دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1009560
تعداد نوشته ها : 4306
تعداد نظرات : 4
 روايت 91
-----------کد لوگوي ما--------- ----- ------
----
Rss
طراح قالب

اين‏كه همه ما مي‏بينيم امام جمله‏اي مي‏گويند تمام تحت تأثير قرار مي‏گيرند و با يك حركت امام، تمام مردم به خيابان‏ها [مي‏ريزند]. و وقتي مي‏گويند از خانه بيرون نياييد همه در خانه‏ها مي‏مانند. وقتي مي‏گويند به جبهه برويد همه به جبهه‏ها مي‏روند، به خاطر اين است كه امام در جواني حتي قبل از آن‏كه مرجع تقليد بشوند، مسائل نفساني خودشان را به بهترين وجه حل كردند. ايشان خود را ساخته بودند و در اين راه تلاش زيادي هم كرده بودند. حالا منهاي عرفان عملي ـ كه هيچ كس در ايران مانند امام نبوده است ـ اما در اين زمينه‏ها هم امام خود را ساخته بودند. دعاهاي نيمه شب، گريه‏هاي نيمه شب، نمازهاي شب، برخورد با مردم محروم، برخورد با پابرهنه‏ها، برخورد با فقرا، ايستادگي در مقابل ظالمين، همه اينها يك مجموعه‏اي بود و آن مجموعه امام بود. (خاطرات يادگارامام،ص۱۶۴ـ۱۶۵) ● عبادت و بندگي در مورد مسائل عبادي،ايشان هر روز ده جزء قرآن را مي‏خواندند؛ يعني در هر سه روز يك دوره از قرآن را مي‏خواندند. در ماه رمضان، برادران خوشحال بودند كه دو دوره قرآن را خوانده‏اند، ولي بعد مي‏فهميدند كه امام ده يا يازده دوره قرآن را خوانده‏اند. احمدآقا مي‏گفت: شبي در ماه رمضان، من پشت بام خوابيده بودم، خانه ايشان يك خانه كوچك ۴۵ متري بود، بلند شدم ديدم كه صدا مي‏آيد و بعد متوجه شدم كه آقاست كه در تاريكي در حال نماز خواندن است و دستهايش را طرف آسمان دراز كرده و گريه مي‏كند. برنامه عبادي ايشان اين بود كه شب تا صبح در ماه مبارك رمضان نماز و دعا مي‏خواندند و بعد از نماز صبح و مقداري استراحت، صبح زود براي كارهايشان آماده بودند. (ازخاطرات حاج‏آقا ناصري، سرگذشت‏هاي ويژه ج۴، ص ۱۲۹ـ ۱۳۰) ● حق نماز نكته ديگري از زندگي امام كه مي‏تواند براي ما درسي باشد، اين بود كه در فاصله‏اي كه بعد از نماز ظهر و عصر براي نهار مي‏آمدند، اگر در اين مدت كوتاه چند دقيقه‏اي فرصت مي‏شد، قرآن برمي‏داشتند و مي‏خواندند و گاهي اين اوقات كمتر از دو دقيقه بود و ايشان نمي‏گذاشتند كه حتي چند دقيقه از عمرشان بيهوده بگذرد. و يااين كه در موقع مصاحبه خبرنگارها وقتي مي‏آمدند تا وسايلشان رابچينند، نمي‏گذاشتند كه وقتشان تلف شود. در واقع نمي‏گذاشتند تمام لحظات زندگيشان بدون ارتباط باقي بماند. اينها درس است. امام با اين رفتارهايشان مي‏خواهند به ما بگويند كه در هيچ لحظه‏اي مبادا مبدأ را فراموش كنيد. خيلي شنيده‏ايم «الصلاة عمود الدين»؛ نماز ستون دين است و يا «انّ الصلاة تنهي عن الفحشاء و المنكر» كه نماز انسان را از همه كارهاي زشت باز مي‏دارد. اكثرا نتوانسته‏ايم اين آيات را درك كنيم و نماز را به حكم وظيفه انجام مي‏دهيم و به رعايت حدود و حقوق نماز ـ كه مي‏تواند در همه ابعاد زندگي نظم دهنده باشد و تمام خواسته هاي الهي و انساني را در بر گيرد ـ كم توجه مي‏كنيم. دقت امام در رابطه با وقت نماز و حق نماز آن قدر چشمگير بود كه پليس‏هاي فرانسه از روي رفت و آمد امام براي نماز، ساعتشان را ميزان مي‏كردند. شايد اين دقّت روي وقت نماز براي اكثر مردم قابل درك نباشد، ولي وقتي انسان به اين درجه؛ يعني به نظاره‏گري در آسمان و زمين مي‏رسد، اين امر برايش طبيعي است. وقتي مي‏ايستادند به نماز، حس مي‏كرديم كه تمام وجودشان نماز مي‏خواند. هميشه وقتي كه چند نفر از برادرها براي حفاظت مي‏ايستادند، امام مي‏فرمودند: «احتياجي نيست، در ساعت نماز بايد نماز خواند.» واقعا كه بيان آن حالات امام در قدرت من نيست. نكته ديگر، خاطره روزي است كه رئيس پليس نوفل لوشاتو، عكسي از امام را كه در حال قنوت بودند، آورد كه بدهيم ايشان امضا كنند. امام عكس را گرفتند و امضا كردند. وقتي به امضا توجه كردم ديدم مثل ساير امضاهاي ايشان نيست و كلمه‏اي از اسمشان نوشته شده است. عرض كردم مثل اين‏كه امضاي شما مثل ساير امضاها نيست. امام فرمودند: «چون مسيحي هستند و رعايت وضو را نمي‏كنند، اسم روح الله را ننوشتم مبادا دستشان مسح كند.» اين همه دقّت براي اين كه مبادا يك گناهي انجام شود، كه ايشان هم مثلاً در بي‏احتياطي شريك باشند. واقعا آموزنده است اينها به ما چگونه زيستن را مي‏آموزد. (از خاطرات، خواهر دباغ، سرگذشت‏هاي ويژه، ج ۴ ص ۴۶ ـ ۴۸) ● شب زنده‏داري يكي از اساتيد قم نقل مي‏كرد كه شبي مهمان حاج آقا مصطفي بودم در همين قم ـ قبل از اين‏كه امام به زندان و تبعيد كشيده بشود ـ البته حاج آقا مصطفي هم منزل آقا بودند، خانه جداگانه‏اي نداشتند. گفت: نصف شب از خواب پريدم و ديدم كه صداي آه و ناله در خانه بلند است و نگران شدم كه چه اتفاقي افتاده در خانه، حاج آقا مصطفي كه پهلويم خوابيده بود بيدارش كردم و گفتم بلندشو ببين در خانه‏تان چه خبر است. مرحوم حاج آقا مصطفي بلند شدند و نشستند و گوش فرادادند و دوباره گرفتند خوابيدند و گفتند: آقا است مشغول تهجّد مي‏باشد. مشغول عبادت است. يا در شبي كه ايشان را از تهران به قم منتقل كردند (در شب ۱۶ فروردين ۱۳۴۳) ساعت ۱۰ بود به قم رسيدند، موج جمعيّت و هجوم اهالي قم به طرف ايشان بيش از اين است كه بتوان آن را وصف كرد تاساعت ۵/۱۲ شب ازدحام در منزل ايشان ادامه داشت با چه وضعي مردم را قانع كردند كه آن جا را ترك كنند. بعد از آن كه مردم متفرق شدند آنهايي كه آن شب در خدمت ايشان بودند و آن‏جا خوابيده بودند گفتند: آقا دو ساعتي استراحت كرد و بعد بلند شد و مشغول تهجّد شد و اين را آنهايي كه از نزديك با ايشان ارتباط داشتند بارها گفتند كه شايد بيش از ۵۰ سال باشد كه فجر طالع نشده كه چشم امام در خواب بوده باشد. (از خاطرات سيدحميد روحاني، سرگذشت‏هاي ويژه، ج ۱، ص۹۱ ـ ۹۲) ● تهجّد و كرامت مسافرت‏هايي با ايشان كرديم، و خدا مي‏داند در مسافرت مشهد، يك اخلاق پدرانه‏اي نسبت به ما مبذول داشتند، كه هر وقت يادمان مي‏آيد، شرمنده آن روزگارهايي هستيم كه در خدمتشان به ارض اقدس مشرف بوديم. در آن زمان قسمت‏هايي از ايران، زير نظر دولت‏هاي شوروي و آمريكا و انگلستان بود. وقتي از ارض اقدس برمي‏گشتيم، در بين راه روس‏ها براي بازرسي جلوي ماشين ما را گرفتند. همگي پياده شديم و چون امام از اول تكليف مراقب تهجد نماز شب بودند، و اين عمل صد درصد از ايشان ترك نشده، بعد از پياده شدن، خواستند كه نماز شب بخوانند، آنجا هم كه وسط بيابان بود و آبي وجود نداشت. يك وقت نگاه كرديم كه آبي جاري شد. ايشان آستين بالا زد و وضو گرفت. بعدا نفهميديم كه تا ايشان نمازش تمام شد، آب بود يا نبود. به هر حال ما در آن سفر ، يك چنين كرامتي از ايشان ديديم. چيزهاي ديگري هم از ايشان نقل مي‏شود، كه اگر بخواهم در باره آنها بحث كنم، شايد بطول بينجامد. (از خاطرات شهيد آية الله صدوقي، سرگذشت‏هاي ويژه، ج ۴، ص۱۱۷ ـ ۱۱۸) ● اهميت نماز اول وقت روزي كه شاه فرار كرد، تمام نمايندگان رسانه‏هاي گروهي دنيا در «نوفل لوشاتو» با حضرت امام برنامه مصاحبه داشتند. شايد ۱۵۰ شبكه تلويزيوني در سراسر دنيا به طور مستقيم اين برنامه را پخش مي‏كردند، زيرا يكي از بزرگترين رويدادهاي تاريخ انقلاب به وقوع پيوست. همه مي‏خواستند نظر امام را بدانند. ايشان چند دقيقه صحبت كردند، بعد از من سؤال كردند ظهر شده‏است؟ گفتم: همين الآن ظهر شد. امام گفتند: والسلام عليكم و رحمة‏الله. در آن لحظه ايشان، موضوع به آن اهميّت را به خاطر اقامه‏نماز در اول وقت رها كردند. در شرايطي كه رسانه‏هاي بيگانه براي ميليون‏ها بيننده خود در حال ارسال خبر و مصاحبه امام بودند، امام اقامه نماز در اول وقت را بر ادامه مصاحبه ترجيح دادند. (خاطرات يادگار امام، ص ۱۶۶ ـ ۱۶۷) طوبي

دسته ها :

عشق نيز مثل ساير امور و ترقيات مادي و معنوي، داراي قله و اوج است كه براي رسيدن به آن بايد مراحلي را طي نمود. مراحلي كه براي عشق در نظر گرفته شده همان مراحل سيرو سلوك است، به بيان شرع و غير از آن نيست مراقبت از اعمال و فرايض و ترك كامل و عملي محرمات، با برنامه دقيق است. و يكي از ابعاد شخصيت مهم امام(ره) و از انديشه هاي تابناك و برجسته اش، انديشه عرفاني اوست كه يقيناً درمديريت و رهبري آن حضرت تأثير شاياني داشته، اين انديشه درخشان و نوراني ريشه در شناخت عميق او ازخداوند متعال داشت. اطاعت مطلق در برابر خداوند متعال آن حضرت را به جايي از بندگي ترقي داده بود كه گروه عظيم انسانها را با اخلاص به اطاعت و ارادت به خود و عشق به آن وجود الهي وادار مي نمود، كه با بياني ساده در حد فهم مردم، شوق و عشق را در دل جوانان پاك و غيور اين مرز و بوم زنده مي نمود و آنها را براي دفاع از كيان ايران و انقلاب اسلامي بسيج مي نمود، بدون ترديد اطاعت از مقام ولايت و مرجعيت از يك ارتباط عميق معنوي و عاطفي نشأت مي گرفت كه بين مردم و امام برقرار بود و همين ارتباط عميق معنوي بود كه توده ميليوني ملت ايران را در برابر ظلم و استبداد دوران استبداد بسيج نمود و انقلاب اسلامي را به ثمر نشاند، همه اين ثمرات حاصل معنويت و عرفان حضرت امام(ره) بود كه دلها را شيفته خود مي كرد، چنان كه در سخنراني هاي ساده ولي برخاسته از جايگاه بلند معنوي و دل وابسته او به خداوند، چشم عاشقانش پر از اشك مي شود، مردم ايران و جوانان عاشق حضرت امام هستند و اين عشق الهي و لايتناهي است كه حكايت از عشق لبريز امام به خداوند متعال دارد، بسان عشق ياران امام حسين(ع) به آن حضرت كه صحنه ساز روز عاشورا، (بزرگترين حادثه تاريخ) شدند. انقلاب اسلامي ايران و حكايت رهبري آن عطف به نهضت امام حسين(ع) است، و امام خميني (ره) چونان امام حسين(ع) عاشقان وارسته از تعلقات دنيا را با خود به ديدار معبود و معشوق ازلي كه منتها و غايت كمال است هدايت نمود. چنان كه فرمود: «از شهداء كه نمي شود چيزي گفت، شهداء شمع محفل دوستانند، شهداء در قهقهه هاي مستانه شان و در شادي وصولشان «عند ربهم يرزقون»اند و از نفوس مطمئنه اي هستند كه مورد خطاب «فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي» پروردگارند، اينجا صحبت عشق است و عشق و قلم در ترسيمش بر خود مي شكافد».(۱( چون قلم اندر نوشتن مي شتافت چون به عشق آمد قلم بر خود شكافت(۲( در انديشه عرفاني امام(ره) و ابعاد مختلف عرفان اسلامي «محبت و عشق» جايگاه رفيعي دارد. لذا در اين مقاله كوشش بر اين است تا شعاعي از انديشه عرفاني حضرت امام(ره) ضمن مقايسه با برخي عرفاي نامي ديگر مورد بررسي قرار گيرد. الف) تعريف عشق: براي عشق تعاريف و معاني مختلف گفته شد. علاقه مفرط به چيزي، دوست داشتن چيزي بيش از حد معمول «حب الشي اعمي و اصم» و... ب) دفاع امام از حريم عشق: امام(ره) علاوه بر اين كه در آثار خود از محبت و عشق الهي سخن گفته است و اهل علم را از قضاوت ناصحيح درباره عشق و محبت الهي كه آن را رمي به فساد مينمايند نهي مي كند: « و از امور مهمه اي كه تنبه به آن لازم است و اخوان مؤمنين خصوصاً اهل علم كثرا... امثالهم بايد در نظر داشته باشند آن است كه اگر كلامي از بعض علماء نفس و اهل معرفت ديدند يا شنيدند... بدون حجت شرعيه رمي به فساد و بطلان نكنند... و گمان نكنند هر كس اسم از مراتب نفس و مقامات اولياء و عرفا و تجليات حق و عشق و محبت و امثال اينها كه در اصطلاحات اهل معرفت رايج است برد، صوفي است يا مروج دعاوي صوفيه است يا بافنده از پيش خود است و بر طبق آن برهاني عقلي يا حجتي شرعي ندارد. به جان دوست قسم كه كلمات نوع آنها شرح بيانات قرآن و حديث است...» (۳( بدين ترتيب حضرت امام موضوع عشق و محبت الهي را مثل ساير حكماء و فلاسفه كاملاً شرعي و مبناي آن را قرآن و حديث و ائمه مي داند.«... آيا غير از فناي ذاتي و ترك خودي و خوديت و انيت و انانيت كه در لسان اهل معرفت است به چيز ديگري قابل حمل است؟ آيا مناجات شعبانيه را كه از حضرت امير و اولاد معصومين او (ع) وارد شده و مكرر خواندي... الهي هب لي كمال الانقطاع اليك... آيا حقيقت و لاحظته فصعق لجلالك غير از آن صعق در لسان اولياست...»(۴) امام خميني (ره) علما را از متهم نمودن بزرگان به تصوف بر حذر مي دارد و خودش علاوه بر آثار منثور در آثار منظوم و عرفاني خود از اصطلاحات مجازي عرفا بهره مي جويد: طور سينا را بگو ايام صعق آخر رسيد موسي حق، در پي فرعون باطل آمده اي موسي صعق ديده در عشق از جلوه طور لامكاني(۵( حضرت امام در تبيين حال جذبه روحي و فناي كلي به حالات عاشق دلباخته تمثل مي جويد: «مثل جذبه روحي... مثل حال عاشق مجذوب و حركات عاشقانه اوست كه عاشق نبايد در عشق بازي مقدمات ترتيب دهد و نتيجه بگيرد، بلكه خود حقيقت عشق، آتشي است كه از قلب عاشق طلوع مي كند و جذبه آن به سر و علن و باطن و ظاهرش سرايت مي كند و همان تجليات حبي در سر قلب به صورت عشقبازي در ظاهر درمي آيد؛ از كوزه برون همان تراود كه در اوست. همين طور مجذوب مقام احديت و عاشق جمال صمديت تجليات باطنيه محبوب و تجليات حبيه حبيب كه در ملك ظاهرش بروز كند و در مملكت شهادتش صورت يابد. همين نقشه نماز را تشكيل دهد. و اگر غير از اين اوضاع و احوال كه براي حضرت ختمي صلوات ا... عليه و آله در اين مكاشفه روحانيه و معاشقه حبيبانه دست داد حال ديگري دست دهد...» (۶( امام عشق را نه تنها مشروع، بلكه فطري مي داند: «... اعلم ان ا... تعالي... فطرالنفوس... علي فطره ا... الي العشق بالكمال المطلق... و بالجمله الانسان بفطرته عاشق الكمال المطلق و بتبع هذه الفطره... فطره اخري... فالانسان عاشق جمال ا... و يحن اليه تعالي... فطرالناس علي هاتين الفطرتين الفطره الاصليه. هي فطره العشق بالنكال المطلق و الفطره الشيعهٔ...»(۷( امام خميني (ره) معتقد است كه انسان به صورت فطري عاشق كمال است و گريزان از نقصان و كمبود، لذا هميشه خود را به سوي كمال مي كشاند تا از نقصان رهايي يابد. فطرت اصلي انسان عبارت است از عشق به كمال مطلق و فطرت تبعي، عبارت است از فطرت انزجار و تنفر از نقص باشد كه آدمي اين دو فطرت را براق سير و رفرف معراج خود سازد و با اين دو بال به آشيانه اصلي اش، كه آستان حضرت دوست و درگاه اوست پرواز كند.(۸) «باعتبار ايجاد العشق الطبيعي في كل موجود و ايكاله عليه السير الي كماله و التدرج الي مقامه في النشأهٔ الدنيا و له و...» وجود عشق در تمام موجودات بالاخص در انسان در نظر همه عرفا و فلاسفه امري اتفاقي است، لذا نمي توان آن را منكر شد. مهر كوي تو در آميخته در خلقت ما عشق روي تو سرشته است به آب و گل من(۹( ج) مراحل و شرايط عشق حقيقي: عشق نيز مثل ساير امور و ترقيات مادي و معنوي، داراي قله و اوج است كه براي رسيدن به آن بايد مراحلي را طي نمود. مراحلي كه براي عشق در نظر گرفته شده همان مراحل سيرو سلوك است، به بيان شرع و غير از آن نيست مراقبت از اعمال و فرايض و ترك كامل و عملي محرمات، با برنامه دقيق است. ج ـ ۱) پرهيز از شهرت و كبر و ستيز با نفس و ريا: در اين مسير بايد ابتدا با، بت نفس به مبارزه برخاست و آن را خوار و ذليل نمود و مباني تزوير و رياكاري و خودنمايي را از دل زدود، اين معاني در كلمات حضرت امام با استعاره هاي زيبايي متجلي مي شود و گاهي از آنها به بت و خرقه ريا و سجاده و مدرسه و غيره... ياد مي نمايد: بر در ميكده از روي نياز آمده ام پيش اصحاب طريقت به نماز آمده ام صوفي و خرقه خود، زاهد و سجاده خويش من سوي دير مغان نغمه نواز آمده ام از همه قيد بريده ز همه دانه رها تا مگر بسته دام بت يكدانه شويم جامه زهد و ريا كندم و بر تن كردم خرقه پير خراباتي و هشيار شدم كوركورانه به ميخانه مرو اي هشيار خانه عشق بود جامه تزوير برآر بگذاريد كه از ميكده يادي بكنيم من كه با ياد بت ميكده بيدار شدم(۱۰( در اين اصطلاحات استعاري كه روش تمام عرفا در تغزل اين استعمال رايج است كه تمام قيود و مظاهر انواع رذايل با تمسك به ميخانه و مستي و بتكده و خرابات و خرقه از عارف زدوده شود و زبان فني و خاص اهل ذوق و عرفان اين است كه همه آنها در تحت كنايه و استعاره سخن مي گويند فلذا گفته شده «الكنايه ابلغ من التصريح» بلاغت اقتضا مي كند تا اهل فن براي ابلاغ پيام و رموز و اسرار الهيه براي خواص كه اهل بلاغت هستند، اين گونه بيان شود چون گفته شده: كسي كه سالك طريق درياي عشق و محبت الهي است، بايد قيود منيت را از خود پاك نمايد و از هر قيدي آزاد باشد و از بندگي هر ربي و مولايي رها شود تا به تمام معنا بندگي خداوند يكتا در او صادق باشد و از ريا و شرك خفي و جلي مبري باشد. اگر دل بسته اي بر عشق جانان جاي خالي كن كه اين ميخانه هرگز نيست جز مأواي بيدلها تا اسير رنگ و بويي، بوي دلبر نشنوي هر كه اين اغلال در جانش بود آماده نيست عاشق نشدي اگر كه نامي داري ديوانه نه اي اگر پيامي داري(۱۱( داشتن نام و قدرت ظاهري كه براي بندگان خدا سودي نبخشد، مانع سير و سلوك شناخته شده كه بايد پرهيز شود و شهرت كاذب و از موانع راه است.سر دادن در راه دوست رسمي است عاشقانه كه سرور و سالار آزادگان جهان حسين بن علي آن را به شاگردان مكتبش آموخت. در راه دوست بايد از تمام تعلقات و زيباييهاي مادي از خانه و كاشانه و از عيال و مال و فرزند كه قرآن آنها را محبوب مذموم مي شمارد، گذشت. عاشقان روي او را خانه و كاشانه نيست مرغ بال و پر شكسته فكر باغ و لانه نيست(۱۲( ريختن حس خودكامگي و غرور و بزرگي ظاهر اولين گام حركت به سوي بندگي است. اين مرحله در عشق، مرحله آغازين است چاكري حق با اين مرحله حاصل مي شود. ج- ۲) كتمان و عفت در عشق: شيخ الرئيس و خواجه طوسي در نمط نهم (مقامات العارفين) يكي از شرايط رسيدن به كمال را عشق عفيف دانسته اند- يعني عفت را در عشق و ترقي به كمالات دخيل دانسته اند(۱۳) در روايات اسلامي نيز به اين موضوع اشاره شده است كه عرفا به اقتباس از روايات اين مباحث را طرح نموده اند: «من عشق فعف ثم مات شهيداً» و «من عشق و كتم و عف فمات و هو شهيد» و «من عشق و كتم و عف و صبر غفرا... له و ادخله الجنه» و «ما المجاهد الشهيد في سبيل ا... باعظم اجراً ممن قدر فعف». عفاف در عشق ورزي از مقدمات و اسباب پيشرفت و ترقي است. اگر عفاف را در اين احاديث مخصوص عشق مجازي بدانيم، پله اي خواهد بود براي ترقي و راهيابي به عشق حقيقي الهي، كتمان و عفاف و صبر هر سه از شرايط عشق است و اگر اين شرايط در عشق حيواني و نفساني رعايت شود، صعود به قله عشق حقيقي آسان خواهد بود. مقام شهادت كه يكي از عالي ترين مقامات معنوي است كه به عاشق عفيف و كتوم و صبور اعطا مي شود. كتمان و پوشيده داشتن سر عشق و اندوه آن نيز از توجه عرفا و فلاسفه به دور نبوده است. امام در كتمان عشق چنين فرموده: غم عشق تو به جان است و نگويم به كسي كه در اين باديه غمزه غمخواري نيست راز دل را نتوانم به كسي بگشايم كه در اين دير مغان راز نگهداري نيست سر عشق است كه جز دوست نداند ديگر مي نگنجد غم هجران وي اندر گفتار راز بيهوشي و مستي و خراباتي عشق نتوان گفت كه از راهبران بي خبريم آنچه در مدت هجر تو كشيدم هيهات در يكي نامه محال است كه تحرير كنم ج- ۳) حجابهاي راه عشق: منظور بريدن از حجابها اين است كه وقتي عارف بين دو راه واقع شد، مثل قيام در راه حق و سكوت يا اشتغال به امور دنيا كدام ارجح است، امام همه قيود را رها كرد و در برابر طاغوت ايستاد از اين روي همه را حجاب مي شمارد. در بر دل شدگان علم حجاب است حجاب از حجاب آن كه برون رفت به حق جاهل بود از در مدرسه و دير و خرابات شدم تا شوم بر در ميعاد گهش حلقه بگوش از قيل و قال مدرسه ام حاصلي نشد جز حرف دلخراش، پس از آن همه خروش طاق و رواق مدرسه و قال و قيل علم در راه جام و ساقي مه رو نهاده ايم(۱۴( د) مقامات عشق در نگرش امام: وقتي انسان در مقام كمال قرار گرفت، مرحله شهود به او دست مي دهد و به تسبيح عاشقانه تمام كائنات واقف مي شود «و چون سالك را اين مشاهده دست دهد و خود را به سراسر اجزاي وجوديه خود، از قواي ملكيه تا سراير غيبيه و جميع سلسله وجود را عاشق و طالب حق بيند و اظهار اين تعشق و محبت را نمايد از حق استعانت وصول طلبد...» د- ۱) فناپذيري: تمام عرفا براي عشق ورزي در طريق حق شرايط سختي را تبيين نموده و به آن عمل كرده اند و اين طريق را براي هر كس قابل طي نمودن ندانسته اند، چنان كه در آثار حضرت امام اين حقيقت به وضوح ديده مي شود و براي هر سالك موانع فراواني در اين راه وجود دارد و پرده و حجابهاي سنگيني و ضخيمي در مسير كمال او نهاده شده است و تا فناي از خويش و رهايي از تمام قيود حاصل نشود، راه ترقي به كمال مسدود خواهد بود: عاشق از شوق به درياي فنا غوطه ور است بي خبر آنكه به ظلمتكده ساحل بود د- ۲) رسيدن به شهود: امام(ره) مقام و مرتبه شهود را پس از مرحله عشق به خداوند مي داند: «و پس از رياضات و مجاهدات و دوام تذكر و عشق به حضور و خلوت و تضرع و انقطاع تام، سالك از مرتبه اطمينان و عرفان به مرتبه شهود و عيان رسد و حق به تجلي فعلي مناسب با قلبش به سر قلب او تجلي كند، پس قلب لذت حضور را دريابد و عشق به حق به هم رساند و لذت فيض حضور...». (۱۵) سريان عشق در هستي از منظر امام: اكثر فلاسفه و عرفا عشق را در تمام هستي جاري و ساري مي دانند و به مراتب آن نيز معتقدند. امام خميني رضوان ا... عليه همچون فلاسفه و عرفاي بزرگ اسلامي و علمايي كه صاحب نظر در عرفان بوده اند، نه تنها معتقد به حالت عاشقانه در عارف و سالك است، بلكه سريان عشق را در تمام هستي و موجودات مي پذيرد: «ديده اي نيست نبيند رخ زيباي تو را نيست گوشي كه همي نشنود آواي تو را همه جا منزل عشق است كه يارم همه جاست كوردل آن كه نيابد به جهان جاي تو را(۱۶) جلوه حسن تو كجا كه نيست جذبه عشق تو كراست كه نيست عالم عشق است هر جا بنگري از پست و بالا سايه عشقم كه خود پيدا و پنهاني ندارم گزاف نيست، اگر بگوييم عرفاي بزرگي چون امام با مكاشفات دروني اين عشقها را احساس و درك مي نمودند؛ واقعيتي است غيرقابل انكار كه موجودات ديگر هم عاشق انسانهاي كامل هستند و معروف است كه: «استن حنانه در حجر رسول(ص) ناله مي زد همچو ارباب عقول...» بنابراين امام خميني (ره) نيز تمام ذرات هستي را برخوردار از عشق به خداوند متعال مي داند: ذره اي نيست به عالم كه در آن عشقي نيست بارك ا... كه كران تا به كران حاكم اوست من چه گويم كه جهان نيست به جز پرتو عشق ذوالجلالي است كه بر دهر و زمان حاكم اوست سرگشته و حيران همه در عشق تو غرقند دل سوخته هر ناحيه بي تاب و توانند ▪ تجلي حق از عشق در ديدگاه امام: حضرت امام خميني (ره) در تبيين حديث كنت كنزاً مخفياً فاحببت ان... معتقد است كه خداوند متعال فاعل بالحب و العشق است. همين عشق به ذات است كه پيامدش نقشه اين جهان است و جهان خلقت، بيانگر كمالات است كه در ذات است. اين عقيده را چنان كه بيان شد عرفا و حكماي سلف نيز ابراز نموده اند. امام نيز اين گونه مي فرمايد: پس همان گونه كه علم حضرت حق به ذات خودش علم به ماسواي ذات است، در مرتبه ذات چون كه (بسيط الحقيقه كل الاشياء) و در مرآت تفصيل علت علم به ماسوا همان علم به ذات است، حب به ذاتش نيز چنين است.(۱۷) و اراده اي كه از حق تعالي به اشياء تعلق مي گيرد و البته به گونه اي كه منزه از رنگ تغير و زوال است و مانند اراده ما نيست كه متغير و حادث و زودگذر باشد. تعلق آن اراده حق تعالي به اشياء به خاطر آن است كه ذاتش محبوب اوست و عشق به ذات خود دارد و ذات خود را مي پسندد نه آن كه اشياء به طور مستقل محبوب او باشند و به اين معناي بلند عرفاني اشاره فرمود در حديث معروف قدسي كه: (من گنجي بودم پنهان پس دوست داشتم كه شناخته شوم، پس خلق را آفريدم تا شناخته شوم) پس علت خلقت عالم حب ظهور و معروفيت ذات است و حب خود ذات. بنابراين امام(ره) نيز مبداء عشق را ذات حق مي داند و مبداء خلقت و اساس آن را عشق، از اين روست كه سعدي عليه الرحمه گفته: عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست... و حضرت امام (قدس سره) مي فرمايد: عشق اگر بال گشايد به جهان حاكم اوست من چه گويم كه جهان نيست بجز پرتو عشق وه چه افراشته شد در دو جهان پرچم عشق آدم و جن و ملك مانده به پيچ و خم عشق امام(ره) نيز جهان هستي را پديده اي مي داند كه اصل آن بر پايه اي زيبا چون عشق نهاده شده. كتاب سرالصلاهٔ حضرت امام(ره) در حقيقت شرح معاشقه انسان مؤمن با پروردگار است و كشف رموز عشق الهي است كه در نماز نهفته است، معرفت به ابعاد و اسرار اين رموز و دقت در حالات نماز عرفاي بزرگي مانند امام خميني (ره) پرده از اين حقيقت مي گشايد كه حقيقتاً در حال نماز مقام وصول به آنها دست مي داده است كه فهم اين حديث شريف را آسان مي نمايد «الصلاهٔ معراج المؤمن» بر اين اساس است كه انسانهاي مؤمن حالاتي دارند كه منتظر وقت عبادات هستند و در آن حال مسرتي به آنها دست مي دهد كه با هيچ چيز عوض نمي كنند و در اين مقام است كه فرموده اند: «افضل الناس من عشق العباده» (۱۸) در اين حالت است كه در شأن انسان مؤمن چنين وصفي آمده است: «فاذا احببته كنت سمعه و بصره و لسانه...» (۱۹) چون او را دوست بدارم تمام وجودش را فرا مي گيرم چشم و زبان و گوش او باشم، يعني وقتي تمام وجود انسان مؤمن محبوب حق مي شود، او تجلي حق است- اين حقيقت در قرآن شريف به كرات آمده است كه خداوند مؤمنان را دوست مي دارد. مصداق بارز و عيني اين انسانها، انسانهاي كاملند، چنان كه امام(ره) مي فرمايند: (انسان كامل مظهر و تجليگاه اسماي الهي است... و رحمانيت و رحيميت اظهار همان اعيان است از غيب هويت تا افق شهادت مطلقه؛ و ابداع فطرت عشق و محبت كمال مطلق است در خميره آنها كه بدان فطرت عشقيه سائقه و جذبه قهريه مالكيه كه ناصيه آنها را گرفته... پس با اين طريقه غايت آمال و نهايت حركات و منتهاي اشتياقات و مرجع موجودات و معشوق كائنات و محبوب عشاق و مطلوب مجذوبين ذات مقدس است؛ گر چه خود آنها محجوبند از اين مطلوب و خود را عابد و عاشق و طالب و مجذوب امور ديگري دانند...» (۲۰) در تفسير و تبيين سر «اياك نعبد...» مي فرمايد: جوينده غير تو نيستيم از ادني مرتبه سفل ماده تا اعلي مرتبه غيب اعيان ثابته، حق طلب و حق جو هستيم و هر كس در هر مطلوبي طلب تو كند و با هر محبوبي عشق تو ورزد...، و به قول شيخ بهايي: هر در كه زنم صاحب آن خانه تويي ت وهر جا كه روم پرتو كاشانه تويي ت وبلبل به چمن زان گل رخسار، نشان ديد پروانه در آتش شد و اسرار عيان ديد عارف صفت روي تو در پير و جوان ديد يعني همه جا عكس رخ يار توان ديد عاقل به قوانين خرد راه تو پويد ديوانه برون از همه آيين تو جويد... امام با الهام از سالار شهيدان و ياران باوفايش كه در عشق ورزي به نقطه اوج رسيدند، توانست صداي آن عاشقان به خون طپيده را بار ديگر زنده نمايد و خود سرور شهيدان انقلاب اسلامي بود، اگر در كربلاي حسيني ياران حسين عاشق پيش مرگ او بودند، و در كربلاي ايران جوانان غيور ايران زمين عاشق و دلباخته خميني بودند و با يك ندا به او لبيك گفته و به لقاي يار شتافتند. ▪ تجسم عشق در زندگي امام: امام خميني (ره) در طول تاريخ اسلام و بعد از حكومت پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) اولين عارف و فيلسوف و فقيهي است كه در ميدان عملي و نظري عشق و محبت الهي با الهام از مكتب عاشورا و سيره ائمه هدي(ع) بهترين جايگاه را براي عشق و محبت الهي به تصوير كشيد، او علاوه بر اين كه از حكما و فلاسفه صاحب انديشه قرن حاضر است، از عرفاي نامدار تاريخ اسلام و تشيع شمرده مي شود، اگر عرفا و حكماي اسلام عشق را در دفاتر و كتب خود تعريف و تمجيد نموده اند و يا در محراب عبادت و يا در خلوتگاه راز و نياز خود بدان پرداخته اند و بيش از اين حد و مرز فراتر نرفته و چندان تأثيرگذار نبوده اند، عاشق دوران ما فراتر از اين انديشه ها و عمل پيشرو است، هم در ميدان قال و هم در حال، عشق الهي از چونان عشق انبياي الهي است و رستاخيز است. عشقي فراگير و دگرگون كننده احوال جوامع بشري. اگر عرفاي بزرگ شيعه از قرآن درس عشق گرفته و از آن با زبان زيباي هنري نثر و نظم نوشته اند و در مرتبه اول دل خويش را شيداي حق و در مرتبه دوم خواننده را تحت تأثير قرار داده اند، درس عشق خميني(ره) فراخور تمام اصناف بود و از هر طبقه و صنفي در زمره عشاق او قرار داشته اند، درست مانند مولايش حسين كه در صفوف عشقبازي اش از پير فقيه تا جوان برومند شجاع و نوزاد شيرخوار و زنان وارسته و دلباخته حضور داشتند و در مصاف فداي جان خويش در راه محبوب، از همديگر سبقت مي گرفتند، در مكتب خميني با همين الگو، ولي با وسعتي به پهناي دنيا حاضر و عاشق بودند، آيا جانفشاني در راه دفاع از حريم وطن را مي توان بدون عشق تصور كرد؟ آيا بدون عشق انسان قادر است در برابر گلوله و آتش، جان خويش را قرار دهد، پيروان مكتب عشق خميني در احياي عشق و تحقق اين انديشه و در عينيت بخشيدن به آن در طول تاريخ بي نظير هستند. امام از آغاز حركت و انقلاب خويش تا برقراري حكومت اسلامي و در دوران رهبري بدون استثنا در همه احوال، خدا، خدا، گفت و از انبياي الهي سخن گفته و با شهامت كامل در برابر استكبار ايستادگي كرد، يكي از علايم عشق و مرتبه شهود، شجاعت در برابر مدعيان كبر و نخوت است و تا كسي در مرحله معرفت به اين مرتبه نرسيده، نمي تواند با اين همه عزت و اتكاي به قدرت الهي اين گونه در برابر طاغوت افشاگري نمايد. عشق در مرحله اي كه با فرد سروكار دارد بسيار محدودتر است، ولي از مرحله اي كه وجود انسان را فرا گرفت و لبريز شد و به اجتماع كشيده شد، جمعي را نيز عاشق خود نموده و همراه نمايد تا اين كه رستاخيزي براي عاشقان به وجود مي آورد، عاشق حق، خود عاشقاني دارد، چون جلوه حق مي شود، امام مصلحي بود، عاشق پيشه و در مرتبه عشق به خداوند متعال در حدي بود كه از هيچ قدرتي هراس و بيم نداشت. عاشقي با منطق و استدلال استوار كه نظيري كمتر داشته در قرون گذشته اسلام. عشقي كه امام از آن صحبت مي كرد و در آثارش جلوه گر است، عشق منفعلانه نيست كه در گوشه اي از دنيا يا معابد بتوان به آن رسيد، عشق امام، عشق اصلاحگر و متحولانه و پوياست، كه جامعه را رو به رشد و تعالي معنوي و مادي مي برد. از اين روي عرفان و عشق، مي تواند بهترين مؤلفه براي اصلاح اجتماعي باشد، تصوف و عرفان خانقاهي بدان جهت از اسلام بيگانه است كه اسلام از خمودي و قشري گري و انزوا و ذكر بي خاصيت، مبري و دين عمل و تلاش و تكاپوگري و حركت و رشد است. امام اين گونه عمل نمود كه عرفان و عشق را در جهان با اقتدار و انقلابي نشان داد، اسلام اصيل را با حركت خود احيا كرد و نشان داد كه عاشق و عارف و سالك و فقيه و فيلسوف بايد اصلاحگر و انقلابي و شجاع باشد، كه اين عين عرفان و مسلك اولياء و انبياي الهي و راه ائمه معصومين(ع) است. امام با اين حركت حجت را بر تمام اهل فرهنگ تمام كرد. پي نوشت ها: ۱- امام خميني (ره)/صحيفه نور/ ج ۲۱/ص ۳۲ ۲- مثنوي معنوي ۳- امام خميني (ره)/سرالصلاهٔ/صص ۳۸-۹ ۴- همان/صص ۱۷۸ - ۲۳۱ ۵- همان/صص ۲۸۹ - ۲۴۶ ۶- سرالصلاهٔ/ص ۱۲ ۷- امام خميني (ره)/ طلب و اراده/ص ۱۵۲ ۸- همان/ص ۱۵۴ ۹- همان/ص ۱۷۴ ۱۰- برگرفته از مجموعه شعر عرفاني امام(ره) (محرم راز) ۱۱- همان ۱۲- همان ۱۳- ابن سينا/الاشارات/ج۳/ صص ۸۰-۴ ۱۴- ديوان حافظ/ص ۴۹۶ ۱۵- سرالصلاهٔ/ص ۹۱ ۱۶- ديوان اشعار امام/ص۴۲ ۱۷- طلب و اراده/ص ۴۱ ۱۸- كافي/ج۲ ۱۹- سرالصلاهٔ/ص ۹۰ ۲۰- همان/ص۹۱ امير علي حسنل روزنامه قدس

دسته ها :

قرآن شناسان تاكنون قرآن را از زاويه هاي مختلف نگاه كرده اند. همچنين افكار و انديشه هاي امام خميني (ره) به عنوان يك قرآن شناس برجسته و تاثيرگذار بر مسلمانان از جهات گوناگون بررسي و تحقيق شده است. در اين مقاله كه ازنشريه گلستان قرآن گرفته شده، نويسنده مقاله كوشيده است تا قرآن شناسي امام را از نظر راه و رسم برخورداري از قرآن طرح و شرح كند. اين كتاب بزرگ الهي كه از عالم غيب الهي و قرب ربوبي نازل شده. . . از بزرگترين مظاهر رحمت مطلقه الهيه است. اين مطلبي است كه امام خميني در كتاب آداب الصلواه عنوان كرده اند. قرآن شريف به قدري جامع، لطايف و حقايق و سراير و دقايق توحيد است كه عقول اهل معرفت در آن حيران مي ماند. اين، اعجاز بزرگ اين صحيفه نورانيه آسماني است، نه فقط حسن تركيب و لطف بيان و غايت فصاحت و نهايت بلاغت و كيفيت دعوت و اخبار از مغيبات و احكام و اتقان تنظيم عايله و امثال آن، كه هر يك مستقلا اعجازي فوق طاقت و خارق عادت است. بلكه مي توان گفت اين كه قرآن شريف معروف به فصاحت شد و اين اعجاز در بين ساير معجزات مشهور آفاق شد، براي اين بود كه در صدر اول اعراب را اين تخصص بود و فقط اين جهت از اعجاز را درك مي كردند و جهات مهم تري كه در آن موجود بود و جهت اعجازش بالاتر و پايه ادراكش عالي تر بود اعراب آن زمان درك نكردند. الان نيز آنهايي كه هم افق آنها هستند، جز تركيبات لفظيه و محسنات بديعيه و بيانيه چيزي از اين لطيفه الهيه ادراك نكنند. قرآن يك سفره گسترده اي است كه همه از آن استفاده مي كنند، منتها هر كس به وضعي استفاده مي كند. آن براي رشد جهانيان و نقطه جمع همه مسلمانان بلكه عايله بشري از مقام شامخ احديت به كشف تام محمدي (ص) تنزل كرد كه بشريت را به آنچه بايد برسند، برساند. اين صحيفه الهيه، كتاب احياي قلوب به حيات ابدي علم و معارف الهيه است. اين كتاب خداست و به شئون الهيه جل و علا دعوت مي كند. اهداف و مقاصد نزول قرآن ما بايد مقصود از تنزيل اين كتاب را قطع نظر از جهات برهاني، كه خود به ما مقصد را مي فهماند، از خود كتاب خدا اخذ كنيم. صاحب كتاب مقصد خود را بهتر مي داند. اكنون به فرموده هاي اين مصنف راجع به شئون قرآن نظر مي كنيم. قرآن خود مي فرمايد: ذالك الكتاب لاريب فيه هدي للمتقين. واين كتاب را كتاب هدايت خوانده است. مي بينيم در يك سوره كوچك چندين مرتبه مي فرمايد: ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مذكر. كه مي فرمايد «وانزلنا اليك الذكر تبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون.» و درر ايي ديگر مي فرمايد: كتاب انزلناه مبارك ليدبروا آياته و ليتذكر اولوالالباب. (سوره ص آيه۲۹) بدان كه اين كتاب شريف، چنانچه خود بدان تصريح فرموده، كتاب هدايت و راهنماي سلوك انسانيت و مربي نفوس و شفاي امراض قلبيه و نوربخش سير الي الله است. بالجمله، خداي تبارك و تعالي به واسطه سعه رحمت بر بندگان، اين كتاب شريف را از مقام قرب و قدسي خود نازل فرموده و بر حسب تناسب عوالم تنزل داده تا به اين عالم ظلماني و سجن طبيعت رسيده و به كسوه الفاظ و صورت حروف درآمده، براي استخلاص مسجونين در اين زندان تاريك دنيا رهايي مغلولين در زنجيرهاي آمال و اماني و رساندن آنها از حضيض نقص و ضعف و حيوانيت به اوج كمال و قوت و انسانيت. مقصد قرآن، چنانچه خود آن صحيفه نورانيه مي فرمايد: هدايت به سبل سلامت است و اخراج از همه مراتب ظلمات است به عالم نور و هدايت به طريق مستقيم است. بايد انسان به تفكر در آيات شريفه مراتب سلامت را از مرتبه دانيه آن، كه راجع به قواي ملكيه است تا منتهي النهايه آن كه حقيقت قلب سليم است. . . به دست آورد و سلامت قواي ملكيه و ملكوتيه گم شده قاري قرآن باشد، كه در اين كتاب آسماني اين گم شده موجود است و بايد با تفكر آن را استخراج كند. هيچ جا بهتر از قرآن نيست. هيچ مكتبي بالاتر از قرآن نيست. اين قرآن است كه ما را هدايت مي كند به مقاصد عاليه كه در باطن ذاتمان توجه به او هست و خودمان نمي دانيم.اتصال معنويت به ماديات و انعكاس معنويت در همه جهات ماديت از خصوصيات قرآن است كه افاضه فرموده است. قرآن در عين حالي كه يك كتاب معنوي، عرفاني و آنطوري است كه به دست ماها، به خيال ماها، به خيال جبرييل امين هم نمي رسد، در عين حال يك كتابي است كه تهذيب اخلاق مي كند، استدلال هم مي كند، حكومت هم مي كند، و وحدت را هم سفارش مي كند و قتال را هم سفارش مي كند آرمان اصلي وحي اين بوده است كه براي بشر معرفت ايجاد كند، معرفت به حق تعالي در راس همه امور اين معناست. اگر تزكيه گفته شده و دنبالش تعليم گفته شده است، براي اين است كه نفوس تا تزكيه نشوند نمي توانند برسند. از مقاصد و مطالب آن، دعوت به تهذيب نفوس و تطهير بواطن از ارجاس طبيعت و تحصيل سعادت و بالجمله، كيفيت سير و سلوك الي الله است. قرآن و كتاب هاي حديث، كه منابع احكام و دستورات اسلام است با رساله هاي عمليه كه توسط مجتهدين عصر و مراجع نوشته مي شود، از لحاظ جامعيت و اثري كه در زندگي اجتماعي مي تواند داشته باشد به كلي تفاوت دارد نسبت اجتماعيات قرآن با آيات عبادي آن، از نسبت صد به يك هم بيشتر است. كتابي است كه آدمي بايد از اينجا تا آخر دنيا و تا آخر مراتب حركت بكند، يك همچو كتابي است كه هم معنويات انسان را درست مي كند و هم حكومت را درست مي كند، همه چيز توي قرآن هست. قرآن كتاب تعمير ماديات نيست. همه چيز است. انسان را به تمام ابعاد تربيت مي كند، ماديات را در پناه معنويات قبول دارد ، و ماديات را تبع معنويات قرار مي دهد. ما يك همچو كتابي داريم كه مصالح شخصي، مصالح اجتماعي، مصالح سياسي، كشورداري و همه چيزها در آن هست. قرآن مشتمل بر تمام معارف است و تمام مايحتاج بشر است. انگيزه بعثت بسط اين سفره در بين بشر از زمان نزول تا آخر است اين يكي از انگيزه هاي كتاب است و انگيزه بعثت است. بعث اليكم رسولي را كه تلاوت مي كند بر شما قرآن را، آيات الهي را، ويزكيهم و يعلمهم الكتاب الحكمه اين شايد غاين اين تلاوت باشد، تلاوت مي كند براي تزكيه و براي تعليم و براي تعليم همگاني، تعليم همين كتاب و تعليم حكمت كه آن هم از همين كتاب است. پس انگيزه بعثت نزول قرآن است و انگيزه تلاوت قرآن بر بشر اين است كه تزكيه پيدا كنند و نفوس مصفا بشوند از اين ظلماتي كه در آنها موجود است تا اينكه بعد از اينكه نفوس مصفا شدند، ارواح و اذهان آنها قابل اين بشود كه كتاب و حكمت را بفهمند. انگيزه نزول اين كتاب مقدس اين است كه اين كتاب در دسترس همه قرار بگيرد و همه از او به اندازه سعه وجودي و فكري خودشان استفاده كنند. ● مهجوريت قرآن و راه هاي رهايي از آن اكنون ببينيم چه گذشته است بر كتاب خدا، اين وديعه الهي و ماترك پيامبر اسلام - صلي الله عليه و آله و سلم. مسايل اسف انگيزي كه بايد براي آنها خون گريه كرد، پس از شهادت حضرت علي(ع) شروع شده است. خودخواهان و طاغوتيان، قرآن كريم را وسيله اي كردند براي حكومت هاي ضد قرآني و مفسران حقيقي قرآن و آشنايان به حقايق را با بهانه هاي مختلف و توطيه هاي از پيش تهيه شده آنان را عقب زده و با قرآن در حقيقت، قرآن را، كه براي بشر تا ورود به حوض، بزرگترين دستور زندگاني مادي و معنوي بوده و هست از صحنه خارج كردند و هر چه اين بنيان كج به جلو آمد، كجي ها و انحراف ها افزون شد. تا آنجا كه قرآن كريم را كه براي رشد جهانيان و نقطه جمع همه مسلمانان، بلكه عايله بشري، از مقام شامخ احديت به كشف تام محمدي تنزل كرد، كه بشريت را به آنچه بايد برسند، برساند و اين وليده علم الاسماء را از شر شياطين و طاغوت ها رها سازد، و جهان را به قسط و عدل برساند و حكومت را به دست اولياء الله معصومين، عليهم صلوات الاولين و الاخرين بسپارد تا آنان به هر كه صلاح بشريت است بسپارند، چنان از صحنه خارج نمودند كه گويي نقشي براي هدايت ندارد. . . و مع الاسف به دست دشمنان توطئه گر و دوستان جاهل، قرآن، اين كتاب سرنوشت ساز، نقشي جز در گورستان ها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آن كه بايد وسيله جمع مسلمانان و بشريت و كتاب زندگي آنان باشد، وسيله تفرقه و اختلاف گرديد و يا به كلي از صحنه خارج شد. اي قرآن، اي تحفه آسماني و اي هديه رحماني! تو را خداي جهان براي زنده كردن دل هاي ما و باز كردن گوش و چشم توده مردم فرستاد، تو نور هدايت و رهنماي سعادت ما هستي تو ما را از منزل حيواني مي خواهي به اوج انساني وجود رحماني برساني،افسوس كه آدميزادگان قدر تو را ندانسته و پيروي تو را فرض خود نشمردند، اسفا كه قانون هاي تو در جهان عمل نشد تا همين ظلمتخانه و جايگاه مشتي وحشيان و درندگان كه خود رامتمدنين جهان مي دانند، رشك بهشت برين شود و عروس سعادت در همين جهان در آغوش همه درآيد. اسلام همه چيز براي مسلمين آورده است، همه چيز، قرآن در آن همه چيز است لكن مع الاسف ما استفاده از آن نكرده ايم و مسلمين مهجورش كردند يعني استفاده اي كه بايد از آن بكنند نكردند. قرآن و اسلام مهجور و مظلوم اند، براي اينكه مهجوريت قرآن و مهجوريت اسلام به اين است كه مسايل مهم قرآني و مسايل مهم اسلامي يا به كلي مهجور است يا برخلاف آنها بسياري از دولت هاي اسلامي قيام كرده اند. بر قرآن آموز و آنكه از قرآن بهره مي بردلازم است كه يكي ديگر از آداب مهمه را به كار بندد تا استفاده حاصل شود و آن رفع موانع است كه ما از آنها تعبير مي كنيم به حجب بين مستفيد قرآن. اين حجابها بسيار است كه ما به بعض از آنها اشاره مي نماييم. از حجاب هاي بزرگ، حجاب خودبيني است كه شخص متعلم، خود را به واسطه اين حجاب مستغني بيند و نيازمند استفاده نداند. اين از شاهكارهاي مهم شيطان است كه هميشه كمالات مرهومه را بر انسان جلوه دهد و انسان را به آنچه كه دارد راضي و قانع كند و ماوراي آنچه پيش اوست، هر چيز را از چشم او ساقط كند. مثلا اهل تجويد را به همان علم جزيي قانع كند و آن را در نظر آنها جلوه هاي فراوان دهد و ديگر علوم را از نظر آنها بيفكند و حمله قرآن را پيش آنها به خود آنها تطبيق دهد و آنها را از فهم كتاب نوراني الهي و استفاده از آن محروم كند و اصحاب ادبيت را به همان صورت بي مغز راضي كند و تمام شئون قرآن را در همان كه پيش آنهاست نمايش دهد. اهل تفاسير به طور معمول را سرگرم كند به وجوه قرايات و آراي مختلف از باب لغت و وقت نزول و شان نزول و مدني و مكي بودن و تعداد آيات و حروف و امثال اين امور. . . شخص مستفيد بايد تمام اين حجب را خرق كند و از ماوراي اين حجب به قرآن نظر كند و در هيچيك از اين حجاب ها توقف نكند كه از قافله سالكان الي الله باز ماند و از دعوت هاي شيرين الهي محروم شود. يكي ديگر از حجاب هايي كه مانع از استفاده از اين صحيفه نورانيه است، اعتقاد به آن است كه جز آن كه مفسرين نوشته يا فهميده اند، كسي را حق استفاده از قرآن شريف نيست. و تفكر و تدبر را به تفسير به راي كه ممنوع است، اشتباه نمودند و به واسطه اين راي فاسد و عقيده باطله، قرآن شريف را از جميع فنون استفاده عاري و قرآن را به كلي مهجور نموده اند در صورتي كه استفادات اخلاقي و ايماني و عرفاني به هيچ وجه مربوط به تفسير نيست تا تفسير به راي باشد. يكي ديگر از حجب كه مانع از فهم قرآن شريف و استفاده از معارف و مواعظ اين كتاب آسماني است، حجاب معاصي و كدورات حاصله از طغيان و سركشي نسبت به ساحت پروردگار عالميان است كه قلب را حاجب شود از ادراك حقايق. از حجب غليظه، كه پرده ضخيم است بين ما و معارف و مواعظ قرآن، حجاب حب دنياست كه به واسطه آن قلب تمام هم خود را صرف آن كند و وجهه قلب يكسره دنيوي شود و قلب به واسطه اين محبت از ذكر خدا غافل شود و از ذكر و مذكور اعراض كند. هرچه علاقه مندي به دنيا و اوضاع آن زيادت شود، پرده و حجاب قلب ضخيم تر گردد. مادامي كه انسان در حجاب خود هست نمي تواند اين قرآن را كه نور است و به حسب فرمايش خود قرآن، نور است، نور را كساني كه در حجاب هستند پشت حجاب هاي زياد هستند، نمي توانند ادراك كنند. گمان مي كنند كه مي توانند اما نمي توانند. تا انسان از حجاب هاي بسيار ظلماني خود خارج نشود، تا گرفتار هواهاي نفساني است، تا گرفتار خودبيني هاست، تا گرفتار چيزهايي است كه در باطن خود ايجاد كرده است از ظلماتي كه بعضي ها فوق بعض است، لياقت پيدا نمي كند انسان كه اين نور الهي در قلب او منعكس شود. ● راه هاي ترويج قرآن (اصول ترويج قرآن) يكي از وصاياي رسول اكرم (ص) وصيت به تلاوت قرآن است. و فضل تلاوت و حفظ و حمل و تمسك و تعلم و مداومت و مزاولت و تدبر در معاني و اسرار آن بيش از آن است كه به فهم قاصر ما درست آيد و آنچه از اهل بيت عصمت -عليهم السلام - درخصوص آن وارد شده است در اين اوراق نگنجد و ما به بعض آن قناعت مي كنيم. فرموده: قرآن عهد خداوند است به سوي بندگان همانا سزاوار است كه هر فرد مسلماني در هر روز به آن عهد نظر كند و از آن پنجاه آيه قرائت كند. فرمود حضرت سجاد عليه السلام- كه آيات قرآن خزانه هايي است، پس هر وقت گشوده شد خزانه اي، سزاوار است كه نظر كني در آن. و در اخبار رجوع به آن و تدبر در معاني آن بسيار وارد است و در حديث است كه: مومني كه قرائت قرآن كند در حال جواني، داخل شود قرآن به گوشت و خون او و او را خداوند با سفراي كرام نيكوكار قرار دهد و قرآن پناه اوست در قيامت و در محضر حق گويد: خداوندا هر عاملي اجر عملش را گرفت غير از عامل به من، پس بهترين عطاياي خود را به او برسان. پس خداي تعالي به او بپوشاند دو حله از حله هاي بهشتي و بر سر او تاج كرامت نهد. پس خطاب شود: آيا راضي شدي قرآن عرض كند: من اميد بيشتر داشتم پس امن و امان را به دست راست او دهند و حذر را به چپ. پس داخل بهشت شود و به او گفته شود قرائت كند و بالا بيا درجه اي پس به قرآن خطاب شود: آيا او را به مقامات رساندم و تو راضي شدي عرض كند آري فرمود حضرت صادق - عليه السلام - كه كسي كه قرآن را بسيار قرائت كند و با او عهد تازه كند به مشقت كشيدن در حفظ آن، دو اجر به او عطا فرمايند و از اين حديث شريف معلوم مي شود كه مطلوب در تلاوت قرآن شريف آن است كه در اعماق قلب انسان تاثير كند.و از آداب لازمه قرائت قرآن، كه در تاثير در قلوب سمت ر كنيت دارد و بدون آن هيچ عملي را قيمتي نيست، بلكه ضايع و باطل و موجب سخط الهي است، اخلاص است كه سرمايه مقامات اخرويه و راس المال تجارت آخرت است. در اين باب نيز در اخبار اهل بيت (ع) سفارش بليغ شده است از آن جمله آن است كه جناب كليني، حديث كند: قاريان قرآن سه گروه اند: يكي آنان كه قرائت قرآن را سرمايه معيشت اتخاذ نمودند و به واسطه آن از ملوك حقوق و شهريه گيرند و بر مردم تقدم جويند و ديگر، آنان كه حفظ حروف و صورت قرآن كنند و تضييع حدود آن نمايند و او را پشت سر اندازند چنانچه سوار قدح خود را به پشت آويزد، خداوند زياد نكند اين قسم حمله قرآن را، و طايفه ديگر آنان هستند كه قرآن را تلاوت كنند و با دواي قرآن دردهاي قلب خود را علاج كنند. از آداب قرائت، كه موجب تاثير در نفس نيز هست و سزاوار است كه شخص قاري مواظبت آن كند، ترتيل در قرائت است و آن، به طوري كه در حديث است، عبارت است از حد توسط بين سرعت و تعجيل در آن و تاني و فتور مفرط كه كلمات از هم متفرق و منتشر گردد گويد پرسيدم از حضرت صادق سلام الله عليه از قول خداي تعالي كه مي فرمايد: و رتل القرآن ترتيلا فرمود يعني اظهار كن آن را اظهار كاملي و سرعت مكن در آن چنانچه در شعر سرعت مي كني و متفرق مكن اجزاي آن را چون ريگهاي متفرق كه اجزايش با هم ملتيم نشود، ليكن قرائت كنيد كه تاثير در قلوب كند و دل هاي سخت شما را به فزع آورد و هم شما آخر سوره نباشد يعني مقصود شما آن نباشد كه قرآن را در چند روز ختم كنيد و يا اين سوره را به زودي ختم نموده و به آخر برسانيد پس انسان كه مي خواهد كلام خدا را قرائت كند و به آيات الهيه قلب قاسي خود را مداوا كند و با كلام جامع الهي شفاي امراض قلبيه خود را بگيرد و با نور هدايت اين مصباح منير غيبي و اين نور را دريابد، بايد اسباب ظاهريه و باطنيه آن را فراهم كند و آداب صوريه و معنويه آن را فراهم كند، نه مثل آن كه اگر گاهگاهي هم تلاوت قرآن كنيم، علاوه بر آن كه از معاني و مقاصد آن و اوامر و نواهي و وعظ و زجر آن به كلي غافليم و گويي آياتي كه در آن ذكر اوصاف جهنم و عذاب اليم آن يا بهشت و كيفيات نعيم آن گرديده به ما ربطي ندارد و نعوذ بالله در خواندن كتاب قصه حضور قلب ما بيشتر و حواس ما جمع تر است از كتاب كريم خدايي - از آداب ظاهر آن نيز غفلت كنيم. مطلوب در قرائت قرآن كريم آن است كه درقلب صورت آن نقش بندد و اوامر و نواهي آن تاثير كند، و دعوت آن جايگزين شود و اين مطلوب حاصل نشود مگر آن كه آداب قرائت ملحوظ شود مقصود از آداب آن نيست كه پيش بعضي قراء متداول شده است كه تمام هم و همت منصرف به مخارج الفاظ و تاديه حروف شود بلكه مقصود آدابي است كه در شريعت مطهره منظور شده است كه اعظم و عمده آنها تفكر و تدبر و اعتبار به آيات آن است. يكي از آداب مهمه قرائت قرآن، كه عارف و عامي در آن شركت دارند، و از آن نتايج حسنه حاصل شود و موجب نورانيت قلب و حيات باطني شود، تعظيم است و آن موقوف به فهم عظمت و بزرگي و جلالت و كبرياي آن است. ما همه قرآن شريف را مي دانيم كه از معدن وحي الهي براي تكميل بشر و تخليص انسان از محبس ظلماني طبيعت و دنيا نازل شده است و وعده و وعيد آن همه حق صراح و حقيقت ثابته است و در تمام مندرجات آن شايبه خلاف واقع نيست، با اين وصف اين كتاب بزرگ الهي در دل سخت ما به اندازه يك كتاب قصه تاثير ندارد نه دلبستگي به وعده هاي آن داريم تا دل را از اين دنياي دني و نشئه فانيه برگيريم و به آن نشيه باقيه بربنديم و نه خوفي از وعيد آن به قلب ما حاصل آيد تا از معاصي الهيه و مخالفت با ولي نعمت احتراز كنيم، اين نيست جز آنكه حقيقت و حقيقت قرآن به قلب ما نرسيده و دل ما به آن نگرويده. از حضرت رسول، صلي الله عليه و آله، روايت شده كه هر كه فاتحه الكتاب را قرائت كند، ثواب قرائت قرآن به او مي دهند. و در روايت ديگر است كه مثل آن است كه تمام قرآن را قرائت نموده. . . از حذيفه بن يمان رضي الله عنه منقول است كه حضرت رسول خدا (ص) فرمود، خداي تعالي مي فرستد عذاب حتم مقضي را براي قومي، پس قرائت كند بچه اي از بچه هاي آنها در كتاب: «الحمدلله رب العالمين» چون خداي تعالي مي شنود چهل سال عذاب را از آنها مرتفع كند. و از ابن عباس منقول است كه در حالي كه ما نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله بوديم، ناگاه فرشته اي آمد و گفت بشارت باد تو را دو نوري كه به تو داده شده و به انبياي قبل از تو داده نشده آن دو نور فاتحه الكتاب و خواتيم سوره بقره است. كسي قرائت نكند هرگز حرفي از آن را مگر آنكه حاجت او مي دهم. ● آثار انس با قرآن تلاوت قرآن در واقع زماني مطلوب است كه در اعماق قلب انسان تاثير كند و باطن انسان صورت كلام الهي گردد و از مرتبه ملكه به مرتبه تحقق رسد و اشاره به اين فرموده آنجا كه مي فرمايد، جوان مومن اگر قرائت كند، قرآن در گوشت و خون او وارد شود. و اين كنايه از آن است كه صورت قرآن در قلب مستقر و جايگزين گردد به طوري كه خود باطن انسان كلام الله مجيد و قرآن حميد گردد به اندازه لياقت و استعدادش. كسي كه خود را عادت داد به قرائت آيات و اسماي الهيه از كتاب تكوين و تدوين الهي، كم كم قلب او صورت ذكري و آيه اي به خود گيرد و باطن ذات محقق به ذكر الله و اسم الله و آيت الله شود. فرزندم! با قرآن اين بزرگ كتاب معرفت آشنا شو، حتي اگر شده با قرائت آن. و راهي از آن به سوي محبوب باز كن و تصور نكني كه قرائت بدون معرفت اثري ندارد كه اين وسوسه شيطان است. آخر، اين كتاب از طرف محبوب است براي تو و براي همه كس و نامه محبوب محبوب است اگرچه عاشق و محب مفاد آن را نداند و با اين انگيزه حب محبوب كه كمال مطلوب است به سراغت آيد و شايد دستت گيرد. جناب عارف بزرگوار و شيخ عالي مقدار ما مي فرمودند كه مواظبت بر آيات شريفه آخر سوره «حشر» از آيه شريفه يا ايها الذين امنو اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد تا آخر سوره مباركه با تدبر در معني آنها در تعقيب نمازها خصوصا در اواخر شب كه قلب فارغ البال است، خيلي موثر است در اصلاح نفس. كسي كه تفكر و تدبر در معاني قرآن كرد، در قلب آن اثر كند و كم كم به مقام متقين رسد و اگر توفيق الهي شامل حالش شود، از آن مقام نيز بگذرد و هر يك از اعضاء و جوارح و قواي آن، آيه اي از آيات الهيه شود و شايد جزوات و جذبات خطابات الهيه او را از خود بيخود كند و حقيقت «اقرا و اصعد» را در همين عالم دريابد تا آن كه كلام را بي واسطه از متكلمش بشنود و آنچه در وهم من و تو نايد آن شود. روزنامه جوان

دسته ها :

بحث ولايت فقيه يكي ازمباحث وموضوعات وسيع وغني وسياسي است كه بنيانگزار اين بحث بصورت اصطلاح رايج امروزي كه به بياني واضح تر حكومت اسلاميست حضرت امام خميني (ره) مي باشد كه درشكل گيري نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران نيز بحدي مورد توجه قرارگرفته... « اطيعوا الله واطيعوا الرسول واولي الامر منكم » ترجمه : اطاعت كنيد ازخدا ورسولش واولياء امورايشان . (سوره نساء آيه۵۹) « پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به مملكت شما آسيبي نرسد » حضرت امام خميني (رض) « ولايت يك انسان پيوستگي ووابستگي مطلق اواست به ولي» (حضرت آيت الله العظمي خامنه اي) بحث ولايت فقيه يكي ازمباحث وموضوعات وسيع وغني وسياسي است كه بنيانگزار اين بحث بصورت اصطلاح رايج امروزي كه به بياني واضح تر حكومت اسلاميست حضرت امام خميني (ره) مي باشد كه درشكل گيري نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران نيز بحدي مورد توجه قرارگرفته كه معماركبير انقلاب اسلامي حضرت امام (ره) مي فرمايد : « ولايت فقيه مترقي ترين اصول قانون اساسي است » دراين فرصت بدست آمده موضوع ولايت فقيه را از ديدگاه تئوريسين حكيم و فرزانه آن يعني حضرت امام خميني (ره) مورد بررسي قرارمي دهيم . درشرع مقدس اسلام فقهاي ما درمورد ولايت فقيه همگي داراي مباحث ونظراتي هستند وبالاتفاق درباره ولايتي كه فقيه دارد نظر دارند وتنها درشئون ومحدوده اختيارات ولايت فقيه درزمان غيبت حضرت ولي عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف) آراء ونظرات ايشان متفاوت مي باشد اما درهرحال همه فقهاء وعلماء مباحثي حتي بسيار كوتاه ومختصر دراين زمينه دارند كه از جمله مي توان از مرحوم سهروردي ، مرحوم نائيني و مرحوم ميرداماد از علماي برجسته قرون مختلف نام برد كه در باب حكومت اسلامي وولايت مطالبي را عنوان داشته اند. ديده بان هميشه بيدار انقلاب اسلامي حضرت امام خميني (ره) ولايت فقيه را بصورتي وسيع و بسيار بسيط و گسترده طرح كردند ومعتقدند كه حكومت اسلامي و تشكيل آن توسط فقيه جامع الشرايط مي باشد واداره و نظارت به تمام معنا درچنين حكومتي مخصوص فقهاء مي باشد ، البته مرحوم ملا احمد نراقي ازعلماي بزرگ عصر قاجاريه درحدي كوچكتر دركتاب عوائد الايام به موضوع ولايت فقيه و حكومت اسلامي پرداخته وبطور كلي ثابت كرده است كه فقيه دردو چيز ولايت دارد : ۱) درهمه اموري كه پيامبرگرامي اسلام حضرت محمد (ص) وائمه معصومين (ع) درآنها صاحب اختيار بوده وولايت داشته اند . ۲) دراموري كه با دين ودنياي بندگان خدا ارتباط دارد. ۳) امام خميني (ره) كه انقلاب اسلامي ايران بي نام مبارك اودرهيچ جاي جهان شناخته شده نيست ولايت فقيه را درسيزده جلسه براي شاگردان خويش درحوزه علميه نجف اشرف تدريس كرده وتاكيد مي كنند كه اصل ولايت اساس وپايه تمام وظايف است بخصوص ولايت فقيه درامرحكومت وجنبه هاي سياسي آن يعني اينكه فقهاء ولي، صاحب و قيم حكومت وتصميم گيرنده نهايي درامور سياسي حكومت بوده و حاكميت ازآن فقهاست كه به حديث شريفه ((العلماء ورثه الانبيا)) استناد داشته وچون ولايت ازآن رسول الله (ص) وائمه اطهار((عليهم السلام)) بوده است علماء را به عنوان وراث آن بزرگواران صاحب ووالي حكومت نيز ميداند و رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيت الله العظمي خامنه اي هم پيرو همان استناد حضرت امام خميني (رضي الله تعالي عنه)بحث ولايت را دنباله ودر حقيقت تتمه وخاتمه بحث نبوت مي داند وبيان دارند كه اگرولايت فقيه نباشد نبوت نيز ناقص است و اينجا منظوراز ارث مذكوره درحديث شريفه فوق الاشاره ارث در اداره حكومت و ادامه حركت انبياء عظام ( رضوان الله تعالي عليهم)است وتنها ارث در علم ومال نيست يعني رهبري جامعه نيز از آن بزرگواران به علما، ميرسد ومسئوليت علما، را بيش ازساير مردم كرده است لذا حضرت امام خميني(رض) به عالمان ديني توصيه هاي موكدانه دارد كه براي اصلاح امور وساختن جامعه اي آباد، آزاد، مستقل وبا عزت قدم بردارند وازهمين توصيه وتاكيد امام خميني ( رضوان الله عليه ) نيز پيدا وآشكاراست كه درعبارتي تلاش براي حكومت اسلامي مطرح است چرا بقول حضرت آيه الله العظمي خامنه اي ساختن جامعه كاررسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم)است وبه تبعيت ازآن چون ولايت فقيه استمرار حركت انبياست وظيفه ولايت نيز مي باشد. ۴) حضرت امام خميني (رحمه الله تعالي عليه) دراثبات نظرخود مبني برلزوم ولايت فقيه درجامعه دلايلي رابراي تشكيل حكومت اسلامي بيان مي كند كه عبارتند از: ۱) عمل پيامبر گرانقدراسلام حضرت محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) درتشكيل حكومت اسلامي كه آن بزرگوارنيز با اقدامهايي ازجمله ارسال نامه هايي به هرقل پادشاه روم وخسرو پرويز پادشاه ايران درراه تشكيل حكومت اسلامي وحكومت عدل الهي فعاليت مي كرد . ۲) استمراراجراي احكام الهي كه براي هميشه وجود اين احكام ضرورت دارد . ۳) ماهيت وكيفيت قوانين اسلام كه بدون حكومت وبدون حضورحاكم فقيه قابل اجرا نيست مثل احكام مالي ، احكام ارث ، احكام دفاع ملي، احكام حقوقي وجزايي و... حضرت امام خميني (نورالله مرقده الشريف) علاوه برشرايط عامه نظير، فضل وهوش علم به قانون و قانونداني وعدالت رانيز ازشرايط ضروري ولازم الوجود براي ولي فقيه مي داند واز ولايت فقيه به عنوان يك امراعتباري عقلايي نام ميبرد كه اين امر اعتباري در مقابل ولايت تكويني است وتنها يك وظيفه خطير وسنگين را بردوش انسان مي گذارد ومقام معنوي خاصي براي او ايجاد نمي كند وانسان رايك شخصيت انساني غيرعادي نمي كند . بنيانگزارفقيد جمهوري اسلامي ايران كه رحمت واسعه الهي نثارروح مطهرش باد معتقد بوده است كه هركس عقايد واحكام پرباراسلام عزيز را پذيرفت به ولايت فقيه كه رسيد بي درنگ وبي فاصله آنرا مي پذيرد زيرا اسلام دين افراد عدالتخواه ، حق جو وعادل است ووجود ولي فقيه براي حفظ اسلام ضرورت دارد تا سازمانهاي موجود درمملكت به فساد كشيده نشوند وبا وجود ولايت فقيه كه ازاصول خدشه ناپذيرنظام مقدس جمهوري اسلامي است مي توان بين مسجد مسلمين وكليساي مسيحيت فرق وتفاوت قائل شد . حضرت امام (ره) مبارزه براي تشكيل حكومت اسلامي را لازمه اعتقاد به ولايت فقيه مي داند ودراين نوع حكومت كه تحت نظر واداره ولي فقيه است براي اجراي قوانين وايجاد يك نظام عادلانه بمنظور خوشبختي بشر قوه مجريه اي قرارمي دهد وبا التفات برحادثه غدير خم وتعيين خلافت و ولايتي امر مسلمين براي مولي الموحدين واميرالمومنين حضرت علي ابن ابيطالب (عليه السلام) وفتوحات وجنگهاي ايشان بر تشكيل حكومت اسلامي تاكيد دارند وازهمين سيره حضرت امام(اعلي الله مقامه الشريف) مقام معظم رهبري آيت الله العظمي خامنه اي استفاده كرده وازولايت درحكومت اسلامي بعنوان مركز رهبري نام مي برد وبراي تحول زندگي انسانها خواستار تشكيل جامعه داراي ولايت مي شوند زيرا هنگامي كه فرد داراي ولايت شد جامعه تحت تاثير قرار نمي گيرد وهمواره مقبول و معقول اين بوده كه جزء تابع كل است ولي كل تابع جزء نيست اما زماني كه جامعه داراي ولايت باشد افراد واجزاء آن نيز تحت تاثير قرار مي گيرند و ولايت فقيه را ولايت رسول الله ( صلي الله عليه وآله) وائمه اطهار(عليهم الصلاه) ودر حدي بالاتر ولايت خداوند تبارك وتعالي و ولايت غير فقيه راكه محكوم به فنا است ولايت طاغوتي وشيطاني معرفي مي كند چرا كه درولايت غيرفقيه هجرت از نيكي وصواب است بسوي قباحت و زشتي اما درولايت فقيه هجرت از جهل است به نور ومنطقه ولايت اللهي ومنطقه بقا وهستي بخش . امام راحل عظيم الشان(ره) درتعريفي از ولايت مي فرمايد : ((ولايت يعني حكومت واداره كشور واجراي قوانين شرع مقدس . يك وظيفه سنگين ومهم است نه اينكه براي كسي شان ومقام غيرعادي به وجود بياورد واو را از حد انسان عادي بالاتر برد به عبارت ديگر ولايت يعني حكومت واجرا واداره . برخلاف تصوري كه خيلي از افراد دارند امتياز نيست بلكه وظيفه اي خطير است.)) امام (ره) پس ازاين تعريف فقها رابه اجتماع براي تشكيل حكومت اسلامي وحكومت عدل عمومي فرا مي خواند وبرمبناي همين فراخوانيست كه پس ازپيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ايران وتشكيل نظام مقدس جمهوري اسلامي درايران بطور جدي براي اداره حكومت اسلامي وتعيين ولي فقيه ازتشكيل مجلس خبرگان رهبري با حضور فقها ومجتهدين جامع الشرايط حمايت مي كند . حضرت امام خميني (ره) ضمن بررسي سنت و رويه رسول گرامي اسلام ، حضرت محمدابن عبدالله (صلي الله عليه وآله وسلم) وسيدالمتقين ، مولي الموحدين امام علي ابن ابيطالب ( عليه الاف التحيه والثناء) با طرح اين پرسش كه شايد مدت غيبت حضرت مهدي موعود (عجل الله فرجه الشريف) استمراريابد و هزاران سال طول بكشد آيا بايد احكام اسلام زمينگير شود ؟ وجود ولي فقيه را براي استمرار اجراي احكام امري ضروري مي داند . وجود ولايت فقيه براي اجراي احكام اسلام كه دربرگيرنده نظامهاي اخلاقي والا است تا نظامهاي پيشرفته سياسي واجتماعي وبراي اهداف ذيل ضرورتي غيرقابل انكاراست : ۱) اجراي احكام حقوقي وجزايي ۲) اجراي احكام خمس ، زكات ، جزيه وخراج ومديريت آن ۳) وحدت اسلامي مردم ۴) نجات مردم مستضعف ومحروم ازچنگال ظالمين وستمكاران براساس حديث شريفه(( كونوا للمظلوم عونا وللظالم خصما)) ۵) اجراي احكام دفاع ملي وتهيه وتدارك ابزاردفاعي براساس آيه شريفه : ((واعدوا لهم ما استطعتم با لقوه ومن ربا ط الخيل ترهبون به عدوالله وعدوكم)) درروايتي حضرت امام زمان(عجل الله فرجه الشريف) براي امورمردم بعد ازغيبت صغري فرمودند كه به فقها وعلماء دين مراجعه نماييد واين روايت نيز يكي ديگرازاستنادات حضرت امام (ره) مبني براثبات حكومت فقها درجامعه است. حضورونظارت ولي فقيه اثرات فراواني دارد كه از آن جمله مي توان به اين آثاراشاره كرد: ۱) ممانعت ازفرسودگي وكهنگي دين مبين اسلام ۲) قرار گرفتن مردم درراهي معين وعدم افساد وفساد ملت . درحكومت اسلامي كه ولايت فقيه درراس آن قراردارد طرز وروش حكومت خود رايي، استبدادي ودلخواهي نيست بلكه حكومت قانون است ومنحصر به حاكميت خداوند متعال وفرمان اوست چون كه خداوند قادر هرگز درهيچ برهه اي از زمان بندگان خود را، حتي لحظه اي بدون ولي ورهبر رها نمي كند ورهبري فقهاء هم درجامعه بخاطر اجراي فرامين الهي است كه (( پيروي ازقوانين الهي وحكم الهي براي رئيس ومرئوس متبع است)) ، حكومتي كه اسلامي وزير نظر فقهاست سلطنتي نيست وبا حكومتهاي ظا لمانه متفا وت است . حكومت دراسلام ودر نظام ولايت به مفهوم تبعيت ازقانون است و فقط قانون است درجامعه حكمفرمايي دارد. درحكومت اسلامي ولي فقيه بگونه اي عمل مي كند كه مردم دررفاه بسر برند و اززحمت ورنج بيهوده دور باشند لذا اينجاست كه امام خميني (رحمه الله عليه) فرمود(( تشكيلات اداري زائد وطرز اداره توام با پرونده سازي وكاغذ بازي ازاسلام بيگانه است )) درحكومت اسلامي اجراي احكام سريع وساده است.آن طرزي كه اسلام براي احقاق حقوق وحل دعاوي واجراي حدود وقانون جزا تعيين كرده است . بسيار ساده ، عملي وسريع است . حكومت اسلامي حكومت قانون است نه خودسري ونه حكومت اشخاص برمردم بانگاهي به اين فرمايش امام خميني (ره) درمي يابيم كه تنها دراين نوع حكومت است كه عدالت اجتماعي مطرح مي باشد لذا امام (ره) اين مطلب را كه يكي داراي آپارتمانها باشد وعده اي بي خانمان را با حكومت اسلامي وولايت فقيه بيگانه مي داند . امام (ره) تنها براي فقيه علم به قوانين را ضروري نمي داند بلكه آنرا ازشرايط لازم ولي فقيه دانسته و تاكيد دارد كه كارگزاران نيز بايد قوانين مرتبط با كار خود را بدانند ومي فرمايد :اگر زمامدارمطلب قانوني را نداند لايق حكومت نيست. ودرادامه تاكيد مي فرمايد :معاونين وصاحب منصبان وماموراني كه به شهرستان فرستاده مي شوند بايد قوانين مربوط به كارخود را دانسته ودرموارد ديگر ازمصدر امر بپرسند . ازآنجا كه اسلام دين اخلاق ومعنويت است زمامدار درنظام اسلامي بايستي ازكمال اعتقاد واخلاقي برخوردار بوده وضمن دارا بودن عدالت، دامنش به معاصي آلوده نباشد كه اگر زمامداري اموربدست ولي فقيه باشد نه تنها خودش عاصي وگنهكار نيست بلكه جامعه را از آلودگي به معاصي وفساد حفظ مي كند لذا زمامدار حكومت اسلامي فقهاء هستند واگر خداي ناكرده حركتي مغاير با شئون احكام اسلامي انجام دهند بخودي خود از حكومت منعزلند . امام خميني (ره) با استناد به حديثي ازحضرت امام جعفرصادق (عليه الصلاه والسلام) كه فرمودند : (الملوك حكام علي الناس والفقهاء حكام علي السلاطين) با ترجمه: پادشاهان حاكم برمردمند وفقها حاكم برپادشاهان . وبه استناد به حديثي ازاميرالمومنين علي ابن ابيطالب (ع) كه فرمود : (العلماء حكام علي الملوك) با ترجمه : علماء حاكم برممالك و سلاطين هستند ، ولايت فقيه را ولايت رسول الله (ص) معرفي نموده وبر لزوم اطاعت همه مردم ازولي فقيه تاكيد مي نمايد . ازنظر امام خميني (رض) دراين مبحث كه ولايت ولايت فقيه را ولايت معصومين (سلام الله عليهم) مي داند صحبت ازمقام معنوي وعصمت ائمه اطهار(عليهم السلام) نيست بلكه ازوظيفه ايشان صحبت مي شود واز راه وروش وحركت آن بزرگواران صحبت درميان است وچون ازديد ايشان ولايت حكومت واداره كشورو از سويي اجراي قوانين شرعيست معتقدند كه ولايت تنها يك وظيفه است ونه مقام وامتياز خاص چرا كه ولايت را مردم مي خواهند وولايت هم امريست اعتباري عقلايي كه قيوميت ملت است درباب رهبري جامعه ودرآن شخص يا فرد خاصي مطرح نيست يعني دربحث ولايت مهم نيست فرد چه كسي باشد حتي اجتماع فقهاء براي تشكيل حكومت عدل عمومي مطرح است بلكه اين بحث وظيفه اصل است كه فقيه بتواند اين وظايف را انجام داده وحركت ائمه (ع) وانبياء (س) را ادامه دهد . دربحث ولايت فقيه مقامات معنوي سواي بحث ولايت است زيرا درولايت فقيه كه درمقابل ولايت تكويني امامان معصوم(ع) است امراعتباري مطرح شده ونه تكويني كه تكويني بدين گونه بوده كه ولي به همه ذرات عالم نفوذ داشته وهمه ذرات عالم به اشاره او بوده است ووقتي مقام معنوي دركنارولايت قرارمي گيرد آنرا از اعتباري خارج وبه تكويني تبديل مي نمايد پس معنويت ولايت نمي آورد اما همواره قابل احترام وتجليل است مانند حضرت فاطمه (سلام الله عليها) كه صاحب مقامات معنوي انكارناپذيري است وحلقه اتصال نبوت با امامت معصومين (ع) مي باشد اما داراي ولايت نيست لذا حضرت امام خميني (ره) تاكيد دارند كه در ولايت فقيه آنچه اصل است انجام ماموريت ووظيفه انبياء وائمه (ع) است وچون بحث ادامه حركت انبياء ومعصومين (ع) مطرح است با توجه حديث شريفه : ( الفقهاء امناء الرسول ) با ترجمه : فقها امين رسول الله (ص) هستند حاكميت متعلق به فقهاست كه امام خميني (رض) علماي اسلامي را موظف مي كند كه اسلام واحكام آنرا گسترش داده وبه مردم دنيا معرفي نمايند واحكام حقيقي اسلام را بين مردم گسترش دهند . نبي مكرم اسلام (ص) دردعايي كه مورد ديگرمستند امام(ره) است مي فرمايد : ((الهم ارحم خلفائي)) يعني خدايا رحمتت رابرخليفه هاي من نازل كن كه حضرت امام خميني (رض) مي فرمايد : منظورازخلفاء دراين دعا فقهاي اسلامند وازخلافت به عنوان جانشيني (تمام شئون نبوت نام مي برد وبه استناد حديث شريفه (العلماء ورته الانبيا) نيزمي توان گفت منظور ازخليفه الله وخليفه الرسول (ص) فقها وعلماي بزرگوار اسلامند وپيرو همين امرامام خميني (ره) ازحوزه هاي علوم ديني مي خواهد كه براي حفظ اسلام خود را مجهزبه تشكيلات ولوازم وقدرتي بدين منظور نمايد وحفظ اسلام راواجبتر از نماز مي داند . دراين بحث اما م خميني (ره) معتقد است كه اسلام آمد تا به جا معه نظم بدهد وحكومت براي تنظيم امورجا معه است لذ ا دو هدف عا لي براي حكومت بدين عنا وين تشريح مي كند : ۱) حذف طاغوت وبرقراري حق كه درنتيجه آن بايد گفت ))جاء الحق وزهق البا طل .ان البا طل كان زهوقاً(( ۲) نجات مظلومين ازدست ستمكاران كه تحقق آيه شريفه ((ونريد ان من علي الذين استضعفوا في الارض ونجعلهم الائمه ونجعلهم الوارثون)) مي باشد . ايشان با ا فتخا ر ازمرام حكومتي اما ما ن معصوم (ع) نام برده ودستورات حكومتي نهج البلاغه را سبيل و راه نجا ت انسانها وجوامع بشري معرفي وبه شهادت ائمه اطهار(ع) درراه تشكيل حكومت عدل كه لازمه ولايت فقيه است افتخا رمي كند . انگيزه ها يي را براي تشكيل حكومت اسلامي بعنوان وظا يف ولي فقيه ازكلام گوهربا ر امام خميني (ره) ميتوان بدين شرح استنبا ط نمود : الف) دفاع ازآزاديهاي سا لم ومشروع وجلوگيري ازآزاديهاي مخرب وغربي كه سبب فسا د جا معه مخصوصاً گمراهي جوانان خواهد شد . ب) توجه به علم وصنعت وتمدن واختراعات واكتشافات وحمايت ازصاحبان آنها بشرطي كه با هدف سعادت بشري همراه باشد . ج) اهميت به مسائل جوانان د) بسط عدالت اجتماعي وتحقق كامل آن ه) اهميت به مراكز تعليم وتربيت بخصوص اهميت به حوزه ها ودانشگاهها و) توجه كافي به نيروهاي مسلح براي حفظ آمادگي كاملشان براي دفاع ملي ز) نظم قواي سه گانه اجرايي ، مقننه وقضايي ح) رسيدگي به حال محرومان ومستضعفان جامعه امام خميني (ره) درباب غفلت ازسياسي بودن احكام اسلام اين غفلت راباعث بروز مصيبتها مي داند وهمه احكام اسلام را عبادي سياسي خوانده ودروصيت نامه سياسي الهي خود ضمن فراخوان مسلمين به پيروي از ائمه معصومين (ع) وفرهنگ سياسي ، اجتماعي مي فرمايد ))اسلام وحكومت اسلامي پديده الهي است . ولايت فقيه اقامه حكومت حق براي نفع مستضفان ازبزرگترين واجبات واقامه آن از والاترين عبادات است.(( آزادي درحكومت وولايت فقيه حائزاهميت فراوانيست كه حضرت امام خميني ))رضوان الله تعالي عليه(( فقهاء را والي حكومت مي داند وبا اين انگيزه كه نبايد گذاشته شود قوانين اسلام معطل بماند يا دراجراي آن كم وزياد گردد مردم ومسئولين را دردايره مقررات شرعي آزاد مي داند واعلام مي دارد كسي حق ندارد آزاديهاي شرعي راازمردم سلب كند كه فرمايش حضرت امام (ره) درباب آزادي درنظام ولايت فقيه بدين شرح است : ))مردم ومسلمان دردايره مقررات شرعي آزادند يعني بعد ازآنكه طبق مقررات شرعي عمل كردند كسي حق ندارد بگويد اينجا بنشين يا آنجا برو، اين حرفها دركارنيست آزادي دارند وحكومت عدل اسلامي چنين است ، همه درسايه قانون با امنيت كامل بسر مي برند وهيچ حاكمي حق ندارد خلاف مقررات وقانون شرع مطهر قدمي بردارد.)) حضرت امام خميني (رض) مرجع امور را علماي اسلام مي داند با استفاده ازآيه ششم سوره احزاب كه خداوند فرموده : ))النبي اولي بالمومنين من انفسهم(( يعني نبي براي رهبري مومنين اولي است ازخودشان وبه استناد با احاديث شريفه : ))العلماء ورثه الانبياء(( و))الفقهاء امناء الرسول(( ضمن تاكيد براين موضوع منصب ولايت رابراي علماء ثابت مي داند . ازنظرامام خميني(ره) حكم ولي فقيه حكم حكومتي است پس براي فقيه ديگرنيز واجب الاطاعه است مثل حكم ميرزاي شيرازي درتحريم تنباكو كه نوعي حكم حكومتي بود وحكم ميرزامحمد تقي شيرازي درجهاد ودفاع ملي وحكم مرحوم كاشف الغطاء كه همه اين احكام را بايد احكام حكومتي يا احكام سياسي اسلام خواند كه البته درعصر فعلي مراجع وعلماء درباب ولايت فقيه به نظر حضرت امام (ره) اعتقاد دارند ازجمله آيت الله العظمي گلپايگاني (ره) وآيت الله العظمي اراكي (ره) وآيت الله العظمي يوسف صانعي دراين زمينه نظرات كارشناسانه موكدي دارند . بنيانگزارفقيد جمهوري اسلامي حضرت امام خميني (رض) تاكيد مي كند درحكومت اسلامي ونظام ولايت فقيه كارهاي حكومت بدست كارشناسان امين وخردمندان معتقد به اسلام سپرده شود ومي فرمايد: ((اين مقام حكومت ومنصب نيست كه به انسان ، شان ومنزلت معنوي مي دهد بلكه اين منزلت ومقام معنوي است كه انسان را شايسته براي حكومت ومناصب اجتماعي مي سازد .)) با نگرشي بر كلام فوق الذكر از امام خميني (ره) به اهميت فضائل اخلاقي وانساني درنظام ولايت فقيه پي مي بريم . مسلمين ناگزير به داشتن ولي فقيه هستند كه بدينوسيله ازفساد وگمراهي وذلالت درامان باشند زيرا فقهاء اوصياء دست دوم رسول گرامي اسلام حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم هستند ومرجع امور مسلمان هم نمي شود غير مسلمان باشد كه خداي ناكرده خلاف شرع يا ظلمي درحق مسلمان با وجود حاكم غير مسلمان جاري خواهد شد ودراسلام نيز علماء وفقها هستند كه به فرمانروايي منصوبند ومنصبهاي ايشان براي هميشه محفوظ است ومسلمين نيز درهمه زمانها بايد به آنها مراجعه كنند . از آنجا كه نظارت وحكومت وظيفه انبياست چنين امري وظيفه ولايت فقيه نيزمحسوب ومنظورمي گردد واطاعت ازولايت فقيه برهمگان واجب است وحكومت وولايت نيز دراين زمان با فقها مي باشد تا فرج و ظهور امام عصر حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) انجام گيرد . پس ازاين مطالب درمرحله عمل كه نگاه كنيم مي بينيم حضرت امام خميني (ره) با تشكيل حكومت جمهوري اسلامي وايجاد نهادهايي بصورت ذيل درراستاي انگيزه ها ، اهداف ووظايف مطروحه نظام ولايت فقيه گامهاي موثري برداشته است من جمله ازاقدامهاي ذيل مي توان نام برد كه اختيارآن برعهده ولي فقيه زمان است براساس قانون اساسي مصوب ملت : ۱) تنفيذ حكم رياست جمهوري اسلامي واختيارعزل او هم دست ولي فقيه است كه بدين صورت اختيار قوه مجريه دردست ولي فقيه مي باشد . ۲) نظارت بركارمجلس شوراي اسلامي توسط ولي فقيه ودراختيارداشتن حق انحلال مجلس توسط ولي فقيه ونظارت برقوانين مصوب اين نهاد قانونگزاري ازطريق شوراي نگهبان كه تعيين فقهاي اين شورا برعهده ولايت فقيه است وتا زماني كه نظريه تاييد كننده شوراي نگهبان نباشد قوانين مصوب مجلس بلااعتبارخواهد بود . ۳) يكي ديگرازوظايف ولي فقيه نظارت برقوا وتنظيم امور قواي سه گانه اجرايي ، قضايي و قانونگزاريست كه با تشكيل مجمع تشخيص مصلحت نظام مقدس جمهوري اسلامي با عضويت سران سه قوه درهمين راست . ۴) اجراي احكام دفاع ملي يكي ديگر ازدلايلي بوده كه ضرورت وجود ولايت فقيه را مي سازند كه در همين رابطه ازاقدامات امام (ره) تشكيل شوراي عالي امنيت ملي است كه زير نظر مستقيم ولايت فقيه عمل مي كند . ۵) توجه به قواي مسلح نيز ازديگروظايف ولي فقيه ذكرشدكه تعيين فرماندهان نيروهاي مسلح و عزل آنها نيزدرحال حاضر توسط ولايت فقيه صورت مي گيرد . ۶) اجراي احكام حقوقي وجزايي ازوظايف ديگر ولي فقيه ذكرشده كه حضرت امام خميني (ره) دراين نظام عزل ونصب عاليترين مقامات قضايي كشور را قانوناً برعهده مقام عظماي ولايت فقيه گذارد. درخاتمه اين بحث نتيجه مي گيريم كه ولايت فقيه براي سعادت جامعه بشري امري انكارناپذيراست و ضرورت دارد كه فقيه ، رهبر ووالي و زمامدار مملكت باشد البته فقيه جامع الشرايط و ولايت غيرفقيه اعتباري ندارد. اطاعت ازولايت فقيه نيز برهمه مردم وحتي فقهاي ديگرلازم است وواجب ودراين اطاعت پذيري همه علماء وفقها متفق القول مي باشند . ولايت فقيه نيز يعني ولايت رسول الله (ص) وولايت اميرالمومنين علي ابن ابيطالب (ع) وولايت ائمه معصوم(ع) كه دراصل ولايت الله است مي باشد وولايت فقيه امري اعتباري است ونه تكويني واين ولايت يك مقام معنوي خاصي براي فرد ايجاد نمي كند وازاو يك انسان غيرعادي نمي سازد. درمعناي حقيقي كلمه ولايت فقيه مظهرهمه خوبيها وراهبري هاي صحيح است وآئينه تمام نماي مديريتي رسول الله (ص) مي باشد . درنظام ولايت فقيه تصميم سازنده امور مردم هستند يعني تصميم سازي برعهده مردم است وتصميم گيري نهايي برعهده ولي فقيه ونظام مقدس جمهوري اسلامي ايران عينيتي است ازمرحله عملي نظام ولايت عظماي فقيه كه بررسي اين نظام كه بنيانگزارآن امام خميني (ره) است برمردمي بودن ولايت فقيه وحكومت اسلامي تاكيد مي كند بدين نحو كه مردم با شركت درهمه پرسي قوانين اساسي نظامشان را تعيين مي كنند ، با شركت درانتخابات مجلس و رياست جمهوري خط مشي اجرايي ودولت وبا شركت درانتخابات مجلس خبرگان رهبري از طريق نمايندگان منتخب خود دراين مجلس مقام عظماي ولايت فقيه ورهبري معظم انقلاب اسلامي را تعيين مي كنند وبعبارتي صريح نظام ولايت فقيه تنها نظاميست كه به تمام معنا مردمي اداره مي شود و هيچ حكومت دموكراسي درمردمي بودن ونظام مندي نمي تواند با نظام ولايت فقيه وحكومت اسلامي رقابت كند . محمد علي روشن پايگاه خبري ديلم

دسته ها :

در اين مقاله كوشش مي كنيم ابتدا مفهوم انسان ازديدگاه امام را طرح نموده و آنگاه، به اجمال ، برخي جلوه ها و حقوق انسان را در انديشه هاي وي جستجو خواهيم كرد. مفهوم انسان، هرچند كه يك امر تعبيري است، اما اساس هر فلسفه سياسي و اجتماعي قابل اعتنايي است. بنا بر اين ، تحليل مفهوم انسان درانديشه امام خميني(ره) شايد نقطه عزيمت مناسبي براي درك و توضيح ديدگاههاي اجتماعي/سياسي و حقوقي اين فقيه- فيلسوف معاصر و بنيانگذار بوده باشد. انسان همان موجود راست قامتي است كه در همه جاي جهان و در همه تاريخ وجود داشته است ودارد. و، از اين رو، بسياري آن را چونان امري بديهي و سهل التعريف مي دانند. اما همين موجود، آنگاه كه از ادبيات عاميانه عبور نموده ودر معرض ارزيابي علمي و فلسفي مي نشيند، باب بسياري از مسائل و پرسش ها را باز مي كند كه پاسخ به آن ها هرگز آسان نبوده و نيست. تاريخ انديشه نشان مي دهدكه توسعه علم و فلسفه بيش از آنكه انسان «ناشناخته» را بشناساند، به وارونه آن گام برداشته و «آشنا» را هرچه بيشتر در «ناآشنا» تحليل برده است. نشانگرهاي علوم انساني قادر به آشكار سازي ماهيت انسان، حداقل همانند ديگرپديده هاي هستي، نيست. بدين سان، درعين حال كه بنياد هر نظام انديشگي در باب انسان و حقوق او بر شناخت انسان استوار است، اما هرگونه تلاش براي شناسائي او صرفاً بر مجموعه مفاهيمي مبتني است كه، بيش از آنكه قابل «توضيح عيني» بتواند باشد، بويژه بر «ارزش» هاي هر نظام دانايي معيّن /متعيّن اتكاء و از همان ارزش ها تغذيه و جاري مي شود. به تعبير ديگر ، در هر «مفهوم» از انسان، به رغم ميل به تعميم و جهان شمولي، نوعي نفوذ معنا و نوعي از تزريق ارزش هاي فرهنگي/تمدني مشخّص نهفته است كه مختصات هندسي «انسان مطلوب» آن تمدن را عيان مي سازد. مفهوم انسان در انديشه امام خميني نيز البته از اين قاعده بيرون نيست. در اين مقاله كوشش مي كنيم ابتدا مفهوم انسان ازديدگاه امام را طرح نموده و آنگاه، به اجمال ، برخي جلوه ها و حقوق انسان را در انديشه هاي وي جستجو خواهيم كرد. ●مفهوم انسان؛ اشاره كرديم كه هر مفهوم از انسان تابعي از نظام ارزشي است كه درون مفهوم نفوذ داده شده است. اين نكته راهنماي مطمئني است تا نسبت «مفهوم انسان» با آنچنان نظام ارزشي را جستجو كنيم كه امام خميني در درون آن ارزش ها، نظام دانايي و عمل خود را سامان داده است؛ نوعي از ارزش زندگي ، يا ارزش نوعي از زندگي. دو واژه انسان و اسلام يا اسلاميت و انسانيت در انديشه امام اغلب كنارهم و به صورت عطف يكي بر ديگري به كار رفته است. تعابيري هم عرض چون « حفظ جهات انسانيت وجهات اسلاميت يا ...حفظ اين جهات انساني و اسلامي» در بيانات امام فراوان ديده مي شود. امام در جائي با ايجاد پيوند بين اين دو مفهوم مي افزايد؛ «بايد با نظم و ترتيب و انسانيت و اسلاميت رفتار كنيد و به دنيا بفهمانيد كه شما ملت مسلم به حقايق اسلام آگاهيد و به دستورات اسلام پايبند هستيد». «به تمام اعضاي كميته ها و زندانبان ها حكم مي كنم كه با زندانيان هر كه باشد، بطور انسانيت و اسلاميت رفتار كنند و از آزار و مضيقه و رفتار خشن و گفتار ناهنجار خودداري كنند كه در اسلام و حكومت عدل اسلامي اين امور ممنوع و محكوم است. كرارا گفتم و باز تكرار مي كنم، كسي حق ندارد به منزل مردم حمله كند و وارد منزل آنان شود و اگر اطلاع پيدا شد كه مجرمي در منزلي است مراقبت از فرار او كنند و به مقامات مسئول اطلاع دهند كه با موازين او را دستگير نمايند. علاقه مندان به نهضت بايد از اينگونه اعمال اجتناب كنند. مردم بايد روي موازين شرعيه عمل كنند». اشارات فوق نشان مي دهد كه امام از يك سوي بر درك اسلامي از مفهوم انسان نظر دارد و از سوي ديگر مقصد اصلي اسلام را انسانيت معرفي مي كند. در مقدمه اي بر تفسير سوره حمد آمده است؛ «به طور كلي معني تفسير كتاب آن است كه شرح مقاصد آن كتاب را بنمايد، و نظر مهم به آن، بيان منظور صاحب كتاب باشد. اين كتاب شريف، كه به شهادت خداي تعالي كتاب هدايت و تعليم است و نور طريق سلوك انسانيت است، بايد مفسر در هر قصه از قصص آن، بلكه هر آيه از آيات آن جهت اهتدا به عالم غيب و حيث راه نمايي به طريق سعادت و سلوك طريق معرفت و انسانيت را به متعلم بفهماند. مفسر وقتي مقصد از نزول را بما فهماند مفسر است، نه سبب نزول به آن طور كه در تفاسير وارد است». «انسان كامل» در انديشه امام همان انسان اسلام كامل است كه الگوي كاملش پيامبر اسلام(ص)، علي (ع) و امام عصر(عج) است . يك انسان كامل ، يك انسان اسلامي است. در عين حال،هدف اصلي اسلام همان انسان سازي است؛«و قرآن كريم كه در راس همه مكاتب و تمام كتب است، حتي ساير كتب الهيه، آمده است كه انسان را بسازد، انسان بالقوه را انسان بالفعل و موجود بالفعل كند. تمام دعوت انبيا هم حسب اختلاف مراتبشان، تمام دعوت ها هم براي همين معناست كه انسان را انسان كند، انسان بالقوه را انسان بالفعل كند». به نظر امام، بشر غير از انسان و انسانيت انسان است. و شايد بتوان گفت كه انسانيت بيشتر ناظر به بعد فرا مادي و فرا طبيعي انسان بوده باشد. « اسلام براي بشر آمده است، نه براي مسلمين و نه براي ايران ». اما، آنانكه از حقوق بشر سخن مي گويند،«اينها فقط اين حيوان يك سر و دو گوش رامي بينند و اين طبيعت و اين سطح طبيعت، نه عمق طبيعت، اين سطح طبيعت را مي بينند». «اين كه مي شناسيم همين موجود طبيعي است، اين انسانيت نيست، از علق مي آيد يك قدري بالاتر، يك قدري بالاتر، تا مي شود حيوان. اين حيوانيتش خيلي طولاني است، اين مقام حيوانيت خيلي طولاني است و انسان ممكن است تا آخر عمرش در همين حيوانيت متوقف شده باشد». انسانيت يعني آن راهي كه انبيا آمدند معرفي كنند آن راه را، مامورند براي اين كه آن راه را معرفي كنند.... سر دو راهي واقع شده ايم، يك راه، راه انسانيت است كه اين صراط است، صراط مستقيم يك سرش به طبيعت است، يك طرفش به الوهيت. راه مستقيم از علق شروع مي شود، منتها بعضي از آنها طبيعي است و آنجايي كه مهم است آنجايي است كه ارادي است. يك سرش طبيعت است و يك طرفش مقام الوهيت و انسان از طبيعت شروع مي كند تا اين كه برسد به آنجايي كه در وهم من و تو نمي آيد. ▪آشكار است كه اين نوع از تحليل در باره انسان ،البته تحليل سه وجهي/سه سطحي است؛ الف)از يك سوي به طرح آرماني از انسانيت مي پردازد؛آرماني كه غايت قصواي انسان بما هو انسان است. و، ب) از سوي ديگرشرايط امكان و محدوديت هاي وجودي و فطري انسان را توضيح مي دهد؛انسان به مثابه يك نوع ، با همه ويژگي هاي نوعي اش. ج)وبه عنوان گام سوم، تلاش در توضيح موانع و موجبات تاريخي ، سياسي و اجتماعي انسان جهت گذر از مشكلات، شكوفائي فطرت، و نزديك شدن به آرمان انسانيت. از ميان اضلاع اين مثلث انسان شناختي ، آنچه اكنون مورد توجه ما دراين مختصر است ، ارزيابي اجمالي مطلب دوم از ديدگاه امام خميني است.در زير به عناصر تحليلي اين امر مي پردازيم. ۱-۲- فطرت انسان؛ الف)ذات نوراني فطرت- امام خميني تعريف بسيار مثبت و خوش بينانه اي از فطرت انسان دارد؛«فطرت انساني كه يك فطرت نوراني است به حسب خلقت». «فطرت انساني چون معدن طلا و نقره خالص است». «و تفصيل اين اجمال آن كه چون فطرت انساني به دست قدرت جمال و جلال حق - جل و علا - تخمير شده، و از عالم طهارت و قدس نازل شده است، در اول فطرت خلقت نوراني و صيقلي است». در نظر امام، «انسان از اول اينطور نيست كه فاسد به دنيا آمده باشد از اول با فطرت خوب به دنيا آمده، با فطرت الهي به دنيا آمده، ((كل مولود يولد علي الفطره)) كه همان فطرت انسانيت، فطرت صراط مستقيم فطرت اسلام، فطرت توحيد است، اين تربيت هاست كه يا همين فطرت را شكوفا مي كنند و،يا جلوي شكوفائي فطرت را مي گيرند». اين اشارات تنها بدين معني است كه فطرت آدمي، از ذات خود ميل به شرارت ندارد و بلكه برعكس، تمايل ذاتي به خير نشان مي دهد.« فطرت انسان فطرت سعيد است». اما هرگز بدين معني نيست كه فطرت آدمي – آن گونه كه در فلسفه هاي ليبرال تصور مي شود- فطرتي خود بنياد است و در مقابل محرك هاي شرارت زاي بيرون و درون انسان تاب و توان مقاومت دارد. به عبارت ديگر ، فطرت آدمي بنا به خلقت نوراني خود ميل كلي به خير دارد.اما فعليت خير و يا، بالعكس،تغيير ميل از خير به شر برحسب تربيت ، تكرار و عادت، امري است كه آن را بايد در سيماي عمومي نظام هاي تعليم و تربيت و بنا براين ، نوع و جهت نظام هاي سياسي بايد جستجو كرد. شايد درست به همين دليل است كه امام خميني بر اولويت امر سياسي در تربيت و تعليم انسان تأكيد دارد.وي با تكيه بر اهميت آموزش مي افزايد؛ « اين افراد را‚ اين جوان ها از ابتدا خوبند‚ مربي ها ضايع كنند انسان را‚ والا اول بچه اي كه متولد مي شود ((كل مولود يولد علي الفطره)) به فطرت انسانيت و به فطرت خوب تولد پيدا مي كند بعدش مربي ها هستند كه اين را مي كشانند به فساد‚ محيط است كه اگر فاسد باشد اينها را مي كشد به فساد». ب)فطرت دليل جويي- با اين حال ، اين طور نيست كه فطرت انساني در برابر تعليم و تربيت( اعم از مدرسه و رسانه و...) كه خود منبعث از سياست كلي نظام هاي سياسي است كاملاً منفعل بوده باشد . اگر امام برچنين برداشتي مي رفت آنگاه مي بايست راه هرگونه رهايي از نظام هاي آموزش و پرورش، رسانه هاي ديداري و شنيداري، و تبعاً نظام هاي سياسي نامطلوب را براي هميشه مسدود مي ديد و اميد تدارك نظريه اي در باب انقلاب فرهنگي / اجتماعي و، در نتيجه، سياسي را نمي داشت. بلكه امام فطرت انساني را، حد اقل در قلمروهاي خاصي ، حساس ، فعال و تعيين كننده مي داند.به گونه اي كه هر سخن و عملي را به آساني نمي پذيرد و در صورت عدم تلائم با فطرت پس مي زند.بدين سان ، مي توان تصور نمود فطرت آدمي منطق و ساختار منطقي از پيش تعيين شده و به اصطلاح پيشا – اجتماعي دارد . اين ساخت فطري پيشين (a priori )بي آنكه تابع صرف ساختار ها و محرك هاي تربيتي ، اجتماعي و سياسي بوده باشد، تعاملي فعال با آنها دارد. و درصورت تغاير امر بيروني با فطرت پيشيني، لا جرم استنكاف نموده و امر بيروني را از هر جنس و رنگي باشند- اعم از فلسفي ، ديني ، سياسي و...- پس مي زند. به همين دليل است كه در انديشه امام نه تنها تبليغات و رسانه ها و نظام ها نبايد اموري متنافر با فطرت انسان را به فطرت انسان عرضه كنند ، بلكه حتي بيان و عرضه امور موافق با فطرت – مثل ديانت اسلام- با ابزار ها و شيوه هاي مغاير با فطرت انساني نيز آب در هاون كوبيدن است. قابل تصور است كه اگر امام امروز زنده بود يك جبهه جهاني ضد تروريسم را شكل داده بود. به هر حال ، امام در راستاي اين ديدگاه به تأكيد مي گويد؛ « فطرت انساني اينطور است كه مطلبي را همين طوري قبول نمي كند تا هر چه گفتند فورا قبول كند‚ اين طور نيست‚ بلكه اگر مطلبي به او تبليغ كردند يا مطلبي را گفتند‚ اين دليل مي خواهد كه به چه دليل شما يك همچو مطلبي را مثلا مي گوييد». «كسي كه يك مطلبي را همين طوري قبول كند‚ اين اصل از فطرت اسلامي‚ از فطرت انساني خارج است. فطرت انساني براي هر مطلبي كه واضح نيست دليل طلب مي كند‚ همينطوري قبول نمي كند». سخن امام منحصر در قول و تبليغ نيست بلكه حيطه عمل را هم شامل مي شود . به نظر او عمل صالح نيز عملي است كه با فطرت انسان سازگاراست. نمي گفت كه عملي و سياستي درست و صالح است ، هرچند كه با فطرت انساني مغايرت داشته باشد.«عمل صالح‚ عملي است كه با فطرت ابتدائي انسان سازگار باشد.اعمال صالحه آنهائي هست كه سازش داشته باشد با نفس انسان‚ نفس انسان سعادتمند خلق شده است‚ يعني استعداد سعادت در آن هست و فطرت انسان فطرت سعيد است». روشن است كه اين برداشت از معيار عمل صالح پيامد هاي سياسي – اجتماعي مهمي دارد. زيرا ، اگرهيچ عيار ي مطمئن تر از سازگاري يا ناسازگاري سياستگذاري هاي عمومي، در هر سطحي از جامعه و جهان، با فطرت اوليه انساني به مثابه ملاك صلاح و درستي هر عمل نيست؛ واگر بپذيريم سازگاري يا ناسازگاري با فطرت امري قابل پرسش و آزمون تجربي است؛ در اين صورت مبناي مهمي براي اتخاذ فطرت عمومي انسان ها به مثابه معيار نقد و داوري سياست ها و كاركرد ها بويژه در حوزه عمومي در سطح ملي و جهاني فراهم شده است. امام تعريف روشني از معيار عمل صالح و غير صالح دارد؛ «[عمل]صالح يعني سازش[با فطرت انسان]. عمل ناصالح آن است كه با فطرت انسان سازش نداشته باشد. اين اعمالي كه براي برادرهايتان انجام داديد، اين سازش دارد با آن فطرت.... كوشش كنيد كه عمل صالح باشد، سازگار باشد با طبيعت و فطرت ». ج) عشق فطري به آزادي- فطري بودن آزادي، يكي ديگر از مقومات مفهوم انسان در انديشه امام خميني است؛« انسان به حسب فطرت، عاشق آزادي است». و بدين لحاظ كه دين اسلام دين فطرت است، «اسلام ... يگانه مكتب استقلال و آزاديخواهي است». امام،با چنين تحليلي از فطرت و ديانت،مي افزايد؛ «ما هرگز نمي خواهيم ارزش هاي اسلامي را بر غرب تحميل كنيم‚ نه بر غرب و نه بر شرق‚ بر هيچ كس و هيچ جا اسلام تحميل نمي شود. اسلام با تحميل مخالف است‚ اسلام مكتب تحميل نيست‚ اسلام آزادي را به تمام ابعادش ترويج كرده است‚ ما فقط اسلام را ارائه مي كنيم‚ هر كس خواست مي پذيرد و هر كس نخواست نمي پذيرد.». با اين حال، مفهوم آزادي در انديشه امام هرگز همه قلمروهايي را كه امروز در غرب و با عنوان آزادي مطرح است ، شامل نمي شود.وي در جايي مي گويد؛«اسلام با آنچه خلاف عفت است مخالفت دارد». امام ، سپس، آزادي هاي مغاير عفت عمومي را آزادي از نوع غربي ناميده و وصيت مهمي در جهت اقدامات كنترل كننده اين نوع از آزادي هاي غربي دارد؛ « و بايد همه بدانيم كه آزادي به شكل غربي آن كه موجب تباهي جوانان و دختران و پسران مي شود، از نظر اسلام و عقل محكوم است و تبليغات و مقالات و سخنراني ها و كتب و مجلات بر خلاف اسلام و عفت عمومي و مصالح كشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگيري از آنها واجب است و از آزادي هاي مخرب بايد جلوگيري شود و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه بر خلاف مسير ملت و كشور اسلامي و مخالف با حيثيت جمهوري اسلامي است، به طور قاطع اگر جلوگيري نشود، همه مسوول مي باشند». اشارات فوق نشان مي دهد كه رعايت عفت عمومي يكي از مرزهاي قاطع آزادي در انديشه امام است . بعلاوه ، حدّ قهري ديگري نيز بايد براي آزادي در نظر گرفت و آن همانا «آزادي ديگران» است.مطابق انديشه امام،«انسان به حسب فطرت، عاشق حريت و آزادي است كه هر چه بخواهد بكند، حتي اراده او نيز نافذ باشد، به طوري كه در مقابل سلطنت و قدرت او مدافع و مزاحمي نباشد. و معلوم است كه در اين عالم، همچو قدرت و نفوذ اراده يافت نشود، لااقل طبايع اين عالم تعصي دارند كه تحت اراده انسان باشند». درست به همين دليل است كه تحقق آزادي براي عموم نيازمند قانون و قانونمندي بوده، وبنا به تأكيد امام،نهادهايي چون « مطبوعات بايد هميشه در خدمت اسلام عزيز و مردم و كشور باشند و آزادي ها در حدود قوانين مقدس اسلام و قانون اساسي به بهترين وجه تامين شود و بي طرفي حفظ گردد». به هر حال «اصل آزادي مسلمين در راي به حاكم و تعيين سرنوشت خود» مهمترين اصلي است كه امام همواره مورد توجه و تأكيد قرار داده است. د) فطرت دوستي- دوستي نسبت به ديگران نيز يكي ديگر از ويژگي هاي فطرت انسان است. به نظر امام «فطرت انسان فطرت دوستي است ...دشمني يك فطرت ثانوي است كه انسان برايش پيدا مي شود. دوستي يك فطرت ابتدائي انسان است. بچه كوچكي كه متولد شده است رحمت و دوستي در او ظاهر است. كم كم باعث مي شود كه از آن طرف بيفتد يا اينكه قوت پيدا كند اين عمل صالحش». دوستي نه تنها در فطرت انسان نهفته و از ديدگاه امام امري فطري است، بلكه همچنين، امري كلامي/ الهياتي بوده و ريشه در خداشناسي امام دارد. به نظر امام، انسان اشرف موجودات آفرينش و، بنابراين، محبوب خدا است. و هرگونه دشمني با انسان به مثابه محبوب خداوند، لاجرم، به معناي دشمني با خدا خواهد بود.امام در جايي از كتاب «چهل حديث» ، بويژه با اشاره به مقام قرب مؤمنان واختفاء آنان در ميان عموم مردم، مي نويسند؛ «عزيزم، با بندگان خدا، كه مورد رحمت و نعمت او هستند و مخلع به خلعت اسلام و ايمان اند، دوستي پيدا كن و محبت قلبي داشته باش. مبادا به محبوب حق دشمني داشته باشي كه حق تعالي دشمن دشمن محبوب خود است، و تو را از ساحت رحمت خود طرد مي كند. و بندگان خاص خدا در بين بندگان مخفي هستند، و معلوم نيست اين دشمني تو و هتك ستر و كشف عورت اين مومن برگشت به هتك ستر خدا نكند. مومنين اوليا حق اند. دوستي با آنها دوستي با حق است، و دشمني آنها دشمني با حق است. بترس از غضب حق و برحذر باش از خصومت شفعا روز جزا - ويل لمن شفعائه خصمائه- قدري تفكر كن در اين نتايج دنيويه و اخرويه اين معصيت». عبارت بالا معناي كلامي مهمي دارد؛ اولاً، احترام و دوستي با عموم انسان ها به مثابه بندگان محبوب خداوند لازم است و دشمني با تك تك انسان ها به معناي دشمني با محبوب خداوند و لاجرم خود خداوند تلقي شده است؛ ثانياً، قطع از نظر از حكم عمومي فوق مبني بر احترام و دوستي عموم نوع انسان، اهالي ديانت و بويژه مؤمنان قرب و جايگاه ويژه اي نزد خداوند دارند و هتك حرمت و خصومت آنان البته موجب خشم خداوند است؛ ثالثاً،اين گونه مؤمنان مقرب وبندگان خاص خدا چنان گمنام و در ميان مردم مخفي هستند كه شناسائي قطعي آنان امر دشواري است. بنا براين عقل و احتياط حكم مي كند از دشمني و خصومت با عموم انسان ها اجتناب نموده و، بالعكس، بر دوستي مردمان همت نمود. به نظر امام ، دوستي و محبت علاوه بر ريشه فطري و مباني كلامي ، پيامدها و نتايج اجتماعي مهمي نيز دارد؛ «با هيچ چيز مثل بسط رحمت و رأفت و طرح دوستي و مودّت نمي توان دل مردم را به دست آورد، و آنها را از سركشي و طغيان بازداشت». برعكس، «بلكه ممكن است هتك حرمات مومنين و كشف عورات آنها انسان را منتهي به سوء عاقبت كند... وخداوند او را در همين عالم رسوا مي كند». ه)حبّ بقا- ميل به بقا وتنفر از مرگ ازفطرت آدمي است. انسان موجودي است كه مثل تمام موجودات ديگر جهان ميل به بقاء و توسعه و استمرار بقاي خود دارد. بر اساس انديشه امام خميني،«انسان به حسب فطرت خداداد و جبلت اصلي‚ حب بقا و حيات دارد (و) متنفر است از فنا و ممات». برخي متفكران مسلمان از اين ميل فطري آدمي حتي نتايج معادشناختي استنباط كرده اند.زيرا،« اين[ميل] متعلق است به بقاي مطلق و حيات دائمي سرمدي‚ يعني‚ بقايي كه در آن فنا نباشد و حياتي كه در آن زوال نباشد». اما، اين تنها يكي از نتايج اين فطرت است و مي توان يافته هاي اجتماعي /سياسي مهمي نيز از آن استنباط نمود. بخصوص با تكيه بر اين نكته كه حبّ بقا يك كشش عمومي است و البته هر كششي هم تابعي از علم و تشخيص افراد است. بنابراين، «چون در فطرت انسان اين حب[بقا] است و آن تنفر[از مرگ]، آنچه را كه تشخيص بقا در آن داد و آن عالمي را كه عالم حيات دانست، حب و عشق به آن پيدا مي كند». ملازمه بين حب بقاء و تشخيص مصاديق بقاء نشان مي دهد كه حب بقاء منحصر در معناي معناي آخرتي آن نبوده بلكه فطري نوع بشر اعم از معتقد يا نامعتقد به حيات اخروي است. درست به همين دليل است كه يك دنياگراي محض بقاي خود در اين دنيا را تمهيد مي كند و، بر عكس،آنانكه به جهاني فراتر از اين جهان مادي عقيده دارند، لاجرم تدارك ديگري ديده و نگاه دوگانه اي به اين دنياي كنوني داشته باشند؛ دنيا به مثابه «جهان زيست»، و دنيا به مثابه «مزرعه آخرت». با توجه به چنين تحليلي است كه فارغ از ماترياليسم يا مابعدالطبيعه، حب نفس و ميل به بقاء وجه مشترك دو نوع انسان مادي و الهي است. امام از اين زاويه ديد است كه با استناد به روايتي از امام صادق(ع) مي گويند؛ «نفس تو دوست ترين نفسهاست به تو...واگر بتواني بدي نكن به كسي كه دوست داري او را». و) كمال جويي- كمال جويي نيز جزوي از فطرت انسان است و البته تعين مصاديق آن به نوع ميزان آگاهي هر فرد از مفهوم كمال دارد. و بدين سان،شايد بتوان بخش عمده اي از مسائل انسان ها و مصائب اجتماعي را تابعي از فهم هاي متفاوت انسان ها و يا به تعبير امام، ناشي از «حجاب هايي [باشد] كه در ما هست.... و عذاب هايي كه به ما مي شود براي حجاب هايي است كه در ما هست». به نظر امام، «در فطرت انسان اين است كه هيچ وقت بس ندارد. فطرت اينطوري است ؛ اين فطرت انسان است‚ فطرت خداخواهي است‚ اين يكي از فطرت هايي است كه هر كس هرچه بيابد‚ آن گم شده خودش را نيافته‚ آن گم شده يك چيز ديگري است و لهذا آن كه دنبال قدرت مي رود‚ قدرت مطلق مي خواهد ‚ قدرت مطلق خداست». به هر حال ، حبّ بقاء و ميل به كمال طلبي جلوه هاي گوناگون دارد و محرك هاي متفاوتي را توليد مي كند . يكي از مهم ترين نتايج اين امر ، البته پيوند بقاء و قدرت يا ملازمه بين اين دو است. امام خميني در نامه اي به يكي از رهبران سياسي- ايدئولوژيك جهان معاصر به روشني اشاره مي كند كه؛ «انسان در فطرت خود هر كمالي را به طور مطلق مي خواهد و شما خوب مي دانيد كه انسان مي خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هيچ قدرتي كه ناقص است‚ دل نبسته است. اگر عالم را در اختيار داشته باشد و گفته شود جهان ديگري هم هست‚ فطرتا مايل است آن جهان را هم در اختيار داشته باشد.... پس قدرت مطلق و علم مطلق بايد باشد تا آدمي دل به آن ببندد. آن خداوند متعال است.... اصولا اشتياق به زندگي[بقاء] ابدي در نهاد هر انساني نشانه وجود جهان جاويد و مصون از مرگ است». دراين عبارت از امام ، دو مطلب مهم لحاظ شده است؛ نخست آنكه، امام ميل فطري انسان به قدرت را امري بديهي و مفروض تلقي كرده است؛ ثانياً،از اين امر فطري و مفروض، استدلالي عقلي در جهت اثبات خدا ومعاد تدارك شده است. هرچند غرض اوليه امام همين مطلب دوم ، يعني استدلال در راستاي اثبات وجود خدا و جهان آخرت است، اما اين نكته هرگز به معناي نديدن بخش نخست مطلب نيست.سخن از قدرت طلبي فطري و متزايد انسان، همچنين به اين معنا نيز مي باشد كه انساني همواره در پي قدرت است .ولي سمت و سوي قدرت ممكن است نيل به خدا و اخلاق الهياتي باشد و البته ممكن است چنين هم نباشد. در صورت تحقق فرض دوم،آياآن گونه كه مكتب واقع گرايي سياسي مدرن مي انديشد،ممكن است زياده خواهي در قدرت را با قدرتي هم وزن آن تعديل و مهار كرد؟يا آنكه زندگي انساني در گردونه اي بي پايان از كشمكش ها و كژتابي ها قرار مي گيرد؟ امام درجاي ديگري تأكيد مي كند كه كمال جويي و مطلق خواهي، آنگاه كه از مسير الهياتي خود جدا شده و در زمين هموار نيازها و خواهش هاي غير اخلاقي قرار مي گيرد، به فزون خواهي در اموال و قدرت تبديل مي شود، ودر كوره رقابت ها و انحصار طلبي آدميان ، جامعه و جهان را به جهنمي از بهانه ها و منازعات بي پايان مي كشاند. «كمال مطلق آرزوي انسان است فطرت انسان ((فطرت الله التي فطر الناس عليها)) كه اين فطرت توحيد است فطرت كمال مطلق است تا آنجا نرسيد هي مي خواهيد‚ دنبال يك گمشده اي شما هستيد عوضي مي گيريد آن گمشده را‚ ماها همه عوضي مي گيريم. هر كس خيال مي كند اينكه آن چيزي كه ديگري دارد كاش مال من بود وقتي پيش ديگري مي رود مي گويد آن چيزي كه آن دارد كاش پيش من بود هر دوشان هم برسند به آن مطلب مي بينند نه، اين آن نبود... . هر چه زيادتر دست تان بيايد تزلزل زيادتر مي شود. انسان فطرتش اين طوري است. چون كمال مطلق را مي خواهد‚ عوضي گرفته است وقتي كه اينجا را گرفت مي بينند اين نيست‚ يك چيز زيادتري مي خواهد. ... و اگر همه دنيا را به شما بدهند آشوب زيادتر خواهد شد‚ تزلزل زياد مي شود آني كه انسان را از تزلزل بيرون مي آورد آن ذكر خداست‚ ياد خداست كه تزلزل ريخته مي شوند‚ اطمينان پيدا مي شود. اين اتخاذ ديدگاه نسبت به ذات انسان ، البته چشم انداز تحليلي معيني در باب زندگي انسان مي گشايد.و آن اينكه فطرت آدمي در صورت گسست از بنياد الهياتي / اخلاقي خود قادر به تنظيم زندگي مسالمت آميز و توأم با صلح پايدار در جهان نيست. به سخن ديگر، ذات انساني به گونه اي است كه بدون فرض نوعي مابعد الطبيعه/متافيزيك قادر به تأسيس اخلاق و زندگي اخلاقي / اجتماعي نمي باشد. زيرا، اگر بپذيريم كه فطرت حبّ حيات/بقاء وميل به كمال قدرت در انسان سرشته است ، لاجرم بايد اين دو راهي تحليلي را براي چنين انساني تصورنمود؛ ۱)سوق دادن اين گرايش فطري آدمي به سمت امر اخلاقي كه با نوعي متافيزيك و به تعبير امام «الهيات و توحيد»تلازم دارد. ۲ ) رها شدن اين گرايش ذاتي در جاده تعلقات مادي پايان ناپذير كه سرانجامي جز تزلزل در فرد و اجتماع ندارد. ليكن، انسان از آن حيث كه وجود مدني دارد و به اين دليل كه تأسيس مدينه وتحقق اجتماع بي فرض نظم و نظم بدون قانون و قانون بدون اخلاق و اخلاق بدون مابعد الطبيعه ممكن نيست ، ناگزير فرض خداوند و اعتقاد به مابعد الطبيعه شرط ناگزير آرامش در فرد و قرار در اجتماع است. به تعبير امام،« آني كه انسان[و جامعه] را از تزلزل بيرون مي آورد آن ذكر خداست‚ ياد خداست كه تزلزل ريخته مي شوند‚ اطمينان پيدا مي شود». در زير به برخي نتايج انسان شناسي امام در باب حقوق انسان اشاره مي كنيم. ۳- برخي نتايج اشاره كرديم كه انسان در انديشه امام وجودي مدني دارد و براي حفظ و توسعه حيات و بقاء و قدرتش نيازمند تشكيل و عضويت در اجتماع /اجتماعات است. به رغم فطرت نوراني و كشش عمومي به خيرات ، اخلاق و نوع دوستي ، گرايش هاي ديگري هم دارد كه در صورت گسست از اخلاق و الهيات منبع توليدات فكري/رفتاري مخرب حيات نيز تواند بود. درست به همين دليل است كه امام از چيزي به نام «ملكه» و ضرورت «مراعات عمل» در پيوند با اخلاق ديانتي سخن مي گويد. و از همين جا است كه، بر خلاف انديشه هاي جديد غرب ،حقوق و تكاليف انسان در انديشه امام با مفهوم ما بعد الطبيعه، ديانت و توحيد گره مي خورد. به نظر امام، مراقبت در عمل براي انسان از آن رو اهميت دارد كه هر عملي آنگاه كه در چرخه تكرار قرار گيرد مولد ملكه اي در نفس انساني مي شود. بنا براين، هرعمل اخلاقي مقدمه اي بر ملكه اخلاقي در نفس انساني شده و، برعكس،هر عمل غير اخلاقي نيز مقدمه اي بر ملكه رذيلت مي گردد. «ما هر كاري كه انجام بدهيم‚ چه كار خوب و چه كار بد‚ همان را خواهيم ديد... خود عملي كه انجام مي دهيم در آنجا متحقق مي شود ملكات انسان‚ يكي هست كه ملكه خوب دارد و يكي هست كه ملكه زشت دارد .... در نفس انسان ملكه است‚ ملكه خيانت‚ طبيعتش طبيعت خائن است...‚ همه چيز در انسان به طور استعداد هست يعني تحقق باز ندارد‚ اما قابل است. قابل است كه ملكات صالحه پيدا كند و قابل است كه ملكات رذيله‚ اگر سعي كرد در آن طرف ملكات رذيله كم كم اينها تحقق پيدا مي كنند و باطن ذات انسان يك موجود رذل مي شود». استدلال فوق بدين معنا است كه«باطن ذات انسان محفوف است به چيزهايي كه تمام هدايت ها و انحرافات از آن سرچشمه گيرد». اما امام همچنين عقيده دارد كه بسط ملكات مولد رفتار نيك تنها از اخلاقيات مبتني بر توحيد و ديانت ناشي مي شود. زيرا در غياب چنين مبنايي ، انسان حتي اگر از مفهوم طبع پسندي چون «عدالت» هم سخن بگويد، البته آن را در منافع مادي و خواست نفساني خود تحليل مي برد . و بدين سان مفاهيم بزرگ جهاني ابزار دست قدرت طلبان مي شود. امام از همين زاويه است كه بر تلاش هاي مبتني بر شعار حقوق بشر توسط قدرت هاي استعماري جهان مشكوك است؛« آنها با اسم صلح دوستي‚ جنگ افروز اول جهانند‚ آنها با اسم حقوق بشر‚ بالاترين كساني هستند كه حقوق بشر را پايمال مي كنند آنها در عين ادعاي خيرخواهي‚ آنچه را براي ديگران مي خواهند جز شر نيست‚ براي خودشان هر چه هست مي خواهند و ديگران را پايمال مي كنند». امام با تعميم اين وضعيت بر اكثر جوامع و انسان ها،مي گويد؛«اين براي همان است كه باطن ذات انسان تهذيب نشده كه عدل را براي عدل بخواهد‚ نه براي خود. و ما اگر عدل هم بخواهيم‚ براي خودمان مي خواهيم خودمان را نبايد بازي بدهيم. ما هر چي مي خواهيم براي خودمان مي خواهيم. ما عدل را براي عدلش دوست نداريم‚ اگر اين عدل براي ما جاري بشود و خلاف ما باشد دشمن با آن عدل هستيم. اگر يك ظلمي به نفع ما باشد دوست آن ظلم هستيم. همه اينها ريشه اش در خود انسان است‚ اگر اين ريشه كنده بشود و لااقل تضعيف بشود‚ كارها حل مي شود‚ همه با هم دوست مي شوند‚ ايراد به هم نمي گيرند‚ كمك هم مي كنند... و اگر آن ريشه فاسد در قلب انسان باشد صد در صد هم[چيزي را مصداق] عدل بداند مي گويد اين درست نيست. آن ريشه فاسد منحرف مي كند انسان را». به نظر امام ،ريشه شكل گيري اين نوع از ملكات در انسان همان عدم توجه در رعايت اعمال است كه به تدريج باعث ظهور چنين كشش هاي قدرتمند و مخرب فرد و جامعه مي شود. زيرا، «كسي كه حب نفس و خودخواهي ملكه و شاكله نفس اوست...‚ غايت مقصد و نهايت مطلوب او رسيدن به ملايمات نفسانيه است و محرك و داعي او در اعمال همين غايت است». امام با استناد به روايتي از امام باقر (ع) مي نويسد؛«مراعات عمل سخت تر است از عمل». و اين بدن مفهوم است كه حتي عمل نيك و اخلاقي نيز ممكن است در گردونه اي قرار بگيرد كه پيش درآمدي بر نتايج سوء و غير اخلاقي بوده و بدان منتهي گردد. چنين مي نمايد كه امام خميني به اعتبار تحليلي كه از فطرت انساني دارد، چنين مي انديشد كه مراعات عمل و پرهيز از شرايط امكان ظهور «مفسدات» براي بسياري از انسان ها و جوامع دشوار است. بنابراين ، از يك سوي لازم است كه همواره كاستي هاي اخلاقي ناشي از تعارضات منافع انساني/انسان ها درجامعه فاضله جبران شود و از سوي ديگر جوامع و انسان هاي فاضله بايد آمادگي دفاعي لازم را در برابر هجوم هاي احتمالي افراد و جوامع غير فاضله كسب كنند. انديشه امام در اين باره بر يك تحليل دو سويه استوار است؛ اولاً،«نوع انسان در دنيا با معاونت و معاضدت بعضي با بعضي زندگاني راحت مي تواند بكند‚ زندگاني انفرادي براي هيچ كس ميسور نيست‚ مگر آنكه از جامعه بشريت خارج شده به حيوانات وحشي ملحق گردد‚ و زندگاني اجتماعي چرخ بزرگش بر اعتماد مردم به يكديگر مي چرخد‚ كه اگر خداي نخواسته اعتماد از بني الانسان برداشته شود‚ ممكن نيست بتوانند با راحتي زندگاني كنند‚ و پايه بزرگ اعتماد بر امانت و ترك خيانت گذاشته شده است». بنا براين ، زندگي اخلاقي هر انسان و جامعه اي لزوماً بر زندگي اخلاقي ديگري/ديگران و اعتماد متقابل بر امانت و ترك خيانت استوار است. ثانياً،«انسان تا در عالم ماده و طبيعت واقع است‚ به واسطه تضاد و تصادمي كه در اين عالم است و به واسطه قوه قبول و انفعال و تاثري كه در طبيعت او است‚ دائما در نضج و تحليل است كه اگر بدل ما يتحلل به او نرسد‚ به زودي مفسدات داخلي او را فاني و نابود مي كنند‚ و همين طور تا در عالم دنيا و تصادم واقع است‚ از براي او دشمنها و مفسداتي هست كه اگر از آنها جلوگير نشود‚ انسان را به زودي زائل و فاني كنند.…و همين طور كه از براي شخص و فرد حيوان و انسان‚ مفسدات و موذيات خارجي و داخلي هست‚ از براي نظام عائله انساني و نظام جمعيت و مدينه فاضله انسانيه‚ مفسدات و مخلاتي است كه اگر ذب و دفع از آنها نشود به زودي نظام عائله و نظام مدينه فاضله به هم مي خورد و به اسرع اوقات‚ عالم مدنيت رو به زوال و اضمحلال مي گذارد... .از اين جهت‚ عنايت ازليه الهيه و رحمت كامله رحمانيه اقتضا نمود كه در حيوان مطلقا و در انسان بالخصوص‚ اين قوه شريفه غضبيه را قرار دهد كه حيوان و انسان - بما هو حيوان - دفع موذيات خارجي و داخلي فردي خود كند و انسان‚ بالخصوص‚ دفع و رفع مفسدات و مخلات نظام عايله و نظام جامعه و مدينه فاضله نمايد. تحليل بالا نشان مي دهد كه امام با توجه به تفسيري الهياتي كه از فطرت، اخلاق و حقوق انساني دارد، جامعه اخلاقي و فاضله را جامعه اي فارغ از جنگ و تهاجم تلقي كرده و قوه غضبيه درفطرت انسان را ،صرفاً، ابزاري براي دفاع از چنين جامعه اخلاقي – و نه هجوم به ديگر انسان ها – تعريف مي كند. در اين برداشت عمومي از ذات انسان ، انسان ها گرگ يكديگر نيستند بلكه اين تنها انسانها/جوامع غير اخلاقي است كه گرگ يكديگر و نيز مزاحم انسان و جامعه فاضله هستند . امام چنين تفسيري از ماهيت انسان اخلاقي /فطري را به ديانت اسلام نيز، به مثابه اكمل اديان فطري، سرايت مي دهد مي گويد؛«اسلام را به اين زودي نمي شود شناخت‚ اسلام را با دو تا جنگ نمي شود (شناخت)‚ اسلام جنگ نيست‚ جنگ به اسلام مربوط نيست. مكتب اسلام... را من و و نمي شناسيم‚ چنانچه انسان را نمي شناسيم. اين كه مي شناسيم همين موجود طبيعي است‚ اين انسانيت نيست ». والله اعلم. داود فيرحي خبرگزاري فارس

دسته ها :

مدينه فاضله اي كه اسلام ترسيم مي كند و جامعه مدني و توسعه همه جانبه ، كه اينك به عنوان يك آرمان جهاني براي ملتهاي مختلف و از جمله امت بزرگ اسلامي درآمده است, بدون حضور سازنده و فعال ((نهاد مقدس خانواده)) و بدون منظور ساختن همه شروط و لوازمي كه شكل گيري و تحقق ((خانواده مطلوب)) براي جامعه اسلامي ايجاب مي كند, امكان ندارد وقتي از منظر نگاه امام خميني به دين شناختي زنان و مسايل آنان مي نگريم, اصالت نهاد خانواده به عنوان مايه سكونت و انس جويي و محبت ورزي زن و شوهر و جايگاه امن و آماده تربيت فرزندان از يك سو, و شرافت و مقام مادري و مسوئوليت خطير و پرارزش آن از سوي ديگر, جايگاهي محوري دارد. عنايت و اهتمام خاصي كه آن فقيه فرزانه و دين شناس بزرگ تاريخ اسلام به اين نهاد ، بويژه مقام مادري دارد, محور ((خانواده ـ مادر)) را بروشني در نگاه و انديشه هر كس كه از منظر نگاه امام به اين محور مي نگرد, از نظر موقعيت آن و مسوئوليتهاي ناشي از آن, به يكي از حياتي ترين و زيربنايي ترين نهادها و موقعيتهاي بشري درميآورد, و از نظر شرافت و ارزش در قله خوبيها و سرآمد ارزشها قرار مي دهد. و امام در اين باب سخن بسيار دارد و در اينجا به اندكي بسنده خواهد شد. مدينه فاضله اي كه اسلام ترسيم مي كند و جامعه مدني و توسعه همه جانبه ، كه اينك به عنوان يك آرمان جهاني براي ملتهاي مختلف و از جمله امت بزرگ اسلامي درآمده است, بدون حضور سازنده و فعال ((نهاد مقدس خانواده)) و بدون منظور ساختن همه شروط و لوازمي كه شكل گيري و تحقق ((خانواده مطلوب)) براي جامعه اسلامي ايجاب مي كند, امكان ندارد. خانواده به عنوان يك نهاد فراگير اجتماعي, هسته اوليه جامعه به شمار مي رود و خاستگاه موقعيت ممتاز و ويژه آن ، به خصوص جايگاه مادري, فقط رهنمودهاي ديني نيست. افزون بر آن همه آموزه هايي كه در جهت شكل گيري صحيح, تعيين مسوئوليتها, راه حل مشكلات و تحكيم پيوندهاي خانوادگي, صادر شده است, منافع و ارزشهاي گسترده اي كه در اين نهاد هويداست, به عنوان واقعياتي ملموس, براي همگان روشن است. پيشتر آورديم كه قرآن كريم خاستگاه غريزي و فطري پيوند زناشويي و تشكيل اين نهاد را آفرينش زن و مرد از يك حقيقت (مًن اَنفِسًكِم) و عشق و مهرباني (مودّة و رحمة) و آرامش خاطر (لًتَسكِنِوا اًلَيها) مي شمارد و آن را از جمله ((آيات)) الهي معرفي مي كند.(۱) و در جاي ديگر جايگاه زن و شوهر و نسبت ميان آن دو را با استعاره زيبا و گوياي ((لباس)) يكديگر بودن بيان مي كند. در اين نهاد, ((مرد)) در موقعيتي قرار مي گيرد كه به بيان نبوي(ص), پس از اصل دين, فايده اي برتر و منفعتي بزرگتر از داشتن همسري مسلمان و سازگار و مسوئوليت شناس, نبرده است. و ((زن)), پس از اصل دين كه نياز فطري انسانها و حاكم بر همه آنهاست, تا بالاترين مرتبه بركت و سودمندي قرار مي گيرد: «ما استفاد امروئ مسلم فائدة بعد الاسلام افضل من زوجة مسلمة, تسرّه اذا نظر اليها, و تطيعه اذا امرها و تحفظه اذا غاب عنها في نفسها و ماله.»(۲). قداست اين نهاد, برخاسته از جايگاه آن و عنايت ويژه اي است كه خداوند بزرگ در قلم ((تكوين)) و رقم ((تشريع)) به آن داشته و دارد. بنگريد اين سخن شريف پيامبر(ص) كه هيچ نهادي در اسلام را در پيشگاه خداوند دوست داشتني تر و عزيزتر از نهاد خانواده و پيوند زناشويي نمي داند: «ما بني في الاسلام بنا احبّ الي الله تعالي و اعزّ من التزويج».(۳) و قداست و شرافت آن از يك سو تا آنجاست كه اگر مرد بدون هيچ مانعي, با اينكه در محل خود به سر مي برد, شب را در بيرون از خانه به سر برد و در جاي ديگر استراحت كند, در سخن امام(ع) عين نامروّتي و خلاف جوانمردي است.(۴) و از سوي ديگر در سخن نبوي(ص) و رهنمود علوي(ع) براي زن به مثابه صحنه جهادي است كه او جهادگر آن ميدان است.(۵) و ارزش رساندن يك جرعه آب به همسر به جز پاداش اخروي, از يك سال روزه داري و شب زنده داري برتر است.(۶) بارها حضرت امام در تاكيد بر اينكه اسلام ، دين زندگي است و براي همه ي زوايا و جوانب زندگي برنامه و چارچوب دارد, مثال تشكيل خانواده را شاهد آورده است: «احكام شرع, حاوي قوانين و مقررات متنوعي است كه يك نظام كلي اجتماعي را مي سازد. در اين نظام حقوقي, هر چه بشر نياز دارد فراهم آمده است; از طرز معاشرت با همسايه و اولاد و عشيره و قوم و خويش و همشهري, و امور خصوصي و زندگي زناشويي گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با ساير ملل, از قوانين جزايي تا حقوق تجارت و صنعت و كشاورزي. براي قبل از انجام نكاح و انعقاد نطفه قانون دارد و دستور مي دهد كه نكاح چگونه صورت بگيرد و خوراك انسان در آن هنگام يا موقع انعقاد نطفه چه باشد, در دوره شيرخوارگي چه وظايفي بر عهده پدر و مادر است و بچه چگونه بايد تربيت شود, و سلوك مرد و زن با همديگر و با فرزندان چگونه باشد. براي همه اين مراحل دستور و قانون دارد تا انسان تربيت كند.»(۷) شرح اين حقيقت بارها در كلام حضرت امام آمده است, از جمله: «شما وقتي اسلام را ملاحظه مي كنيد به حسب ابعاد انسانيت او, طرح دارد, قانون دارد, از قبل از اينكه انسان به اين دنيا بيايد, قبل از اينكه پدر و مادر انسان ازدواج كنند, طرح دارد براي اينكه اين بذر را خوب تربيت كند, طرح دارد. زن را چه جور انتخاب كنيد, شوهر را چه جور انتخاب كنيد, در وقتي كه ازدواج مي كنيد چه وضع باشد, با چه آداب باشد, در وقت لقاح چه آداب باشد, در وقت حمل چه آداب باشد, مثل يك زارعي كه يك تخم زراعت را مي كارد و مواظبت مي كند كه زمين خوب باشد, آب, آب سالم باشد, به موقع برسد, ساير تربيتها تربيتهاي نباتي باشد كه درست تربيت بشود, اسلام براي تربيت انسان از قبل ازدواج پدر و مادر شروع كرده است, زمين را يك زمين سالم مطهر مي خواهد باشد, زوج را يك زوج سالم صحيح انسان صفت انتخاب بكند. بعد هم آداب ديگر تا وقتي كه متولد مي شود و آداب حمل و تربيت در دامان مادر و تربيت در پيش پدر و تربيتهاي بعدي كه دنبال اين ميآيد.»(۸) پي نوشت: ۱ـ روم, آيه ۲۱. ۲ـ من لا يحضره الفقيه, ج۳, ص۳۸۹. ۳ـ بحارالانوار, ج۱۰۳, ص۲۲۲. و با اندك تفاوت در: وسائل الشيعه, ج۱۴, ص۳, ابواب مقدمات نكاح, باب ۱, ج۴, و من لا يحضره الفقيه, ج۳, ص۳۸۳. ۴ـ هلك بذي المروّة ان يبيت الرجل عن منزله بالمصر الذي فيه اهله, وسائل الشيعه, ج۱۴, ص۱۲۲, ابواب مقدمات نكاح, باب ۸۸, ج۷. ۵ـ ... انّ حسن تبعّل احداكنّ لزوجها و طلبها مرضاته و اتباعها موافقتها يعدل ذلك كله. پيامبر(ص), الدر المنثور, ج۲, ص۱۵۳. و جهاد المراة حسن التبعل. علي(ع), بحارالانوار, ج۱۰۳, ص۲۵۲. ۶ـ ما من امراة تسقي زوجها شربة من ما الاّ كان خيرا لها من عبادة سنة صيام نهارها و قيام ليلها و يبني الله لها بكل شربة تسقي زوجها مدينة في الجنة و غفر لها ستين خطيئة, وسائل الشيعه, ج۱۴, ص۱۲۳, ابواب مقدمات نكاح, باب ۸۹, ج۳. ۷ـ ولايت فقيه, ص۲۱. ۸ـ صحيفه نور, ج۵, ص۲۰ و نيز نگاه كن: ج۳, ص۱۲۲, و ج۴, ص۱۲۴, و ج۵, ص۱۰۷, و ج۶, ص۱۶۳, و ج۷, ص۶۹, و ج۸, ص۲, و موارد ديگر. منبع : پيام زن ( با اندكي تغيير و تلخيص) كلوب

دسته ها :

امام خميني از علما و سران كشورهاي اسلامي دعوت كردند به كمك ملت ايران بيايند و به شدت از ابرقدرت هاي وقت انتقاد كردند:«آمريكا از انگليس بدتر، انگليس از آمريكا بدتر، شوروي از هر دو بدتر، همه ازهم بدتر، همه از هم پليدتر؛ اما امروز سر و كار ما با اين خبيث هاست ! باآمريكاست ! رئيس جمهور آمريكا بداند، بداند اين معنا را كه منفورترين افراددنياست پيش ملت ما! در تاريخ ۲۱ مهر ماه سال ۱۳۴۲ ه .ش ، دولت حسنعلي منصور لايحه مصونيت مستشاران آمريكايي را به مجلس فرستاد و مجلس آن را تصويب كرد. ● متن لايحه : «ماده واحده با توجه به لايحه ي شماره ي ۱۸-۲۲۹۱-۷-۲۱۵-۲۵-۱۱-۱۳۴۲ دولت وضمائم آن در تاريخ ۲۱/۱۱/۴۲ به مجلس سنا تقديم شد. به دولت اجازه داده مي شود كه رئيس و اعضاي هيئت هاي مستشاري نظامي ايالات متحده را در ايران كه به موجب موافقت نامه هاي مربوط در استخدام دولت شاهنشاهي مي باشند، از مصونيت و معافيت هايي كه شامل كارمندان اداري وقت موصوف در بند و ماده ي اول قرارداد وين كه در تاريخ ۱۸ آوريل ۱۹۶۱ مطابق ۲۹فروردين ۱۳۴۰ به امضا رسيده است ، مي باشد، برخوردار نمايد». به دليل ماهيت استعماري و ضدملي اين لايحه ، رژيم سعي كرد از انتشار خبرتصويب لايحه و بازتاب آن جلوگيري كند و سانسور شديدي بر رسانه ها حاكم شد. امام خميني از طريق بعضي افراد از كم ّ و كيف لايحه باخبر شدند؛ شهيد مهدي عراقي در اين باره مي گويد: «در اواخر شهريور بود كه يكي از رفقايي كه ما در مجلس داشتيم به ما اطلاع دادكه يك لايحه را دولت مي خواهد بياورد در مجلس و مصونيت بدهد به ۱۷۰۰مستشار امريكايي كه بعداً به همين نام لايحه ي كاپيتولاسيون مشهور شد. اين مسئله آمد با آقا ]امام خميني [ مطرح شد. آقا اين جوري قبول نكردند، گفتند تامدرك نباشد ما نمي توانيم روي آن حرفي بزنيم . شما اگر بتوانيد مدركش را تهيه بكنيد. تا اين شد كه لايحه آمد در مجلس و عده اي مخالفت كردند با لايحه ؛ مافرستاديم صورت جلسه اي كه در مجلس بود از روي آن صورت جلسه فتوكپي كردند. متن صورت جلسه را خارج كرديم و هم از مجلس شورا و هم از مجلس سنا، جفت اين صورت جلسه ها را در اختيار آقا گذاشتيم ». امام خميني بعد از آگاهي از ماهيت لايحه و عواقب ننگين و اسارت بار آن ، تصميم گرفتند در يك سخنراني در روز ۴ آبان ماه در روز تولد حضرت فاطمه (س ) در منزل خويش عليه اين اقدام اسارت بار سخنراني كنند. همزمان نيز پيك هايي به شهرستان هااعزام كردند و تصميم خود را مبني بر سخنراني به اطلاع علما و مردم رساندند و اين اقدام امام واكنش رژيم را برانگيخت . حجهٔ الاسلام سيداحمد خميني درباره ي واكنش رژيم نسبت به اين تصميم اين چنين مي گويند: «قرار شد اين خبر براي مردم قم و ديگر شهرها اعلام شود. رژيم سراسيمه فردي را به قم مي فرستد تا امام را با تهديد از اين اقدام بازدارد؛ اما امام او را نمي پذيرد،وي در ديدار با برادر شهيدم ، حاج آقا مصطفي صريحاً به عواقب وخيم هرگونه مواضع ضد امريكايي هشدار مي دهد. اين تهديدها هيچ گونه تأثيري در عزم امام خميني نداشت ». تصميم امام خميني مبني بر ايراد سخنراني در منزل ، بيانگر هوشياري امام خميني درآن مقطع است .آيت الله طاهري خرم آبادي درباره ي اين تصميم هوشيارانه ي امام مي گويند: «امام تصميم گرفتند كه روزميلاد حضرت زهرا (عليه السلام ) صحبت كنند؛ و اين صحبت هم قرار بود كه در منزل شان انجام گيرد. دليلش را من الان نمي دانم شايداز نظر جنبه ي امنيتي بوده است . معمولاً صحبت امام در مسجد اعظم ايراد شده است ... اين بار هم اگر امام مي خواست در سر درس صحبت بكنند، جمعيت زيادي جمع نمي شدند و جمعيت منحصر مي شد به طلبه هايي كه در درس امام شركت مي كردند؛ در حالي كه امام مي خواستند مردم در اين سخنراني حضورداشته باشند و قشرها مختلف مردم نيز صحبت هاي ايشان را بشنوند. اگرامام مي خواستند اين سخنراني عمومي را در مسجد اعظم ايراد كنند شايد دولت ممانعت مي كرد و مأمور مي گذاشت و در مسجد را مي بست و اين خيلي خوب نبود. به نظر مي رسيد كه امام در مورد محل و زمان سخنراني بهترين انتخاب راكرده اند. چون سخنراني در روز عيد انجام مي گرفت و اين يك چيز طبيعي بود،مردم در روزهاي عيد به ديدن امام مي آمدند؛ به مردم هم اطلاع دادند، البته نه به صورت اطلاعيه و يا مثلاً درج در جرايدو روزنامه ها». بنابراين امام خميني در انبوه جمعيتي كه از قم و ساير شهرستان ها به منزل ايشان آمده بودند سخنراني خويش را بر عليه اقدامات رژيم و اوضاع نابسامان مملكت ايرادفرمودند. سخنراني امام به زباني ساده و با ديدي كامل و همه جانبه ماهيت لايحه رامشخص كرد و ابعاد مختلف آن را مورد انتقاد قرار داد و بدون هيچ گونه ترس و واهمه اي از شاه و قدرت هاي خارجي ، به وظيفه ي شرعي خود عمل نمود. «اين اقدام امام تمامي محاسبات و تحليل هاي رژيم و آمريكا را بر هم زد، زيراآنان انتظار نداشتند كه حضرت امام (ره )؛ آمريكا و اسرائيل را مستقيماً محكوم كرده و خائن ، جنايتكار و منفور بداند. با اين نطق ملت ايران بطور مستقمي رودر روي آمريكا قرار گرفت . سخنراني امام حاوي يك مطلب معمولي و تكراري نبود، بلكه در واقع استراتژي بلند مدت مبارزات اسلامي را تبيين و پيوند سه عنصر اسلام ، امام وامت را پايه گذاري كرد. اين سخنراني در واقع صريحاً، سقوط سلطنت تاپايه گذاري نظام اسلامي ، قطع نفوذ آمريكا از ايران و در دراز مدت از كشورهاي اسلامي ، نابودي اسرائيل غاصب و ايجاد يك كشور فلسطيني را در برنامه ي مبارزات امام و پيروانش قرار داد. «به اين دليل اگر رژيم تاكنون امام را در مقابل سياست هاي داخلي خود مي ديد، اكنون او و مردم را عليه موجوديت شاه وآمريكا در ايران مي بيند. اگر زندان و محدوديت ، ممنوع المنبر كردن و جلوگيري از صدور اعلاميه تا اين مرحله مي توانست كارساز باشد، از اين به بعد نمي تواندتأثير تعيين كننده اي در تغيير و نابودي اين حركت داشته باشد». امام خميني سخنان خويش را با آيه ي استرجاع آغاز كردند و هدف شان اين بود كه به مردم اين پيام را بدهند كه مصيبتي بزرگ بر كشور ايران وارد شده است و تأثر قلبي خويش را از اين قانون اعلام و حضار تحت تأثير سخنان ايشان شروع به گريه كردند.سپس امام به تشريح قانون «كاپيتولاسيون » پرداختند و درباره ي پيامدهاي ننگين وحقارت آميز اين قانون هشدار دادند: «... اينها از هر جنايتي كه در ايران بكنند مصون هستند! اگر يك خادم آمريكايي ، اگريك آشپز آمريكايي ، مرجع تقليد شما را در وسط بازار تروركند، زير پا منكوب كند،پليس ايران حق ندارد جلوي او را بگيرد، دادگاه هاي ايران حق ندارند محاكمه كنند،بازپرسي كنند، بايد برود آمريكا، آن جا در آمريكا ارباب ها تكليف را معين كنند». سپس امام به نحوه ي تصويب قانون در مجلس اشاره كردند وا ز دولت و مجلس به شدت انتقادنمودند و در ادامه فرمودند: «مع ذلك ايران خودش را فروخت براي اين دلارها! ايران استقلال ما را فروخت ،ما را جزء دول مستعمره حساب كرد، ملت مسلم ايران را پست تر از وحشي ها دردنيا معرفي كرد، در ازاي دويست ميليون كه سيصد ميليون دلار پس بدهند! ما بااين مصيبت چه بكنيم ؟ روحانيون با اين مطالب چه بكنند؟» سپس امام خميني دولت و مجلس را جدا از ملت معرفي و اعمال آنها را بي ارتباط بارأي و نظر ملت دانست و مجلس را «مجلس سر نيزه »، «مجلس غير منتخب » معرفي كردند. «ساير ممالك خيال مي كنند كه ملت ايران است ، اين ملت ايران است كه اين قدرخودش را پست كرده است . نمي دانند اين دولت ايران است ، اين مجلس ايران است ، اين مجلس است كه ارتباط به ملت ندارد. اين مجلس ، مجلس سر نيزه است . اين مجلس چه ارتباطي به ملت ايران دارد. ملت ايران به اينها رأي ندادند.علماي طراز اول ، مراجع بسياري شان تحريم كردند انتخابات را؛ ملت تبعيت كرد از اينها، رأي نداد، لكن زور سر نيزه اينها را آورد بر اين كرسي نشاند». امام خميني به توطئه ي رژيم براي قطع نفوذ روحانيت اشاره كردند و از نقش روحانيت در مبارزه با ظلم و فساد سخن گفتند و براي جلوگيري از سوءاستفاده ي رژيم وحفظ اتحاد روحانيت ، با كمال تواضع فرمودند: «روحانيون با هم هستند من باز تمام روحانيين را تعظيم مي كنم . دست تمام روحانيين را مي بوسم . آن روز اگر دست مراجع را بوسيدم ، امروز دست طلاب را مي بوسم ]گريه ي حضار[.» امام خميني آنگاه قشرهاي مختف ملت را مورد خطاب قرار دادند ونسبت به عواقب اين مصوبه اعلام خطر كردند: «آقا من اعلام خطر مي كنم ! اي ارتش ، من اعلام خطر مي كنم ، اي سياسيون ايران ،من اعلام خطر مي كنم ! اي بازرگانان ايران ، من اعلام خطر مي كنم ! اي علماي ايران ، اي مراجع اسلام ،من اعلام خطر مي كنم ! اي فضلا، اي طلاب ، اي مراجع ،اي آقايان ، اي نجف ، اي قم ، اي مشهد، شيراز، من اعلام خطر مي كنم ! خطرداراست . معلوم مي شود زير پرده ها چيزهايي است و ما نمي دانيم ...» امام خمنيي با زير سؤال بردن انقلاب سفيد شاه ، تصويب اين قانون را مغاير باشعارهاي مطرح شده از سوي رژيم براي پيشرفت و ترقي ملت معرفي كردند و مملكت را در اشغال آمريكا دانسته و از بدبختي مردم در شهرها سخن گفتند. سپس در جواب كساني كه مخالف مبارزه و خواهان سكوت بودند فرمود: «... آن آقاياني كه مي گويند بايد خفه شد، اين جا هم بايد خفه شد! اين جا هم خفه بشويم ؟ ما را بفروشند و خفه بشويم ؟ قرآن ما را بفروشند و خفه بشويم ؟والله گناهكار است كسي كه داد نزند، والله مركتب كبيره است كسي كه فرياد نكند]گريه ي شديد حضار[». امام خميني از علما و سران كشورهاي اسلامي دعوت كردند به كمك ملت ايران بيايند و به شدت از ابرقدرت هاي وقت انتقاد كردند: «آمريكا از انگليس بدتر، انگليس از آمريكا بدتر، شوروي از هر دو بدتر، همه ازهم بدتر، همه از هم پليدتر؛ اما امروز سر و كار ما با اين خبيث هاست ! باآمريكاست ! رئيس جمهور آمريكا بداند، بداند اين معنا را كه منفورترين افراددنياست پيش ملت ما!». امام خميني در ادامه ، از وضعيت كشور انتقاد و اداره كنندگان را افرادي بي لياقت معرفي كردند و از اين كه رجال وطنخواه در رأس كارها نيستند انتقاد نمودند و به ارتشيان هشدار دادند كه با اين اقدامات رژيم ارزش آنها بسيار پايين آمده : «يك آشپز آمريكايي بر يك ارتشبد ما مقدم مي شود در ايران ! ديگر براي شما آبرو باقي ماند؟ اگر من بودم استعفا مي كردم ، اگر من نظامي بودم استعفا مي كردم ؛ من اين ننگ را قبول نمي كردم ...» امام خميني سپس از اعمال رژيم در حبس روحانيون و علما سخن به ميان آوردند وجرم آنها را دفاع از اسلام معرفي كردند و از توطئه ي رژيم براي از بين بردن اسلام سخن گفتند: «بايد قطع يد رسول الله از اين ملت بشود. اينها، اين را مي خواهند. اين رامي خواهند.» سپس امام خميني تمام گرفتاري هاي مملكت را از آمريكا و اسرائيل دانستند و به نقش سيد حسن مدرس در مبارزه با اولتيماتوم روسيه اشاره و براي رفع فسادي كه مملكت را در برگرفته بر لزوم آگاهي مردم تأكيد كردند: «آقايان موظف اندملت را آگاه كنند، علما موظف اند ملت را آگاه كنند، ملت موظف اند كه در اين امر صدادربياورد. با آرامش ]به [ عرض برساند، به مجلس اعتراض كند؛ به دولت اعتراض كند كه چرا يك همچون كاري كرديد؟ چرا ما را فروختيد»؟ سپس امام ، نمايندگان مجلس را خيانتكار و تمامي مصوبه هاي مجلس را از زمان مشروطه تا زمان حال زير سؤال بردند و دليل ايشان اين بود كه اصل دوم متمم قانون اساسي كه بايد پنج نفر از علماي طراز اول هر عصر بر مصوبات مجلس نظارت كنندرعايت نشده است . و در خاتمه فرمودند: «ما اين قانوني كه گذراندند ـ به اصطلاح خودشان ـ قانون نمي دانيم . ما اين مجلس را مجلس نمي دانيم . ما اين دولت را دولت نمي دانيم . اينها خائن اند به مملكت ايران ! خائن اند». علاوه بر اين سخنراني ، امام در همان روز، اعلاميه اي خطاب به ملت صادر و از قانون كاپيتولاسيون و اعمال رژيم به شدت انتقاد كردند: «بسم الله الرحمن الرحيم لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا» آيا ملت ايران مي داند در اين روزها در مجلس چه گذشت ؟ مي داند بدون اطلاع ملت و به طور قاچاق چه جنايتي واقع شد؟ مي داند به پيشنهاد دولت ، سند بردگي ملت ايران را امضا كرد، اقرار به مستعمره بودن ايران نمود؟ سند وحشي بودن ملت مسلمان را به آمريكا داد؟ قلم سياه كشيد به جميع مفاخر اسلامي و ملي ما؟ قلم سرخ كشيد بر تمام لاف وگزاف هاي چندين ساله ي سران قوم ؟ ايران را از عقب افتاده ترين ممالك دنياپست تر كرد؟ اهانت به ارتش محترم ايران و صاحب منصبان و درجه داران نمود؟ حيثيت دادگاه هاي ايران را پايمال كرد؟ آيا ملت ايران مي داند كه افسران ارتش به جاي سوگند به قرآن مجيد «سوگند به كتاب آسماني كه به آن اعتقاددارم » ياد كرده اند؟ اين همان خطري است كه كراراً تذكر داده ام ، خطر براي قرآن مجيد، براي اسلام عزيز،خطر براي مملكت اسلام ، خطر براي استقلال كشور،من نمي دانم دستگاه جبار از قرآن كريم چه بدي ديده است ، از پناه به اسلام وقرآن چه ضرري برده است كه اين قدر پافشاري براي محو اسم آن مي كند... اكنون من اعلام مي كنم كه اين رأي ننگين مجلسين ، مخالف اسلام و قرآن است وقانونيت ندارد، مخالف رأي ملت مسلمان است ، وكلاي مجلسين وكيل ملت نيستند، وكلاي سرنيزه هستند، رأي آنها در برابر ملت و اسلام و قرآن هيچ ارزشي ندارد و اگر اجنبي ها بخواهند از اين رأي كثيف سوء استفاده كنند تكليف ملت تعيين خواهد شد... دنيا بداند كه هر گرفتاري اي كه ملت ايران و ملل مسلمين دارند، از اجانب است ، از آمريكاست . ملل اسلام از اجانب عموماً از آمريكا متنفراست . بر ملت ايران است كه اين زنجيرها را پاره كند. بر ارتش است كه اجازه ندهد چنين كارهاي ننگيني در ايران واقع شود...». اعلاميه ي امام توسط اعضاي هيئت هاي مؤتلفه به سرعت در تهران پخش شد. واين سرعت عمل كه خبر از تشكيلات مخفي و گسترده اي داشت رژيم را به وحشت انداخت . از طرف ديگر متن اعلاميه ي امام بسيار تند و افشاگرانه بود و پرده ازخيانت هاي رژيم برمي داشت و قشرها مختلف را به مبارزه عليه رژيم فرامي خواند. ازاينجاست كه رژيم ديگر حضور امام خميني را در ايران به صلاح ندانست و تصميم گرفت براي جلوگيري از گسترش مبارزات و جدايي ميان رهبري و ملت ، ايشان را تبعيدكند؛ بنابراين در ۱۳ آبان ۱۳۴۳ تحت تدابير امنيتي بسيار شديد و محاصره ي مراكزحساس شهري در قم و تهران مثل بيوت علما، حرم مطهر حضرت معصومه (س )،مدرسه ي فيضيه ، بازار؛ ايشان را دستگير و به فرودگاه مهرآباد منتقل و به تركيه تبعيدكرد. در ضمن سعي كرد از بازتاب آن جلوگيري كند و آن را مسئله اي كم اهميت جلوه دهد؛ بنابراين با تيتر كوچكي در روزنامه ها نوشتند: «طبق اطلاع موثق و شواهد و دلايل كافي ، چون رويه ي آقاي خميني وتحريكات مشاراليه بر عليه منافع ملت و امنيت و استقلال ارضي كشورتشخيص داده شد، لذا در تاريخ ۱۳ آبان ماه ۱۳۴۳ از ايران تبعيد گرديد».آقاي افضلي كه از مأمورين رژيم و همراه امام در هواپيما بود در گزارش خود مي گويد: «نامبرده در هواپيما چنين اظهار داشت : «من براي دفاع از وطنم تبعيد شدم ...» آيت الله صادق خلخالي درباره ي نقش آمريكا در تبعيد امام خميني مي گويد: «اين كاربا مشورت آمريكايي ها صورت گرفت . من به اين مسئله قبلاً هم اشاره كردم . در اسنادلانه ي جاسوسي اين تصميم چنين منعكس شده است «اين سيد را فرستاديم كه الان درتركيه آب خنك مي خورد». به اين ترتيب معلوم مي شود كه تبعيد حضرت امام به دستورمستقيم آمريكا بوده است ...» فردوست ، درباره ي دلايل تبعيد امام خميني و مسائل پشت پرده و دخالت قدرت هاي خارجي در تبعيد امام خميني مي گويد: «منصور برنامه هاي مهمي به سود غرب داشت كه يكي از آنها «كاپيتولاسيون »بود كه با مقاومت جدي امام خميني مواجه شد... همان طور كه منصور به دستور آمريكا و با اختيارات ويژه به صدارت رسيد، تبعيد امام خميني نيزدستور مستقيم آمريكا بود. تصور من اين است كه شخص محمدرضا شاه به اين كار تمايلي نداشت و بهتر است بگويم از آن واهمه داشت . شب قبل از تبعيد،محمدرضا در كاخ ميهماني داشت و حدد ۲۰۰ نفر مدعو شركت داشتند.منصور، نخست وزير، نيز حضور داشت و حدود نيم ساعت با محمدرضا دروسط سالن قدم مي زد و من متوجه آنها بودم استنباطم اين بود كه منصور درموضوعي پافشاري مي كند و محمدرضا موافق نيست . يك بار نيز شنيدم كه محمدرضا به منصور گفت : «چرا اصرار مي داريد»؟ بالاخره محمدرضا مراخواست و با بي ميلي (چون با ژست هاي او آشنا بودم ) گفت : «ببينيد نخست وزير چه مي خواهد؟» منصور مطرح كرد بايد هرچه سريع تر آيت الله خميني به تركيه تبعيد شود. گفتم بايد به پاكروان (رئيس ساواك ) گفته شود. گفت : «تلفن كنيد» تلفن كردم . پاكروان گفت : «آيا مي توانم با شاه صحبت كنم ؟» به محمد رضاگفتم . او به اتاق ديگري رفت و با وي صحبت كرد. دستور صادر شد و همان شب مولوي ، رئيس ساواك تهران ، به همراه نيروهايي از هوا برد، به قم رفت و ايشان را به تهران آورد و صبح روز بعد با هواپيما به تركيه تبعيد شدند». دلايلي كه باعث شد رژيم شاه امام خميني را به كشور تركيه تبعيد نمايد، مي توان اينگونه برشمرد: ۱) امام خميني كه مرجع و رهبري بزرگ و از شخصيت هاي بلندپايه ي حوزه بودند وطرفداران زيادي داشتند، اگر به كشوري غير وابسته به آمريكا تبعيد مي شد مورداستقبال قرار مي گرفت . به همين دليل به جايي تبعيد شدند كه رژيمش ضد مذهب و دين باشد. دولت تركيه لائيك و شديداً ضد مذهب بود. به راحتي مي توانست حركت هاي حضرت امام را در كشورش خنثي كند. همچنين دولت تركيه در راستاي اهداف ناتو وآمريكا حركت مي كرد و به شدت فضاي خفقان و رعب و وحشت را بر مردم مسلمان تركيه حاكم كرده بود؛ لذا هرگز اجازه نمي داد مردم تركيه با امام ارتباط برقرار كنند. ۲) مردم تركيه سني بودند و از زمان شاه اسماعيل اول و تشكيل دولت صفوي ، بامردم شيعه ي ايران اختلاف داشتند و با اين پيشينه ي تاريخي ، خطر حضور امام خميني در تركيه براي دولت هاي ايران و آمريكا و خودق تركيه به حداقل مي رسيد. ۳) زنداني كردن امام در تبعيدگاه كار مشكلي بود كه تنها، كشور تركيه انجام داد.دولت هاي ايران و تركيه هر دو سرسپرده و مزدور آمريكا بودند و در مورد سركوب حركت هاي اسلامي و اجراي سياست هاي غرب و آمريكا تفاهم كامل داشتند.دولت هاي ديگر زير بار خواست غير بشري و غير قانوني دولتين آمريكا و ايران مبني برسلب آزادي از شخص تبعيدي نمي رفتند. هيچ كشوري قبول نمي كرد كه بر خلاف اصول اخلاقي و انساني و عرف بين المللي براي امام محدوديت تا سر حد يك اسير و زنداني قايل شود. با توجه به مباحث مطرح شده به صورت خلاصه مي توان دلايل تبعيد امام خميني رااينچنين بيان كرد: اصلاحات به شيوه ي غرب رژيم شاه ، كه تحت فشارهاي خارجي انجام داده شد، به دليل ماهيت برون زا، صوري ، عجولانه و ضد ارزش هاي اسلامي حاكم بر جامعه ي ايران ، واكنش علما و مردم را برانگيخت . از مهم ترين دغدغه هاي علما از دست رفتن استقلال كشور، تضعيف ارزش هاي اسلامي و وابستگي به بيگانگان بود. پژوهشگر: اكبر فلاحي مركز اسناد انقلاب اسلامي

دسته ها :

در اين مقال برآنيم كه ديدگاه هاي حضرت امام خميني را در مورد انسان كامل و نشانه هاي آن مطالعه كنيم. آدم شناسي بسيار مشكل است و در عين حال لازم. سالك راه خدا بايد انسان كاملي كه صلاحيت اصلاح نفوس و هدايت مردم را دارد بشناسد و خود را به او متصل و وابسته سازد. دليل عقلي هميشه حكم به ضرورت رجوع جاهل به عالم مي كند, اما مشكل اينجاست كه جاهل و ناقص نمي تواند عالم را بشناسد, زيرا با او سنخيتي ندارد; عالِم عالِم را مي شناسد نه جاهل. جاهلان بايد چگونه و با چه ملاكي آدم را از ابليس و شياطين تشخيص دهند, مخصوصاً كه شياطين نيز حقيقت و صورت خود را پنهان مي كنند, آن گونه كه ابليس در مار پنهان شد و آدم او را تشخيص نداد. آنجا كه خودشناسي سبب خداشناسي است (من عرف نفسه فقد عرف ربّه) و وقتي معرفت نفس, كليد هر معرفتي است, پس معرفت نفس مي تواند كليد انسان شناسي و شيخ و مرشدشناسي باشد. بنابراين براي شناخت انسان كامل بايد به خودشناسي پرداخت و آن را كليد شناخت غيرقرار داد. مقصود از انسان, كامل انساني است كه مبيّن حقايق اسماي حسناي الهي باشد, و چون مظهر اسم جامع الهي است, واسطه جميع فيوضات الهيه و مواهب ربوبي به ماسوي است, انسان كامل انسان العين يا مردمك چشم انسان كبير است, بلكه همه دايره هستي در انسان كامل خلاصه مي شود. حضرت امام خميني مي فرمايد: )انسان كامل به حسب اين دو مقام, يعني مقام شهادت و ظهور به رحمانيت و مقام غيب و ظهور به رحيميت تمام دايره وجود است ,ثم دني فتدلّي فكان قاب قوسين او ادني).۱ لازم به ذكر است كه عرفان نظري به دو بخش اصلي تقسيم مي شود: (شناخت حق تعالي), (انسان كامل).در اين مقال برآنيم كه ديدگاه هاي حضرت امام خميني را تنها در مورد انسان كامل و نشانه هاي آن مطالعه كنيم. ● مقصود از انسان مقصود از انسان در اينجا همان حقيقت نوع انساني است كه روح اعظم و نفس ناطقه كليد و قلب اعظم است, اين آدم را به هيچ كدام از عوالم بالا يا پايين نمي توان اختصاص داد. حضرت امام مي فرمايد: (اهل يثرب انسانيت هيچ مقام معلومي ندارند, زيرا در قوس نزول داراي مرتبه هيولاني كه قابل تجلّي رب است بوده و به حسب قوس صعود داراي افق اعلا و حضرت احديت مي باشند و مراد شيخ اشراق كه مي گويد نفس انساني ماهيت ندارد نيز همين است, يعني نفس انساني داراي مقام احديت جمع حقايق خلقي و امري است, پس هيچ ماهيت مشخص و ثابتي ندارد).۲ اين كلام امام بيانگر نداشتن حدّ يقف در انسان كامل است, چرا كه انسان از هر جهت غيرمتناهي است; مثلاً انسان داراي تجرد برزخي است و در عين حال تجرد عقلي تام و بلكه فوق تمام دارد. انسان كامل يا كون جامع يكي از حضرات خمس اهل عرفان است. حضرات خمس يا عوالم كليه الهيه عبارتند از: ـ حضرت غيب مطلق كه عالم اعيان ثابته در حضرت علميه است. اين حضرت همان حضرت احديت است. ـ حضرت شهادت مطلقه كه عالم آن عالم مُلك يا حس است. ـ حضرت غيب مضاف كه نزديك به غيب مطلق است و عالم آن عالم ارواح جبروتي و ملكوتي است; يعني عالم عقول و نفوس مجرده. ـ حضرت غيب مضاف كه نزديك به شهادت باشد كه همان عالم مثال است. ـ حضرت كون جامع چهار عالم قبلي كه عالم انساني است. بنابراين حضرت اول مظهر احديت خداست. حضرت دوم عالم ملك است و مظهر ملكوت است. حضرت سوم جبروت يا اعيان ثابته است. حضرت چهارم مثال مطلق يا ملكوت كه مظهر جبروت است و پنجم, حضرت واحديت و اسماي الهي است. آنچه ذكر شد مطابق نظر قيصري در مقدمه شرح فصوص است. ولي جامي مراتب را شش مرحله مي داند: ـ غيب مغيّب يا غيب و تعيّن اول. ـ غيب ثاني يا تعين دوم كه همان اعيان ثابته است. ـ مرتبه ارواح. ـ مرتبه عالم مثال. ـ عالم اجسام يا شهادت مطلقه. ـ انسان كامل. سپس مي گويد: ممكن است كه تعيّن اول و ثاني را يك مرتبه به حساب بياوريم در اين صورت حضرات منحصر به پنج مرتبه مي شوند: ۱( حضرت و مرتبه غيب و معاني. ۲( مرتبه شهادت و حس. ۳( مرتبه متصل به غيب يا مرتبه ارواح. ۴( مرتبه متصل به عالم حس ياعالم مثال و خيال منفصل. ۵) كون جامع).۳ به عبارت ديگر مي توان گفت حضرات اصلي عبارتند از: ۱( عالم اعيان ثابته كه غيب مطلق است. ۲( عالم جبروت. ۳( عالم ملكوت. ۴( عالم ملك. ۵) عالم انسان كامل.۴ حضرت امام خميني در (سرّ الصلوة) خود به همان روش مشهور عرفا سير كرده و مي فرمايد: انسان به يك اعتبار داراي دو مقام است يكي شهادت و ديگري غيب, و به اعتباري داراي سه مقام است يكي مُلك, دوم برزخ, سوم عقل, و به عبارت ديگر مقام تعيّنات مظاهر و مقام مشيّت مطلقه يا برزخ البرازخ يا مقام عماء, و مقام احديت جمع اسماء. و به اعتباري داراي چهارم است: ملك و ملكوت و جبروت و لاهوت. و به اعتباري داراي پنج مقام است: شهادت مطلقه و غيب مطلق و شهادت مضافه, و غيب مضاف و مقام كون جامع, مطابق حضرات خمس متداول در لسان عرفا. و به اعتباري داراي هفت مقام معروف به هفت شهر عشق و هفت اقليم وجود در السنه عرفاست. و به اعتباري تفصيلي داراي صد منزل يا هزار منزل است.۵امام خميني در اين كلام در مقام بيان حضرات عوالم وجود نيست و تنها مقامات و درجات انسان را بيان مي كند, ولي آنچه مقصود ما بود اينكه امام در اين عبارت حضرات خمس عرفا را به همان معني متعارف و متداول در نظر گرفته است. ولي در جاي ديگر خود تفسير جديدي از حضرات خمس ارائه داده و مي گويد: حضرات خمس عبارتند از: ۱( حضرت غيب مطلق يعني احديت اسمائي ذاتي و عالم آن سرّ وجودي است. ۲( حضرت شهادت مطلقه و عالم آن عالم اعيان در حضرت علميه و عينيه است. ۳(حضرت غيب مضاف اقرب به غيب مطلق و عالم آن عالم وجهه غيبي اعياني است. ۴( حضرت غيب مضاف اقرب به شهادت و عالم آن وجه ظاهر اعياني است. ۵( احديت جمع اسمائي غيبي و شهادت و عالم آن كون جامع است.۶ به هر حال (انسان كامل) يكي از حضرات خمس عرفاني است كه از آن به (كون جامع) تعبير مي شود, اما مي توان به صورتي ديگر به انسان و تمام موجودات نگريست و هر چيزي را مظهر كون جامع دانست, زيرا (كل شيء فيه كل شيء) و (كل شيء في كل شيء), و اين خود يكي از احكام مترتب بر قاعده بسيط الحقيقة كل الاشياء است. حقيقت انسان چون جامع جميع تعيّنات است و همه احكام آنها را داراست, مي تواند مظهر اتمّ و مرآة تامّه حق تعالي باشد و هيچ موجود ديگري اين صلاحيت را ندارد. نظري كرد ببيند به جهان صورت خويش خيمه در آب و گل مزرعه آدم زد و اين است معناي آنكه (ان اللّه خلق آدم علي صورته( اعلم يا حبيبي أنّ العوالم الكليّة الخمسة ظلّ الحضرات الخمس الالهية, فتجلّي اللّه تعالي باسمه الجامع للحضرات, فظهر في مرآة الإنسان فإنّ اللّه خلق ادم علي صورته … وهو الاسم الاعظم والظلّ الأرفع وخليفة اللّه في العالمين, وتجلّي بفيضه الاقدس وظلّه الأرفع فظهر في ملابس الاعيان الثابتة من الغيب المطلق والحضرة العمائية, ثم تجلّي بالفيض المقدس والرحمة الواسعة والنفس الرحماني من الغيب المضاف والكنز المخفي والمرتبة العمائية علي طريقة شيخنا العارف مدظلّه في مظاهر الارواح الجبروتية والملكوتية, اي عالم العقول المجردة والنفوس الكلية, ثمّ في مرائي عالم المثال والخيال المطلق اي عالم المثل المعلقة, ثم في عالم الشهادة المطلقة اي عالم الملك والطبيعة, فالانسان الجامع لجميع العوالم وما فيها ظل الحضرة الجامعة الالهية, وعالم الاعيان ظل الحضرة الغيب المطلق, وعالم العقول والنفوس ظل الحضرة الغيب المضاف الاقرب الي المطلق, وعالم الخيال والمثال المطلق ظل الحضرة الغيب المضاف الاقرب الي الشهادة, وعالم الملك ظل الحضرة الشهادة المطلقة, الم تر الي ربك كيف مدّ الظل ـ في الحضرة الاسمائية والاعيان الثابتة بالظل الاقدس وفي الحضرة الشهادة وعالم الملك والملكوت والجبروت بالظل المقدس.۷ در تمام كلمات عرفا حضرت كون جامع يا انسان كامل مرتبه پنجم يا آخرين درجه بود, زيرا به اعتبار تنزلات حاصل از تجليات انسان در پايين تر درجه قرار گرفته است; ولي همين انسان با سير صعودي خود مي تواند به مقام (او ادني) برسد و عالم اكبر بوده و جامع جميع حضرات ديگر نيز باشد. پس انسان كامل داراي درجه جمع الجمعي است كه با فناي در احديت و بقاي به وجود حق تعالي به اعلي درجه مي رسد. ● ولايت مطلقه چون انسان كامل صاحب ولايت مطلقه است, لازم است در اينجا ولايت مطلقه توضيح داده شود.ولايت به معناي قرب به حق سبحانه وتعالي است۸. بالاترين درجه قرب به حق, ولايت باطني انسان كامل است. سيدحيدر آملي فرموده: (ولايت كمال اخير حقيقي انسان است)۹ گويا اگر به تعبير منطقي توجه شود ولايت همچون فصل اخير انسان است كه انسانيت انسان به اوست, و كامل بودن انسان كامل نيز به ولايت است. ولايت به عامه و خاصه تقسيم مي شود. ولايت عامه همان است كه در آيه شريفه (اللّه ولي الذين آمنوا)۱۰ عنوان شده است و ولايت خاصه همان فناء في اللّه ذاتاً وصفةً وقولاً است و به كسي وليّ خدا گفته مي شود كه فاني في اللّه و قائم باللّه باشد و متحقق به اسماي الهي باشد.۱۱ روح محمدي ـ صلي اللّه عليه وآله ـ مظهر اسم جامع (اللّه) است و خليفه اوست كه همه موجودات را به كمال لايقشان مي رساند. پس او ازلاً و ابداً خليفة اللّه بر عالمين است. اين روح محمدي بايد تمام صفات الهي غير از وجوب ذاتي را داشته باشد و چنين خليفه اي عبد خدا و رب عالم است.ولايت به عامه و خاصه تقسيم مي شود و ولايت خاصه به ولايت مطلقه و مقيده تقسيم مي گردد. سيدحيدر مي فرمايد: (نبوت عبارت از قبول نفس قدسي است حقايق معلومات و معقولات را از جوهر عقل كلي, و رسالت عبارت از تبليغ آن معلومات و معقولات است به مستحقين آنها, و اين دو تلازمي ندارند, مثلاً ممكن است يك نفسي آنها را قبول بنمايد, اما عذري پيش آيد كه نتواند تبليغ كند و چنين شخصي نبيّ است نه رسول و به همين جهت تعداد اولوا العزم اندك است. ولايت به معناي تصرف در خلق بالحق است آن گونه كه مأمور به آن مي باشد, و اين تصرف تصرف باطني و الهامي است نه با وحي, پس در واقع ولايت همان باطن نبوت است, ظاهر نبوت تصرف در خلق است به اجراي احكام شرعي و اظهار اخبار و حقايق الهي بر آنان. پس رسول و نبي تصرف ظاهري و بر اساس شريعت در مردم دارند, اما وليّ خدا تصرفش به حسب باطن و حقيقت است و لذا ولايت مهمتر از نبوت است گرچه نبي اكرم ـ صلي اللّه عليه وآله ـ صاحب ولايت نيز هست).۱۲ وي در جاي ديگر علت احتياج امام به رسول و عدم برتري امام بر رسول را بيان كرده است.۱۳ كتاب شريف و ارزشمند (مصباح الهدايه) حضرت امام به همين موضوع اتحاد مقام رسالت و ولايت مطلقه علويه اختصاص دارد. حضرت امام معتقد است كه: مقام ولايت رسول خاتم متحد با مقام ولايت مطلقه علويه است و از اين مبحث نتيجه مي گيرد كه مسأله ربط حادث به قديم و متغير به ثابت كه در فلسفه مطرح است, تنها از طريق همين مساله عرفاني قابل حل است; زيرا هميشه نياز به يك واسطه اي داريم كه برزخ بين آنها است, و اين برزخ رابط حادث به قديم است. اين رابط را فيض مقدس يا وجود منبسط مي ناميم كه مقام برزخيّت كبري و وسطيت عظمي را دارد و اين فيض مقدس همان مقام روحانيت رسول است.۱۴ وقتي مقام روحانيت انسان كامل مدبّر اين جهان باشد و مصحح ربط حادث به قديم و متغير به ثابت در اين صورت روشن است كه باطن ولايت جنبه عليّت يا معدّ بودن نسبت به همه ما سوي اللّه خواهند داشت و از آدم تا خاتم و از مُلك تا ملكوت بايد وامدار و مصنوع او باشند كه فرمود: (نحن صنائع ربّنا والناس بعدُ صنائع لنا).۱۵ حضرت امام عظمت مقام رسالت ختميه را اينگونه ترسيم كرده است: (تمام دائره وجود از عوالم غيب و شهود تكويناً و تشريعاً وجوداً و هدايتاً ريزه خوار نعمت آن سرور هستند, و آن بزرگوار واسطه فيض حق و ربط بين حق و خلق است, و اگر مقام روحانيت و ولايت مطلقه او نبود احدي از موجودات لايق استفاده از مقام غيب احدي نبود و فيض حق عبور به موجودي از موجودات نمي كرد و نور هدايت در هيچ يك از عوالم ظاهر و باطن نمي تابيد).۱۶ من به ظاهر گرچه زآدم زاده ام ليك در واقع پدر افتاده ام انّي وان كنت ابن آدم صورة فليِ فيه معني شاهد بأبوّتي پس چون ذات مقدس الهي از حيث مقام احدي خود هيچ ارتباطي با خلق نداشته و منشأ آثار و فيوضات نمي باشد,۱۷ بايد براي ارتباط بين خلق و خالق رابطي وجود داشته باشد و اين رابط همان مقام معنويت رسالت و امامت است. حضرت امام مي فرمايد: (انّ النبوة الحقيقية المطلقة هي اظهار ما في غيب الغيوب في الحضرة الواحدية حسب استعدادات المظاهر بحسب التعليم الحقيقي والانباء الذاتي, خالنبوة مقام ظهور الخلافة, والولاية مقام بطونها).۱۸ و شبيه همين كلام را ـ كه گويا اجمال سخن سيدحيدر است ـ در جاي ديگر نيز فرموده است.۱۹ راه به دست آوردن چنين ولايتي نيز بروي هركس باز است, زيرا نبوت داراي ختم است برخلاف ولايت. وقتي كسي در تجلي ظهوري استقامت داشته و عالَم نزد او فاني باشد متخلّق به قرب نوافل گرديده و در اين صورت صاحب ولايت مي گردد كه اين ولايت همان حق به صورت خلق است, و باطن ربوبيت ـ كه كنه عبوديت است ـ در او ظهور مي كند و اين اولين مرتبه ولايت است و اختلاف اولياء به حسب اختلاف اسماء متجلي بر آنان است. پس ولي مطلق كسي است كه به حسب مقام جمعي خود مظهر ذات باشد, و اسم جامع اعظم رب, ربّ همه اسماء واعيان است, پس ولايت احمدي ـ صلي اللّه عليه وآله ـ كه احديت جمعي داشته مظهر اسم احدي جمعي است و ساير اولياء مظاهر ولايت آن حضرت اند, همچنان كه ساير انبياء نيز مظاهر نبوت او مي باشند, پس تمام دعوتهاي انبياء دعوت به سوي او بلكه دعوت خود او مي باشند, و همچنان كه ازلاً وابداً هيچ تجلي وجود ندارد مگر به اسم اعظم كه محيط مطلق است, همچنين هيچ نبوت و ولايت امامتي جز نبوت و ولايت وامامت آن حضرت نيست, و هر چيز ديگري رشحه اي از تجلي اوست. پس خداوند متعال ولي مطلق است و آن حضرت نيز ولي مطلق است.۲۰ با توجه به آنچه گذشت روشن شد كه بهترين تفسير ولايت همان است كه حضرت امام آن را بيان كرده ولذا فرموده است تفسيري كه كمال الدين عبدالرزاق كاشاني از نبوت بيان كرده است, حقيقت نبوت نيست, بلكه ظلّ نبوتي است كه در حضرت اعيان است و آن نيز ظلّ نبوت حقّه در حضرت و احديت است كه حاكي از حضرت احديت است.۲۱ آنچه كه كاشاني بيان كرده رقيقه نبوت حقيقي است نه حقيقت آن و در اينجا نهايت دقت و عمق كلام امام روشن مي شود. ضمناً توجه به اين نكته نيز مهم است كه همه عرفا معتقدند كه نبوت به وسيله پيامبر خاتم ـ صلي اللّه عليه وآله ـ ختم شده است اما ولايت هرگز ختم نمي شود و اين را يكي از ادله برتري ولايت بر نبوت مي دانند. شيخ اكبر نيز در فصّ شيثي نيز به اين نكته تصريح كرده است كه ولايت بر خلاف نبوت و رسالت قابل قطع شدن نيست. قيصري در شرح آن گويد: (رسالت و نبوت از صفات عالم ماده و محدود به زمان و مكان است ولذا قطع مي شود, اما ولايت يك صفت الهي است و قابل قطع شدن نيست).۲۲ و در جاي ديگر فرموده: (ولايت جهت حقانيت است و رسالت جهت خلقي است).۲۳ امام خميني در فصّ شيثي سخني در اين موضوع ندارد, اما در فصّ عزيزي فرموده: مدار رسالت بر احتياجات ملكي و سياسات و معاملات و عبادات است كه اينها امور كوني و منقطع به انقطاع كون مي باشند, بلكه با يك تشريع كامل و قانون جاويدان رسالت قطع مي شود, بخلاف ولايت, زيرا حقيقت ولايت به وسيله قرب حاصل مي شود و بلكه مي توان گفت ولايت همان قرب است و قرب قطع شدني نيست.۲۴ ● خلافت ظاهري و باطني عده اي از اهل سنت وقتي ديده اند كه مقام حضرت علي ـ عليه السلام ـ با هيچ يك از صحابه قابل مقايسه نيست و از طرفي نيز تصريح پيامبر درباره خلافت آن حضرت مسلم و غيرقابل انكار است و از طرفي نخواسته اند بپذيرند كه ابوبكر و عمر به ناحق بر آن حضرت مقدم شدند, براي حل اين مشكل گفتند خلافت باطني از حضرت امير ـ عليه السلام ـ است و خلافت ظاهري از خلفاست. آقا محمدرضا قمشه اي در تعليقات فرموده: (خلافت قابل تقسيم به ظاهري و باطني نيست, زيرا خليفه و قطب قابل تعدّد نيست كه يكي اعلم و اعقل باشد و ديگري غير اعلم و اعقل).۲۵ امام خميني نيز ذيل كلام ابن عربي در فصّ داودي ـ كه گفته است رسول خدا تصريح به خلافت كسي ننموده است ـ مي فرمايد: خلافت معنوي كه همان اطلاع بر عالم اسماء و اعيان است احتياج به تصريح ندارد و خلافت ظاهري كه از شؤون انباء و رسالت است و تحت اسماء كوني است, بايد اظهار شود و آن حضرت به آن تصريح نموده است, بلكه اين از اعظم واجبات بر رسول است.۲۶ ● نشانه ها و اوصاف انسان كامل از ديدگاه امام خميني(ره( ـ انسان كامل مخاطب كلام خدا در مرتبه واحديت. بحث از حقيقت كلام خدا و اقسام آن و كيفيت تنزل آن در مقاله (آراي فلسفي امام) بيان شد و اينك مخاطب بودن انسان كامل را بيان مي كنيم. به نظر امام خميني كلام خداوند به مرتبه واحديت و احديت تقسيم مي شود و هر كدام يك مرتبه ذاتي و يك مرتبه فعلي دارند. مخاطب كلام الهي در مرتبه واحديت انسان كامل است.۲۷ توضيح آنكه: خداي متعال در مرتبه احديت متكلم است و تكلّم او همان فيض اقدس و تجلّي اعلاي اوست و مخاطب اين كلام اوّلاً اسماي ذاتي و حضرت واحديت است, و ثانياً اسماء و صفات مي باشند. خداوند در مرتبه واحديت نيز متكلم است كه كلام او در اين مرتبه همان تجلي خداوند به مقام اسم اللّه تعالي است و مخاطب آن ابتدائاً انسان كامل است و ديگران به تبع او مخاطب چنين كلامي واقع مي شوند. ـ معجزه. انسان كامل با همت خود مي تواند آنچه را اراده مي كند, خلق كند. امام خميني معتقد است كه: اصل معجزه و كرامت عبارت از اظهار ربوبيت و قدرت و سلطنت و ولايت است در عوالم عالي و سافل. به همين جهت انبيا و اوليا ـ عليهم السلام ـ معمولاً از اظهار معجزه اِباء داشته اند, مگر در جايي كه مصلحت در اظهار آن باشد. به هر حال چون تقديس و تنزيه در زبان اوليا بيش از تشبيه و تكثير است و اين تنزيه از خطر نيز دورتر است و لذا اوليا تنزيه را صريحاً و تشبيه را رمزاً بيان مي كنند, و يك شخص و وليّ كامل چون جنبه عبوديت براي او مهم تر از تصرف در هيولاي عالم امكان كه نوعي ربوبيت است, به همين جهت ترجيح مي دهد كه معمولاً معجزه نياورد.۲۸ به همين جهت در معرفي انسان كامل و ائمّه اطهار ـ عليهم السلام ـ بايد گفت گرچه آنان صاحب معجزه و تصرف در تكوين هستند, ولي معمولاً از معجزه به عنوان حداقل استفاده مي كنند نه حداكثر. شيخ محي الدين ابن عربي در فصّ لوطي كه لباب معرفت است, به بحث از معجزه پرداخته است,۲۹ و حضرت امام خميني نيز در تعليقه بسيار مختصر اما عميقي كه بر اين فصّ دارد, مي فرمايد: (اظهار معجزه به دست پيامبران اوّلاً از باب ضرورت و احتياج بوده است, و ثانياً براي بسط ربوبيّت حق است نه براي اظهار قدرت خودشان و به همين جهت معمولاً انبيا ـ عليهم السلام ـ حتي در ظاهر نيز هميشه توجه شان به خدا بوده است, نه به قدرت خودشان).۳۰ ضمناً مي توان گفت يكي از دلايلي كه انبيا از اظهار معجزه خودداري مي كردند, آن است كه وقتي معجزه آورده شود و مردم آن را انكار كرده و نپذيرند, حجّت بر آنان تمام شده و به عذاب جحود و انكار كه بدترين عذاب است گرفتار مي شوند, و ثانياً گرچه بين معجزه و سحر تفاوت هاي فراواني وجود دارد, اما به هر حال بهتر است كه هيچ نوع مشابهتي و سببي كه شبيه سحر است, نشان داده نشود. مرحوم همايي فرموده است: صدور معجزات و خرق عادات و مكاشفات قلبي نيز كه احياناً در اثر رياضت و مجاهدت حاصل مي شود و اكثر خلق بدان شيفته و فريفته مي شوند اوّلاً به اسلام يا عدم اسلام تعلق ندارد, بلكه اين احوال از لوازم و خاصيت رياضت است كه نفس مرتاض را قدرت كرامت و خرق عادت مي بخشد, خواه در كفر باشد و خواه در دين. چنانكه نمونه هاي بارز آن را در طوايف و فرقه هاي مذهبي غير مسلمان بلكه مابين آن گروه كه پيش از باب مذاهب به كفر و الحاد شناخته مي شوند, نيز ديده و به روايت هاي موثق شنيده ايم. رياضت و زهدورزي و انزوا و عزلت و تحمّل جوع و صمت و سهر و خلوت و ذكر به دوام, در واقع يك نوع مشق و ورزشي است پرمشقت و رنج كه با شرط استعداد ذاتي نتيجه و ثمره يا اجرت و پاداش طبيعي آن تحصيل قدرت بر صدور اعمال خلاف عادت مي شود; ارتباط به خداشناسي و توغّل در الهيات تا مقام فناء في اللّه كه مقصود و مقصد عارف است, ندارد, و دعوي آن قبيل كرامات در نظر عارف, استدراج الهي است.۳۱ اين كلام مرحوم همايي تنها درباره انجام خارق العاده صحيح است و مي توان گفت نتيجه طبيعي رياضت هاي نفساني, قدرت بر كارهاي شگفت است, اما اين سخن در معجزه صحيح نيست, و آن كس كه بخواهد با اين امور خود را حجت خدا معرفي كند, طبق قاعده لطف خداي متعال او را اگر دروغگو باشد رسوا مي كند. بنابراين صحيح است كه ادعا شود يكي از نشانه ها و صفات انسان كامل آن است كه داراي معجزه است هرچند از آن استفاده نمي كند و به اين وسيله خودنمايي نمي كند. ▪ اسم اعظم. يكي از ديگر نشانه هاي انسان كامل آن است كه داراي اسم اعظم است. از آيات و روايات فراواني به همراه دليل عقلي مي توان به اين مسأله پي برد. محمد بن حمزه در (مصباح الانس) مي فرمايد: (همه كمالات الهي در انسان كامل و مظهر اسم جامع وجود دارد, مگر آنچه كه مختص به جناب حق است, مثل وجوب وجود و ازليت و احاطيت).۳۲ حضرت امام در مقام اعتراض مي فرمايد: (به نظر ما حتي وجوب وجود و ازليت و احاطيت براي انسان كامل كه مظهر اتمّ است وجود دارد, و تنها فرق او با حضرت حق همان فرق بين ظاهر و مظهر يا غيب و شهادت و جمع و فرق است. پس تمام اسماي الهي چه ذاتي يا غير ذاتي در مظهر اتمّ ظهور دارند. اما اسم مستأثر در واقع از اسماء نيست و به همين جهت او ظهور و مظهر ندارد, ولي ساير اسما ذاتي حتي هويّت صرفه و غيب احدي ظهور در انسان كامل دارند).۳۳ در اينجا تذكر و توجه به چند نكته لازم است: ـ پاسخ اين سؤال كه چه اسمي اسم اعظم است روشن است. ما اسمي مهم تر از نام مبارك (الله) تبارك و تعالي نداريم. ـ بايد توجه داشت كه اسم اعظم يك مقام است براي گوينده و صاحب آن, نه آنكه يك لفظ باشد كه از هر دهاني درآيد اسم اعظم باشد. ـ حضرت امام معتقد است كه: اگر اسماي الهي را با توجه به ظهور و كثرت در نظر بگيريم در اين صورت به اعظم و غير اعظم تقسيم مي شوند, اما اگر اسماي الهي را به اعتبار احديت در نظر بگيريم, تمام اسماي الهي در اين صورت اسم اعظم خواهند بود.۳۴ اسم اعظم عبارت از آن اسمي است و آن علامتي است كه واجد همه كمالات حق تعالي است به طور ناقص. و به طور ناقص يعني نقص امكاني. و واجد همه كمالات الهي است, نسبت به ساير موجودات به طور كمال. اين موجوداتي كه دنبال آن اسم اعظم مي آيند, اينها هم واجد همان كمالات هستند, منتها به اندازه سعه هستي خودشان, به اندازه سعه وجودي خودشان, تا برسد به همين موجودات مادي.۳۵ ـ مستأثر در لغت به معني برگزيده شده, اختصاص يافته و انتخاب شده است, و مقصود از اسم مستأثر اسمي است كه علم به آن اختصاص به خداي متعال داشته و كسي از آن آگاهي و اطلاع ندارد. در حديثي از امام باقر(ع) آمده است كه: (اسم اعظم ۷۳ حرف دارد كه ۷۲ حرف آن را ائمه(ع) مي دانند و يك حرف آن اختصاص به خداوند دارد كه آن اسم مستأثر است و علم غيب نزد اوست).۳۶ مرحوم شاه آبادي معتقد است كه اسم مستأثر همان ذات احديث مطلقه است, زيرا ذات احديت وقتي مطلق بوده و تعيّن نداشته باشد, اثري در اين عالم نداشته و مظهر ندارد. اما حضرت امام معتقد است كه اسم مستأثر اثر دارد, ولي اثرش مثل خود آن اسم مستأثر است, و همچنان كه خود آن اسم غيب و پنهان است اثر آن نيز چنين است, و هر موجودي يك (سرّ وجودي) دارد كه اين سرّ وجودي ارتباط خاص بين حضرت احديت و بين اشياء است. بنابراين به نظر حضرت امام هيچ اسمي بدون مظهر نيست, ولي اسم غيبي مظهر آن غيبي است.)۳۷ اين سخن امام را جناب استاد آشتياني نيز در شرح مقدمه قيصري بدون ذكر نام نقل كرده است.۳۸ اسم اعظم به حسب حقيقت غيبي خود براي هر شخصي مجهول است و احدي ـ بلا استثناء ـ غير از ذات خداوند متعال آن را نمي داند و اين همان حرف هفتاد و سوم از اسم اعظم است كه به اسم مستأثر مورد اشاره قرار مي گيرد. و اسم اعظم به حسب مقام الوهيت و واحديت تنها براي خداي متعال و بر حقيقت محمديه و اوصياي او كه مظهر تام الوهي هستند يعني (من ارتضي) روشن است.۳۹ ظاهراً حضرت امام از سخن خود درباره اسم مستأثر تغيير عقيده داده است, زيرا قبلاً مي فرمود اسم مستأثر داراي ظهور غيبي است, ولي در جاي ديگر فرموده است: تمام اسماي الهي چه ذاتي يا غير ذاتي در مظهر اتمّ ظاهر هستند به غير از اسم مستأثر, زيرا اسم مستأثر در واقع از اسماء نيست و به همين جهت هيچ ظهور و مظهري ندارد ولي اسماي ذاتي حتي هويت صرفه و غيب احدي داراي ظهورند.۴۰ به هر حال اسم مستأثر الهي در قرآن مجيد وجود دارد, گرچه احدي غير از خداوند متعال آن را نمي داند, و شايد يكي از معاني بكر بودن قرآن در روز قيامت همين باشد كه اسم مستأثر را كه در قرآن است, كسي درك نكرده است. ▪ چهارمين نشانه انسان كامل نداشتن حدّ يقف اوست. گاهي در فلسفه و عرفان گفته مي شود كه مطلق انسان حدّ يقف ندارد, و گاهي انسان كامل را مي گويند حدّ يقف ندارد. مطلق انسان چون داراي ماهيت بوده و ماهيت محدود به حدود امكاني است, هر روز مي گويد (و ما منّا الاّ له مقام معلوم) ولي انسان كامل چنين حدّي را ندارد. به همين جهت شيخ اشراق مي گويد: (النفس ومافوقها انيات صرفة( حضرت امام نيز مي فرمايد: انسان كامل مقام به معناي منزلت و شأن را دارد اما مقام به معناي حدّ را ندارد, به همين جهت به او ظلوم و جهول گفته مي شود. وگرچه داراي شأن است, اما شأن او عبارت از تجاوز از حدود امكاني و مندك شدن در درياي وجوب وجود است).۴۱ و در جاي ديگر فرموده: (اهل يثرب انساني مقام مشخصي ندارند, و انسان كامل رقّ منشوري است كه از هيولاي قابل تجلي گرفته و تا استهلاك در حضرت احديت گسترده است)۴۲ ▪ مقام عبوديت مرحوم شاه آبادي معتقد است كه حقيقت عبوديت براي حضرت ابراهيم به صورت ذبح فرزند كه بهترين اشيا نزد پدر است ظاهر شد, ولي حضرت امام معتقد است كه: )عبوديت وقتي حاصل مي شود كه شخص كاملاً از انانيت خارج شده باشد. پس دو چيز داريم: اوّل خروج از انانيت و فناي آن. دوم, حصول عبوديت. و حضرت ابراهيم كه ذبح فرزند را در خواب ديد اين همان امر اوّل بود نه دوم, و شايد بتوان گفت كه امر اوّل سبب است و امر دوم مسبّب از آن و حضرت مسبّب را ديده است و به سبب آن كه خروج از انانيت است منتق شده باشد).۴۳ علامه قيصري در شرح فصّ آدمي مي گويد: گرچه پيامبر اكرم عبد خداست ولي اسائه ادب است كه گفته شود مقصود از عبد آن حضرت است. امام خميني در مقام اعتراض بر قيصري مي فرماي

دسته ها :

كاميابي يا ناكامي، قوت و ضعف جمهوري اسلامي فراتر از شكست و پيروزي معمول حكومت هاست و خسران و خسارتي كه از عدم موفقيت نظام جمهوري اسلامي نصيب مسلمانان و اسلام مي شود جبران ناپذير است. گفتن و نوشتن از آن بزرگ مردي كه به طرزي اعجاب برانگيز به مرزهاي عصمت نزديك شده بود سهل و ممتنع است. سهل است چون ميراث ماندگار و ستودني او، جمهوري اسلامي، به عنوان نظامي پويا و پيشرو كه نشان از انديشه ها، آرمانها و شخصيت والاي او در زندگي دارد زندگي ما را در بر گرفته و بعلاوه وجود ما آكنده از عشق و محبت به آن عارف كم نظير و ذهن و دل ما سرشار از ايمان و پايبندي به راهي است كه بر ايمان ترسيم كرده است. ممتنع است چرا كه احاطه و شناخت آن شخصيت جامع الاطراف كه در همه حوزه هاي مختلف علوم اسلامي، فلسفه، فقه و عرفان و سياست تبحري كم نظير داشت و در عرصه ي عمل، در زندگي فردي زاهدي پارسا و در عرصه ي جامعه، مديري هوشمند و ژرف نگر بود دور از دسترس امثال بنده كه سهل است براي بزرگان و علما و فضلاي هر يك از اين حوزه ها هم دست نيافتني و سترگ مي نمايد. با اين وجود، چاره اي نيست جز كاوش و تأمل بيشتر در انديشه ها و آرمان هاي آن بزرگ، تا خودمان را و اعمال و رفتارمان را هر چه بيشتر با آن تراز اسلاميت و انسانيت هماهنگ سازيم. چرا كه ذره اي قصور و انحراف از آن راه نجات دهنده و تعالي بخش خسراني جبران ناپذير به همراه خواهد داشت. هميشه با خود انديشيده ام، و همه بايد به اين بينديشيم، كه بنياني ترين و محوري ترين اساسي كه حضرت امام (ره) همه ي زندگي خود را بر مدار آن تنظيم كرد و در راه عملي ساختن آن انديشيد، قيام كرد حكومت تشكيل داد چه بود؟ فكر مي كنم اين بنيان و اساس چيزي نبود جز اعتقاد به اسلام به عنوان ديني جامع، جاودان و فارغ از زمان و مكان و متناسب با هر شرايط و اوضاعي كه تمسك و اجرايي كردن آن در همه ي حوزه هاي زندگي، رهايي بخش و توأم با تعالي و شكوفايي مادي و معنوي است. علاوه بر اين اعتقاد به پيوند عميق و همه جانبه اسلام با سياست، جامعه و اقتصاد و درك و شناخت اسلام در ابعاد فردي و جمعي، عبادي و سياسي، مادي و معنوي، دنيوي و اخروي، عصاره زندگي گرانمايه ي رهبر كبير انقلاب بود. امام (ره) علل ريشه اي عقب ماندگي ايران و همه ي كشورهاي اسلامي در درون و در عرصه ي بين المللي را دور افتادن از اين اعتقاد و تلقي معيوب از اسلام به عنوان ديني صرفاً فردي، معنوي و اخروي مي دانست به همين جهت قيام، جهاد و انقلاب براي تشكيل حكومت اسلامي را ضروري ترين و اصلي ترين راه رهايي از اين وضعيت مي دانست و بدون حكومت، اجراي كامل اسلامي را غيرعملي قلمداد مي كرد. قبل از امام (ره) توانايي اسلام در سامان دادن زندگي فردي، معنوي و اخروي مسلمانان مورد مناقشه چنداني نبود حتي قوت و كارايي حقوق خصوصي اسلامي مورد توجه بسياري از حقوق دانان غيرمعتقد به اسلام هم بود. آنچه كه مورد بحث بود و آنقدر تكرار شده بود كه حتي مورد پذيرش انكار و نفي بخشي از جامعه ي ديني هم قرار گرفته بود امكان و كارايي تشكيل حكومت اسلامي و قابليت هاي اسلام براي اداره ي زندگي اجتماعي و سياسي و اقتصادي مسلمانان بود كه مخالفان چنين امكاني را بالكل نفي مي كردند. بدينسان، اعتقاد به جامعيت اسلام آنگاه كه با شخصيت جامع و ذوالابعاد حضرت امام (ره) همراه انقلاب تاريخ ساز اسلامي به وقوع پيوست و نظام جمهوري اسلامي به عنوان نماد توانمندي دين در اداره ي جامعه به منصه ظهور رسيد. به همين سبب بود كه حضرت امام (ره) احساس مي كرد كاميابي يا ناكامي، قوت و ضعف جمهوري اسلامي فراتر از شكست و پيروزي معمول حكومت هاست و خسران و خسارتي كه از عدم موفقيت نظام جمهوري اسلامي نصيب مسلمانان و اسلام مي شود جبران ناپذير است. و ناكارآمدي نظام جمهوري اسلامي كه اگر خداي ناكرده اتفاق بيفتد ناشي از ضعف و سستي و قصور و تقصير كارگزاران و مردم جامعه خواهد بود به حساب ناكارآمدي دين اسلام در اداره ي حكومت گذاشته مي شود چيزي كه دشمنان اسلام و ايران بي صبرانه و با تمام وجود منتظر رسيدن چنان روزي هستند و از هيچ كوششي براي سنگ اندازي و مانع افكني و ايجاد فشار و به شكست كشاندن نظام جمهوري اسلامي فروگذار نمي كنند و مدام نقشه مي كشند و توطئه مي كنند. امام (ره) به فراست دريافته بود كه ناكارآمدي نظام، ناكارآمدي و عدم توانمندي يك شخص، يك گروه و يا حتي يك ملت و يك كشور نيست بلكه ناكارآمدي دين است در اداره ي جامعه، اقتصاد و سياست. به همين سبب بارها به بيان هاي مختلف مي فرمود كه اگر اين جمهوري شكست بخورد ديگر تشكيل حكومت اسلامي ميسر نخواهد شد. بر همين اساس اگر در عرصه ي نظر اعتقاد به جامعيت و جاودانگي اسلام محوري اعتقاد امام بود. اثبات كارآمدي نظام، جمهوري اسلامي هم در عرصه عمل بنياني ترين دغدغه و دل نگراني حضرت امام بود به همين سبب همه علما و فضلاي حوزه هاي علميه، دانشگاهيان، كارگزاران نظام و گروه هاي مختلف جامعه را هميشه دعوت مي كرد كه همه ي همّ و غم خود را صرف كارآمدسازي نظام نمايند. دعوت مجتهدين حوزوي را به اجتهاد معطوف به زمان و مكان و توجه به فقه سنتي جواهري پويا، طرح ايده ي مترقي مصلحت نظام و حكم حكومتي، جذب مشاركت و پشتيباني مؤثر مردم به درستي درك نخواهد شد اگر اين دغدغه ي محوري كارآمدي نظام جمهوري اسلامي مورد فهم قرار نگيرد. «يكي از مسائل بسيار مهم در دنياي پرآشوب كنوي، نقش زمان و مكان در اجتهاد و نوع تصميم گيري هاست، حكومت فلسفة عملي برخورد با شرك و كفر و معضلات داخلي و خارجي را تعيين مي كند و اين بحث هاي طلبگي كه در چارچوب تئوري هاست، نه تنها قابل حل نيست كه ما را به بن بست هايي مي كشاند كه منجر به نقض ظاهري قانون اساسي مي گردد. شما در عين اينكه بايد تمام توان خودتان را بگذاريد كه خلاف شرعي صورت نگيرد- و خدا آن روز را نياورد- بايد تمام سعي خودتان را بنماييد كه خداي ناكرده اسلام در پيچ و خم هاي اقتصادي و نظامي، اجتماعي و سياسي متهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد.»(۱) حضرت امام (ره) به درستي مي دانست كه بنا به اعتقادات محكم ديني جامعه، بنيان هاي مشروعيت نظام مستحكم است. در عرصه ي نظر هم فكر و انديشه شيعي قابليت پاسخگويي به مسائل مختلف فكري را داراست. پايبندي، علاقه و محبت مردم به نظام و آمادگي آنها براي فداكاري و جانفشاني هم، توطئه دشمنان را نقش برآب مي سازد، اما آنچه موجب نگراني ايشان مي شد. عرصه ي عمل بود. پيشرفت كشور در حوزه هاي مختلف، عدالت اجتماعي، آزادي هاي عمومي و فراهم آوردن آرامش و رفاه مردم. و توسعه ي كشور و تأمين عدالت اجتماعي، آزادي و رفاه هم از اين منظر براي حضرت امام (ره) اهميت و موضوعيت داشت و هم اينكه ايشان اينها را مقدمه ي لازم براي رشد، تربيت و تعالي انسانها كه هدف اصلي انبيا و تشكيل حكومت اسلامي است مي دانست. براساس اين نگرش و مديريت هوشمندانه ي حضرت امام (ره) بود كه نظام ما در دوره ي استقرار اوليه خود و هم در دوران دفاع مقدس به عنوان يك نظام كارآمد و توانا معرفي شد. و قابليت هاي نظام ديني در اداره ي عرصه ي پيچيده و سختي با جبهه ي قوي و گسترده دشمنان در جنگ تحميلي آشكار شد. در آن دوران هر چند امكان پرداختن به شكوفايي اقتصادي و عدالت اجتماعي چندان فراهم نبود ولي عملكردمان حتي در اين حوزه ها هم قابل قبول بود. پس از رحلت امام، و پايان جنگ تحميلي با رهبري مدبرانه خلف صالح آن يار سفر كرده و البته آمد و شد دولت هاي مختلف با رويكردها و نقاط ضعف و قوت خاص خود، نظام ما بحران هاي مختلفي را پشت سر گذاشته و بر مسائل متعددي چيره شده است. اساساً جمهوري اسلامي به عنوان نظامي نوبنياد، با توجه به مشكلات دوران استقرار اوليه، تحميل جنگ همه جانبه با جبهه اي گسترده از قدرتهاي بزرگ، دوران سازندگي و نياز به جبران خسارتهاي جنگ، فشارهاي متعدد بين المللي، تحريم هاي اقتصادي، كم تجربگي كارگزاران نظام و ناگزيري سعي و خطا در مديريت حوزه هاي مختلف، عدم اجماع نظري پيرامون بسياري از اهداف وبرنامه ها و بسياري مسائل ديگر دوراني را پشت سر گذاشته كه مي توان از آن به نام «دوران اضطرار» نام برد. دوراني كه بسترها و مقدمات لازم براي طراحي وبرنامه ريزي هاي بلند مدت فراهم نبود. و نظام دچار مسائل و مشكلات فوري و ضروري و كوتاه مدت بوده است. [دستاوردها و نتايج تلاش هاي اين دوران، هر چند چشمگير و قابل توجه بوده، اما هنوز آن هدف اصلي نظام تحقق پيدا نكرده است]. اما اكنون نظام در درون استقرار يافته، در حوزه هاي نظري، مسائل مختلفي كه پيرامون بنيان هاي معرفتي نظام و اساس مشروعيت آن طرح مي شده پاسخهاي مناسبي دريافت كرده اند (در اين زمينه هم فضلاي حوزوي و هم دانشگاهيان ما بايد در عمق بخشيدن ايده پردازي هاي نوين و گشودن افقهاي تازه و پاسخگويي به مسائل جديد مبتلا به نظام بيشتر تلاش كنند.) زماني دشمنان ما احساس مي كردند كه نظام جمهوري اسلامي ماندگار نخواهد بود و به زودي سرنگون خواهد شد، اكنون پذيرفته اند كه اين نظام استوار ماندگار است. سند چشم انداز ۲۰ ساله تدوين شده است و اين نشانگر اين است كه نظام ما به يك اجماع و وفاق نظري در بين رهبران و مسئولان اصلي خود پيرامون افق پيش رو و مسير حركت دست يافته. چهار برنامه ي ۵ ساله ي توسعه اجرا شده و ما از دوران سعي و خطا گذر كرده ايم و كارگزاران نظام تجربيات گرانبهايي اندوخته اند وضعيت ما از لحاظ نيروي انساني مجرب و تحصيلكرده و متخصص وضعيت مطلوبي است. بنيان هاي علمي و بسياري زير ساخت ديگر فراهم آمده است. دستور العمل هاي اجرايي اصل ۴۴ قانون اساسي كه مي تواند زمينه ي جهش اقتصادي ما را فراهم آورد ابلاغ شده است. و البته در همه ي حوزه هاي مديريتي و اجرايي دچار مشكلاتي هستيم. ظرفيت ها و قابليت ها براي يك جهش خوب توسعه اي فراهم است اما فاصله ي ما از وضعيت مطلوب هم بسيار است. قابل قبول نيست كه كشورهاي ديگر كه از لحاظ ظرفيت و منايع و نيروي انساني پايين تر از ما قرار دارند مسير رشد و توسعه را سريعتر از ما طي كنند. ميان ظرفيت ها و امكانات ما از يك طرف و نتايج و دستاوردها و سطح توسعه و پيشرفت ما هماهنگي وجود ندارد. و در چنين فضايي است كه مقام معظم رهبري گفتمان دهه ي چهارم انقلاب را گفتمان پيشرفت و عدالت نام مي گذارند و اين يعني درك و شناخت عميق و پايبندي به آرمان اصلي امام (ره) از يك طرف و اشراف و احاطه بر وضعيت كشور در ابعاد مختلف آن از طرف ديگر. اكنون هر كس، هر جا كه هست اگر دلداده ي امام (ره) است و اگر خود را مريد آن پير فرزانه مي داند بايد در جهت اثبات كارآمدي نظام تلاش كند. آرامش و ثبات سياسي، اقتصادي، اجتماعي و رواني، نظام توليد اقتصادي پيشرفته و ساختار اداري پر تحرك و عاري از فساد و رانت، كاهش بيكاري، تورم كم، رفاه اقتصادي، عدالت اجتماعي و كاهش شكاف طبقاتي، شهرها و روستاهاي توسعه يافته نظام اجتماعي با همبستگي بالا ساختار سياسي توسعه يافته و اخلاق مدار و در كل توسعه همه جانبه متوازن و طرح ايران به عنوان الگوي يك كشور پيشرفتي مسلمان با نظام ديني كارآمد يعني تحقق آرمان اصلي حضرت امام (ره). هر كس در اين راه، قدم بردارد در خط امام (ره) قرار دارد و هر كس در اين مسير دچار قصور و تقصير شود از راه امام (ره) دور مي شود. 

دسته ها :

اگرچه حضرت امام(ره) نوزده سال است كه از ميان ما رفته اما به جرات مي توان ادعا كرد كه فكر و انديشه امام(ره) باقي است و چراغ راه همه آزادگان جهان است. امام(ره) از زمان ظهور و بروز خود در صحنه اجتماع و سياست انديشه هاي والاي خويش را كه برگرفته از قرآن كريم بود به طرق مختلف ثبت كرده است كه برخي در قالب سخنراني ها و مصاحبه هاي ايشان ثبت شده و برخي در قالب كتاب به رشته تحرير درآمده است. به راستي كه امام(ره) با ثبت انديشه هاي خود كه همانا بازتاب انديشه هاي اسلام ناب است بزرگترين خدمت را به جهان اسلام و همه ملت هاي آزاده جهان كرد و نام خود را در تاريخ بشريت براي هميشه به ثبت رساند. امروز مجموعه ارزشمند افكار و ديدگاه هاي حضرت امام(ره) تا حد زيادي توانسته اند خلا وجودي آن بنده وارسته خدا را براي انسان هايي كه دل در گرو او بسته بودند پر كند و داغ فراق را براي آنان قابل تحمل نمايد. انقلاب اسلامي ايران نيز اگرچه پس از استقرار و در دوران تثبيت رهبر بزرگ خود را از دست داد اما هرگز از حركتي كه به رهبري او آغاز كرده بود بازنايستاد. سوالي كه در اينجا به ذهن خطور مي كند اين است كه چرا انقلاب اسلامي ايران با تمام وابستگي هايي كه به رهبر عظيم الشان خود داشت و با تمام معاندان و دشمناني كه آن را محاصره كرده بودند، پس از رحلت رهبر خود دچار بحران نشد و خللي در عزم آن براي تحقق اهداف و آرمان هايي كه برگزيده بود به وجود نيامد؟ بسياري از دشمنان انقلاب بر اين تصور بودند كه انقلاب اسلامي در ايران با رفتن رهبر آن دچار بحران خواهد شد و زمان زيادي ادامه حيات نخواهد داد. اما آنان غافل از اين بودند كه اگر چه امام امت از ميان ملت رفت، اما انديشه هاي او باقي ماند. انديشه هايي كه ملت با دل و جان به آنها ايمان داشتند و براي تحقق اهداف و آرمان هاي برآمده از آن راضي به فدا كردن جان خود بودند. دشمن غافل از آن بود كه اگرچه امام امت چشم از دنيا فرو بست اما شاگردان و مريدان او كه سال ها در مكتبش هم در عرصه نظر و هم در عرصه عمل كسب فيض كرده بودند راه او را ادامه خواهند داد. لذا راه و مشي حضرت امام(ره) توسط شاگردان ايشان و براساس ديدگاه ها و نظريات ايشان ادامه پيدا كرد و امروز نظام جمهوري اسلامي ايران پوياتر و مقتدرتر از گذشته به راه خود ادامه مي دهد و آرمان هاي امام خود را سرلوحه كار خود قرار داده است. بي شك رهبري حضرت آيت الله خامنه اي كه پس از رحلت جانسوز حضرت امام(ره) زعامت امت اسلامي را عهده دار شدند در تداوم راه و انديشه امام راحل غيرقابل انكار است. رهبر معظم انقلاب پس از رحلت امام نزديك ترين فرد به ايشان از ابعاد گوناگون بودند. شخصيتي كه توانست با حضور خود در مسئوليت رهبري امت ياد و خاطره امام را در دل ها زنده نگه دارد و لحظه اي ترديد در ادامه راهي كه امام پيش روي ملت نهاده بود نكند. ايشان با دلي مالامال از عشق و ارادت به امام راحل و با سرلوحه قرار دادن رهبري بي بديل امام، اين انقلاب بي مانند جهان را به درستي هدايت كرده اند. رهبر معظم انقلاب بارها و بارها و به مناسبت هاي مختلف انديشه ها و ديدگاه هاي حضرت امام را مطرح و تفسير كرده اند و اصول نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران را براساس افكار نوراني حضرت امام ترسيم نموده اند. بدون شك ايشان در حفظ وتداوم راه امام(ره) بيشترين و ارزنده ترين نقش را ايفا كرده اند. نوزدهمين سالگرد ارتحال ملكوتي حضرت امام(ره) فرصتي دوباره بود براي رهبر عظيم الشان انقلاب تا بار ديگر دل ها و فكر ها را متوجه امام(ره) كند. ايشان در اين مراسم از وصيت نامه امام(ره) به عنوان قوي ترين وبهترين مواريث معنوي ياد كردند و فرمودند: اين وصيت نامه در واقع دستورالعملي ملي براي پيشرفت و توسعه و سرفرازي ايران است. وصيت نامه حضرت امام(ره) از جمله منابع و يادگارهاي ارزشمند امام است كه توانسته رابطه معنوي انقلاب وامام را تداوم بخشد. نگارش اين متن ارزنده حكايت از ديد بلند امام و ايمان ايشان به انقلاب اسلامي واميد به آينده درخشان آن دارد. امام(ره) با اين وصيت نامه به ما و نسل هاي آينده اين انقلاب گفت اين انقلاب مسيري روشن و شفاف دارد و نمي توان به نام آن از مسير اصلي منحرف شد. امام(ره) با وصيت نامه خود به ما و همه جهانيان فهماند كه اگر براي سرنگوني طاغوت برنامه داشت براي دوران مابعد طاغوت هم برنامه دارد، حتي اگر بعد از آن او در قيد حيات نباشد. لذا وصيت نامه امام برنامه اي است براي تداوم انقلاب ما. وصيت نامه امام(ره) يك متن معمولي نيست و همين موضوع ماندگاري آن را در پي خواهد داشت. اين وصيت نامه توسط انساني به نگارش درآمده كه بنده حقيقي خدا بود و شاگرد ممتاز مكتب قرآن واهل بيت(ع.) لذا اين متن گرانبها چيزي جز بازتاب آموزه هاي مكتب اسلام نيست. امام(ره) با نگارش وصيت نامه بي نظير خود مشكل بزرگي را كه همانا چگونگي ادامه انقلاب بود از ميان برداشت و ما امروز نمي توانيم بر سر چگونگي ادامه راه و چگونگي مديريت جامعه انقلابي خود دچار ترديد و چنددستگي باشيم و يا به بهانه نبود برنامه و راهبردي از ادامه مسير مايوس شويم. به همين دليل است كه رهبر معظم انقلاب در جمع عزاداران امام(ره) فرمودند: انقلاب اسلامي به فرموده امام راحل عظيم الشان متعلق به همه قشرها و نسل هاي حال و آينده ايران است و اين ملت بزرگ، اين امانت سنگين الهي را در پرتو عمل به وصيت نامه راهگشاي امام خميني(ره)، حفظ شعارها، جهت گيري ها، ارزش ها و مباني انقلاب و در سايه پيشرفت و نوآوري وتعالي حفاظت خواهد كرد. وصيت نامه امام به دليل خصلت و ويژگي هاي خاصي كه دارد مي تواند نقطه اتصال همه نسل هاي بعد از انقلاب باشد و همچون عاملي براي بسيج همه نسل ها در راستاي انقلاب اصيل و مورد نظر امام(ره) عمل نمايد. وصيت نامه امام به عبارت ديگر مي تواند عامل وحدت بخش و انسجام دهنده نيروهاي انقلاب باشد. چرا كه تفرقه و چنددستگي در نظر وعمل آفت بزرگ انقلاب ها و بخصوص انقلاب ماست. اين وصيت نامه به گونه اي تدوين و نوشته شده است كه مي تواند به عنوان برنامه اي راهبردي پيش روي مديران عالي كشور قرار گيرد. متاسفانه ما در سال هاي اخير اثرات ناديده گرفتن اين امر را به خوبي ديده ايم و شاهد بوديم كه برخي نيروهاي درون نظام برخي ديگر را به انحراف از انديشه هاي امام متهم كردند و برخي پا را فراتر نهادند و دست به تحريف انديشه ها و ديدگاه هاي امام(ره) زدند. اين گونه اختلافات و بيانات متناقض بر سر ديدگاه هاي شخصيتي كه تمام آثارش در دسترس است و شاگردان و نزديكان درجه اول خود در قيد حيات اند چه مفهومي دارد؟ اين قبيل برداشت هاي متناقض و گوناگون از انديشه هاي حضرت امام(ره) براي نسل جوان حاضر و نسل هاي آينده كه قرار بوده و هست كه امام(ره) نقطه وصل آنها باشد، چگونه قابل توجيه است. اين موضوع شايد يكي از دلايل عدم فهم صحيح انديشه هاي امام و عدم انتقال صحيح آن باشد. ما مي بايست براي حفظ امام و انديشه هاي نوراني ايشان مانع از گسترش اين گونه تناقضات گفتاري شويم. راه آن هدايت جوانان به سمت مطالعه آثار حضرت امام(ره) و مفسران حقيقي آن است كه در راس آنها رهبر معظم انقلاب قرار دارد. بي شك آثار امام و بيانات رهبري فصل الخطاب ما در زمينه انديشه هاي حضرت امام است.در حوزه هاي اجرايي نيز مطالعه وصيت نامه الهي- سياسي امام(ره) به عنوان روشن كننده راه مديران در اداره كشور و عامل وحدت بخش مديران با هر نوع گرايشات سياسي توصيه مي گردد. وصيت نامه امام در همه حوزه ها تكليف را براي مديران حاضر و آينده كشور به خوبي ترسيم كرده است. اگر ما امروز در نظام جمهوري اسلامي معتقد به جهاني بودن انديشه هاي حضرت امام(ره) هستيم در وهله اول خود بايد به آن معتقد و پايبند باشيم و با يك نداي واحد انديشه هاي امام را به جهان معرفي نماييم. امام(ره) در وصيت نامه الهي- سياسي خود تكليف همه ما را روشن كرده است. اگر به آن تكليف عمل كنيم به راحتي مي توانيم اهداف امام راحل را عملياتي كنيم. البته با اداي تكليف بسياري از اهداف جمهوري اسلامي تحقق يافته است ولي ما براي تحقق كامل منويات امام راه زيادي را بايد طي كنيم و نبايد اين حقيقت را از نظر دور داشته باشيم كه تنها در صورت مدنظر داشتن توصيه هاي معمار كبير انقلاب است كه مي توانيم انقلاب را تداوم داده و اين موهبت الهي را از گزند آفت هاي پيش روي مصون بداريم.در شرايطي كه امام در ميان ما نيست يادگارهاي ارزشمند امام پيش روي ماست كه هر كدام محوري براي وحدت ما و تداوم حيات انقلاب ماست. ولايت فقيه در كنار وصيت نامه امام(ره) يادگارديگر امام است كه پيروي و پشتيباني از آن به فرموده خود امام(ره) عامل مصونيت انقلاب و كشور است. امروز همه كساني كه پيرو خط رهبري براساس ولايت فقيه هستند همان خط امامي هاي راستين اند كه تداوم خط امام و اطاعت از امام را در اطاعت از ولي فقيه زمان خود مي دانند. امروز راه و خط امام در راه و خط مقام معظم رهبري تجلي يافته و هر راهي غير از اين راه قطعا بيراهه است. عباس خسرواني روزنامه رسالت

دسته ها :

نگرش به قرآن، روش ها و گونه هاي متعددي داشته و دارد. اولين گرايش، رهيافت متن گرايانه است كه طرفداران آن عقيده دارند كه مولف هر متن، داراي مقصود و مقصد معين است و كار اصلي خواننده، كشف همان نيت است. همچنين بر اين باورند كه خداوند، با زبان بشري به گفتگو با انسان پرداخت. ● اشاره: اين مقاله با استناد به قرآن سيره سياسي امام خميني(ره) را در سالهاي پس از انقلاب مورد بررسي قرار داده است. نگارنده كوشيده است با جستجو در آثار و گفته ها و سيره عملي امام راحل سيره سياسي ايشان را با استناد به برخي آيات قرآن تجزيه و تحليل نمايد. اراده، عنايت خداوند، استقامت در حفظ دين و تاكيد بر حفظ وحدت از عناصر تاثيرگذار در برپايي حكومت اسلامي و حفظ آن معرفي شده است. احياي نماز جمعه و امر به معروف و نهي از منكر و يادآوري ايام الله جهت سرمشق گرفتن از آن ايام، از ديگر مندرجات مقاله است. در پايان به تشريح مباني قرآني فرماندهي نظامي امام، بويژه اثبات تجاوزگري دشمن بعثي به جهانيان پرداخته است نگرش به قرآن، روش ها و گونه هاي متعددي داشته و دارد. اولين گرايش، رهيافت متن گرايانه است كه طرفداران آن عقيده دارند كه مولف هر متن، داراي مقصود و مقصد معين است و كار اصلي خواننده، كشف همان نيت است. همچنين بر اين باورند كه خداوند، با زبان بشري به گفتگو با انسان پرداخت. از اين رو در همين قالب و ادوات بايد به تفسير كلام او نشست و مقصد مطلوب او را دريافت; يعني در ساحت ظهور عرفي زيست و ذره اي از آن تخطي نكرد. دومين گرايش، رهيافت تاويلي است. علاقه مندان به اين رهيافت، اعتقاد دارند كه كلام خدا را نبايد در سطح كلام بشري فرود آورد، زيرا سخن وي، القاي يك سويه نيست تا آدمي بشنود و به اكتشاف برخيزد بلكه روي سخن با گوهر وجود آدمي دارد و تنها در اين گفت و شنود است كه رفت و آمد معني تحقق مي يابد. در قرن اخير، گرايش جديدي به نام «گرايش عمل گرايانه» پديدار گشت كه به جاي سلوك فردي، بر ميزان و چگونگي عمل اجتماعي تاكيد دارد. به نظر اينان، عمل صالح اجتماعي است كه بر توفيقات درك و فهم قرآن مي افزايد. از اين رو عارف سر در گريبان و دانشور چشم بر اوراق، نمي توانند آفاق وحي را در نوردد، چرا كه قرآن نيامده است تا بر معلومات بشري نكته يا نكته هايي بيفزايد - هر چند از فوايد ثانويه آن به شمار رود - همچنين، قرآن مانند كتاب بودا نيست تا دستگيري آدمي در سلوك فردي و عبور از عقبه هاي آن باشد، بلكه قرآن، كتاب ساخت و ساز جامعه آرماني است. از اين رو، تنها در يك سلوك اجتماعي است كه مي توان پرسش ها را ديد و در استنطاق توفيق مند با آيات وحي قرار گرفت. امام خميني، سه گونه گرايش تفسيري را ناهمساز نديد و در بيانات و نوشته هاي خويش، از هر يك بهره گرفت. ايشان در آثار فقهي خود، متن گراست و همان روش سنتي در برگشت فلان ضمير به فلان مرجع مداقه هاي فقيهانه اي كرده است.[۱] در نوشته ها و آثار عرفاني و تربيتي خود نيز شيوه تاويل را بر مي گزيند و به «دعوات قرآن و جهات روحيه و معارف الهيه آن» توجه مي نمايد و بر دقت هاي ادبي علما در فهم قرآن خرده مي گيرد.[۲] با اين همه، امام خميني در جايگاه رهبري نهضت اسلامي و مصلح اجتماعي، نگاه ديگري به قرآن برگزيد و كوشيد آن را راهنماي سيره سياسي خود قرار دهد. به همين دليل، ايشان بر خلاف مفسران سنتي و يا تاويل گرا، از آيه «قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثني و فرادي» قيام در برابر ظلم و ستم را برداشت مي كند و از آن، منشوري براي مبارزه مي سازد.[۳] بدين ترتيب، امام خميني در عرصه عمل سياسي، تفسيري عمل گرايانه از قرآن دارد و مي كوشد با تحليل و معرفتي كه از اوضاع زمانه خويش دارد به درك معنايي و زماني آيات قرآن نزديك شود و با بهره مندي از چنين مفاهمه و قرابتي، هم غايت و هم روش مبارزاتي خود را از قرآن تعريف و تبيين نمايد. شايد اين مهم ترين مسئله اي باشد كه امام خميني را از ساير علماي معاصرش، جدا مي سازد و آنان را در دو سوي تقيه (انزوا) و ستيز مستقر مي نمايد. اين مسئله نيز به نوبه خود به ما نشان مي دهد كه چگونه يك مصلح ديني، همواره در تلاش است تا علاوه بر كليات انديشه خود، حتي عمل سياسي خويش را به قرآن مستند كند. از اين رو، مقاله حاضر تلاش مي كند تا با كنكاش در آثار، گفته ها و سيره عملي امام خميني، مستندات قرآني سيره سياسي ايشان را در سالهاي پس از انقلاب اسلامي در يابد و با تكيه بر اشاره يا صراحت گفته و بياني از ايشان به اين مهم نايل آيد. به طور كلي سيره و منش سياسي امام خميني(ره) را مي توان در ۵ عنوان مورد بحث و بررسي قرار داد: ۱) برپايي حكومت اسلامي و حفظ آن گذشته از اين كه انقلاب اسلامي، برخاسته از چه علل و عواملي بود، اين انقلاب در ۲۲ بهمن ۵۷ به پيروزي رسيد و توانست با نفي نظام شاهنشاهي، ساختاري بر ويرانه هاي آن بنا كند كه در ايران مسبوق به تجربه نبود. اما اينكه چگونه اين پويش انقلابي منجر به چنين حادثه اي شد؟ به عقيده امام خميني «تغيير انفسي» بود كه بنا به آيه مباركه «ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم»(رعد/ ۱۱) در مردم به وجود آمد.[۴] با اين همه، پديد آمدن شرايط ذهني و عيني چنين تغييري نيز به تاكيد امام محصول اراده و عنايت خداوند بود. تاثير عنايت خداوند در پيروزي نهضت اسلامي، به گونه اي بود كه به گفته ايشان: «اين انقلاب نه به تبليغات من و شما به راه افتاد و نه هم روحانيت، جنود خداوند بود هيچ كس از جناح هاي سياسي نمي تواند ادعا كند كه او خالق انقلاب است، اگر اراده خداوند به آن تعلق نمي گرفت حتي شعار مرگ بر سلطنت پهلوي نيز بر زبان هيچ يك از شماها جاري نمي شد.»[۵] در واقع، انقلاب اسلامي در ديد كلان امام خميني به توحيد افعالي، فعلي از افعال خداوند به حساب مي آمد كه به عنايت و اراده او به سرانجام رسيده بود. امام خميني، انقلاب اسلامي را بارزترين مصداق «قيام لله» مي دانست كه درست سي و چهار سال قبل از پيروزي نهضت در نخستين اطلاعيه سياسي خود، علماي دين را به آن فرا خوانده بود. اين قيام كه تنها موعظه پيامبر(ص) در آيه مباركه «قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثني و فرادي» قلمداد مي شد به قول «عماد بزي» معرف كل حركت سياسي امام خميني در طول نهضت اسلامي و بالتبع معياري براي سنجش ماهيت و آرمانهاي ديني آن تلقي مي گرديد. وجه ايجابي يا مهم ترين دستاورد اين قيام، حكومت ديني بود كه در سال ۱۳۵۸ بنا به پيشنهاد امام خميني و نيز حمايت مردم، در قالب جمهوري اسلامي تبلور يافته بود. از اين رو، امام خميني در فرداي پيروزي انقلاب كه به عقيده ايشان مفاد آيه مذكوره تحقق يافته بود، بلافاصله آيه شريفه «فاستقم كما امرت و من تاب معك» را تلاوت مي كند و حفظ جمهوري اسلامي را به استقامت، نلرزيدن و صحنه را در نيمه راه ترك نكردن تاويل مي برد. در واقع امام خميني آيه «قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثني و فرادي» را براي شوريدن و برانداختن و آيه «فاستقم كما امرت و من تاب معك» (هود/ ۱۱۲) را براي نگه داشتن تفسير مي كند و يكبار ديگر تلاش خود را در وضعيتي ديگر مستند به آيات قرآن مي نمايد.[۶] ۲) تلاش براي اعتصام و پرهيز از تشتت داخلي امام خميني چه در دوره بحران و چه در دوره تثبيت تلاش مي كرد تا با دعوت از سران احزاب و جمعيت هاي سياسي به گفتگوي متقابل و يا نصيحت هاي پي در پي، آنان را به اعتصام و وحدت فرا خواند. اين فراخوان كه بارها نيز از سوي ايشان به دو آيه «واعتصموا بحبل الله جمعيا و لا تفرقوا» (آل عمران/ ۱۰۳) و «اطيعوا الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم»(انفال/ ۴۶) مستند مي شد در بر گيرنده وفاق و عدم منازعه اي بود كه تنها مي توانست پيرامون «حبل الله» تحقق يابد. به گفته امام خميني آيه اول در بر دارنده دو دستور الزامي است، الزام اول جنبه امري دارد و آن تمسك جستن به «حبل الله» است و الزام دوم بالتبع نهي از تفرقه و جدايي است[;۷] نكته مهم در الزام اول آن است كه به عقيده امام خميني «دستور به اجتماع» يك امر بشري است و ماهيتي ديني يا غير ديني ندارد، آنچه كه خداوند، فراتر از آن مي طلبد: اعتصام به «حبل الله» است.[۸ ] در واقع مشخصه اصلي وفاق ديني، صرف اجتماع نيست بلكه ماده و يا محور اجتماع است كه به صراحت امام خميني در «جهت الهيت مسئله»[۹] خلاصه مي شد. اين جهت، همان رمز پيروزي انقلاب است[۱۰] كه باز به گفته ايشان اگر از ميان رود، هم نهضت در تحقق آرمان هاي خود عقيم مي ماند و هم جمع به هم پيوسته يمان به يك منازعه دامنه دار آشفته مي شود. منازعه اي كه به فرموده ي خداوند در آيه چهل و ششم از سوره انفال: ««اطيعوا الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم» ناتوانمان مي كند و رنگ و بويمان را نيز مي برد.[۱۱] از اين رو، امام خميني، از روزهاي اوليه پيروزي انقلاب اسلامي تا آخرين لحظات عمر شريفشان، همواره از منازعه اي كه به مرز فشل كنندگي مي رسيد به نصيحت يا به غيظ به آن خاتمه مي بخشيد و مانع تبديل شدن چنين گسست غير فعالي به يك شكاف فعال مي شد. ايشان چه در زمان تشكيل دولت موقت كه امام در حكم نخست وزيري مرحوم مهندس مهدي بازرگان تاكيد نموده بود كه كابينه خود را از تمامي احزاب و جناحهاي سياسي تشكيل دهد و با شوراي انقلاب تشريك مساعي نمايد، و چه در دوره اي كه منافقين به گروهي معاند و برانداز مبدل شدند و چه به هنگامي كه نيروهاي طرفدار نظريه حكومتي ايشان به اختلافات سياسي متنوعي دامن زدند، اول تلاش مي نمود با رويه جذب و عدم طرد، حتي منافقين را مجددا به آغوش ملت باز گرداند و در درجه بعد همه آنها را حول اسلام گرد هم آورد. در ذيل به برخي از بيانات ايشان اشاره مي كنيم. به مناسبت افتتاح مجلس شوراي اسلامي در مورخ ۷ / ۳ / ۱۳۵۹ افزودند: «هيچ يك از نهادهاي جمهوري اسلامي خصوصا مجلس و رئيس جمهوري و دولت براي يكديگر و ديگران كارشكني نكنند و خود را به طور جدي در خدمت اسلام و كشور در آورند تا خداي متعال آنها را پشتيباني فرمايد و نداي آسماني انسان ساز «واعتصموا بحبل الله جمعيا و لا تفرقوا» را در نظر داشته و اطاعت نمايند و از منازعه و تفرقه اجتناب نمايند و به امر آموزنده الهي گوش فرا دهند «و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم» كه دنباله آن تنازع، فشل و شكست و رفتن رنگ و بوي و آبروست»[۱۲] در بعد خارجي نيز، امام خميني تلاشهاي زيادي به منظور ايجاد وحدت بين مسلمين به انجام رسانيد،[۱۳ ]روش هايي كه ايشان به منظور دستيابي به وحدت اتخاذ كرد، عبارت بود از: ۱) آگاهي دادن به مسلمانان درباره اينكه اختلافات ميان آنها سطحي و جزئي است و قرآن مجيد براي همه مقدس و خاتم بودن حضرت محمد(ص) بر همگان آشكار است. ۲) ايراد سخنراني درباره اهميت رسيدن به وحدت و در واقع باز يافتن شرافت از دست رفته و شكست دادن استعمار گران و كسب استقلال واقعي، ۳) ايجاد جوي برادرانه به منظور بحث و تبادل نظر ميان علماي شيعي و سني، ۴) آشنا ساختن مسلمانان به معناي حقيقي اوليه اشكال مختلف عبادت هاي اسلامي، به ويژه نماز جمعه و حج. ۳) احياي امر به معروف و نهي از منكر امام خميني سلطنت پهلوي را بزرگترين منكري مي دانست كه مي بايست بر چيده شود تا بزرگترين معروف يعني حكومت ديني بر پا و زمينه ساز ساير معروفات الهيه گردد. از اين رو ازاله شرور و اقامه معروفات مهم ترين غايات نهضت ايشان است كه حتي با برپايي حكومت اسلامي به فرجام خود نزديك نمي شود. در واقع، انقلاب اسلامي در وجه سلبي خود يك منكر را برداشته و در وجه ايجابي خود، معروفي را بنيان نهاده است و اين مقدمه يا اول راه است و طي كليه منازل، بسته به احياء و تداوم اصل امر به معروف و نهي از منكر است كه بر همگان، اعم از مردم و حكومت، واجب به شمار مي آيد. از اين رو يكي از افعال حكومتي امام خميني در عصر جمهوري اسلامي، امر و نهي سران سه قوه، مسوولين رده پايين و حتي مردم است و در مقابل نيز از مردم مي خواهد تا از باب «نصيحه ائمه المسلمين» دولتمردان خود را نصيحت و ارشاد نمايد. سيره و بيان امام خميني پس از تشكيل حكومت اسلامي در ايران، تا حدودي در عمل به امر به معروف و نهي از منكر متفاوت است، در پاره اي از موارد، امر به معروف و نهي از منكر را تكليفي همگاني مي داند كه هم شامل اقشار مختلف جامعه است[۱۴] و هم دستگاه هاي حكومتي. در پاره اي از موارد آن را بر عهده دائره اي مستقل از دولت مي دانست كه فحشاء و منكرات را از جامعه برچيند.[۱۵] و در برخي از موارد آن مبارزه با منكرات را يكي از وظايف شهرباني شمرده اند.[۱۶] از بيانات متعددي كه ايشان دارند[۱۷] استفاده مي شود كه امر و نهي، وظيفه آحاد ملت و همه اركان دولتي است و مراتبي كه محتاج عمل است، ابتدا بر عهده حكومت است كه در صورت كوتاهي آن، مردم خود موظف به نهي از منكر و جلوگيري از نفوذ عناصر فاسد و رواج منكرات هستند. با اين همه، با توجه به ذو مراتب بودن امر به معروف و نهي از منكر در روايات و فتاوي امام خميني در عمل به آيات «فلتكن منكم امه يدعون الي الخير و يهنون عن المنكر» و غير از آن در عصر جمهوريت، انجام مراحل نهايي امر به معروف و نهي از منكر همچون ضرب و جرح و يا كشتن را نيازمند به اذن حاكم اسلامي مي داند. بايد مسلمان اين طور باشد كه هر كه مي خواهد باشد، خليفه مسلمين، هر كه مي خواهد باشد، اگر ديد پايش را كنار گذاشت، شمشيرش را بكشد كه پايت را راست بگذار.[۱۸] ۴) ذكر ايام الله به عنوان دومين ماموريت الهي يكي از جالب ترين رفتار و سيره سياسي امام خميني در عصر حكومت كه كمتر مورد توجه قرار گرفته است ذكر ايام الله است كه خود قبلا در تفسير آيه مباركه «ولقد ارسلنا موسي بايتانا ان اخرج قومك من الظلمات الي النور و ذكر هم بايام الله»(ابراهيم/ ۵) مفاد آن را همانند حضرت موسي بن عمران(ع)، از ماموريت هاي خويش مي دانست، ماموريت اول، همان خروج مردم از ظلمت استبداد به نور آزادي بود كه با وقوع انقلاب اسلامي تحقق يافته بود، دومين ماموريت نيز ياد ايامي بود كه به خدا تعلق داشت، در واقع ياد ايام الله، ياد نقاط عطفي از تاريخ آن خروج است كه تذكر به آن به مثابه زنده نگه داشتن آن حادثه تاريخي «خروج» است. امر دومي كه فرموده است خداي تبارك و تعالي به حضرت موسي «و ذكر هم بايام الله» اينها را متذكر كن به ايام خدا، همه ايام مال خداست لكن بعضي از ايام يك خصوصيتي دارد كه براي آن خصوصيت يوم الله مي شود. روزي كه پيغمبر اكرم(ص) هجرت كردند به مدينه اين روز ايام الله است. در ادامه وي با تصريح به فلسفه «ذكر هم بايام الله» مي افزايد: «بايد يادآوري كنيد اين ايام الله را چنانچه كرديد از ياد نبايد برود اين ايام الله; براي اينكه اين ايام اند كه آدم سازند، در اين ايام است كه جوان هاي ما را از عشرتكده ها بيرون مي آورد به ميدان جنگ مي برد. اين ايام الهي هست كه ملت ما را بيدار مي كند و بيدار كرد...[۱۹] قضايايي كه در ايام الله رخ داده است براي تاريخ و انسانها در طول تاريخ آموزنده و بيدار كننده است، حوادث بزرگ تاريخ كه قرآن مجيد هم از بعضي آنها ياد كرده است سرمشقي براي ساختن جامعه ها و اشخاص و جامعه عصر ما كه عصر انقلاب است و در كشور ايران كه كشور انقلاب و شاهد بسياري از حوادث بزرگ است كه بايد آنها را ايام الله محسوب كنيم. ۵) مباني قرآني فرماندهي نظامي امام شايد يكي از رخدادهاي مهمي كه حكومت اسلامي در عصر امام خميني را تحت الشعاع خود قرار داد آغاز جنگ عراق عليه ايران در ۳۱ شهريورماه ۱۳۵۹ بود. گذشته از اينكه علل و عوامل شروع اين جنگ چه بود؟ و سرانجام آن به كجا انجاميد؟ اين جنگ دنباله انقلاب اسلامي بود كه بسياري از جنبه هاي انقلاب را تبلور مي بخشيد. آنچه كه در اين جنگ اهميت يافت فرماندهي كل قوا يا رهبري جنگ توسط امام خميني بود يعني همان كسي كه رهبري انقلاب را تا پيروزي بر عهده داشت و با بهره مندي از آن مكانيسم، به هدايت جنگ پرداخت، جنگ عراق و ايران كه به تدريج در گفته هاي حضرت امام به دفاع مقدس شهرت گرفت داراي مراحلي بود كه رهبري امام خميني در كليه اين مراحل، در واقع تداوم همان رهبري در انقلاب است كه با استفاده از مكانيسم مرجعيت و بهره مندي از سيطره فرهمندي خود، مردم را به بسيج دعوت كرده است، اثبات اينكه «عراق متجاوز است و ما تنها دفاع مي كنيم و انگيزه مان از ادامه جنگ نيز دفاعي بوده و با هدف تنبيه متجاوز، دشمن را در خاكش دنبال مي كنيم» مهم ترين متغيري است كه امام خميني همواره آن را به آيات قرآن كريم، مستند و مردم را به استناد چنين آياتي به جنگ عليه دشمن فرا مي خواند، ايشان با اشاره به آيه نهم سوره حجرات «و ان طائفتان من المومنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت احداهما علي الاخري فقاتلوا التي تبغي حتي تفيء الي امر الله فان فاءت فاصلحوا بينهما بالعدل و اقسطوا ان الله يحب المقسطين» مي فرمايد: مع الاسف در عين حالي كه در قرآن كريم است كه اگر دو طايفه اي از مسلمين با هم اختلاف كردند شما مصالحه بدهيد بين آنها و اگر چنانچه يكي از آنها باغي باشند و طاغي باشند، با او قتال كنيد تا اينكه سر نهد به احكام خدا. كدام يك از كشورهاي اسلامي بررسي كردند در اين كه طاغي و باغي كيست و آن كسي كه هجوم كرده است كيست تا اينكه همه به امر خدا با او مقاتله كنند؟ بر كدام مملكت اسلامي پوشيده است اين معنا كه صدام به ما بغي كرده است و طغيان كرده است و ظلم كرده است و هجوم كرده است، چرا ممالك اسلامي به آيه شريفه اي كه مي فرمايد كه «فقاتلوا التي تبغي حتي تفيء الي الله» چرا عمل نمي كنند؟[۲۰] بنا به يك پژوهش انجام گرفته،[۲۱] از مجموع ۹۱۴ عبارت و پاراگراف استخراج شده از سخنان امام خميني درباره جنگ ايران و عراق، ايشان جهت بسيج مردم در مقابله با تهاجم عراق، در ۳۴۶ مورد از متغيرهايي استفاده كرده اند كه از جنس درون ديني اند، متغيرهايي كه معمولا مستند به سيره جنگي پيامبر(ص) و آيات مربوط به جهاد دفاعي مي باشند. با اين همه كاركرد مرجعيت ديني و كاريزماتيك امام خميني در رهبري جنگ مذكور بدون عبور از متغيرهاي دنيوي و برون ديني ناممكن بود. در واقع اين مرجعيت براي موفقيت در بسيج و اداره جنگ يكسره از متغيرهاي ديني توشه نگرفته است و با عبور از دنيا و به عبارتي دقيق تر در جوف آن توانسته است كاركرد مثبت خود را نشان دهد، به همين دليل است كه امام خميني در ۵۶۸ مورد از ۹۱۴ مورد فوق الذكر در بسيج توده ها از متغيرهاي برون ديني بهره جسته است. پي نوشتها در دفتر روزنامه موجود است. دكترعبدالوهاب فراتي روزنامه رسالت


دسته ها :
X