خواهد ساخت، هر كدام در جاي خود بسيار مهم است و سرجمع نيز نسخه‏اي مي‏شود كه آن را «امام خميني» مي‏ناميم. اما يكي از مهمترين و راهگشاترين ابعاد شخصيتي امام و از يك منظر، مهمترين بُعد شخصيت ايشان، بُعد دين‏شناسي و نوع نگرش ايشان به اسلام و تفسيري كه از دين ارائه مي‏كند و چهره‏اي كه از اسلام ترسيم مي‏نمايد مي‏باشد. اگر از اين منظر به ويژگيهايي كه شخصيت استثنايي حضرت امام را شكل مي‏بخشد نگاه شود، انساني خواهيم يافت كه بيشترين نسبت و عميق‏ترين و جامع‏ترين درك را از دين شريف اسلام دارد. انساني با اين ويژگيها، اسلام‏شناسي كم‏نظير است كه در حوزه علم و عمل و در عرصه عملي ساختن مكتب، نمونه‏اي اعلي و شخصيتي بي‏مثال به شمار مي‏رود. او در عرفان عملي و رهيافتهاي شهودي كه از مسير دل و تصفيه درون به چنگ مي‏آيد، چنان كه قرآن كريم بر رابطه روشن ميان «تقوا» و «معرفت» تأكيد دارد به شناخت شهودي بسياري حقايق نايل آمده است.۱ حضرت امام، در «عمق»، ژرف‏ترين حقايق و معارف را در مباحث عرفاني، فلسفي، اخلاقي و تفسيري خود ارائه كرده است و در «سطح»، اسلام را دين زندگي، دين حكومت و سياست و دين مديريت جامعه و سامان‏بخشي به زندگي مادي و معنوي بشر مي‏داند. در جايي حضرت امام اسلام را نه دين حكومت بلكه اساسا مساوي با حكومت به معناي عام و فراگير آن مي‏شمارد و احكام و مقررات آن را در واقع قوانين اسلام و بخشي از حكومت و به منزله اموري ابزاري براي اجراي حكومت و بسط عدالت معرفي مي‏كند.۱ طبعا فرآيند دين‏شناسي انساني شايسته و وارسته چون حضرت امام كه از اين منظر به دين و رهنمودهاي آن مي‏نگرد، بسيار متفاوت است با نظريه‏پردازي و در واقع «توهم‏پردازي» كساني كه يا به خاطر فقر ناشي از تحجر و بسته‏نگري، اساسا دين را امري منفك از سياست و مديريت جامعه مي‏شمارند، و يا از سر روشنفكرنمايي و وارفتگي سياسي ـ علمي در نظريه‏نويسي، حتي حكومت و سياست و مديريت پيامبر اكرم(ص) و ائمه(ع) را نيز امري زميني و غير الهي و خارج از رسالت دين و در حوزه تشخيص و خواست عرف و جامعه معرفي مي‏كنند و عهده‏داري آن توسط پيامبران و امامان را تنها ناشي از تن دادن به خواست مردم مي‏دانند؛ و در بيشتر روزگاران كه به گفته اينان، مردمان چنين خواست و اقبالي را نسبت به حكومت انبياء(ع) و ائمه(ع) نداشته‏اند، آنان نيز به تنها وظيفه و رسالت خود يعني ابلاغ دين بسنده كرده‏اند!۲ اينك مجال پرداختن مبسوط به اين وجهه از شخصيت حضرت امام نيست. هدف فقط اشاره به اين است كه ▪ اولاً اگر به شايستگي‏هاي كم‏نظير حضرت امام در شناخت، قرائت و تفسير صحيح و جامع از دين و شريعت اسلامي توجه شود، ▪ ثانيا به جايگاهي كه ايشان از آن منظر حوزه عمل دين و ترسيم و تفسير چهره شريعت مقدس مي‏پردازند توجه شود، و ثالثا اگر به نياز حياتي و گسترده جامعه به فهم و شناخت درست دين و عرصه عمل و كاركردهاي آن توجه شود، و رابعا اگر به تلاش تخريبي و گمراه‏كننده دو جبهه افراط و تفريط، به تقصير يا از قصور، در حوزه يكي از مهمترين و راهگشاترين ابعاد شخصيتي امام و از يك منظر، مهمترين بُعد شخصيت ايشان، بُعد دين‏شناسي و نوع نگرش ايشان به اسلام و تفسيري كه از دين ارائه مي‏كند و چهره‏اي كه از اسلام ترسيم مي‏نمايد است. دين‏شناسي و تحليل منابع و تفسير مخصوص شريعت، توجه شود، و خامسا اگر به كم‏كاري، نسنجيده‏گري و يا جزئي‏نگري محافل مسؤول در ارائه چهره ناب و بي‏آلايش دين (و در اينجا مشخصا در چارچوب قرائتي كه حضرت امام از آن دارند) و زدودن سليقه‏ها، خرافه‏ها و نظريه‏پردازيهاي التقاطي از سيماي تابناك و پاك اسلام، توجه شود، اذعان خواهيم كرد كه مهمترين وجهه همت ما و لااقل يكي از مهمترين مسؤوليتهاي ما، آن هم در سال بزرگداشت امام خميني، شناخت دين و آموزه‏هاي شريعت از منظر نگاه امام و در چارچوب الگويي كه آن بزرگوار ارائه كرده است مي‏باشد. و پرواضح است روش اساسي و منطقي در نگرش به دين از اين منظر، دستيابي به اصول و الگوهايي است كه چارچوب نگرش امام به مسايل ديني و احكام شريعت را ترسيم مي‏كند و از اين طريق، دستيابي به الگويي جامع در دين‏شناختي امام و ترسيم نگره‏اي كامل و سازمان‏يافته از پيكره سالم و كامل دين كه در باور ما نظام دين نيز همچون «نظام احسن» آفرينش، «نظام احسن» در تشريع و ضابطه‏مندي همه چيز است حتي «غرامت يك خراش»؛ چنان كه در تعبير امام صادق(ع) آمده است.۱ اينكه مبادي رويكرد امام به دين‏شناختي چيست و با كدام روش به تفسير و تحليل نصوص و منابع ديني مي‏پردازد؟ و اينكه در هرم دين‏شناختي امام كدام عناصر و اجزاء در «قله» و كدام در «دامنه» و كدام در «قاعده» قرار مي‏گيرند؟ و جايگاه هر يك از اجزاء كليت دين كجاست؟ و ملاك وحدت و انسجام و ارتباط منطقي ميان اجزاء چيست؟ و پرسشهاي بسياري از اين دست، طبيعي است كه در موضوع مهم و حياتي دين‏شناختي از منظر انديشه و نگاه امام مطرح مي‏شود و بايد پاسخ بيابد. اما در اين فرصت چاره‏اي جز ميانبر زدن و پرداختن مستقيم به موضوع اين نوشته نيست. و آن حضرت امام، در «عمق»، ژرف‏ترين حقايق و معارف را در مباحث عرفاني، فلسفي، اخلاقي و تفسيري خود ارائـه كرده است و در «سطح»، اسلام را دين زندگي، دين حكومت و سياست و دين مديريت جامعه و سامان‏بخشي به زندگي مادي و معنوي بشر مي‏داند. «الگوهاي دين‏شناختي در حوزه شخصيت زنان و مسايل آنان» مي‏باشد. اما پيش از پرداختن به بحثهاي مورد نظر، ناگزيريم چند نكته توضيحي را بازگو كنيم. ۱) چنان كه اشاره شد به نظر مي‏رسد عمده‏ترين و بلكه راهگشاترين كار در شناخت و شناساندن انديشه‏هاي امام در زمينه‏هاي مختلف، ارائه اصول و الگوهايي است كه از يك سو تصويري روشن و جامع و حتي‏الامكان سازمان‏يافته از انديشه امام و نگاه تفسيري ايشان از دين را در آن زمينه ارائه دهد و به دور از جزيي‏نگري و نگرش تبعيض‏آميز به انديشه‏ها و مواضع آن بزرگوار باشد، و از سوي ديگر بتواند ملاكي براي عمل و هر چه كاربردي‏تر شدن آن، و معياري براي ارزيابي ديدگاهها و عملكردها باشد. اين است كه در اين مقاله تلاش شده است الگوها و معيارهايي براي نگرش به جايگاه انساني اجتماعي بانوان و مسايل آنان بر اساس انديشه و نظر امام و مستندسازي اجمالي آنها، ارائه شود. ۲) نيز چنان كه اشاره شد، وقتي الگوهاي ارائه شده براي ما مي‏تواند به عنوان «الگوهاي دين‏شناختي» مورد استناد و استفاده قرار گيرد كه به شخصيت حضرت امام و جايگاهي كه از آن موضع، سخن مي‏گويند، و دين را تفسير مي‏كنند و شرح و بسط مي‏دهند، كاملاً توجه شود. بسياري انسانها به تجزيه و تحليل مسايل ديني مي‏نشينند، از زبان اسلام سخن مي‏گويند، به نظريه‏پردازي و تفسير شريعت مي‏پردازند؛ به گونه‏اي كه مي‏توان گفت نسبت نظريه‏پردازي در دين و سخن گفتن از شريعت و كتاب‏نويسي و پژوهشگري در حوزه مسايل ديني، بيش از ساير علوم و موضوعات است، اما پرواضح است كه نسبت و قرابت اينها به حقيقت دين و واقعيت شريعت، همه در يك سطح نيست، همه در يك مرتبه حجيت و قوّتي كه مايه آرامش وجدان ديني و پايبنديهاي شرعي باشد نيست و چنين انتظاري نيز نمي‏رود. شخصيتهاي علمي و انديشمندان و صاحب‏نظراني كه سخن و نظر آنان در حوزه احكام ديني، «حجت» باشد و در حوزه «عقيده و باورهاي ديني» مايه آرامش و تحكيم پيوندهاي اعتقادي مؤمنان باشد، طيف وسيعي را شامل نمي‏شود و بايد گفت در هر دوره گروهي محدود مي‏باشند و طبيعي است در اين گروه نيز كساني كه انديشه و نظر آنان مبناي عمل جامعه باشد، انگشت‏شمار خواهند بود. حضرت آيت‏اللّه‏ العظمي امام خميني، از زبان دين و شريعت، راه مي‏نمايند و به تفسير و تبيين آموزه‏هاي ديني مي‏پردازند، در جايگاه كسي سخن مي‏گويند كه فقط بخشي از ويژگيهاي وي اينهاست: فقيه چيره‏دست، فيلسوف، مفسر، صاحب نظر در اخلاق و عرفان نظري، عارف وارسته، و مرجع تقليد، با همه لوازم و شرايطي كه اين اوصاف دارد. سخن ايشان، سخن يك نويسنده، سخنران، يا متفكر صرف يا نظريه‏پرداز محض يا يك منتقد و مصلح اجتماعي صرف نيست. انساني در اين جايگاه، نمي‏تواند و نبايد سخن به مبالغه گويد يا به انگيزه جاذبه‏هاي تبليغاتي و رضايت خاطر اين شخص يا آن گروه و در خوشايند مريدان، اظهارنظر كند. اگر اضافه شود امتيازها و ويژگيهاي ديگري كه در امام بود و از وي نسخه‏اي منحصر به فرد ساخته بود، بويژه انساني كه علاوه بر اوصاف مذكور در جايگاه رهبري يك انقلاب و سپس نظام، به تبيين دين و آموزه‏هاي شريعت مقدس مي‏پردازد، آن وقت به اهميت انديشه و نگاه امام و قرابت آن با حقيقت دين بيشتر اذعان خواهيم داشت. اين است كه براحتي پاي اين ادعا مي‏ايستيم كه ما از حضرت امام خميني كسي را نزديكتر و آشناتر به شناخت اسلام و راه و رسم اولياء عظيم‏الشأن آن (صلوات اللّه‏ عليهم) سراغ نداريم. ۳) موضوع اين نوشته همان گونه كه از عنوان آن پيداست ارائه آن دسته از الگوها و معيارهايي است كه در نگرش به دين از منظر نگاه امام در حوزه مسايل زنان، به دست مي‏آيد و مي‏تواند مبناي داوري ما در ديدگاه امام نسبت به اين دست مسايل قرار گيرد. نكته لازم به ذكر اين است كه آنچه در اينجا به عنوان اصول نگرش حضرت امام ارائه شده است تنها سرفصلهاي عمده در اين مبحث است و بناي بر استقراي كامل و ارائه جامع همه آنچه مي‏تواند به عنوان يك اصل و معيار در اين زمينه به شمار رود نبوده است. آن كار كه تلاشي مفيد و راهگشا نيز خواهد بود نيازمند فرصتي بيشتر و مجالي متناسب با خود است كه اينك از حوصله بحث بيرون است. همين مقدار نيز بحث را به درازا كشانده است. لذا از محورهايي چون «تفاوتهاي حقوقي»، «اسلام دين عمده‏ترين و بلكه راهگشاترين كار در شناخت و شناساندن انديشه‏هاي امام در زمينه‏هاي مختلف، ارائه اصول و الگوهايي است كه از يك سو تصويري روشن و جامع و حتي‏الامكان سازمان‏يافته از انديشه امام و نگاه تفسيري ايشان از دين را در آن زمينه ارائه دهد، و از سوي ديگر بتواند ملاكي براي عمل و هر چه كاربردي‏تر شدن آن، و معياري براي ارزيابي ديدگاهها و عملكردها باشد. پشتوانه ديدگاههاي حضرت امام بويژه آنگاه كه به عنوان اصول و در سطحي كلي‏تر بيان شده است، حجم وسيعي از ادله ديني و شواهد قرآني و حديثي است و پژوهشگراني كه به مستندسازي مواضع و ديدگاههاي آن عالم فرزانه مي‏پردازند نوعا حجم زيادي منابع و ادله در اختيار دارند. زندگي»، «مسؤوليت برابر رشد»، «توسعه و تحديد بر اساس مصلحت» كه براي اين نوشته پيش‏بيني و مطالعه شده بود صرف‏نظر شد. شايد در فرصتي ديگر به آنها نيز بپردازيم. ان‏شاءالله. در اين فرصت فقط به دوازده محور پرداخته شده است. چه اينكه، شرح و بسط و مستندسازي همين الگوها نيز به مجالي بيشتر نيازمند است، بويژه كار مستندسازي اين اصول و الگوها از نقطه‏نظر منابع ديني و ادله و نصوص قرآني و حديثي كه در اينجا به ذكر نمونه‏هايي محدود بسنده شده است؛ در حالي كه مي‏دانيم نوعا پشتوانه ديدگاههاي حضرت امام بويژه آنگاه كه به عنوان اصول و در سطحي كلي‏تر بيان شده است، حجم وسيعي از ادله ديني و شواهد قرآني و حديثي است و پژوهشگراني كه به مستندسازي مواضع و ديدگاههاي آن عالم فرزانه مي‏پردازند نوعا حجم زيادي منابع و ادله در اختيار دارند كه در تحقيقات خود مي‏توانند از آن بهره برند. البته از انسان وارسته و پراستعدادي كه حدود ۸۰ سال از عمر شريف خويش را در شناخت اسلام و درك حقايق آن و دانش شهودي همراه با تعهد و تعبد كامل به موازين و آموزه‏هاي دين پرداخته است و آن همه مشمول توفيق و عنايت الهي قرار گرفته است نيز چيزي جز اين انتظار نمي‏رود كه قلم و قدم او و بيان و حركت او، ترجمان حقايق ديني و احكام شريعت مقدس باشد. ۴) الگوهاي ارائه‏شده، به سليقه نويسنده در سه بخش آمده است؛ يكي حوزه كلام و انسان‏شناسي، ديگري خانواده و تربيت و سومي جامعه و فرهنگ مي‏باشد. اين تقسيم‏بندي هر چند بر اساس همخواني نسبي ميان مباحث هر بخش صورت گرفته و مناسب دانسته شده است ولي امري ناگزير نيست و مي‏تواند به گونه يا گونه‏هاي ديگر تقسيم شود؛ هدف، دسته‏بندي مطالب و توجه دادن به نوع گرايش سرفصلها و عناوين مورد بحث بوده است و نه بيشتر. آرزو و حتي گمان نويسنده اين است كه اين مجموعه بتواند چارچوبي از نگاه و انديشه حضرت امام در حوزه مسايل زنان را ارائه دهد و ملاكهايي را براي تبيين موضوعات جزئي‏تر و نيز ارزيابي عملكرد اجتماعي و روند جامعه انقلابي ما در اين خصوص پيش روي نهد و در كنار ديگر مباحث ويژه‏نامه، «خط امام» را در اين دست مسايل هر چند به اجمال ترسيم كند. ان شاءاللّه‏. بخش اول انسان‏شناسي و كلام ● يكم: انسانيت، عنصر مساوي و مشترك يكي از الگوهاي اساسي در دين‏شناختي مسايل زنان، كه مي‏توان با نگرشي كلامي از آن سخن گفت اين اصل است كه زن و مرد در حقيقت انساني و آنچه وجه تمايز ميان اين حقيقت با ساير «انواع» مي‏باشد، هيچ تفاوتي ندارند. هر دو از يك حقيقت مشترك سرچشمه گرفته و از يك حقيقت برخوردارند و آن همان است كه اين موجود داراي حيات را از ديگر جانداران جدا مي‏سازد و حقيقت وجودي وي قائم و بسته به آن است. حقيقتي كه در اشاره به آن از تعابيري چون «من»، «تو»، «او»، «خود»، «خويشتن» و «نفس» به صورت مطلق بهره مي‏بريم. و همان كه محور تعلّق تكاليف و حقوق قرار مي‏گيرد. آنچه آدمي را از ديگر انواع جاندار متمايز مي‏سازد حقيقت انساني او است و آنچه در مرحله تكليف و مسؤوليت، مخاطب قرار مي‏گيرد همان حقيقت است. به عبارت ديگر همان حقيقتي كه آدمي را در مرحله «تكوين» و شكل‏گيري حقيقت وجودي وي، اساس هستي او و مايه تمايز او است، همان حقيقت در مرحله «تشريع» و مسؤوليت‏دهي و پاسخگويي نيز ملاك و مخاطب قرار مي‏گيرد و «تكليف» متوجه او مي‏شود و اعضا و جوارح تنها ابزاري براي عمل به تكليف هستند. قرآن كريم در هر دو مرحله، به صراحت تفاوت ميان زن و مرد را نفي مي‏كند؛ هم آنگاه كه از جايگاه انساني زن و مرد در مرحله شكل‏گيري حقيقت وجودي آن دو سخن مي‏گويد، منشأيي مشترك و حقيقتي يكسان را يادآور مي‏شود و هم در مرحله اصل تكليف و عمل، آن دو را به عنوان عنصر انساني مخاطب مي‏سازد و در مقام ارزشگذاري و پاداش عمل يكسان مي‏نگرد. قرآن كريم هر دو نكته را در اين آيه جمع كرده است: قرآن كريم نه تنها بر يكساني ميان زن و مرد در حقيقت انساني تأكيد دارد بلكه اساسا آن را يكي از نشانه‏ها و آيات الهي همچون آفرينش آسمانها و زمين و آفرينش اصل آدمي و تفاوت زبانها و رنگهاي آدميان مي‏شمارد. «يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكرٍ و انثي و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عنداللّه‏ اتقيكم».۱ بخش نخست آيه اشاره به خاستگاه اوليه آدميان دارد كه همه از يك نر و ماده آفريده شده‏اند و بخش نهايي آن ملاك ارزشگذاري و برتري آدميان علي‏رغم داشتن حقيقت مشترك را بيان مي‏كند. ملاكي كه كاملاً در اختيار و به اراده خود آنان است؛ يعني عمل. اگر تفاوتي هست نه به خاستگاه و حقيقت مشترك آن دو، بلكه به واقعيات و ارزشهايي برمي‏گردد كه با كمال اختيار و خواست خويش به آن جامه وجود مي‏پوشند. قرآن كريم در جاي ديگر، پس از آنكه نحوه نگرش خردمندان به آفرينش آسمانها و دستاورد نگرش انديشمندانه آنان همراه با خضوع و كرنش در مقابل حضرت حق و انديشناكي آنان از عمل خود كه موجب نگراني ايشان نسبت به آينده است و در نتيجه پناه جستن به ذيل رحمت و غفران الهي را بازگو مي‏كند، پاسخ خداوند را اين گونه بيان مي‏فرمايد: «فاستجاب لهم ربّهم اني لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر أو انثي بعضكم من بعض»؛۲ «خدايشان خواسته آنان را اجابت كرد كه من عمل هيچ عمل‏كننده از شما را، مرد باشد يا زن، ضايع و تباه نخواهم ساخت، همه از هم هستيد.» اين همان حقيقت و اصل است كه حضرت امام خميني بر آن تأكيد دارد. آنجا كه مي‏فرمايد: «تاريخ اسلام گواه احترامات بي‏حد رسول خدا(ص) به اين مولود شريف [حضرت فاطمه(س) [است تا نشان دهد كه زن، امام خميني: از نظر حقوق انساني، تفاوتي بين زن و مرد نيست زيرا كه هر دو انسانند و زن حق دخالت در سرنوشت خويش را همچون مرد دارد. بله در بعضي از موارد تفاوتهايي بين زن و مرد وجود دارد كه به حيثيت انساني آنها ارتباط ندارد. بزرگي ويژه‏اي در جامعه دارد كه اگر برتر از مرد نباشد كمتر نيست.»۳ قرآن كريم نه تنها بر يكساني ميان زن و مرد ـ در حقيقت انساني ـ تأكيد دارد بلكه اساسا آن را يكي از نشانه‏ها و آيات الهي همچون آفرينش آسمانها و زمين و آفرينش اصل آدمي و تفاوت زبانها و رنگهاي آدميان مي‏شمارد و در رديف برشماري آيات الهي به يكساني ميان زن و مرد از نقطه‏نظر انسانيت و حقيقت وجودي، اشاره مي‏كند و همين همساني را مايه سكونت و انس و الفت مي‏شمارد و اگر جز اين بود چگونه مي‏توانست دستمايه سكونت و آرامش غريزي آدميان باشد: «و من آياته أن خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودّة و رحمة، انّ في ذلك لآيات لقوم يتفكّرون».۴ تعبير «مِنْ اَنْفُسِكُمْ» يعني آفرينش از حقيقت و جنس خودتان، هم از آيات الهي است، هم مايه سكونت آدمي است، و هم دستمايه انديشه‏ورزي انديشمندان. به همان سان كه آفرينش آسمانها و زمين مايه و زمينه انديشه آنان و دستيابي به ايمان برتر و حقايق بيشتر است، يكساني و همساني زن و مرد نيز چنين دستمايه‏اي را براي انديشه‏ورزي آنان فراهم ساخته است. حضرت امام در تأكيد بر همين حقيقت در جاي ديگر مي‏فرمايد: «از [نظر] حقوق انساني، تفاوتي بين زن و مرد نيست زيرا كه هر دو انسانند و زن حق دخالت در سرنوشت خويش را همچون مرد دارد. بله در بعضي از موارد تفاوتهايي بين زن و مرد وجود دارد كه به حيثيت انساني آنها ارتباط ندارد.»۱ بنابراين هر آنچه كه در تعارض با اين حقيقت مسلّم قرآني و اسلامي باشد حتي اگر در منابع ديني يا تاريخي جاي گرفته است نمي‏تواند مورد قبول باشد. وقتي آيات متعددي كه فقط بخشي از آن در اينجا آمد، زن و مرد را در حقيقت و هويت انساني يكسان مي‏شمارد و خاستگاه آن را يك زن و يك مرد به يكسان معرفي مي‏كند، ديگر زن را نمي‏توان فقط به عنوان يك «حامل» و «ظرف» وانمود كرد چنان كه برخي گفتند: «و انما امهات الناس اوعية»؛ مادران ظرفهايي بيش نيستند! و يا آن ديگري كه در تعريضي سياسي گفت: «بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابناء الرجال الاباعد» فرزندان ما فقط فرزندان پسران ما هستند، اما فرزندان دختران ما فرزندان مردان بيگانه‏اند! چه اينكه پذيرفته نيست در مقام تحقير شخصيت انساني زن و كاستن از وزن حقيقت و هويت وجودي وي، او را طفيلي و زائده‏اي از گِل وجودي حضرت آدم(ع) بشماريم. حتي اگر در ظاهر برخي متون ديني آمده باشد. و از همين روي است كه مي‏خوانيم امام صادق(ع) وقتي با چنين گفته‏اي ـ و بايد گفت با چنين خرافه‏اي ـ مواجه مي‏شود به شدت برخورد مي‏كند. ملاحظه فرماييد اين روايت را كه زراره، آن محدث و عالم فرزانه، نقل مي‏كند: «سئل ابوعبداللّه‏(ع) عن خلق حوّاء و قيل له: انّ اناسا عندنا يقولون: ان اللّه‏ عزّ و جلّ خلق حوّاء من ضلع آدم الايسر الاقصي، فقال: سبحان اللّه‏ و تعالي عن ذلك علوّا كبيرا! أ يقول من يقول هذا: ان اللّه‏ تبارك و تعالي لم يكن له من القدرة ما يخلق لآدم زوجة من غير ضلعه؟! و يجعل للمتكلم من اهل التشنيع سبيلاً الي الكلام أن يقول: انّ آدم كان ينكح بعضه بعضا اذا كانت من ضلعه! ما لهؤلاء؟! حكم اللّه‏ بيننا و بينكم ...»۲ كسي از امام صادق(ع) در باره آفرينش حوّا پرسش كرد و گفت: ما دسته‏اي مردم را داريم كه مي‏گويند: خداي عز و جل، حوا را از آخرين دنده چپ آدم آفريد. امام(ع) فرمود: خداوند از اين سخن براستي كه منزه و برتر است. آيا كسي كه اين حرف را مي‏زند، معتقد است كه خداي تبارك و تعالي توان نداشت كه براي آدم، همسري را از غير دنده او بيافريند؟ و راه را براي سرزنش‏گران بازمي‏كند تا بگويند: آدم اگر همسرش از دنده او بوده است پس خودش با خودش آميزش مي‏كرده است؟! اين گويندگان را چه شده است؟! خدا ميان ما و آنان داوري كند ...» ● دوم: خوشبختي، فرا راه همه از بديهي‏ترين الگوهاي دين‏شناختي، در باورهاي ديني، يكساني زن و مرد در دستيابي به هدايتي است كه در منطق دين مايه خوشبختي واقعي است. راه سعادت به روي همه گشوده است. كالاي خوشبختي در بازار ايمان و عمل، در معرض گزينش و خريد همگان است، بي‏هيچ تفاوتي ميان مرد و زن. قرآن و اساسا دين، مايه هدايت «انسان» است و انسان است كه مخاطب آيه‏هاي هدايت و سعادت است و جنسيت از عوارض بيروني و خارج از مقام تكليف به «هدايت» و تشويق به كسب «سعادت» است. قرآن خود را «هديً للناس» مي‏شمارد. چه اينكه خود را «هديً للمتقين» مي‏داند و تقواپيشگي را در انحصار هيچ كس نمي‏داند. آدمي، بي‏هيچ تفاوتي ميان زن و مرد، مكلف به هدايت است. آدمي در طريق هدايت، راهي جز «تقوا» ندارد و مگر هدايت جز تقوا و خداباوري و خداترسي و خداخواهي چيز ديگري است. آدمي، چه زن و چه مرد، مي‏تواند آرزومند سعادت جاودانه باشد. اين راهي است كه او برمي‏گزيند: «انا هديناهُ السبيل، اما شاكرا و اما كفورا».۳ و اين، چنان كه اشاره شد، از قطعي‏ترين و بديهي‏ترين آموزه‏هاي ديني و عقلي است. جز اين در نظام آفرينش كه آفريدگار آن آدمي را از سر حكمت، و با اختيار و اراده عمل و نماياندن راه و بشارت و انذار آفريده است، نمي‏تواند باشد. يكي از تعبيرهاي زيباي قرآن در باره سعادت حقيقي كه اديان الهي همه به آن سو فرا خوانده‏اند «حياة طيبه» است؛ زندگي پاكيزه. چه اينكه پاداش بهشت كه «جزاي احسن» الهي است بيان ديگري از اين سعادت جاودانه است. قرآن كريم در چند جا به صراحت به گونه‏اي تشويق‏آميز و در قالب ارائه يك اصل، توجه مي‏دهد كه كسي كه «عمل صالح» را از سر ايمان به جاي آورد، چه مرد باشد چه زن، به آن «حيات طيب» و به آن «جزاي احسن» خواهد رسيد و ذره‏اي در باره او ستم نخواهد شد. اين آيات همين حقيقت ترديدناپذير را بازگو مي‏كند: «من عمل صالحا من ذكر او أنثي و هو مؤمن فلنحيينَّهُ حياة طيبة و لنجزينّهم أجرهم بأحسن ما كانوا يعملون».۱ ۱ ـ ما خلق اللّه‏ حلالاً و لا حراما الاّ و له حدّ كحدّ الدار، فما كان من الطريق فهو من الطريق، و ما كان من الدار فهو من الدار حتي أرش الخدش فما سواه، و الجلدة و نصف الجلدة؛ خداوند هيچ حلال و حرامي را نيافريد مگر آنكه داراي حدّ و مرزي همانند مرز خانه است كه آنچه مربوط به راه است جزء راه است و آنچه مربوط به خانه است جزء خانه است. حتي [به عنوان نمونه] غرامت يك خراش و موارد ديگر و يك تازيانه و نصف تازيانه نيز معين شده است؛ كافي، ج۱، ص۵۹. ۱ ـ يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا اللّه‏ يجعل لكم فرقانا، انفال، آيه ۲۹. ۱ ـ حجرات، آيه۱۳. ۱ ـ سوره روم، آيه ۲۱. ۱ ـ الاسلام هو الحكومة بشؤونها، و الاحكام قوانين الاسلام، و هي شأن من شؤونها، بل الاحكام مطلوبات بالعرض و أمور آلية لاجرائها و بسط العدالة، كتاب البيع، ج۲، ص۴۷۲. ۲ ـ صحيفه نور، ج۳، ص۴۹. ۲ ـ از جمله نك: مهدي حائري يزدي، حكمت و حكومت، ص۱۴۰ ـ ۱۴۵ و ديگر صفحات . ۲ ـ آل‏عمران، آيه ۱۹۰ ـ ۱۹۵. ۳ ـ صحيفه نور، ج۱۴، ص۲۰۰. ۳ ـ من لا يحضره الفقيه، ج۳، ص۳۷۹. ۴ ـ انسان، آيه ۳. منابع: كتاب البيع,jeld=۲,safhe=۴۷۲ حكمت و حكومت,مهدي حائري يزدي,safhe=۱۴۵-۱۴۰ كافي,jeld=۱,safhe=۵۹ صحيفه نور,jeld=۱۴,safhe=۲۰۰ صحيفه نور,jeld=۳,safhe=۴۹ من لا يحضره الفقيه,jeld=۳,safhe=۳۷۹ طوبي

دسته ها :

«روبين وود زورث» در تشريح جريان ملاقات خود با امام خميني(ره) در جماران مي نويسد: زماني كه امام خميني از در وارد مي شد احساس كردم كه از لابه لاي آن گردبادي از نيروي معنوي وزيدن گرفت، به طوري كه همه بينندگان را محو تماشاي خود كرد. در آن هنگام حس كردم كه با حضور او همه ما كوچك شده ايم و گويا در سالن كسي جز او باقي نمانده است امروز در ادبيات سياسي و فلسفي جهان و در نشست هاي علمي سخن از چالش هايي است كه انقلاب اسلامي و ديدگاههاي امام خميني (ره) در عرصه معادلات سياسي و مباحث فرهنگي – اجتماعي به وجود آورده است . پيدايش و گسترش احزاب اسلام گرا در اكثركشورهاي اسلامي ، بحث از جايگاه مسلمانان و تمدن اسلامي در معادلات سياسي –اجتماعي و فرهنگي آينده جهان ،دين باوري و مردم سالاري ديني و گرايش به دين ، به ويژه اسلام ، از ثمرات مهم اين انقلاب پربركت است كه همگي مرهون تلاش هاي خستگي ناپذير و رهبري جامع امام بود . عظمت رهبر كبير انقلاب تا بدان حد است كه بسياري از انديشمندان شرق و غرب را مبهوت خود ساخته است . لذا آگاهي از نظرات متفكران مختلف در خصوص حضرت امام خميني (ره) مي تواند ما را در شناختن عظمت وي ياري كند . در اين مقاله در پي آنيم كه ابعاد مختلف شخصيت امام خميني (ره) را از ديدگاه متفكرين مختلف بررسي كنيم . ● شخصيت امام « روبين وود زورث » در تشريح جريان ملاقات خود با امام خميني (ره) در جماران مي نويسد : « زماني كه امام خميني از در وارد مي شد احساس كردم كه از لابه لاي آن گردبادي از نيروي معنوي وزيدن گرفت . گويا در وراي آن عباي قهوه اي ، عمامه مشكي و ريش سفيد روح زندگي جريان داشت ؛ به طوري كه همه بينندگان را محو تماشاي خود كرد . در آن هنگام حس كردم كه با حضور او همه ما كوچك شده ايم و گويا در سالن كسي جز او باقي نمانده است . آري او بارقه اي از نور بود كه در قلب و روح همه حضار رسوخ كرده بود . او تمام معيارهايي را كه گمان مي كردم مي توانند مرا در تعريف و ارزيابي شخصيت و مقامش ياري كنند ، در هم شكست . او با حضور خود آن قدر در ما تـأثير گذارد كه احساس كردم تمام روح و جسمم را فرا گرفته است . ... زماني كه بر روي صندلي خود نشست ، احساس كردم كه نيرويي از وجودش ساطع مي شود ؛ نيرويي بسان يك گردباد كه اگر با دقت نگاه مي كردي در مي يافتي كه نوعي آرامش مطلق در درون آن نهفته است . چرا كه امام خميني (ره) بسيار جدي و استوار و مسلط بود .در عين حال او را آن چنان ساكت و آرام مي يافتي كه گويي نيرويي ثابت و استوار در درون او جريان دارد و البته اين نيرو همان چيزي است كه رژيم سابق ايران را به يك باره برچيد . حال آيا چنين شخصيتي مي تواند يك فرد عادي باشد ؟ ... من تاكنون هيچ يك از مردان بزرگ را برتر از اين مرد و يا نظير او نديده ام . ... كمترين چيزي كه مي توانم بگويم اين است كه گويا او يكي از انبياي گذشته است و يا اين كه او موساي اسلام است و آمده تا فرعون كافر را از سرزمين خود براند . » در تحليل شخصيت امام خميني ره) با نگاهي عميق به روح ملكوتي و افكار بلند و ويژگي هاي منحصر به فرد روحي و معنوي و آثار و بركات فراوان حيات طيبه ايشان موجب شد تا ناظران بيروني در مورد ايشان بگويند كه « صداي امام خميني (ره) براي مردم ايران حكم صداي خدا را داشت . » در نظر ميليون ها انسان موحد : « او دست خدا بر روي زمين » و « هديه آسماني و ملكوتي براي خاكيان بود . » سلوك معنوي و افكار متعالي و تقيد بي چون و چراي ايشان به دستورهاي شرعي و تعاليم اهل بيت عصمت و طهارت هر مسلمان منصفي را بر اين باور استوار مي ساخت كه « گويي شخصيتي از شخصيت هاي بزرگ صدر اسلام با معجزه اي به دنيا بازگشته تا پس از پيروزي امويان و به خون غلتيدن شهيدان ، اهل بيت سپاه علي را رهبري كند . » گرچه « امام خميني (ره) تجلي منحصر به فرد مبارزه طلبي اسلام در قبال استيلاي سياسي و اقتصادي و فرهنگي غرب بود » اما « پيام امام خميني (ره) در ميان مسلمانان ، نه فقط شيعيان بلكه در همه منطقه و جهان طنين افكند . » شخصيت الهي و پيام هاي معنوي حضرت امام خميني (ره) بسياري از پيروان ساير اديان ومذاهب را به شدت تحت تأثير خود قرار داد ؛ تا آنجا كه در نظر برخي از تحليلگران و متفكران مسيحي . « او مسيح معاصر بود و دقيقا اشعه صلابت و سازش ناپذيري عيسي بن مريم بود . » و برخي ديگر از مسيحيان سخن از « تأثيرپذيري شديد از مقام و عظمت و تحمل و بردباري شكوهمند امام خميني (ره) و درك احساس عطيه و موهبت الهي در اولين ديدار با ايشان » به ميان آورده اند . ● اعتراف بيگانگان شخصيت امام خميني (ره) ، علاوه بر برانگيختن تحسين جهانيان ، دشمنان ايشان و انقلاب راهم ، بر آن داشت تا از ويژگي هاي خيره كننده او سخن به ميان آورند . تا آنجا كه برخي از كارگزاران شيطان بزرگ نيز با تسليم در برابر عظمت امام خميني (ره) در اعتراف به آن اظهار داشتند . « ترديدي نمي باشد كه ايشان يكي زا مردان بزرگ تاريخ در اين قرن بود . كمتر كسي تا امروز مي توان يافت كه از جاذبه و نفوذي همانند آنچه كه نه تنها در ايران بلكه در جهان داشت برخوردار باشد و توجه قدرت هاي بزرگ را تا اين حد به خود معطوف دارد . » تايمز لندن كه به سخن گوي دويست ساله دولت استعماري انگليس معروف بوده است ، درتوصيف امام خميني (ره) مي نويسد : « امام خميني (ره) مردي بود كه توده ها را با كلام خود مسحور مي كرد . وي به زبان مردم عادي سخن مي گفت و به طرفداران فقير و محروم خود اعتماد به نفس مي بخشيد . اين احساس آنها را قادر ساخت تا هر كسي را كه سر راهشان باشد از بين ببرند . وي به مردم نشان داد كه حتي مي توان در برابر قدرت هايي مثل آمريكا ايستاد و نهراسيد . روزنامه هرالد تريبون هم درباره امام خميني (ره) لب به اعتراف مي گشايد و مي نويسد : « آيت الله خميني يك انقلابي خستگي ناپذير بود كه تا آخرين لحظه حيات به آرزوي خود براي پي ريزي يك جامعه اسلامي و حكومت اسلامي در ايران وفادار ماند . آيت الله خميني در آنچه براي سرزمين باستاني اش مي خواست لحظه اي درنگ نكرد . وي خود را مأمور مي دانست كه مي بايد ايران را از آنچه فساد و انحطاط غرب مي ديد پاك كند و خلوص اسلامي را به ملت بازگرداند . » ● امام خميني (ره) به تقرير انديشمندان تحليل گران و صاحب نظران عميقا معتقدند با آغاز عصر امام خميني (ره) دين و دينداري در جهان گسترش يافته است و دين زنده شده و كليساها جان تازه گرفته اند و حتي ... مذهبي بودن در اروپا ارزش و معناي تازه اي يافته است .ميليون ها نفر در غرب به انتظار ظهور حضرت عيسي نشسته اند و در يك كلام ، عصر امام ، عصر احياي دين و معنويت در جهان معاصر مي باشد . ۱) آيت الله مصباح يزدي ايشان كه از اساتيد گرانقدر حوزه علميه قم محسوب مي شوند ، مي فرمايد : « مهم ترين دست آورد حركت امام خميني (ره) احياي دين و دين گرايي در جهان معاصر بود ؛ به گونه اي كه به بركت اين حركت ، نه تنها پيروان دين اسلام بلكه پيروان ديگر اديان از جمله مسيحيت نيز حياتي دوباره يافته و در نتيجه ، گرايش به دين و دين داري در ساير ملل نيز افزايش يافته است . ايشان در همين مورد ، به سخن يك اسقف مسيحي از مكزيك اشاره كرده كه در ديدار با ايشان اظهار داشت : « اين افتخار مخصوص شماست كه توانستيد ايمان را در دنيا زنده كنيد و بالاترين كه كشورداري را با دين داري توأم كنيد . ما مسيحيان اين توان را نداريم كه ايمان را در مردم حفظ كنيم ؛ چرا كه مردم ديگر اطميناني به ما ندارند . بالاتر اين كه نتوانستيم دين داري را با كشورداري توأم كنيم . ۲) پرفسور حميد مولانا : وي رئيس و بنيان گذار بخش ارتباطات بين المللي دانشگاه امريكن واشنگتن دي سي است كه با بيان بخشي از تأثيرات شگرف حضرت امام خميني (ره) در جهان معاصر اظهار مي دارد : « به عقيده من هيچ صدايي در قرن بيستم مثل صداي امام خميني (ره) جهان را به لرزه در نياورد . حضرت امام خميني (ره) پس از جنگ جهاني اولين شخصيتي بودند كه به صورت جهاني طلسم سكوت را در مقابل طاغوت و ظلم شكستند . اگر اين طلسم نشكسته بود امروز شوروي زنده بود . وي انديشمند و روزنامه نگار تازه مسلمان سوئيسياست كه در تشريح تأثيرات عظيم انقلاب اسلامي مي گويد : امروز در اروپا احساس مي شود سقوط ديوار برلين با انقلاب و قيامي كه شما آغاز كرديد مرتبط است . تأثيرات اين قيام اسلامي امروز در اروپا محسوس است . در اروپا حدود ۱۲ تا ۱۵ ميليون مسلمان زندگي مي كنند كه صد هزار نفر آنها در سوئيس هستند . وي مي افزايد : « امام خميني (ره) نه تنها مسلمانان را بيدار كردند ، بلكه بر جهان غير اسلام هم از خود تأثيراتي بر جاي نهادند» . هوبر در جايي ديگر مي گويد : « بدانيد آن مرد سالخورده كه رهبر شما بود ، هرگز نمرده است ؛ بلكه هنوز زنده است و فعال . چرا كه همه اين تحولات به دست ايشان ايجاد شده است . » وي كه دانشمندي آلماني و قائم مقام دانشكده فني دانشگاه « برمن » آلمان است ، معتقد است كه « امام خميني (ره) بيدارگر همه موحدان در عصر ما است . احياي دين و معنويت در روزگاري كه سيطره ماديت و ابزار مادي و انديشه هاي ضد معنوي جامعه بشري را در چنبره خود گرفته بود. مديون امام خميني (ره) و ياران انقلاب اسلامي است . » ۳) محمد لنسل : وي رئيس مركز فرهنگي تجديد حيات اسلام در اتريش است كه در مقاله اي تحت عنوان تأثير نهضت امام خميني (ره) بر اروپا مي نويسد : « بي ترديد انقلاب اسلامي امام خميني (ره) نه تنها تصوير تازه اي از اسلام در اروپا ارائه كرد ، بلكه حتي زندگي مذهبي غيرمسلمانان را هم دگرگون ساخت ؛ به عبارت ديگر امروز حتي در اروپا نيز مذهبي بودن ارزش و معناي تازه اي يافته است . اين عبارت را رئيس جمهور اسبق اتريش در يك سخنراني بيان كرد كه انقلاب اسلامي به تمامي افراد مذهبي اعتبار و اتكاء به نفس تازه اس ارزاني داشت . » ۴) طلال عتريسي : ايشان استاد دانشگاه لبنان است كه با تأكيد بر پيوند اساسي تحولات جاري در زمينه رويكرد معنوي بشر با قيام الهي حضرت امام خميني (ره) تصريح مي كند : « رهبري امام خميني (ره) و پيروزي انقلاب اسلامي ، اساس حركت و تمدن جهاني كنوني مي باشد . » ۵) پرفسور اسماعيل كيلبس : او فيلسوف برجسته اسپانيايي زبان ها است كه با اشاره به حيات مجدد دين در صحنه زندگي بشر در وصف جايگاه حضرت امام خميني (ره) مي گويد : « دين زنده شده است ، كليساها جان تازه گرفته اند ، توجه به مذهب و انديشه هاي مذهبي در دانشگاه ها ديگر زشت و كم بها تلقي نمي شود . زيبايي هاي معنوي در زندگي روزمره مورد بازيابي قرار گرفته است ، جهان براي نجات و زيبا كردن روابط اجتماعي اش به قدرت دين و جاذبه هاي معنوي گرايش شديد پيدا كرده است و اين همه ناشي از دعوت نويني بوده كه امام خميني (ره) با انقلاب ديني اش در عرصه افكار و ذهنيت جامعه جهاني آغاز كرد . » ● تـأثيرات امام خميني (ره) تحولات مهم جامعه بشري پس از عهد رنسانس و انزواي بيش از پيش شعائر ديني و ايمان مذهبي در غرب و رشد سريع تفكرات الحادي ماترياليستي و گرايش برخي كشورهاي جهان به نظام فكري – سياسي ماركسيستي ، بسياري از صاحب نظران را به اين باور هدايت كرد كه انزوا و اضمحلال كامل ، سرنوشت محتوم اديان الهي است . امام قيام امام خميني (ره) و موفقيت انقلاب اسلامي شرايط جديدي را به وجود آورد كه حاكي از ورود جهان به دوره اي متفاوت از ادوار گذشته و عصري با ويژگي هاي ممتاز ديني و معنوي بود . آن چه اكنون به وضوح مشهود است ، با استمرار انقلاب اسلامي و گسترش حيرت آور دايره نفوذ پيام هاي معنوي آن ، دنياي ما شاهد تحولات عظيمي گشته است و دوراني جديد آغاز شده است . ۱) امام خميني (ره) و احياي حيات ديني : موهبت آسماني انقلاب اسلامي كه در حقيقت سرآغاز عصر جديد در حيات بشري گرديد ، مبدأ زماني تجديد هويت معنوي و ديني و اسلامي انسان معاصر محسوب مي گردد . تحليلگران زيادي بر اين باورند كه تجديد حيات معنوي و ديني بشر « با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران آغاز شده است و به اين لحاظ دهه شصت را بايد اولين دهه از اين تجديد عهد محسوب داشت . » به همين جهت بايد گفت : « اگر بنا باشد تاريخي را براي احياي هويت ديني در جهان معاصر در نظر بگيريم ، آن تاريخ ۱۹۷۹ ميلادي است ؛ يعني مقارن با پيروزي انقلاب اسلامي ايران كه خيزش عظيمي را براي تفكرات ديني در تمام اديان به وجود آورده است . آخرين آمارها در مورد احياي تفكر ديني كه در سال ۱۹۹۰ صورت پذيرفته نشان مي دهد كه تقريبا ۷۰ درصد مردم اروپا احساس دينداري مي كنند . در تمام اديان از هندويسم گرفته تا بوديسم و ... و انواع فرقه هاي مسيحيت ، همه از يك نوع بازگشت به تفكر ديني خبر مي دهند و انقلاب اسلامي ايران موجب احياي تفكر ديني در جهان گشت . » صاحب نظران زيادي بر اين باورند كه تأثيرات انقلاب اسلامي بر تجديد حيات هويت ديني بشر بسيار عميق مي باشد . دكتر « سعيد محمد الشهابي » سردبير مجله معروف و پر تيراژ العالم ، در اين باره مي گويد :« انقلاب اسلامي ايران نه تنها در جامعه اسلامي بلكه در اكثر جوامع تأثير اساسي و بنيادي داشته است . بي شك طي بيست سال گذشته هيچ حركتي به اندازه انقلاب ايران نتوانسته بر جامعه بشري تأثير گذار باشد ، دين نقش اساسي و حياتي در اجتماع دارد و انقلاب اسلامي ايران اين نور را بر بشريت تاباند و روشني بخشيد . » وي اضافه نمود : « انقلاب اسلامي سبب شد تا روشنفكران و متفكران ضرورت توجه به مسائل ديني و تأثير آن بر وجدان بشريت و افكار سياسي – اجتماعي را به خوبي مورد توجه قرار دهند . ما در عصر انقلاب اسلامي شاهد رجوع و تمسك مسلمين و غيرمسلمين به اهل دين شديم . » تأثيرات گسترده انقلاب اسلامي حضرت امام خميني (ره) بر حيات ديني و معنوي انسان معاصر ، توجه تحليلگران بين المللي را در رسانه ها به خود جلب نموده است . شبكه اول تلويزيوني بي بي سي انگليس در يكي از قسمت هاي مجموعه برنامه مستند خود به نام « قرن دوم » كه به مناسبت نزديك شدن قرن ۲۱ تهيه كرده بود ، به بحث و بررسي پيرامون موضوع مورد اشاره پرداخته ، مي گويد : « آنچه در ايران در سال ۱۹۷۹ رخ داد ، نه تنها براي ايرانيان بلكه براي تمام اديان جهاني نقطه عطفي بود ؛ نقطه عطفي كه از بازگشت ميليون ها نفر در سراسر دنيا به اصول گرايي مذهبي خبر مي دهد . » به گفته اين شبكه ، « در سراسر جهان ، پيروان ديگر اديان مانند ، مسيحيت ، يهوديت ، و هندو نيز به اصول گرايي مذهبي روي آوردند .حتي در تركيه نيز كه هفتاد سال قبل با مذهب وارد جنگ شده بود ، روند بازگشت به اصول اسلامي سرعت گرفته است . » پيروزي انقلاب اسلامي در عرصه اي مختلف و رجعت دوباره بشر معاصر به باورهاي ديني تحليل گران غرب را به بيان اعترافات صريحي در خصوص غفلت قدرت هاي جهاني از پتانسيل عظيم دين واداشته است . دانيل پاپيس رئيس انجمن سياست خارجي ايالات متحده آمريكا ، در كنفرانسي در اسلامبول تركيه گفت : « بايد اعتراف كنيم كه پيش از پيروزي انقلاب اسلامي ما براي افكار ديني و مذهبي هيچ جايي باز نكرده بوديم ، ولي از اين پس براي ما آمريكايي ها ضروري است كه زمينه اي جهت مطالعه و تحقيق پيرامون مذهب فراهم آوريم . » سخنان « بري رابين » از روزنامه نگاران معروف غربي و نويسنده مقاله اسلام نرمال در جلسه روزنامه نگاران معروف غربي در شهر بروكسل وجه ديگري از واقعيت مورد اشاره ما مي باشد .وي در اين جلسه گفت : « واشنگتن در سال هاي گذشته اهميت دين در ارتباطات سياسي و ديپلماسي را درك نكرده بود و اين مسأله مشكلات فراواني را براي ما آمريكايي ها به وجود آوردكه براي واشنگتن گران تمام شد . » « رابين » افزود « اگر بخواهيم در آينده با اين مشكلات مواجه نباشيم بايد اين مطلب را بپذيريم و آن را درك كنيم كه دين يك واقعيت اساسي و زيربنايي جوامع بشري است . » به واسطه شرايط جديد جهاني و تأثيرات رو به افزايش دين در جهان معاصر « بعد از انقلاب اسلامي تحولي عظيم در ارزيابي دين در آمريكا به وجود آمده است ؛ به طوري كه امروز دين در همه مجامع علمي ، فرهنگي و سياسي و ... مورد بحث است . » و تحقيقات متنوعي در اين باره به صورت مداوم صورت مي پذيرد چنان كه : « پنج سال پيش در آمريكا مسأله اصول گرايي ديني در جهان را بررسي كردند و پنج كتاب مختلف از اديان متفاوت ، نظير اسلام ، مسيحيت و يهود و ... در خصوص آن منتشر كردند و جالب اين كه همه كتب منتشر شده مسأله ريشه دار بودن دين و اعتقادات در جامعه را بررسي و مورد توجه قرار داده اند . » در هر حال نقش اساسي انقلاب اسلامي در اين خصوص ، غيرقابل انكار بوده است . اين موارد قبل از پيروزي انقلاب اسلامي وجود نداشت و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نمودار شد . چنان كه نويسنده و تحليل گر روزنامه تايمز چاپ لندن مي نويسد : « ... در پاييز ۱۳۵۷ دنياي غرب به دليل انقلاب ايران بار ديگر اسلام را كشف كرد ... و ما غربي ها خيلي زود فهميديم كه الله اكبر به معناي خدا بزرگتر است مي باشد . » ۲) امام خميني (ره) و بطلان نظريه هاي ضد ديني : در سال هاي متمادي پيش از انقلاب اسلامي « پيروزي نظريات مادي آن چنان حتمي به نظر مي رسيد كه انديشوران قرن هجدهم مانند « بيل » و فلاسفه دائره المعارفي فرانسه به طور كلي ، مكان و منزلتي براي دين در آينده قائل نبودند . به همين نحو در قرن نوزدهم فلسفه هايي پديد آمد كه يا به طور كلي منكر دين مي شد ، مانند فلسفه ماركس و يا خود مذهبي دروغين را جايگزين اديان آسماني حوزه نفوذ اديان بزرگ الهي به ويژه دين مبين اسلام ، امروزه ديگر تحليل گران وقايع سياسي و تحولات اجتماعي به خود جرأت انكار جايگاه رفيع دين در اجتماع بشري و پيش بيني انزواي آن را در آينده جهان معاصر نمي دهند ، بلكه با چرخشي ۱۸۰ درجه اي از مواضع پيشينيان خود تصريح مي نمايند : « بازي قدرت جهاني كه در دهه هاي آينده پديد خواهد آمد ، بدون در نظر گرفتن قدرت روزافزون اسلام ، مذاهب كاتوليك و مذاهب ديگر قابل درك نيست . » با كاوشي هر چند مختصر در كلام نخبگان سياسي و اجتماعي شرق و غرب ، شاهد هستيم كه انديشه هاي امام خميني (ره) در ميان جوامع مختلف بشري و حتي رهبران اين جوامع به شدت ريشه دوانده است و به رغم تبليغات منفي رسانه هاي غربي عليه جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي ايران، ايدئولوژي هايي كه موجبات شكل گيري اين انقلاب را فراهم كرده اند ، اكنون به كانون توجه انديشمندان تبديل شده اند ، چرا كه بسياري از متفكرين نقش ويژه اي را براي اين ايدئولوژي هاي ديني قائلند و معتقدند كه اين ايدئولوژي هاي برگرفته از انقلاب حضرت امام خميني (ره) ، كمر سكولاريسم را به خاك خواهد ماليد و در نهايت پايان تاريخ نه به واسطه انديشه هاي ليبرال و سكولار كه با پيروزي انديشه هاي مذهبي و ديني رقم خواهد خورد . شايد اعتراف تلويحي « فرانسيس فوكوياما » يكي از بزرگترين نظريه پردازان عصر انديشه ليبرال دموكراسي ، به شكست اين گفتمان در مقاله « پايان تاريخ » هم ناظر به همين امر باشد . حامد حق دوست منبع:مجله دانشگاه تمدن ساز مركز اسناد انقلاب اسلامي

 
دسته ها :

بايد تاكيد كرد كه علاقه امام خميني به فلسفه عرفاني اسلامي در مراحل اوليه دوران تحصيلش، نه چيزي بديع است و نه امري احساسي. با اين‏كه منابع مربوط در دسترسند، پيش از اين، هيچ محققي به تحليل منظم نظرات عرفاني و مابعدالطبيعي امام خميني نپرداخته است. آنچه در پي مي‏آيد كوششي است در جهت اداي حق اين جنبه از ميراث امام خميني . ●مقدمه در سال ۱۹۶۸ پنج‏سال پس از اخراج آيت‏الله روح‏الله خميني از ايران، ساواك، پليس امنيتي شاه، به خانه او در قم يورش برد و اوراق و نوشته‏هاي وي، از جمله شروح و تفاسيري را كه در دهه ۱۹۳۰ در باب عرفان نوشته بود، ضبط و توقيف كرد. پانزده سال بعد، در سال ۱۹۸۳، پاره‏اي از آثار مفقود خميني را يكي از طلاب در همدان پيدا كرد. او، كه نامش هرگز در گزارشهاي بعدي اين واقعه ذكر نمي‏شود، دو كتاب از فروشنده‏اي دوره‏گرد خريد كه، چون نتوانسته بود در بازار شهر خريداري بيابد، به يكي از مدارس ديني آمده بود تا آنها را به مبلغ پنجاه تومان بفروشد. يكي از اين دو كتاب، چاپ سنگي‏اي از شرح شرف‏الدين محمود قيصري )متوفاي ۷۵۱/۱۳۵۰) بر فصوص الحكم ابن‏عربي بود كه در قرن نوزدهم در مصر انتشار يافته بود; و خود اين قيصري، هم متفكر عرفاني استثنايي و هم از شارحان پرآوازه مكتب ابن‏عربي است. در حواشي كتاب، اين طلبه ،تعليقات دست‏نوشته بسياري ديد كه، بر طبق سنت ديرپاي دستنويسي مسلمانان، در عين حال، هم شرح‏الشرحي بود بر متن اصلي فصوص‏الحكم و هم شرحي بر كتاب قيصري. طلبه مذكور، با كمال تعجب، پي برد كه تعليقات حاشيه، كه به زبان عربي نوشته شده بود، امضاي سيد روح‏الله خميني نيز را در پاي خود داشت. او، كه آنچه را ديده بود باور نمي‏كرد، كتاب‏ها را به سرعت نزد آيت‏الله حسين‏نوري، امام‏جمعه همدان برد، و او بي‏درنگ خط [امام] خميني را در حواشي تشخيص داد. و اما كتاب ديگر، معلوم شد كه رساله‏اي همراه با شرح و تفسير است در باب كلام شيعي، كه پسر ارشد آيت الله خميني سيد مصطفي، بر آن تعليقاتي نوشته بود. چندين محقق مسلمان، به سرعت دست‏به كار انتشار اين آثار به‏تازگي كشف شده گشتند. اين محققان آثار مذكور را متعلق به موضوعات و مطالب عرفاني قلمداد كردند. ظاهرا متن شرح‏الشرح آيت الله خميني، به خودي خود، به چشم گردآورنده و ويراستار به اندازه كافي با ابهت جلوه نكرد. چراكه وي تصميم گرفت كه آن را با شرح‏الشرح ديگري كه آيت الله خميني در حواشي مصباح الانس نوشته بود تكميل كند، و اين مصباح الانس شرحي است كه محمد بن حمزه فناري (متوفاي ۸۳۴/۱۴۳۱)، عالم مشهور عثماني، بر مفتاح الغيب صدرالدين قوني (متوفاي ۶۷۳/۷۴-۱۲۷۳) نگاشته است. اين دو شرح‏الشرح كاملا باهم سازگارند و تصوري از ديدگاه عرفاني و فلسفي احتمالا بزرگ‏ترين، يا دست‏كم بانفوذترين، رهبر سياسي مسلمان در قرن بيستم به ما مي‏دهند. با توجه به جايگاه نويسنده، گردآورنده و ويراستار ،پيش‏نويس دست‏نوشته‏اي را كه به خوبي استنساخ شده بود براي آيت الله خميني فرستاد تا وي تصحيح و تاييد كند. آيت الله خميني، پس از اعمال چند تغيير جزئي مربوط به سبك نوشته، اجازه انتشار آن را داد. گردآورندگان و ويراستاران، از چاپهاي سنگي متون اصلي، آن قطعاتي را كه وي بر آنها شرح نوشته بود حفظ كردند. با اين همه، كوشش در جهت فهم استدلالهاي پيچيده نويسنده، بدون رجوع به متون اصلي‏اي كه آن استدلالها بر آنها توقف دارند، كار نسبتا دشواري است. بنابراين، براي فهم و ارزيابي درست موضع آيت الله خميني در قبال قيصري و فناري و كل فلسفه عرفان، متون اين دو متفكر لازمند. از همين آغاز، بايد تاكيد كرد كه علاقه آيت الله خميني به فلسفه عرفاني اسلامي در مراحل اوليه دوران تحصيلش، نه چيزي بديع است و نه امري احساسي. با اين‏كه منابع مربوط در دسترسند، پيش از اين، هيچ محققي به تحليل منظم نظرات عرفاني و مابعدالطبيعي ايشان نپرداخته است. آنچه در پي مي‏آيد كوششي است در جهت اداي حق اين جنبه از ميراث بنيانگذار جمهوري اسلامي كه، هرچند به اندازه دستاوردهاي سياسي‏اش مورد توجه واقع نشده ،درخور مداقه‏اي جدي است. ●خاستگاه و تحصيلات [امام]خميني در ۲۴ سپتامبر ۱۹۰۲ در شهر خمين، كه شهري كوچك در جنوب غربي تهران است، در ميان خانداني روحاني از سلاله پيامبر(ص)، برآمد. علوم ديني را با برادر بزرگ‏تر خود، آيت‏الله مرتضي پسنديده، شروع به فراگيري نمود و از تعليم و تربيت ديني استواري برخوردار گرديد; در سنين نوزده سالگي به شهر اراك، كه در نزديكي خمين بود، عزيمت كرد و در آنجا در حوزه درس عبدالكريم حائري (متوفاي ۱۳۵۵ه ق./ ۱۹۳۷م.)، كه يكي از علماي بزرگ شيعي بود، شركت نمود. وقتي كه حائري در سال ۱۹۲۱ به قم دعوت شد،اين طلبه جوان نيز به دنبال وي رهسپار قم گرديد و به زودي با ميرزا محمدعلي شاه‏آبادي (۱۲۹۲ ۱۳۶۹ /۱۸۷۵-۱۹۵۰)، جامع معقول و منقول، آشنا شد. اين استاد، به همراه متفكر ديني تا حدي جنجال‏برانگيزي همچون ميرزا علي‏اكبر حكيم [شاگرد مرحوم حاج ملاهادي سبزواري (۱۸۷۸/۱۲۹۵)] (۱۹۲۵/۱۳۴۴) و احتمالا چندتن ديگر از علما، خط سير مطالعات عرفاني او را مشخص نمودند; اين اساتيد و مشايخ ايشان، آيت‏الله آينده را به سنت ديرپاي تعليم و تربيت اسلام ايراني پيوند دادند. اين سنت گرايشهاي عرفاني و حكمي‏اي را باهم تلفيق مي‏كرد كه سابقه‏شان به تعاليم شخصيتهاي مؤثري در تاريخ فكري شيعه، مانند ميرداماد (متوفاي ۱۰۴۰/۱۶۳۰) و ملاصدرا (متوفاي ۱۰۵۰/۱۶۴۰) مي‏رسد. اين دو تن نيز از سلف عظام، همچون حيدر آملي (متوفاي حدود ۷۸۷/۱۳۸۵)، ابن‏عربي و يحيي سهروردي،(كشته شده به سال ۵۸۷/۱۱۹۱) الهام گرفته‏اند. با اين مقدمات، كاملا طبيعي به نظر مي‏رسد كه كتاب الاسفار صدرا اولين اثر عرفاني‏اي بوده است كه امام خميني زير نظر شاه‏آبادي فراگرفته است. ملاصدرا در اين اثر، سير و سلوك معنوي‏اي را كه سالك طريق عرفان دارد تشريح كرده است. و بر وظايف عارف در قبال جماعت اهل ايمان، كه ناشي از سير و سلوك ظاهرا فردگرايانه اوست، تاكيد ورزيده است. صدرا اين سير و سلوك معنوي را به چهار مرحله تقسيم كرده، كه از سويي، مطابق با مرتبه توفيق معنوي سالكند و، از سوي ديگر، مطابق با شان او به عنوان پيام‏آور الهي. سفر اول سير من النفس والخلق الي الحق، سفر دوم من الحق الي الحق و تردد و آمد و شد ميان ذات و صفات الهي، سفر سوم من الحق الي الخلق والنفس، و سفر چهارم من الخلق الي الخلق است كه در آن، سالك موهبت جديدي از سنخ امور معنوي و اخلاقي به جامعه خود ارزاني مي‏دارد. اين الگو از سرنوشت انسان كه مورد توصيف ملاصدرا و مورد قبول [امام] خميني قرار گرفت، سابقه‏اش به آموزه‏هاي تصوف متقدم بازمي‏گردد. مثلا توصيف ملاصدرا از اسفار چهارگانه، يادآور نظرات ابن‏عربي در مورد انسان كامل است، از اين حيث كه بر نقش انسان كامل به عنوان رهبر ديني جماعت اهل ايمان تاكيد خاص دارد نقشي كه بعضي از محققان غربي خواسته‏اند بي‏اهميت جلوه‏اش دهند، و در عوض، تمام توجه خود را به نقش انسان كامل در نيروي جهاني بسيار مهمي كه حلقه اتصال مبدا و معاد است، معطوف كرده‏اند. متن درسي بعدي آيت الله خميني در مورد عرفان، شرح فصوص الحكم قيصري است. اين اثر همراه با شرح فصوص الحكم عبدالرزاق كاشاني (استاد قيصري) ظاهرا از معروف‏ترين و مؤثرترين شروحي مي‏باشد كه بر شاهكار ابن‏عربي نوشته شده است. ليكن شرح قيصري آثار عميق و ديرپايي در شكل‏گيري نظرات آيت الله خميني، عموما، و آراء مابعدالطبيعي وي، خصوصا، داشته است. او در آثار عرفاني خويش از اين شرح استفاده‏هاي زيادي كرده است. بعد از مطالعه شرح قيصري، آيت الله خميني توجه خويش را به سرچشمه و منبع اصلي سنت تفسير عقلي و استدلالي ميراث ابن‏عربي، كه به صورت چكيده در آثار قونوي ديده مي‏شود، معطوف نمود. قونوي مريد و شاگرد مستقيم ابن‏عربي است. اولين برخورد آيت الله خميني با تعاليم قونوي به احتمال قوي از طريق شرح فناري بر مفتاح الغيب قونوي بوده است. فناري ساليان متمادي قاضي‏القضات بورسا بوده است. فناري ادعا كرده كه اجازه تدريس مفتاح الغيب را از پدرش دريافت نموده است. و ظاهرا پدر فناري يكي از شاگردان قونوي بوده است. متن مفتاح الغيب همراه با شرح و تفسير فناري، در برنامه درسي سنتي مدارس ايران بعد از فصوص الحكم ابن‏عربي و اسفار ملاصدرا تدريس مي‏شده و عالي‏ترين اثر در مابعدالطبيعه به شمار مي‏آمده است . تحصيلات آيت الله خميني در قم زير نظر شاه‏آبادي، حداقل شش سال (يعني تا زماني كه آن مدرس عرفان به تهران عزيمت نمود) به طول انجاميد. آيت الله خميني ،به مطالعه آثار فلاسفه و عارفان مسلمان قرون وسطي ادامه داد. محتمل به نظر مي‏رسد كه وي بعضي از رياضتهاي عملي مراحل اوليه طريقه تصوف، همچون اعراض از لذات و تمنيات دنيوي، زهدورزي و قناعت، دقت و وسواس در تشخيص حلال و حرام، را به كار مي‏بسته است. ●تذكره‏نويسان در شرح اوصاف و احوال آيت الله خميني بدين نكته اشاره دارند كه ساده‏زيستي و رياضت‏كشي وي، كه در زمان تحصيل او در قم كسب شده بود، همچنان تا روزگاري كه به زعامت و رهبري ايران رسيد ادامه داشت و هيچ‏گونه تغييري نيافت. مراحل ارتقا و رشد معنوي و فكري آيت الله خميني، همچنين كتابهاي درسي او عميقا سنتي است. وي از راه و روش بسياري از متفكران ديني سلف خود متابعت مي‏كرد. اين راه و روشها در كتابهاي تراجم و شرح‏حال علماي قرون وسطي ذكر شده است. از آموختن رسمي و مرسوم فقه و كلام شروع نموده، آنگاه به رياضت و تهذيب مي‏پرداختند و اين تهذيب و رياضت معمولا سالك طريق را به سنورانيتزي الهي و شهود بي‏واسطه حقايق جهان و حضرت حق رهنمون مي‏گشت. مشابه اين تكامل و ترقي معنوي و فكري احتمالا از زندگي‏نامه خودنوشت متكلم بزرگ اهل‏تسنن، محمد غزالي (متوفاي ۵۰۵/۱۱۱۱) و همچنين از شرح احوال حيدر آملي و ملاصدرا، دو نماينده عمده طريقت عرفاني شيعه، استنباط مي‏گردد. ●آثار و تاثيرپذيريها نتيجه مطالعات فلسفي و رياضتهاي معنوي آيت الله خميني در قم، به صورت اختصاري و موجز در كتاب شرح دعاء السحر به سال ۱۹۲۸ و همچنين در اولين رساله مستقل عرفاني او مصباح الهدايهٔ الي الخلافهٔ والولايهٔ كه يك سال بعد از كتاب پيشين نوشته شده، بيان شده است. كتاب مصباح‏الهدايهٔ حاوي شرحي نسبتا منسجم از نظرات خميني در مورد فلسفه و عرفان اسلامي است كه نيازمند بررسي دقيق‏تري است. با مروري گذرا به نقل‏قولهايي كه وي در كتابش ذكر كرده است، مي‏توان دريافت كه وي وامدار منظومه فكري ابن‏عربي است. آيت الله خميني بيشتر شيفته تفاسير و شروح عقلي و استدلالي تعاليم ابن‏عربي كه به ابتكار قونوي صورت گرفته، مي‏باشد. اين شروح از قرن چهاردهم به اين طرف، مورد تاييد متفكران شيعي داراي نظريات عرفاني قرار گرفته است. آيت الله خميني سواي مشايخ و اساتيد مستقيم خود، يعني شاه‏آبادي و سعيد قمي، كه هر دوي ايشان از پيروان سنت وجودي واحدي مي‏باشند، تمايل خاصي نسبت‏به فصوص الحكم و الفتوحات المكيهٔ ابن‏عربي، مفتاح الغيب قونوي، شرح فصوص الحكم قيصري و شرح قصيدهٔ ابن‏الفارض از كاشاني و اصطلاحات الصوفيه ابراز مي‏دارد. وي همچنين مكرر، به الاسفار الاربعه ملاصدرا ارجاع مي‏دهد. حتي بدون اين نقل‏قولهاي علني، اتكاي آيت الله خميني به اين متفكران را مي‏توان از ويژگيهاي سبك‏شناختي و اصطلاحات متن مصباح‏الهدايهٔ كه ويژگيها و اصطلاحاتي خاص مكتوبات مكتب ابن‏عربي است، استنتاج كرد. در عين حال،آيت الله خميني به مناسبتهايي، اسامي بعضي از متصوفان را كه خارج از نت‏شيخ اكبر (محيي‏الدين) مي‏باشند نيز ذكر كرده است. مثلا سواي سهروردي مقتول، كه به صورتي گذرا و بدون ارجاع به هيچ يك از آثارش مورد نقل‏قول واقع مي‏شود، آيت الله خميني دو شعر عرفاني، يكي از [خواجه] عبدالله انصاري (متوفاي ۴۸۱/۱۰۸۹) صوفي حنبلي مشهور هرات و ديگري از [ملاي] رومي نقل مي‏كند. ابيات مزبور به زبان فارسي نقل‏قول شده است. اين روش را آيت الله خميني در آثار بعدي عرفاني‏اش نيز به كار گرفته است. وي ظاهرا براي زبان فارسي در انتقال ظرايف و دقايق تجارب عرفاني مزيت و رجحان قائل است; حال آن‏كه نظرپردازيهاي مابعدالطبيعي و بيانات علمي او همواره در قالب اصطلاحات و تعابير كلامي و عرفاني عربي بيان شده است و اين روشي است كه در ميان نسلهاي زيادي از اسلاف و پيشينيان وي از مقبوليت‏برخوردار بوده است. جالب است ‏بدانيم كه عنوان اولين رساله عرفاني آيت الله خميني مطابق است‏با عنوان كتاب راهنماي مشهور صوفيه كه توسط عزالدين محمود كاشاني (متوفاي ۷۳۵ / ۳۵-۱۳۳۴) نگاشته شده و اقتباسي است از عوارف المعارف كه به زبان عربي، توسط شهاب‏الدين عمر السهروردي (متوفاي ۱۲۳۴/۶۳۲) يك قرن پيشتر از زمان كاشاني تاليف شده است. البته اين تشابه عناوين مي‏تواند از باب توارد باشد; چراكه جنبه‏هاي عملي و اخلاقي تصوف كه براي مصباح كاشاني اهميت محوري دارند، كاملا با علايق مابعدالطبيعي‏اي كه مطالب مصباح آيت الله خميني از آنها حكايت مي‏كنند، فرق دارند. به فهرست‏بزرگاني كه در مصباح الهدايه از آنها نقل‏قول شده است، بايد احاديث و رواياتي از امامان شيعه، و عمدتا علي[ع] و حسين بن علي[ع] را نيز اضافه كرد; و نيز روايات و احاديثي را كه از طريق راويان معتبر و موثقي همچون كليني (متوفاي ۳۲۹/ ۴۱-۹۴۰) و ابن‏بابويه صدوق (متوفاي ۳۸۱/ ۹۲-۹۹۱) نقل شده است. آيت الله خميني به ابن‏سينا و كتاب الشفاي وي نيز به مناسبتهايي استناد مي‏كند، كه با توجه به تاثير بارز ابن‏سينا بر مكتوبات وجودي، عموما، و مكتوبات قونوي، خصوصا، امري طبيعي است. شايد آنچه بيشتر جلب توجه مي‏كند اين است كهآيت الله خميني اتكاي عجيبي به آثار ارسطو دارد.آيت الله خميني اولين انديشمند اسلامي نيست كه تحت تاثير فيلسوف باستاني واقع شده است. اين به اصطلاح، اثولوجياي ارسطوطاليس كه آيت الله خميني در شرح خودش از نظريه جهان‏شناختي بدان استناد مي‏كند، در حقيقت، فقط تاويل و تفسير نه‏گانه‏ها [يا تاسوعات] فلوطين است كه توسط يك نويسنده يوناني‏مآب، و احتمالا ديودوكوس پروكلوس (متوفاي ۴۸۵) تصنيف شده است. از آنجا كه اثولوجيا ساز تعاليم اصيل و واقعي ارسطو فاصله عظيم گرفته است، سنديت و اعتبار آن توسط تني چند از متفكران مسلمان قرون وسطي، كه با ميراث اصيل فيلسوف استاگرايي [ ارسطو] آشنا بوده‏اند، به زير سؤال رفته است. اين قبيل ترديدها، به عنوان مثال، توسط سهروردي مقتول، مؤسس مكتب عرفاني اشراق، و پس از او توسط شارح مشهور وي، قطب‏الدين شيرازي (متوفاي ۱۳۱۱/۷۱۰) بيان شده است. از اواسط قرن نوزدهم تا اوايل قرن بيستم، سنديت اثولوجيا موضوع مناظرات و مباحثات عالمانه ميان اسلام شناسان و مورخان غربي‏اي بود كه در باب تفكر يوناني‏مآبانه مطالعه مي‏كردند. گرچه برخي متفكران مسلمان كه نتيجه تحقيقات اروپاييها را در مورد تمدن اسلامي مي‏توانستند مطالعه كنند، ممكن است‏بدين نكته به خوبي پي برده باشند كه ارسطو هرگز چنين اثري را تاليف نكرده است، اين حقيقت فقط در دهه ۱۹۵۰ و به بركت تحقيقات فيلسوف مصري، عبدالرحمن بدوي، به صورت گسترده‏اي در جهان اسلام معلوم شد. ●تركيب و تلفيق فهرست[اسامي] متفكران مسلماني كه بر آيت الله خميني تاثير گذارده‏اند آموزنده است. چراكه لايه‏هاي اصلي‏اي را كه گفتار امام خميني را در مصباح الهدايهٔ مي‏سازند نشان مي‏دهد. اين فهرست‏شاهدي است‏بر شيفتگي و مجذوبيت او نسبت‏به نظريات مابعدالطبيعي و جهان‏شناختي كه ريشه در آراء و نظريات ابن‏عربي دارند و سپس در راستاي تفاسير و شروح عقلي و استدلالي قونوي توسعه و تكامل يافته و به توسط مكتب وجودي جاودانه گشته‏اند. اما آيت الله خميني جوان به خوبي دريافت كه جهان‏نگري اين متفكران بر پاره‏اي از انگاره‏هاي قديم‏تر، از جمله انگاره‏هايي كه پيش از ظهور اسلام پديد آمده‏اند، مبتني گشته است. بنابراين، وي به متوني روي آورد كه در آنها اين انگاره‏هاي قديم تر به صورتي تعبير مي‏شدند كه احساس مي‏كرد مناسب با اهدافش هستند. از لحاظ نظري، آيت الله خميني آمادگي پذيرش نظريات غيراسلامي را داشت; البته به شرط آن‏كه مورد تاييد سنت كه افكار او از چارچوب آن تراوش مي‏كرد مي‏بودند. در عين حال، وي نسبت‏به محدوديتهاي نگرشهاي كفرآميز و، در نتيجه، ناقص و نارس كه مزين به وحي توحيدي نبودند، آگاه بود. بنابراين، وي هميشه در جستجوي راهي جهت تقويت‏ساختار نظري نوافلاطونيان به وسيله چارچوب سنت اسلامي برمي‏آمد تا تركيبي، از صدورگرايي فلسفي و وحي ديني خلق كند. اين بعد ديني، دست‏كم در كتاب مصباح الهدايه در سه رشته اصلي علوم اسلامي: مجموعه حكمت‏سنتي ماثور يعني قرآن و حديث‏شيعي نظريه شيعي امامت، و ميراث عرفان اسلامي (يعني مكتب عرفان ايراني با يك نگرش وجودي شاخص) نشان داده شده است. مطمئنا، بعضي از منابع و مراجع ديگر ابن‏سينا و صوفيان ايراني پيشين همچون [خواجه عبدالله] انصاري و [ملاي] رومي به صورت مبهم در پس زمينه نمودار مي‏شوند، اما ظاهرا اينان فقط نقشهاي دست دوم را در طرح كلي ايفا مي‏نمايند. علوم سنتي مسلمانان به علاوه تحقيقات نظري مابعدالطبيعي و الهي طرفداران عرفان، كه هميشه استدلالهاي خويش را به زبان وحي اسلامي بيان داشته‏اند، آيت الله خميني را قادر ساخت كه بي‏شخصيت‏بودن وحشتناك مفهوم نوافلاطوني «واحد» (علت اولي) را تعديل نموده، خداي توحيد اسلامي را جايگزين آن كند; ذات واجد صفات و خصوصيات شخصي‏اي كه در قرآن و حديث‏به آن نسبت داده شده است. آيت الله خميني، با به صحنه آوردن مفاهيم جاافتاده اي كه بسياري از نسلهاي متفكران عرفاني و عالمان رباني اسلام،ساخته و پرداخته بودند، همانند بسياري از علماي سلف به دنبال غلبه بر مشكلات هميشگي ناشي از تعالي و ضرورت موجود مطلق و ظهور زماني و مكاني آن در شالوده مادي كه به ظهور عالم شهادت منجر مي‏شود است. آيت الله خميني چنين استدلال مي‏كند: گفته شده است وجود ممكن است از طريق ظهور احدي غيب كه در آن تمامي اسماء و صفات [الهي] محوند، ظاهر شود. اين چنين تجلي‏اي توسط (اسم‏مستاثر) و هفتادوسومين حرف اسم اعظم رخ مي‏دهد. لذا اين مقام، مقام بشرط لائيه است. در اين مقام او اسمي دارد، هرچند در علم غيب اوست. و اين همان تجلي غيبي احدي است كه به واسطه فيض اقدس رخ مي‏دهد و اما ذات [الهي] من حيث هي در هيچ‏كدام از مرائي [عالم] ظاهر نمي‏شود و هيچ‏يك از سالكان در ميان اهل‏الله و صاحبدلان و اولياءالله را توان مشاهده آن نمي‏باشد. اين مقام غيب است، اما به معناي غيب احدي است كه نه اسم دارد و نه اشاره به او مي‏شود و نه كسي طمع آن مقام را دارد. [به گفته شاعر]: «عنقا شكار كس نشود دام بازگير» لكن خداوند ممكن است‏به صورتي متجلي شود كه حقايق تمامي صفات و اسماء را در برگيرد. اين مقام اسم اعظم است، پروردگار انسان كامل و [مرتبه] تجلي علمي حق به طريق كثرات اسمائيه كه تمام ديگر تجليات اسمايي را شامل مي‏گردد و اين مقام واحديت است. براي غلبه بر تقابل آشكاري كه خداوند را از ماسوا جدا مي‏كند،آيت الله خميني از نظريه اسماء و صفات خداوند كه ابن‏عربي و مكتب وجودي به‏تفصيل ساخته و پرداخته‏اند، استفاده وافر مي‏نمايد. در مقام تفسير آيه «بسم‏الله الرحمن الرحيم‏» كه متن قرآن با آن آغاز مي‏شود و بعدا در صدر هر سوره قرآني آمده، اين توضيح را براي دو عنواني كه به خدا نسبت داده شده است ارائه مي‏كند: بدان كه اسم الرحمن الرحيم يكي از اسامي جامع و شامل [خداوند] است. در واقع مقامي است كه در آن سعه [بالقوه] وجود خارجي به ظهور رسيده و بنابراين به محض ظهور از غيب [الهي] شهود مطلق قابل رؤيت است. و اين همان تجلي رحمت رحماني است و از طرف ديگر، مقامي است كه در آن وجود، از طريق قبض واحد، جمع مي‏شود و لذا به قلمرو عالم غيب باز مي‏گردد. پس هرگاه وجود به مرحله بطون رسد و به پيشگاه خدا برسد، اين رحمت رحيمي است و اما اسم اعظم خدا مقامي است كه در آن قبض و بسط جمع مي‏شوند. اين مقام جمع‏الجمع است. و به همين جهت است كه در عبارت بسم‏الله الرحمن الرحيم اين دو صفت‏بعد از اسم اعظم خداوند (الله) واقع شده‏اند. تقريبا قطعي است كه آيت الله خميني، با پرداختن به دو نوع رحمت الهي، فكر مهمي را كه در فصوص الحكم ابن‏عربي مورد بحث قرار گرفته، در ذهن داشته است. در فصوص، ابن‏عربي رحمت الهي را بدين‏گونه ترسيم مي‏كند كه در دو جهت عمل مي‏نمايد: سبه لحاظ بيروني با خلق متعلق ضروري حب الهيز (رحمن) و سبه لحاظ دروني در اعاده تركيب اصلي و اوليه عالم واقعز (رحيم). هر دو نويسنده به نظر مي‏رسد كه به دنبال يك هدفند; از اين حيث كه هر دو سعي بليغي مي‏نمايند تا ضرورت مضاعف و اجتناب‏ناپذير غيريت و هويت را در حب، خواه حب خدا باشد خواه حب انسان، كه كشاكش لازم براي تجربه و آگاهي از خودآگاهي پديد مي‏آورد، ترسيم كنند. آيت الله خميني، پس از نماياندن آگاهي عميق خود از مشكل ابن‏عربي، اقدام به آشتي دادن تنزيه و تشبيه مي‏نمايد; تنزيه يعني تصور و تصويري از خدا كه، بر طبق آن، خدا مطلقا غيرقابل مقايسه با جهان و مغاير با آن است، و تشبيه يعني تصور و تصويري از خدا كه، بر طبق آن، خدا كمابيش شبيه عالم خلقت و ساري و جاري در آن است، و اين تشبيه، نظري است كه به نظر متون مقدس ديني و مذهبي نزديك‏تر است. به اين قصد،آيت الله خميني به شيوه‏اي متوسل مي‏شود كه به تعبير يكي از دانشمندان معاصر، ديالكتيك عرفاني است; چنين ديالكتيكي حائز موقعيت مهمي در گفتار ابن‏عربي مي‏باشد و سپس توسط پيروان وي در به عقد هم درآوردن فلسفه و عرفان دنبال شده است. در بحث مساله تنزيه و تشبيه،آيت الله خميني خيلي صريح و روشن با حكماي متصوف هم‏مرامي مي‏كند و راه‏حلهاي مدرسي (مرسوم در گذشته) را كه به توسط الهي‏دانان نظري مسلمان مورد دفاع واقع شده مردود مي‏داند. خواهي ديد كه اين قوم [ الهي‏دانان نظري و متفكران عقلي] ممكن است هرگونه رابطه‏اي [ميان جهان و خالقش] را انكار كنند و يك‏نوع تمايز و تغاير [ميان اين دو] فرض نمايند و بنابراين حق را از خلق جدا كنند. اينها از اين حقيقت غفلت كرده‏اند كه اين (تمايز حق از خلق) به طور ناگزير منجر به «تعطيل‏» (خلع صفات از خداوند) و بستن دستهاي او با ريسمانهاي نظام علت و معلولي مي‏گردد. غلت ايديهم و لعنوا بما قالوا. گاهي اوقات اينان تمايل دارند كه قائل به امتزاج [خدا و خلقت] شوند كه اين امر منجر به اين مي‏شود كه به نوعي شباهت ميان اين دو، قائل شوند و آنها به حقيقت تنزيه خدا جاهلند. برخلاف اينان، عارف، كه كاشف [اسرار الهي]، رجل الهي، و سالك سبيلي است كه او را به معارف عرفاني مي‏رساند، صاحب دو چشم است. با چشم راستش ارتباط و فنا، يا به عبارت ديگر، نفي غيريت و كثرت، را مشاهده مي‏كند، و در عين حال با چشم ديگرش نفي نفي [سابق] و ظهور آثار و خواص حال در كثرت را مي‏بيند. نيز مي‏بيند كه به هر موجودي به اندازه استحقاقش داده‏اند. به يمن اين امر، در آنچه به [فهم درست] توحيد مربوط مي‏شود هرگز پايش نمي‏لغزد، و آخرالامر به مقام كساني نايل مي‏آيد كه به مشاهده وحدت دست‏يافته‏اند.... به هنگام بحث درباره مابعدالطبيعه و جها‏نشناسي، آيت الله خميني اغلب مفهوم اعيان ثابته را به كار مي‏برد. اين مفهوم يكي از مهم‏ترين دستاوردهايي است كه ابن‏عربي براي الهيات و عرفان اسلامي داشته است. با پادرمياني اعيان ثابته ميان امر مطلق و عالم حس، پلي جهت پركردن خلا و فاصله عجيب و غريب ميان تعالي و بي‏نظير بودن ذاتي امر مطلق كثرات و قابل رؤيت و درك بودن عالم حس برقرار مي‏شود. بدان كه اعيان ثابته چيزي نيستند جز تعين تجليات آسماني و احديت. در اين حضرت، تجلي به واسطه فيض اقدس صورت مي‏گيرد; و آنچه متجلي مي‏شود ذات [الهي] است، عاري از اسمائي كه در غيبيت و بطون هويت الهي محصورند. موجودي كه اين تجلي براي او حاصل مي‏آيد اولا اسماء محيطه [الهي] و ثانيا، در حضرت واحديت و اعيان ثابته، تعينات تجلي، يا، به عبارت ديگر، اسماء [الهي]اند... تجلي (معطوف) به اسماء به واسطه خود ذات صورت مي‏گيرد، و حال آن‏كه اعيان [به نحو غيرمستقيم] از آن بهره‏ور مي‏شوند، به واسطه اتكايشان بر اسماء و تبعيتشان از آنها. چون مساله جايگاه اعيان ثابته و اين اعيان ثابته را اغلب متفكران مسلمان همان كليات مي‏دانستند تاريخي طولاني در آثار فلسفي و كلامي اسلامي دارد،آيت الله خميني احساس كرد كه ضروري است تا موضع خويش را نسبت‏به اين موضوع مشخص نمايد. وي نظرات آنان را كه تلقي‏شان از اعيان ثابته نحوه‏اي خاص از وجودات است كه عارض وجود ذهني يا خارجي مي‏شوند، رد كرد. او قائل بود به اين‏كه اين موضع، منطقا اين پيش‏فرض را دارد كه اعيان موجوده‏اي مستقل از وجود خدا وجود دارند و اين قول، معادل تخطي از اصل توحيد است. زيرا مگر خدا تنها موجودي نيست كه واجد وجود حقيقي و ضروري‏اي است كه به مخلوقات عطا مي‏كند؟ آيت الله خميني نظريه‏اي را نيز كه اعيان ثابته را معدوم مطلق تلقي مي‏كند، نپذيرفت. زيرا لازمه اين نظريه آن بود كه عالم ماده، از اين حيث كه عالم ماده است، وجود نداشته باشد و در واقع، هيچ‏گاه موجود نشده باشد. در ارتباط بسيار نزديك با مفهوم اعيان ثابته چند مفهوم مهم ديگر توسط ابن‏عربي ارائه گرديده و به دست پيروانش بسط يافته است. آيت الله خميني نيز وامدار اين مفاهيم ارائه شده مي‏باشد و در آثار عرفاني وي اغلب اين مفاهيم ظاهر مي‏گردند. نقل‏قولهايي كه شد بيانگر آن است كه وي به طور مكرر و متوالي از نظريه شيخ اكبر در مورد حضرات الهيه استفاده نموده است. اين حضرات مراتبي است كه در آن، مراتب خداوند متعال يكي پس از ديگري ظهور مي‏كند و بتدريج از كنه غيب‏الغيوب به عالم شهود ظاهر مي‏شود. آيت الله خميني نظام دوبعدي ابن‏عربي را قبول مي‏كند كه طبق آن وحدت غيرقابل اكتناه اصلي امر مطلق در حضرت احديت اولين گام را جهت تفرق و تعين خارجي برداشته و به قلمرو حضرت واحديت نزول مي‏نمايد و حضرت واحديت، در واقع نيست مگر همان نخستين تكانه خلاقه كه مستلزم ظهور كثرات تجسم‏يافته در اعيان و پديده‏هاي جهان مرئي است. آيت الله خميني همچون ابن‏عربي معمولا اين دو حضرت را با دو نحوه فيض الهي، يعني به ترتيب فيض اقدس و فيض مقدس، مرتبط مي‏داند. در ديدگاه آيت الله خميني، حضرت واحديت و فيض مقدس، بزرگ‏ترين معماي هستي‏اند. زيرا در اينجاست كه بطون و وحدانيت وجود مطلق، در رشته‏اي از تجليات بعدي، كه در مراتب مختلف وجود خارجي تحقق مي‏يابند، شروع به تعين خارجي و كثرت يافتن مي‏كنند. هركسي كه آشنا با نوشته‏هاي ابن‏عربي و پيروان او باشد پي مي‏برد كه تاثير ابن‏عربي بر استدلال آيت الله خميني غيرقابل انكار است. قسمتهاي بسياري از كتاب مصباح الهدايه و آثار بعدي آيت الله خميني، ظاهرا بازسازي اندكي از مضامين مطبوع طبع ابن‏عربي است. با خلاصه كردن و جمع‏كردن نظريه جهان‏شناختي آيت الله خميني ممكن است كسي بگويد كه وي همچون بسياري از اسلاف خود در مكتب شيخ اكبر جهان مادي را فرافكني تصور خدا از خود و علم خدا به خود به خلا نخستين تصور مي‏كرده است كه در پي آن، تحقق خارجي و تدريجي آنها در اعيان و پديده‏هايي كه انسانها در جهان پيرامون خود ادراك مي‏كنند حاصل مي‏آيد. آيت الله خميني درباره مبحث لوازم عملي ديني و نجات شناختي اصول مابعدالطبيعي‏اش همچنان به انديشه ابن‏عربي وفادار است: بحث او درباره شئون و تكاليف انساني، ريشه در آموزه انسان كامل ابن‏عربي دارد و همچنين در مفاهيم خلافت و ولايتي مربوط به آنند و در هر عصر و دوره‏اي به يك انسان كامل نسبت داده مي‏شوند. آيت الله خميني در مصباح الهدايه و شروح خود، در پرتو نظريه شيعي در مورد امامان، اين مباحث را مطرح مي‏كند، و اين كاري است كه سابقه‏اش به دوراني مي‏رسد كه در آن، تعاليم ابن‏عربي به صورتي گسترده در ميان متفكران شيعه ايران رواج يافته بود يعني از قرن چهاردهم به بعد. لازمه اين كار، اغلب اين بود كه انسان كامل شيخ اكبر با امام غايب شيعه [عج] يكي دانسته شود. علي‏القاعده، امام غايب شيعيان به جاي سخاتم ولايت محمديهز ابن‏عربي نشست، و سخاتم ولايت كليهز كه مقامي است كه ابن‏عربي به عيسايي كه در قرآن آمده است اختصاص مي‏دهد در محيط شيعي، هميشه به قهرمان شيعيان علي بن [ابي] طالب نسبت داده شد. در مصباح الهدايه و ديگر نوشته‏هاي عرفاني خميني يك چنين گرايش شيعي‏اي قدري ملايم، لكن يقينا قابل درك است. با وجود اين، به نظر مي‏رسد كه او ميل نداشته است تا روي اختلافات عقيدتي شيعه و سني انگشت‏بگذارد و در بافت نظريات كلي و مابعدالطبيعي‏اي كه در آثار اوليه او مورد بحث است، اين اختلافات از اهميت چنداني برخوردار نيست. آنچه براي گفتار او اهميت دارد

دسته ها :

● مفهوم جمهوري كلمه جمهوري به معناي توده مردم است و بالتبع حكومت جمهوري نيز ترجمان حكومت توده مردم مي‏باشد . لغتنامه دهخدا و فرهنگ معين حكومت جمهوري را اين چنين تعريف كرده‏اند: حكومتي كه زمام آن در دست نمايندگان لت‏باشد . واژه جمهوري ماخوذ از لغت Republic و برگرفته از ريشه لاتيني Respublica به معني چيز يا امر (Res) مربوط به همگان ( (Publicus مي‏باشد . پس از مصطلح شدن واژه جمهوري در ادبيات فارسي، مراد از آن نوعي نظام سياسي بود كه به جاي پادشاه و سلطان، كه اقتدار موروثي داشت‏يك نفر از طرف مردم براي مدت معيني براي اداره امور كشور انتخاب مي‏شد . جمهوريت نوعي سامان سياسي است‏براي قيد زدن به قدرت از يك سو و اعتلاي مقام اخلاقي افراد جامعه از سوي ديگر . جمهوريت گفتماني است كه در نهايت معطوف به نفي سلطه است‏به همين دليل تاكيد بر آزادي مدني (مثبت)، هم نافي آزادي ليبرالي (طبيعي و منفي) است و هم ضد جباريت فردي و ساختار توتاليتر . در گفتمان جمهوريت‏حاكميت‏سياسي از يك سو با قيد زدن به قدرت نقش سامان دهي سياسي پيدا مي‏كند و از سوي ديگر به محقق شدن اداره اخلاقي - انساني شهروند مي‏انجامند . ۱ جمهوري بهترين صورت حكومت دموكراسي است منتهي جمهوري بيان كننده صورت و قالب حكومت است و دموكراسي بيان كننده محتواي آن، در واقع حكومت جمهوري به حكومت فردي، استبدادي، موروثي و خانداني خاتمه مي‏دهد و قدرت را به مردم مي‏سپارد . از منظر منطق حقوقي و سياسي، هنگامي كه واژه جمهور و جمهوري براي شكل نظام سياسي و ساختارهاي حكومتي آن به كار مي‏رود، مقصود همان نظام نمايندگي مستقيم و يا غير مستقيم يا به نوعي تفكيك قواست كه در سده‏هاي اخير به اتكاي حمايت اكثريت‏شهروندان يك كشور، فرد و يا گروهي با گرايش حزبي خاص براي مدت معيني قدرت مشروع را به دست مي‏گيرد و با اختيارات و تكاليف معيني كه به وسيله نوعي قانون مادر (يا قانون اساسي) مدون گرديده مبادرت به اداره امور كشور مي‏كند . از جهات نظري، اين فرد يا حزب مادامي كه پاسخگوي خواسته‏هاي مردم است از حمايت آنان برخوردار مي‏باشد و در پناه مشروعيت كسب شده به اعمال اراده حاكمه مردم ادامه مي‏دهد، در غير اين صورت حزب يا گروه ديگري جاي آن را مي‏گيرد . ۲ در حكومت جمهوري، اكثريت مردم كنترل سياسي را اعمال مي‏كنند، قدرت نهايي را در دست دارند و در موضوعات مهم سياست ملي تصميم مي‏گيرند . لازمه چنين حكومتي آن است كه هيچ كس صاحب مقام رسمي نباشد مگر آنكه مردم آزادانه او را قدرت داده باشند و قدرت او نيز در اختيار و تحت نظارت مردم باشد در جامعه جمهوري همه افراد مردم برابر و آزادند . برابري بدان معناست كه هيچكس حق ندارد بيش از ديگري حق مالكيت را به خود اختصاص دهد، مگر اينكه نمايندگي داشته باشد . بنابراين در حكومت جمهوري، حكومت متعلق به عموم مردم است كه به نسبت مساوي در اين حق شريكند . اما چون در وضع كنوني تمدن بشري عملا ممكن نيست كه تمام مردم حكومت كنند، از طرف آنان عده‏اي برگزيده مي‏شوند و حكومت را در دست مي‏گيرند، اما اين عده كه وكيل مردمند، هميشه بايد تحت نظارت مردم باشند زيرا در غير اين صورت ممكن است كه از قدرت به ضرر ديگران بهره‏برداري كنند . ۴ ديگر مشخصه جمهوري، آزادي است كه مانند برابري از حكومت جمهوري جدا شدني نيست زيرا جايي كه آزادي نباشد مردم توانايي اظهار نظر درباره حكومت ندارند و هنگامي كه توانايي اظهار نظر نداشتند، حكومت متعلق به آنها نيست و جايي كه حكومت متعلق به مردم نباشد، جمهوري نيست در واقع آزادي تضميني است‏براي محدود كردن قدرت حكومت . ۵ ● نظام جمهوريت در مكتب اسلام اسلام با تاسيس نهاد حكومت (به هر شكل يا بدون توجه به شكل خاصي) آن را مامور تحقق و جامه عمل پوشاندن مصالح يا مقاصد عامه شريعت كرده است . ضرورت تاسيس نظام سياسي، جهت اعتلاي دين و اقامه ارزشهاي بشري مي‏باشد . در قرآن كريم ضمن نفي نظامهاي استكباري، سخني از نوع بخصوصي از اشكال حكومتي (سلطنتي، اريستوكراسي، جمهوري و غيره) به ميان نيامده اما ابواب متعددي در بيان نظامات حكومتي و چگونگي اداره جامعه آمده است . در نظام جمهوريت اسلامي كسي حق قانونگذاري نداشته و قانوني جز حكم شارع قابليت اجرا ندارد . در نظام مجلس، برنامه‏ريزي به جاي نهاد قانونگذاري قرار گرفته كه در پرتو احكام اسلام، كيفيت انجام خدمات عمومي را در سراسر كشور ترسيم مي‏نمايد . مصوبات مورد اجرا كه برپايه قوانين ثابته و لايتغير الهي و بر مبناي مقتضيات زمان طرح و وضع مي‏گردند، از قرآن و سنت نشات مي‏گيرد و توافق قاطبه مردم را در بر دارد . بنابراين در اين طرز حكومت، حاكميت در انحصار خداوند است . در قرآن مجيد آيات بسياري حكومت را به خدا نسبت مي‏دهد . (انعام/۵۷، ۶۲ . يوسف/۴۰، ۶۷ . نسا/۶۰ . كهف/۲۶) و اصول و مقررات اسلام بر همه افراد و نيز بر دولت اسلامي حكومت تام دارد . حكومت اسلامي به مفهوم تبعيت از چنين قانوني است . همه آحاد جامعه اسلامي از رسول اكرم (ص) تا جانشينان آن حضرت و سايرين تا ابد بدون استثنا تابع قانون الهي‏اند و فقط عقيده خداوند به عنوان منبع و سرچشمه عدالت و نگهدار قانون هميشه ثابت و پايدار خواهد بود . با اين توصيف ، كتاب و سنت از بالاترين ميزان مشروعيت‏برخوردار است و تمامي نهادهاي دولت (قواي مقننه، اجرايي، قضاييه) و كليه سياستها بايد متعهد به اجراي احكام اسلام و اهداف آن باشند . چنين سيستمي تساوي افراد را در مقابل قانون كه از حيث تاريخي ريشه در اديان الهي دارد، به رغم تفاوتهاي نژادي، جنسي، اجتماعي و غيره به سبب منشا مشتركشان با شرايطي برابر مي‏بيند . در جمهوري متكي بر فرهنگ سياسي اسلام، مديريت‏سياسي جامعه يا رهبري، به آن سياستي مي‏پردازد كه براساس ايدئولوژي الهي و ارزشهاي اسلامي مبادرت به تنظيم روابط قواي حاكمه و هماهنگي ميان آنها نمايد . در اين سياست كليه روابط انساني بايد در چارچوب مفاهيمي چون تربيت و هدايت‏برقرار گردد تا زمينه شكل‏گيري يك جمعيت‏سازمان يافته هدف‏دار ميسر شود . اين نوع رهبري سعادت به مفهوم مادي و رفاه به معناي دنيايي آن را به دنبال خواهد داشت، اما نه به عنوان يك هدف . بلكه حركت هدف‏دار برخورداري ملت از يك سازمان سياسي و نظام اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي منطبق با موازين مكتب اسلام است . ۶ ● سازگاري يا عدم سازگاري اسلام با جمهوريت ساختار ذاتي دين اسلام با جمهوريت كاملا سازگاري دارد . ساختار ذاتي اسلام يك ساختار باز است . سيستم تفكر ديني اسلام از آغاز يك سيستم تفكر باز بود، نه يك سيستم تفكر بسته . در اسلام سيستم تعامل و ارتباط ميان خدا و انسان و فهم پيام خداوند به وسيله انسان يك سيستم كاملا باز است . دين اسلام آن طور كه در تاريخ گسترش پيدا كرده، چون يك گوي است كه از هر طرفش نوري ساطع است: يك طرف تصوف است، طرف ديگر فلسفه است، طرف ديگر فقه و كلام است، يك طرف ديگر علوم قرآن و حديث است و همين طور ... همه اينها چه در پيدايش و چه در گسترش كاملا باز هستند، چون در درون سيستم اسلامي هيچ عاملي پيش بيني نشده است كه به فقيه بگويد الزاما بايد چنان فكر كني و چنان فتوا بدهي، يا گونه‏اي خاص از تفكر را براي فيلسوف يا متكلم يا مفسر معين و الزام كند . اين سيستم همواره در طول تاريخ باز بوده است . توجه به باز بودن سيستم تفكر و عقلانيت ديني در اسلام، اين نتيجه را مي‏دهد كه چون در ساختار ذاتي اسلام، متوليان رسمي تفسير دين پيش بيني نشده و خود مخاطبان پيام خداوند، مفسران آن پيام هستند، هيچ‏گاه محتواي پيام به صورت يك مرجع اقتدار فرعي بيروني به محدود كردن الزامي تفكر و عمل مخاطبان (يعني مردم مسلمان) نمي‏پردازند . محتواي پيام حقيقتي است كه خود مردم آن را مي‏فهمند و مي‏پذيرند . اين فهم در واقعيت‏خارجي حق خود مردم است و نه حق يك طبقه و يا شخص خاص . اختلاف فهمها و تفسيرها نيز به وسيله خود مردم اتفاق مي‏افتد . مردم هستند و پيام، چون دو نقطه معلق در فضا كه هيچ سيستم بسته‏اي را تشكيل نمي‏دهد . در يك ساختار ذاتي - از اين نوع كه گفته شد - پيام فقط مردم را مي‏شناسد و هيچ چيز ديگر را به رسميت نمي‏شناسد . درست در همين نقطه است كه اگر از بعد سياسي به اين واقعيت ديني نگاه كنيم، درمي‏يابيم كه براي پيروان چنين ديني، "جمهوريت" به معناي تصميم‏گيري خود مردم براي تعيين اهداف و اعمال راه كار سياسي خودشان، طبيعي‏ترين وضعيت‏سياسي است ممكن است پاره‏اي از مخاطبان اين پيام آن را چنين تفسير كنند كه در درون آن دستورها و ارزشهاي معيني ناظر بر امور سياسي وجود دارد، اين كار ممكن است، ولي مهم اين است كه چون تفسير پيام متولي رسمي ندارد، قبول چنان تفسيري و يا مناقشه و نقد آن نيز حق خود مردم است و قبول آن جز اين نخواهد بود كه جماعتي با اراده و ميل خود تفسير معيني را بپذيرند و در مشاركتهاي سياسي خود را منطبق با آن سازند و اين عين تصميم‏گيري براي سرنوشت‏سياسي خويش است و كاري است كه در انتخاب جمهوريت اتفاق مي‏افتد . ۷ ● جمهوري اسلامي آن چيزي كه در شعار و خواسته مردم مسلمان ايران در سال ۱۳۷۵ از برجستگي و درخشندگي خاصي برخوردار بود و مي‏توان آن را جز سوم اين شعار محسوب كرد، "جمهوري اسلامي" بود . "استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي" يعني مردم استقلال و آزادي خويش و مملكت را در سايه حكومت جمهوري اسلامي جستجو مي‏كردند و با اين بيان استقرار هر نوع حكومتي با هر پيشوند و پسوندي را نفي كرده و تنها حكومتي را طلب مي‏كنند كه هم استقلال و آزادي آنان را تامين كند و هم به هويت اسلامي و ديني آنان ارزش و اقتدار بدهد و لذا حكومت جمهوري اسلامي را بعنوان جز سوم شعار اصلي و اساسي و محوري خود انتخاب كردند . حضرت در قبل و بعد از انقلاب اسلامي در باب حكومت مطلوب خود و ملت ايران در قالب پيامها و مصاحبه‏ها و پاسخ به سوالات، نوع حكومت آينده ايران را توضيح داده‏اند كه در ذيل برخي بيانات ايشان نقل مي‏گردد . ● سوال: شما تصريح فرموده‏ايد كه راغب به ايجاد حكومت اسلامي هستيد، همانند حكومتي كه در ايام [امام] علي (ع) وجود داشت آيا معني آن اين است كه به هنگام سقوط خاندان پهلوي، حكومت‏خلافت اسلامي را برپا خواهيد داشت؟ ▪ جواب: "حكومت جمهوري اسلامي" مورد نظر ما از رويه پيامبر اكرم (ص) و امام علي (ع) الهام خواهد گرفت و متكي به آراي عمومي ملت‏خواهد بود و شكل حكومت‏با مراجعه به آراي ملت تعيين خواهد گرديد . ● سوال: دولت پيشنهادي شما چگونه خواهد بود و چه كسي آن را اداره خواهد كرد؟ ▪ جواب: "راجع به چگونگي دولت و رژيم، پيشنهاد ما جمهوري اسلامي است و چون ملت مسلم است و ما را هم خدمتگزار خود مي‏داند، از اين جهت‏حدس مي‏زنيم به پيشنهاد ما راي دهد . ما از طريق رفراندوم، با ملت، يك جمهوري اسلامي تشكيل مي‏دهيم و اما شخص، اين تابع آراي مردم است و الان شخص معيني در نظر نيست . "۸ "با قيام انقلابي ملت، شاه خواهد رفت و حكومت دموكراسي و جمهوري اسلامي برقرار مي‏شود . در اين جمهوري يك مجلس ملي مركب از منتخبين واقعي مردم، امور مملكت را اداره خواهند كرد . "۹ ● سوال: آيا ممكن است توضيح بفرماييد كه مقصود از حكومت اسلامي، جمهوري اسلامي چيست؟ ▪ جواب: " ... تمام ملت از سرتاسر كشور فرياد مي‏زنند كه ما حكومت اسلامي مي‏خواهيم و اما رژيم اسلامي و جمهوري اسلامي، يك رژيمي است متكي بر آراي عمومي و رفراندوم عمومي و قانون اساسي‏اش قانون اسلام و بايد منطبق با قانون اسلام باشد . "۱۰ "ملت ايران خواسته‏هاي خود را كه عبارت از سرنگوني سلطنت پهلوي و برچيده شدن نظام شاهنشاهي و برقراري حكومت اسلامي است، اعلام كرده است و من جمهوري اسلامي را به ملت ايران پيشنهاد كرده‏ام كه بعد از سقوط شاه به آراي عمومي مي‏گذاريم و هيچ گروه و شخصي نمي‏تواند با خواست ملت ايران مخالفت كند و الا محكوم به نابودي است . "۱۱ "ما خواهان استقرار يك جمهوري اسلامي هستيم و آن حكومتي است متكي به آراي عمومي، شكل نهايي حكومت‏با توجه به شرايط و مقتضيات كنوني جامعه ما، توسط خود مردم تعيين خواهد شد . "۱۲ "مبارزات كنوني ايران يك حركت كاملا اسلامي است است و در جهت تغيير كامل نظام شاهنشاهي و استقرار حكومت جمهوري اسلامي است . "۱۳ "هدف ما برقراري جمهوري اسلامي است و برنامه ما تحصيل آزادي و استقلال است" . ۱۴ "نظام حكومتي ايران جمهوري اسلامي است كه حافظ استقلال و دموكراسي است و براساس موازين و قوانين اسلامي اعلام مي‏شود . "۱۵ "هدف همان است كه در سخنرانيها و اعلاميه‏هاي خود ذكر نموده‏ام: الف) سرنگوني سلطنت پهلوي ... ب) به پا داشتن حكومت جمهوري اسلامي مبتني بر ضوابط اسلام، متكي به آراي ملت . "۱۶ جالب آنكه امام خميني در ۲۱ آبان ۱۳۵۷ ضمن اشاره به ويژگيهاي حكومت جمهوري اسلامي به كساني كه مدعي‏اند حكومت اسلامي برنامه ندارد و يا كساني كه بي‏اطلاع از اسلامند و مي‏گويند اصولا جمهوري اسلامي بي‏اساس است، شديد انتقاد مي‏كند . و در مصاحبه‏اي ديگر مي‏فرمايند: "ما خواستار جمهوري اسلامي هستيم . "جمهوري" فرم و شكل حكومت را تشكيل مي‏دهد و اسلامي يعني محتواي آن فرم قوانين الهي است . "۱۷ امام خميني يك ماه قبل از پيروزي انقلاب در پاسخ به سوال خبرنگاري كه مي‏پرسد، شكل اين جمهوري چطور خواهد بود؟ مي‏فرمايد: "آنچه مهم است ضوابطي است كه در اين حكومت‏بايد حاكم باشد كه مهم‏ترين آنها عبارت است از اين كه اولا متكي به آراي ملت‏باشد به گونه‏اي كه تمامي آحاد ملت در انتخاب فرد و يا افرادي كه بايد مسووليت و زمام امور را در دست‏بگيرند شركت داشته باشند و ديگر اينكه در مورد اين افراد نيز خط مشي سياسي و اقتصادي و ساير شئون اجتماعي و كليه قواعد و موازين اسلامي مراعات مي‏شود . در اين حكومت‏به طور قطع بايد زمامداران امور دائما با نمايندگان ملت در تصميم‏گيريها مشورت كنند و اگر نمايندگان موافقت نكنند، نمي‏توانند به تنهايي تصميم گيرنده باشند . " ۲۳/۱۰/۱۸۵۷ در زمينه نوع حكومت، اصل اول قانون اساسي مي‏گويد: ـ "حكومت ايران، جمهوري اسلامي كه ملت ايران براساس اعتقاد ديرينه‏اش به حكومت‏حق و عدل قرآن، در پي انقلاب اسلامي پيروزمند خود به رهبري مرجع عاليقدر تقليد آيت‏اللهالعظمي امام خميني، در همه پرسي دهم و يازدهم فروردين ماه يكهزار و سيصد و پنجاه و هشت هجري شمسي برابر با اول و دوم جمادي الاول سال سال يكهزار و سيصد و نود و نه هجري قمري با اكثريت ۲/۹۸ درصد كليه كساني كه حق راي داشتند به آن راي مثبت داد . " حكومت جمهوري اسلامي در مقدمه قانون اساسي تعريف شده و راجع به آن آمده است: ـ " ... حكومت از ديدگاه اسلام برخاسته از موضع طبقاتي و سلطه‏گري فردي يا گروهي نيست، بلكه تبلور آرمان سياسي ملتي هم كيش و هم فكر است كه به خود سازمان مي‏دهد، تا در روند تحول فكري و عقيدتي راه خود را به سوي هدف نهايي (حركت‏به سوي الله) بگشايد ... " پس "مسئله جمهوري مربوط مي‏شود به شكل حكومت كه مستلزم نوعي دموكراسي است، يعني اين كه مردم حق دارند رنوشت‏خود را خودشان در دست‏بگيرند و اين ملازم با اين نيست كه مردم خود را از گرايش به يك مكتب و يك ايدئولوژي و از التزام و تعهد به يك مكتب معاف بشمارند . "۱۹ "و اسلامي بودن اين جمهوري به هيچ وجه با حاكميت ملي و يا به طور كلي دموكراسي منافات ندارد و هيچ گاه اصول دموكراسي ايجاب نمي‏كند كه بر يك جامعه ايدئولوژي و مكتبي حاكم نباشد و ما مي‏بينيم كه احزاب معمولا خود را وابسته به يك ايدئولوژي معين مي‏دانند و اين امر را نه تنها بر ضد اصول دموكراسي نمي‏شمارند، كه به آن افتخار هم مي‏كنند، اما منشا اشتباه آنان كه اسلامي بودن جمهوري را منافي با روح دموكراسي مي‏دانند ناشي از اين است كه دموكراسي مورد قبول آنان هنوز همان دموكراسي قرن هيجدهم است كه در آن حقوق انسان در مسائل مربوط به معيشت، خوراك، مسكن، پوشاك و آزادي در انتخاب راه معيشت مادي خلاصه مي‏شود . ۲۰ عده‏اي بر اين عقيده بودند كه پيش كشيدن مسئله جمهوري اسلامي به جاي جمهوري مطلق كه حق حاكميت متعلق به عموم افراد ملت است را زيرپا گذاشته است و به عناوين مختلف سعي در تغيير اين مفهوم داشتند كه به جاي"جمهوري اسلامي" از عبارات ديگري كه در جهان مطرح و رايج است استفاده شود و برخي جمهوري دموكراتيك، برخي جمهوري اسلامي دموكراتيك و . .. پيشنهاد مي‏كردند و شايد اين اعتقاد افرادي بود كه اسلامي بودن آن را مغاير با دموكراسي و حاكميت مردم و حق تعيين سرنوشت‏خويش مي‏دانستند و چون برخي دموكراسي رامترادف با آزادي مي‏پنداشتند حال آنكه آزادي يك اصل و دموكراسي به معناي مشاركت مردم در اداره امر خويش، يك روش و حاصل تجربه بشر است - معتقد بودند كه قيد اسلامي در حكومت اسلامي با اين نوع آزادي منافات دارد و حاكميت مطلق مردم را از بين مي‏برد، اما غافل از اين كه مكتبي كه در منشور و تعاليم خود اصل آزادي را پذيرفته است مي‏تواند از دموكراسي به عنوان يك روش بهره‏مند شود، از اين رو است كه مي‏توان به اين باور رسيد كه انديشه اسلامي با دموكراسي به مثابه موفق‏ترين روش در اداره امور جامعه تعارض و تضادي ندارد . و اين كه شكل و محتواي آينده حكومت‏بايد فقط جمهوري اسلامي باشد ولاغير حضرت امام در يكي از سخنرانيهايشان فرمودند كه من به جمهوري اسلامي راي مي‏دهم نه يك كلمه بيش و نه يك كلمه كم . يعني امام هم برخلاف اسلامي بودن جمهوري و هم با اضافه كردن عبارات و اصطلاحات ديگري مثل، "دموكراسي"، "دموكراتيك" بر جمهوري اسلامي مخالفت مي‏نمودند زيرا آن را خلاف خواست و اراده ملت مي‏دانستند و اهانتي به اسلام . "دشمنان تا توانستند راجع به "جمهوري اسلامي" مخالفت كردند، مثلا جمهوري باشد . اسلام را مي‏خواهيم چه كنيم؟ جمهوري دموكراتيك باشد، اسلامش نباشد، آخرش كه آن حزب حزبيهايشان صحبت مي‏كرد، "جمهوري اسلامي دموكراتيك" . ملت ما اين را قبول كرده گفتند، آنچه ما مي‏فهميم . اسلام را مي‏فهميم و جمهوري را مي‏فهميم چي است . اما دموكراتيكي كه در طول تاريخ پيراهنش را عوض كرده است، هر وقت‏به يك معني، الان هم اين دموكراتيك در غرب يك معني دارد و در شرق معني ديگر دارد . افلاطون يك چيزي مي‏گفت، ارسطو يك چيزي مي‏گفت، اين را ما نمي‏فهميم، ما چيزي را كه نمي‏فهميم چه ادعايي داريم كه ذكرش كنيم و بر آن راي بدهيم، آنچه كه مي‏فهميم اسلام را مي‏دانيم چي هست . يعني مي‏دانيم كه رژيم عدل است . كه در آن عدالت است . از حكامي كه در صدر اسلام بودند مثل علي بن ابيطالب فهميديم چه كاره است، چه مي‏كند و جمهوري را هم معنايش را مي‏فهميم كه بايد ملت راي بدهند، اينها را قبول داريم، اما آن دموكراتيك را حتي پهلوي اسلام هم بگذاريد ما قبول نداريم، علاوه بر اين معني اين اهانت‏به اسلام است، شما اين را پهلويش مي‏گذاريد، معنايش اين است كه اسلام دموكراتيك نيست و حال آن كه از همه دموكراسي‏ها بالاتر است، از اين جهت ما اصلا آن را قبول نمي‏كنيم، پهلوي آن بگذاريد مثل ديني است كه بگوييد "جمهوري اسلامي عدالتي" اين توهين به اسلام است، زيرا عدالت متن اسلام است . از اين جهت اين را هم ملت قبول نكردند و بعضي از اصحاب قلم و روشنفكران جديت داشتند كه اين كلمه اسلام نباشد و ما اين طور فهميديم كه چون از اسلام ضربه ديدند مي‏خواهند اين نباشد . خوب همه قدرتها ديدند كه نفت اينجا از دستشان گرفته شده است و اين را چه كسي گرفته است؟ ملتي كه اسلام را فرياد مي‏زنند ... " ۲۱پس امام آن چيزي را كه موجب از بين رفتن اسلام و اسلام‏خواهي ملت ايران مي‏دانستند تغيير محتواي انقلاب يعني، اسلامي بودن آن بود و از اضافه نمودن واژه‏هايي چون دموكراسي و دموكراتيك و ... بر جمهوري اسلامي ممانعت مي‏ورزيدند . شهيد مطهري مقصود و نظر امام از اين كار را اين طور بيان مي‏نمايد: ـ "در اسلام آزادي فردي و دموكراسي وجود دارد، منتها با تفاوتهايي كه ميان بينش اسلامي و بينش غربي وجود دارد، با توجه به اين نكته روشن مي‏شود كه در عبارت جمهوري دموكراتيك اسلام، كلمه دموكراتيك حشو و زايد است، به علاوه در آينده وقتي كه مردم در دولت جمهوري اسلامي يك سلسله آزاديها و دموكراسيها را ديدند خواهند گفت كه اينها نه به دليل اسلامي بودن اين جمهوري، كه به دليل دموكراتيك بودن آن حاصل شده است . يعني جمهوري اسلامي دو جنبه پيدا خواهد كرد، بنيادهاي دموكراتيك و بنيادهاي اسلامي و آنچه كه به آزادي و حقوق فردي و دموكراسي ارتباط پيدا مي‏كند مربوط است‏به بنيادهاي دموكراتي . اين جمهوري نه به بنيادهاي اسلامي و در مقابل يك سلسله قواعد، عبادات و معاملات وجود دارد كه به جنبه اسلامي حكومت مربوط مي‏شود . ما مي‏خواهيم تاكيد كنيم كه چنين نيست . در اسلام هم دموكراسي و آزادي هست و دموكراسي در اسلام يعني انسانيت رها شده و حال آنكه اين واژه در قاموس غرب به معناي حيوانيت رها شده را متضمن است . " دليل ديگر كه در تاكيد برخلاف كلمه دموكراتيك مورد نظر امام بوده، رد تقليد از غرب و تقليد كوركورانه از معيارهاي آنان است، استدلال امام اين است كه نمي‏خواهد چشم ملتش به غرب دوخته شده باشد، اين دنباله‏روي نه تنها كمكي به ملت ايران نمي‏كند، بلكه در نهايت‏به تضعيف روحيه و شكست او منجر مي‏شود . از نظر امام به كار بردن اين كلمه نوعي خيانت‏به روحيه مستقل اين ملت است . زيرا ما گوهر آزادي را در فرهنگ خودمان داريم و بي‏نيازيم از اين كه دست طلب به سوي ديگران دراز كنيم . "۲۲ ● ولايت فقيه در جمهوري اسلامي ايجاد حكومت اسلامي آرمان ملت مسلمان ايران در طول تاريخ بوده است و در قرن اخير اقدامات موثري از سوي مردم جهت دستيابي به اين آرمان ديرينه صورت گرفت . سقوط رژيم دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي در ايران توسط مردم مسلمان، كه به انگيزه برپايي حكومت اسلامي صورت گرفت‏خود بهترين دليل بر آگاهي و پذيرش مردم و استقبال آنان از نظام ولايت فقيه بود . با پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل نظام اسلامي بر مبناي ولايت فقيه، تئوري حكومت اسلامي آنگونه كه امام خميني ارائه نموده بود عينيت‏يافت . در جمهوري اسلامي و به ميمنت انقلاب اسلامي كه بر پايه سه ركن رهبري فقيه عادل زمان و حضور گسترده ملت مسلمان و با تكيه بر مكتب اسلام به پيروزي رسيد، نظريه ولايت فقيه در چارچوب نظام جمهوري اسلامي و با تصويب قانون اساسي شكل گرفت و واقعيت پيدا كرد . حكومت ولايت فقيه حكومت قوانين الهي بر همه مردم است . در اينجا به چگونگي شكل‏گيري نظريه ولايت فقيه در قالب قانون اساسي مي‏بردازيم . بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و در مراحل اوليه شكل‏گيري نظام اسلامي وهمزمان با تدوين قانون اساسي در مجلس خبرگان، تلاش وسيعي جهت ممانعت از تصويب اصل ولايت فقيه از سوي عناصر بي‏اعتقاد به مباني حكومت اسلامي آغاز گرديد، اين جريان در تبليغات انسجام يافته‏اي سعي در القاي شبهاتي در ارتباط با شكل و كارآمدي نظام مبتني بر ولايت فقيه را داشتند كه بارزترين آنها سعي در ديكتاتوري جلوه دادن اين نظام بود . امام خميني كه خود بزرگترين مبارز ضد استبدادي و استعماري در تاريخ معاصر محسوب مي‏گردد، در ارتباط با مساله نفي ديكتاتوري ولايت فقيه مي‏فرمايند: ـ "خيال مي‏كنند كه اگر چنانچه ولايت فقيه پيش بيايد قضيه قلدري پيش مي‏آيد، در صورتي كه در اسلام اين حرفها نيست . اينها فقط حرف مي‏زنند . اينكه مي‏گويند ديكتاتوري پيش مي‏آيد نه اين است كه ندانند اين طور نيست، ليكن اينها از اسلام متنفرند . قضيه ولايت فقيه يك چيزي نيست كه مجلس خبرگان ايجاد كرده باشد، ولايت فقيه چيزي است كه خداوند تبارك و تعالي درست كرده است . همان ولايت رسول الله است و اينها از ولايت رسول الله هم مي‏ترسند . شما از ولايت فقيه نترسيد . فقيه نمي‏خواهد به مردم زورگويي كند . اگر يك فقيهي بخواهد زورگويي كند، اين فقيه ديگر ولايت ندارد . در اسلام قانون حكومت مي‏كند . پيغمبر اكرم (ص) هم تابع قانون بود، تابع قانون الهي . اگر پيغمبر يك شخص ديكتاتور بود و يك شخصي بود كه مي‏ترسيدند كه مبادا يك وقت همه قدرتها كه دستش آمد ديكتاتوري بكند، اگر آن شخص ديكتاتور بود، فقيه هم مي‏تواند ديكتاتور باشد . جلوي ديكتاتوري را مي‏خواهيم بگيريم . نمي‏خواهيم ديكتاتوري باشد، مي‏خواهيم ضد ديكتاتوري باشد . ولايت فقيه ضد ديكتاتوري است، نه ديكتاتوري" و يا در موضعي ديگر تاكيد مي‏نمايند: ـ "آن اوصافي كه در ولي است، در فقيه است كه به آن اوصاف، خدا او را ولي امر قرار داده است، با آن اوصاف نمي‏شود كه پايش را يك قدر غلط بگذارد 

دسته ها :
X