دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1030048
تعداد نوشته ها : 4306
تعداد نظرات : 4
 روايت 91
-----------کد لوگوي ما--------- ----- ------
----
Rss
طراح قالب

● مفهوم جمهوري كلمه جمهوري به معناي توده مردم است و بالتبع حكومت جمهوري نيز ترجمان حكومت توده مردم مي‏باشد . لغتنامه دهخدا و فرهنگ معين حكومت جمهوري را اين چنين تعريف كرده‏اند: حكومتي كه زمام آن در دست نمايندگان لت‏باشد . واژه جمهوري ماخوذ از لغت Republic و برگرفته از ريشه لاتيني Respublica به معني چيز يا امر (Res) مربوط به همگان ( (Publicus مي‏باشد . پس از مصطلح شدن واژه جمهوري در ادبيات فارسي، مراد از آن نوعي نظام سياسي بود كه به جاي پادشاه و سلطان، كه اقتدار موروثي داشت‏يك نفر از طرف مردم براي مدت معيني براي اداره امور كشور انتخاب مي‏شد . جمهوريت نوعي سامان سياسي است‏براي قيد زدن به قدرت از يك سو و اعتلاي مقام اخلاقي افراد جامعه از سوي ديگر . جمهوريت گفتماني است كه در نهايت معطوف به نفي سلطه است‏به همين دليل تاكيد بر آزادي مدني (مثبت)، هم نافي آزادي ليبرالي (طبيعي و منفي) است و هم ضد جباريت فردي و ساختار توتاليتر . در گفتمان جمهوريت‏حاكميت‏سياسي از يك سو با قيد زدن به قدرت نقش سامان دهي سياسي پيدا مي‏كند و از سوي ديگر به محقق شدن اداره اخلاقي - انساني شهروند مي‏انجامند . ۱ جمهوري بهترين صورت حكومت دموكراسي است منتهي جمهوري بيان كننده صورت و قالب حكومت است و دموكراسي بيان كننده محتواي آن، در واقع حكومت جمهوري به حكومت فردي، استبدادي، موروثي و خانداني خاتمه مي‏دهد و قدرت را به مردم مي‏سپارد . از منظر منطق حقوقي و سياسي، هنگامي كه واژه جمهور و جمهوري براي شكل نظام سياسي و ساختارهاي حكومتي آن به كار مي‏رود، مقصود همان نظام نمايندگي مستقيم و يا غير مستقيم يا به نوعي تفكيك قواست كه در سده‏هاي اخير به اتكاي حمايت اكثريت‏شهروندان يك كشور، فرد و يا گروهي با گرايش حزبي خاص براي مدت معيني قدرت مشروع را به دست مي‏گيرد و با اختيارات و تكاليف معيني كه به وسيله نوعي قانون مادر (يا قانون اساسي) مدون گرديده مبادرت به اداره امور كشور مي‏كند . از جهات نظري، اين فرد يا حزب مادامي كه پاسخگوي خواسته‏هاي مردم است از حمايت آنان برخوردار مي‏باشد و در پناه مشروعيت كسب شده به اعمال اراده حاكمه مردم ادامه مي‏دهد، در غير اين صورت حزب يا گروه ديگري جاي آن را مي‏گيرد . ۲ در حكومت جمهوري، اكثريت مردم كنترل سياسي را اعمال مي‏كنند، قدرت نهايي را در دست دارند و در موضوعات مهم سياست ملي تصميم مي‏گيرند . لازمه چنين حكومتي آن است كه هيچ كس صاحب مقام رسمي نباشد مگر آنكه مردم آزادانه او را قدرت داده باشند و قدرت او نيز در اختيار و تحت نظارت مردم باشد در جامعه جمهوري همه افراد مردم برابر و آزادند . برابري بدان معناست كه هيچكس حق ندارد بيش از ديگري حق مالكيت را به خود اختصاص دهد، مگر اينكه نمايندگي داشته باشد . بنابراين در حكومت جمهوري، حكومت متعلق به عموم مردم است كه به نسبت مساوي در اين حق شريكند . اما چون در وضع كنوني تمدن بشري عملا ممكن نيست كه تمام مردم حكومت كنند، از طرف آنان عده‏اي برگزيده مي‏شوند و حكومت را در دست مي‏گيرند، اما اين عده كه وكيل مردمند، هميشه بايد تحت نظارت مردم باشند زيرا در غير اين صورت ممكن است كه از قدرت به ضرر ديگران بهره‏برداري كنند . ۴ ديگر مشخصه جمهوري، آزادي است كه مانند برابري از حكومت جمهوري جدا شدني نيست زيرا جايي كه آزادي نباشد مردم توانايي اظهار نظر درباره حكومت ندارند و هنگامي كه توانايي اظهار نظر نداشتند، حكومت متعلق به آنها نيست و جايي كه حكومت متعلق به مردم نباشد، جمهوري نيست در واقع آزادي تضميني است‏براي محدود كردن قدرت حكومت . ۵ ● نظام جمهوريت در مكتب اسلام اسلام با تاسيس نهاد حكومت (به هر شكل يا بدون توجه به شكل خاصي) آن را مامور تحقق و جامه عمل پوشاندن مصالح يا مقاصد عامه شريعت كرده است . ضرورت تاسيس نظام سياسي، جهت اعتلاي دين و اقامه ارزشهاي بشري مي‏باشد . در قرآن كريم ضمن نفي نظامهاي استكباري، سخني از نوع بخصوصي از اشكال حكومتي (سلطنتي، اريستوكراسي، جمهوري و غيره) به ميان نيامده اما ابواب متعددي در بيان نظامات حكومتي و چگونگي اداره جامعه آمده است . در نظام جمهوريت اسلامي كسي حق قانونگذاري نداشته و قانوني جز حكم شارع قابليت اجرا ندارد . در نظام مجلس، برنامه‏ريزي به جاي نهاد قانونگذاري قرار گرفته كه در پرتو احكام اسلام، كيفيت انجام خدمات عمومي را در سراسر كشور ترسيم مي‏نمايد . مصوبات مورد اجرا كه برپايه قوانين ثابته و لايتغير الهي و بر مبناي مقتضيات زمان طرح و وضع مي‏گردند، از قرآن و سنت نشات مي‏گيرد و توافق قاطبه مردم را در بر دارد . بنابراين در اين طرز حكومت، حاكميت در انحصار خداوند است . در قرآن مجيد آيات بسياري حكومت را به خدا نسبت مي‏دهد . (انعام/۵۷، ۶۲ . يوسف/۴۰، ۶۷ . نسا/۶۰ . كهف/۲۶) و اصول و مقررات اسلام بر همه افراد و نيز بر دولت اسلامي حكومت تام دارد . حكومت اسلامي به مفهوم تبعيت از چنين قانوني است . همه آحاد جامعه اسلامي از رسول اكرم (ص) تا جانشينان آن حضرت و سايرين تا ابد بدون استثنا تابع قانون الهي‏اند و فقط عقيده خداوند به عنوان منبع و سرچشمه عدالت و نگهدار قانون هميشه ثابت و پايدار خواهد بود . با اين توصيف ، كتاب و سنت از بالاترين ميزان مشروعيت‏برخوردار است و تمامي نهادهاي دولت (قواي مقننه، اجرايي، قضاييه) و كليه سياستها بايد متعهد به اجراي احكام اسلام و اهداف آن باشند . چنين سيستمي تساوي افراد را در مقابل قانون كه از حيث تاريخي ريشه در اديان الهي دارد، به رغم تفاوتهاي نژادي، جنسي، اجتماعي و غيره به سبب منشا مشتركشان با شرايطي برابر مي‏بيند . در جمهوري متكي بر فرهنگ سياسي اسلام، مديريت‏سياسي جامعه يا رهبري، به آن سياستي مي‏پردازد كه براساس ايدئولوژي الهي و ارزشهاي اسلامي مبادرت به تنظيم روابط قواي حاكمه و هماهنگي ميان آنها نمايد . در اين سياست كليه روابط انساني بايد در چارچوب مفاهيمي چون تربيت و هدايت‏برقرار گردد تا زمينه شكل‏گيري يك جمعيت‏سازمان يافته هدف‏دار ميسر شود . اين نوع رهبري سعادت به مفهوم مادي و رفاه به معناي دنيايي آن را به دنبال خواهد داشت، اما نه به عنوان يك هدف . بلكه حركت هدف‏دار برخورداري ملت از يك سازمان سياسي و نظام اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي منطبق با موازين مكتب اسلام است . ۶ ● سازگاري يا عدم سازگاري اسلام با جمهوريت ساختار ذاتي دين اسلام با جمهوريت كاملا سازگاري دارد . ساختار ذاتي اسلام يك ساختار باز است . سيستم تفكر ديني اسلام از آغاز يك سيستم تفكر باز بود، نه يك سيستم تفكر بسته . در اسلام سيستم تعامل و ارتباط ميان خدا و انسان و فهم پيام خداوند به وسيله انسان يك سيستم كاملا باز است . دين اسلام آن طور كه در تاريخ گسترش پيدا كرده، چون يك گوي است كه از هر طرفش نوري ساطع است: يك طرف تصوف است، طرف ديگر فلسفه است، طرف ديگر فقه و كلام است، يك طرف ديگر علوم قرآن و حديث است و همين طور ... همه اينها چه در پيدايش و چه در گسترش كاملا باز هستند، چون در درون سيستم اسلامي هيچ عاملي پيش بيني نشده است كه به فقيه بگويد الزاما بايد چنان فكر كني و چنان فتوا بدهي، يا گونه‏اي خاص از تفكر را براي فيلسوف يا متكلم يا مفسر معين و الزام كند . اين سيستم همواره در طول تاريخ باز بوده است . توجه به باز بودن سيستم تفكر و عقلانيت ديني در اسلام، اين نتيجه را مي‏دهد كه چون در ساختار ذاتي اسلام، متوليان رسمي تفسير دين پيش بيني نشده و خود مخاطبان پيام خداوند، مفسران آن پيام هستند، هيچ‏گاه محتواي پيام به صورت يك مرجع اقتدار فرعي بيروني به محدود كردن الزامي تفكر و عمل مخاطبان (يعني مردم مسلمان) نمي‏پردازند . محتواي پيام حقيقتي است كه خود مردم آن را مي‏فهمند و مي‏پذيرند . اين فهم در واقعيت‏خارجي حق خود مردم است و نه حق يك طبقه و يا شخص خاص . اختلاف فهمها و تفسيرها نيز به وسيله خود مردم اتفاق مي‏افتد . مردم هستند و پيام، چون دو نقطه معلق در فضا كه هيچ سيستم بسته‏اي را تشكيل نمي‏دهد . در يك ساختار ذاتي - از اين نوع كه گفته شد - پيام فقط مردم را مي‏شناسد و هيچ چيز ديگر را به رسميت نمي‏شناسد . درست در همين نقطه است كه اگر از بعد سياسي به اين واقعيت ديني نگاه كنيم، درمي‏يابيم كه براي پيروان چنين ديني، "جمهوريت" به معناي تصميم‏گيري خود مردم براي تعيين اهداف و اعمال راه كار سياسي خودشان، طبيعي‏ترين وضعيت‏سياسي است ممكن است پاره‏اي از مخاطبان اين پيام آن را چنين تفسير كنند كه در درون آن دستورها و ارزشهاي معيني ناظر بر امور سياسي وجود دارد، اين كار ممكن است، ولي مهم اين است كه چون تفسير پيام متولي رسمي ندارد، قبول چنان تفسيري و يا مناقشه و نقد آن نيز حق خود مردم است و قبول آن جز اين نخواهد بود كه جماعتي با اراده و ميل خود تفسير معيني را بپذيرند و در مشاركتهاي سياسي خود را منطبق با آن سازند و اين عين تصميم‏گيري براي سرنوشت‏سياسي خويش است و كاري است كه در انتخاب جمهوريت اتفاق مي‏افتد . ۷ ● جمهوري اسلامي آن چيزي كه در شعار و خواسته مردم مسلمان ايران در سال ۱۳۷۵ از برجستگي و درخشندگي خاصي برخوردار بود و مي‏توان آن را جز سوم اين شعار محسوب كرد، "جمهوري اسلامي" بود . "استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي" يعني مردم استقلال و آزادي خويش و مملكت را در سايه حكومت جمهوري اسلامي جستجو مي‏كردند و با اين بيان استقرار هر نوع حكومتي با هر پيشوند و پسوندي را نفي كرده و تنها حكومتي را طلب مي‏كنند كه هم استقلال و آزادي آنان را تامين كند و هم به هويت اسلامي و ديني آنان ارزش و اقتدار بدهد و لذا حكومت جمهوري اسلامي را بعنوان جز سوم شعار اصلي و اساسي و محوري خود انتخاب كردند . حضرت در قبل و بعد از انقلاب اسلامي در باب حكومت مطلوب خود و ملت ايران در قالب پيامها و مصاحبه‏ها و پاسخ به سوالات، نوع حكومت آينده ايران را توضيح داده‏اند كه در ذيل برخي بيانات ايشان نقل مي‏گردد . ● سوال: شما تصريح فرموده‏ايد كه راغب به ايجاد حكومت اسلامي هستيد، همانند حكومتي كه در ايام [امام] علي (ع) وجود داشت آيا معني آن اين است كه به هنگام سقوط خاندان پهلوي، حكومت‏خلافت اسلامي را برپا خواهيد داشت؟ ▪ جواب: "حكومت جمهوري اسلامي" مورد نظر ما از رويه پيامبر اكرم (ص) و امام علي (ع) الهام خواهد گرفت و متكي به آراي عمومي ملت‏خواهد بود و شكل حكومت‏با مراجعه به آراي ملت تعيين خواهد گرديد . ● سوال: دولت پيشنهادي شما چگونه خواهد بود و چه كسي آن را اداره خواهد كرد؟ ▪ جواب: "راجع به چگونگي دولت و رژيم، پيشنهاد ما جمهوري اسلامي است و چون ملت مسلم است و ما را هم خدمتگزار خود مي‏داند، از اين جهت‏حدس مي‏زنيم به پيشنهاد ما راي دهد . ما از طريق رفراندوم، با ملت، يك جمهوري اسلامي تشكيل مي‏دهيم و اما شخص، اين تابع آراي مردم است و الان شخص معيني در نظر نيست . "۸ "با قيام انقلابي ملت، شاه خواهد رفت و حكومت دموكراسي و جمهوري اسلامي برقرار مي‏شود . در اين جمهوري يك مجلس ملي مركب از منتخبين واقعي مردم، امور مملكت را اداره خواهند كرد . "۹ ● سوال: آيا ممكن است توضيح بفرماييد كه مقصود از حكومت اسلامي، جمهوري اسلامي چيست؟ ▪ جواب: " ... تمام ملت از سرتاسر كشور فرياد مي‏زنند كه ما حكومت اسلامي مي‏خواهيم و اما رژيم اسلامي و جمهوري اسلامي، يك رژيمي است متكي بر آراي عمومي و رفراندوم عمومي و قانون اساسي‏اش قانون اسلام و بايد منطبق با قانون اسلام باشد . "۱۰ "ملت ايران خواسته‏هاي خود را كه عبارت از سرنگوني سلطنت پهلوي و برچيده شدن نظام شاهنشاهي و برقراري حكومت اسلامي است، اعلام كرده است و من جمهوري اسلامي را به ملت ايران پيشنهاد كرده‏ام كه بعد از سقوط شاه به آراي عمومي مي‏گذاريم و هيچ گروه و شخصي نمي‏تواند با خواست ملت ايران مخالفت كند و الا محكوم به نابودي است . "۱۱ "ما خواهان استقرار يك جمهوري اسلامي هستيم و آن حكومتي است متكي به آراي عمومي، شكل نهايي حكومت‏با توجه به شرايط و مقتضيات كنوني جامعه ما، توسط خود مردم تعيين خواهد شد . "۱۲ "مبارزات كنوني ايران يك حركت كاملا اسلامي است است و در جهت تغيير كامل نظام شاهنشاهي و استقرار حكومت جمهوري اسلامي است . "۱۳ "هدف ما برقراري جمهوري اسلامي است و برنامه ما تحصيل آزادي و استقلال است" . ۱۴ "نظام حكومتي ايران جمهوري اسلامي است كه حافظ استقلال و دموكراسي است و براساس موازين و قوانين اسلامي اعلام مي‏شود . "۱۵ "هدف همان است كه در سخنرانيها و اعلاميه‏هاي خود ذكر نموده‏ام: الف) سرنگوني سلطنت پهلوي ... ب) به پا داشتن حكومت جمهوري اسلامي مبتني بر ضوابط اسلام، متكي به آراي ملت . "۱۶ جالب آنكه امام خميني در ۲۱ آبان ۱۳۵۷ ضمن اشاره به ويژگيهاي حكومت جمهوري اسلامي به كساني كه مدعي‏اند حكومت اسلامي برنامه ندارد و يا كساني كه بي‏اطلاع از اسلامند و مي‏گويند اصولا جمهوري اسلامي بي‏اساس است، شديد انتقاد مي‏كند . و در مصاحبه‏اي ديگر مي‏فرمايند: "ما خواستار جمهوري اسلامي هستيم . "جمهوري" فرم و شكل حكومت را تشكيل مي‏دهد و اسلامي يعني محتواي آن فرم قوانين الهي است . "۱۷ امام خميني يك ماه قبل از پيروزي انقلاب در پاسخ به سوال خبرنگاري كه مي‏پرسد، شكل اين جمهوري چطور خواهد بود؟ مي‏فرمايد: "آنچه مهم است ضوابطي است كه در اين حكومت‏بايد حاكم باشد كه مهم‏ترين آنها عبارت است از اين كه اولا متكي به آراي ملت‏باشد به گونه‏اي كه تمامي آحاد ملت در انتخاب فرد و يا افرادي كه بايد مسووليت و زمام امور را در دست‏بگيرند شركت داشته باشند و ديگر اينكه در مورد اين افراد نيز خط مشي سياسي و اقتصادي و ساير شئون اجتماعي و كليه قواعد و موازين اسلامي مراعات مي‏شود . در اين حكومت‏به طور قطع بايد زمامداران امور دائما با نمايندگان ملت در تصميم‏گيريها مشورت كنند و اگر نمايندگان موافقت نكنند، نمي‏توانند به تنهايي تصميم گيرنده باشند . " ۲۳/۱۰/۱۸۵۷ در زمينه نوع حكومت، اصل اول قانون اساسي مي‏گويد: ـ "حكومت ايران، جمهوري اسلامي كه ملت ايران براساس اعتقاد ديرينه‏اش به حكومت‏حق و عدل قرآن، در پي انقلاب اسلامي پيروزمند خود به رهبري مرجع عاليقدر تقليد آيت‏اللهالعظمي امام خميني، در همه پرسي دهم و يازدهم فروردين ماه يكهزار و سيصد و پنجاه و هشت هجري شمسي برابر با اول و دوم جمادي الاول سال سال يكهزار و سيصد و نود و نه هجري قمري با اكثريت ۲/۹۸ درصد كليه كساني كه حق راي داشتند به آن راي مثبت داد . " حكومت جمهوري اسلامي در مقدمه قانون اساسي تعريف شده و راجع به آن آمده است: ـ " ... حكومت از ديدگاه اسلام برخاسته از موضع طبقاتي و سلطه‏گري فردي يا گروهي نيست، بلكه تبلور آرمان سياسي ملتي هم كيش و هم فكر است كه به خود سازمان مي‏دهد، تا در روند تحول فكري و عقيدتي راه خود را به سوي هدف نهايي (حركت‏به سوي الله) بگشايد ... " پس "مسئله جمهوري مربوط مي‏شود به شكل حكومت كه مستلزم نوعي دموكراسي است، يعني اين كه مردم حق دارند رنوشت‏خود را خودشان در دست‏بگيرند و اين ملازم با اين نيست كه مردم خود را از گرايش به يك مكتب و يك ايدئولوژي و از التزام و تعهد به يك مكتب معاف بشمارند . "۱۹ "و اسلامي بودن اين جمهوري به هيچ وجه با حاكميت ملي و يا به طور كلي دموكراسي منافات ندارد و هيچ گاه اصول دموكراسي ايجاب نمي‏كند كه بر يك جامعه ايدئولوژي و مكتبي حاكم نباشد و ما مي‏بينيم كه احزاب معمولا خود را وابسته به يك ايدئولوژي معين مي‏دانند و اين امر را نه تنها بر ضد اصول دموكراسي نمي‏شمارند، كه به آن افتخار هم مي‏كنند، اما منشا اشتباه آنان كه اسلامي بودن جمهوري را منافي با روح دموكراسي مي‏دانند ناشي از اين است كه دموكراسي مورد قبول آنان هنوز همان دموكراسي قرن هيجدهم است كه در آن حقوق انسان در مسائل مربوط به معيشت، خوراك، مسكن، پوشاك و آزادي در انتخاب راه معيشت مادي خلاصه مي‏شود . ۲۰ عده‏اي بر اين عقيده بودند كه پيش كشيدن مسئله جمهوري اسلامي به جاي جمهوري مطلق كه حق حاكميت متعلق به عموم افراد ملت است را زيرپا گذاشته است و به عناوين مختلف سعي در تغيير اين مفهوم داشتند كه به جاي"جمهوري اسلامي" از عبارات ديگري كه در جهان مطرح و رايج است استفاده شود و برخي جمهوري دموكراتيك، برخي جمهوري اسلامي دموكراتيك و . .. پيشنهاد مي‏كردند و شايد اين اعتقاد افرادي بود كه اسلامي بودن آن را مغاير با دموكراسي و حاكميت مردم و حق تعيين سرنوشت‏خويش مي‏دانستند و چون برخي دموكراسي رامترادف با آزادي مي‏پنداشتند حال آنكه آزادي يك اصل و دموكراسي به معناي مشاركت مردم در اداره امر خويش، يك روش و حاصل تجربه بشر است - معتقد بودند كه قيد اسلامي در حكومت اسلامي با اين نوع آزادي منافات دارد و حاكميت مطلق مردم را از بين مي‏برد، اما غافل از اين كه مكتبي كه در منشور و تعاليم خود اصل آزادي را پذيرفته است مي‏تواند از دموكراسي به عنوان يك روش بهره‏مند شود، از اين رو است كه مي‏توان به اين باور رسيد كه انديشه اسلامي با دموكراسي به مثابه موفق‏ترين روش در اداره امور جامعه تعارض و تضادي ندارد . و اين كه شكل و محتواي آينده حكومت‏بايد فقط جمهوري اسلامي باشد ولاغير حضرت امام در يكي از سخنرانيهايشان فرمودند كه من به جمهوري اسلامي راي مي‏دهم نه يك كلمه بيش و نه يك كلمه كم . يعني امام هم برخلاف اسلامي بودن جمهوري و هم با اضافه كردن عبارات و اصطلاحات ديگري مثل، "دموكراسي"، "دموكراتيك" بر جمهوري اسلامي مخالفت مي‏نمودند زيرا آن را خلاف خواست و اراده ملت مي‏دانستند و اهانتي به اسلام . "دشمنان تا توانستند راجع به "جمهوري اسلامي" مخالفت كردند، مثلا جمهوري باشد . اسلام را مي‏خواهيم چه كنيم؟ جمهوري دموكراتيك باشد، اسلامش نباشد، آخرش كه آن حزب حزبيهايشان صحبت مي‏كرد، "جمهوري اسلامي دموكراتيك" . ملت ما اين را قبول كرده گفتند، آنچه ما مي‏فهميم . اسلام را مي‏فهميم و جمهوري را مي‏فهميم چي است . اما دموكراتيكي كه در طول تاريخ پيراهنش را عوض كرده است، هر وقت‏به يك معني، الان هم اين دموكراتيك در غرب يك معني دارد و در شرق معني ديگر دارد . افلاطون يك چيزي مي‏گفت، ارسطو يك چيزي مي‏گفت، اين را ما نمي‏فهميم، ما چيزي را كه نمي‏فهميم چه ادعايي داريم كه ذكرش كنيم و بر آن راي بدهيم، آنچه كه مي‏فهميم اسلام را مي‏دانيم چي هست . يعني مي‏دانيم كه رژيم عدل است . كه در آن عدالت است . از حكامي كه در صدر اسلام بودند مثل علي بن ابيطالب فهميديم چه كاره است، چه مي‏كند و جمهوري را هم معنايش را مي‏فهميم كه بايد ملت راي بدهند، اينها را قبول داريم، اما آن دموكراتيك را حتي پهلوي اسلام هم بگذاريد ما قبول نداريم، علاوه بر اين معني اين اهانت‏به اسلام است، شما اين را پهلويش مي‏گذاريد، معنايش اين است كه اسلام دموكراتيك نيست و حال آن كه از همه دموكراسي‏ها بالاتر است، از اين جهت ما اصلا آن را قبول نمي‏كنيم، پهلوي آن بگذاريد مثل ديني است كه بگوييد "جمهوري اسلامي عدالتي" اين توهين به اسلام است، زيرا عدالت متن اسلام است . از اين جهت اين را هم ملت قبول نكردند و بعضي از اصحاب قلم و روشنفكران جديت داشتند كه اين كلمه اسلام نباشد و ما اين طور فهميديم كه چون از اسلام ضربه ديدند مي‏خواهند اين نباشد . خوب همه قدرتها ديدند كه نفت اينجا از دستشان گرفته شده است و اين را چه كسي گرفته است؟ ملتي كه اسلام را فرياد مي‏زنند ... " ۲۱پس امام آن چيزي را كه موجب از بين رفتن اسلام و اسلام‏خواهي ملت ايران مي‏دانستند تغيير محتواي انقلاب يعني، اسلامي بودن آن بود و از اضافه نمودن واژه‏هايي چون دموكراسي و دموكراتيك و ... بر جمهوري اسلامي ممانعت مي‏ورزيدند . شهيد مطهري مقصود و نظر امام از اين كار را اين طور بيان مي‏نمايد: ـ "در اسلام آزادي فردي و دموكراسي وجود دارد، منتها با تفاوتهايي كه ميان بينش اسلامي و بينش غربي وجود دارد، با توجه به اين نكته روشن مي‏شود كه در عبارت جمهوري دموكراتيك اسلام، كلمه دموكراتيك حشو و زايد است، به علاوه در آينده وقتي كه مردم در دولت جمهوري اسلامي يك سلسله آزاديها و دموكراسيها را ديدند خواهند گفت كه اينها نه به دليل اسلامي بودن اين جمهوري، كه به دليل دموكراتيك بودن آن حاصل شده است . يعني جمهوري اسلامي دو جنبه پيدا خواهد كرد، بنيادهاي دموكراتيك و بنيادهاي اسلامي و آنچه كه به آزادي و حقوق فردي و دموكراسي ارتباط پيدا مي‏كند مربوط است‏به بنيادهاي دموكراتي . اين جمهوري نه به بنيادهاي اسلامي و در مقابل يك سلسله قواعد، عبادات و معاملات وجود دارد كه به جنبه اسلامي حكومت مربوط مي‏شود . ما مي‏خواهيم تاكيد كنيم كه چنين نيست . در اسلام هم دموكراسي و آزادي هست و دموكراسي در اسلام يعني انسانيت رها شده و حال آنكه اين واژه در قاموس غرب به معناي حيوانيت رها شده را متضمن است . " دليل ديگر كه در تاكيد برخلاف كلمه دموكراتيك مورد نظر امام بوده، رد تقليد از غرب و تقليد كوركورانه از معيارهاي آنان است، استدلال امام اين است كه نمي‏خواهد چشم ملتش به غرب دوخته شده باشد، اين دنباله‏روي نه تنها كمكي به ملت ايران نمي‏كند، بلكه در نهايت‏به تضعيف روحيه و شكست او منجر مي‏شود . از نظر امام به كار بردن اين كلمه نوعي خيانت‏به روحيه مستقل اين ملت است . زيرا ما گوهر آزادي را در فرهنگ خودمان داريم و بي‏نيازيم از اين كه دست طلب به سوي ديگران دراز كنيم . "۲۲ ● ولايت فقيه در جمهوري اسلامي ايجاد حكومت اسلامي آرمان ملت مسلمان ايران در طول تاريخ بوده است و در قرن اخير اقدامات موثري از سوي مردم جهت دستيابي به اين آرمان ديرينه صورت گرفت . سقوط رژيم دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي در ايران توسط مردم مسلمان، كه به انگيزه برپايي حكومت اسلامي صورت گرفت‏خود بهترين دليل بر آگاهي و پذيرش مردم و استقبال آنان از نظام ولايت فقيه بود . با پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل نظام اسلامي بر مبناي ولايت فقيه، تئوري حكومت اسلامي آنگونه كه امام خميني ارائه نموده بود عينيت‏يافت . در جمهوري اسلامي و به ميمنت انقلاب اسلامي كه بر پايه سه ركن رهبري فقيه عادل زمان و حضور گسترده ملت مسلمان و با تكيه بر مكتب اسلام به پيروزي رسيد، نظريه ولايت فقيه در چارچوب نظام جمهوري اسلامي و با تصويب قانون اساسي شكل گرفت و واقعيت پيدا كرد . حكومت ولايت فقيه حكومت قوانين الهي بر همه مردم است . در اينجا به چگونگي شكل‏گيري نظريه ولايت فقيه در قالب قانون اساسي مي‏بردازيم . بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و در مراحل اوليه شكل‏گيري نظام اسلامي وهمزمان با تدوين قانون اساسي در مجلس خبرگان، تلاش وسيعي جهت ممانعت از تصويب اصل ولايت فقيه از سوي عناصر بي‏اعتقاد به مباني حكومت اسلامي آغاز گرديد، اين جريان در تبليغات انسجام يافته‏اي سعي در القاي شبهاتي در ارتباط با شكل و كارآمدي نظام مبتني بر ولايت فقيه را داشتند كه بارزترين آنها سعي در ديكتاتوري جلوه دادن اين نظام بود . امام خميني كه خود بزرگترين مبارز ضد استبدادي و استعماري در تاريخ معاصر محسوب مي‏گردد، در ارتباط با مساله نفي ديكتاتوري ولايت فقيه مي‏فرمايند: ـ "خيال مي‏كنند كه اگر چنانچه ولايت فقيه پيش بيايد قضيه قلدري پيش مي‏آيد، در صورتي كه در اسلام اين حرفها نيست . اينها فقط حرف مي‏زنند . اينكه مي‏گويند ديكتاتوري پيش مي‏آيد نه اين است كه ندانند اين طور نيست، ليكن اينها از اسلام متنفرند . قضيه ولايت فقيه يك چيزي نيست كه مجلس خبرگان ايجاد كرده باشد، ولايت فقيه چيزي است كه خداوند تبارك و تعالي درست كرده است . همان ولايت رسول الله است و اينها از ولايت رسول الله هم مي‏ترسند . شما از ولايت فقيه نترسيد . فقيه نمي‏خواهد به مردم زورگويي كند . اگر يك فقيهي بخواهد زورگويي كند، اين فقيه ديگر ولايت ندارد . در اسلام قانون حكومت مي‏كند . پيغمبر اكرم (ص) هم تابع قانون بود، تابع قانون الهي . اگر پيغمبر يك شخص ديكتاتور بود و يك شخصي بود كه مي‏ترسيدند كه مبادا يك وقت همه قدرتها كه دستش آمد ديكتاتوري بكند، اگر آن شخص ديكتاتور بود، فقيه هم مي‏تواند ديكتاتور باشد . جلوي ديكتاتوري را مي‏خواهيم بگيريم . نمي‏خواهيم ديكتاتوري باشد، مي‏خواهيم ضد ديكتاتوري باشد . ولايت فقيه ضد ديكتاتوري است، نه ديكتاتوري" و يا در موضعي ديگر تاكيد مي‏نمايند: ـ "آن اوصافي كه در ولي است، در فقيه است كه به آن اوصاف، خدا او را ولي امر قرار داده است، با آن اوصاف نمي‏شود كه پايش را يك قدر غلط بگذارد 

دسته ها :

انبياي الهي و ائمه اطهار(ع) نمونه هاي واقعي انسان كامل و اسوه هاي به تمام معنا در زندگي بشر به شمار مي روند و سيره و روش آنان بهترين سرمشق براي افراد خداجو و حق پرست است.انسان همواره براي رسيدن به موفقيت و دست يافتن به اهداف خويش، نيازمند الگو و اسوه است. الگوهاي انساني، بهترين نمونه براي رسيدن به قله هاي موفقيت مي باشند. خداي متعال نيز با فرستادن پيام آوراني از جنس بشر نمونه هاي عيني از اسوه هاي انسانيت و قهرمانان تكامل را به بشر معرفي نموده است. بدون شك انتخاب راهنمايان و اسوه ها در هر امري از امور زندگي ضروري بوده و موجب مي شود انسان با انگيزه و اميد به آينده اي درخشان راه رسيدن به هدف را طي نمايد. انبياي الهي و ائمه اطهار(ع) نمونه هاي واقعي انسان كامل و اسوه هاي به تمام معنا در زندگي بشر به شمار مي روند و سيره و روش آنان بهترين سرمشق براي افراد خداجو و حق پرست است. ائمه اطهار(ع) به عنوان ثقل اصغر با ثقل اكبر پيوندي تفكيك ناپذير داشته و اهتمام وصف ناپذيري نسبت به كتاب خدا از خود نشان داده اند؛ به گونه اي كه مي توان هر يك از رفتار و گفتار آنها را تجلي آيه اي از آيات خدا دانست. آنان نه تنها خود عاملان و حاملان حقيقي قرآن كريم بوده اند، بلكه فرامين لازم را به منظور انس و پيوند مسلمانان با كتاب خدا صادر فرموده اند. گذشته از اهل بيت(ع) در ميان علما، بزرگان و رهروان حقيقي ائمه اطهار(ع) نمونه هاي فراواني از عاملان به قرآن كريم يافت مي شود كه با بهره مندي از آيات خدا، قله هاي كمال را فتح نموده و جان خويش را از سرچشمه زلال سيراب نموده اند. بدون ترديد هيچ عصري از وجود چنين افرادي خالي نبوده و آنان را مي توان بهترين الگوهاي فكري و عملي براي پيوند با قرآن دانست. ما نيز در روزگار خود از وجود چنين انسان هايي بي بهره نبوده ايم. بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران از جمله كساني است كه با ارتباط عمل گرايانه خويش با قرآن همچون ستاره اي در آسمان فضيلت و انسانيت مي درخشد. در نوشتار زير گوشه اي از توجهات ويژه امام راحل به قرآن بطور گذرا مورد بررسي قرار گرفته كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم: ● انقلاب در پرتو قرآن او كه نامش قرين انقلاب است و در سراسر جهان با انقلاب اسلامي ايران شناخته مي شود، نهضت خود را برپايه قرآن بنا نهاد و اهداف، آرزوها و ايده هايش را از قرآن الهام گرفت و همواره تلاش كرد حكومت و جامعه را براساس اصول و مباني قرآن اداره كند. امام هدف از نهضت و انقلاب را چنين توصيف مي كند: «مي دانيد كه نهضت و انقلاب، براي پياده كردن احكام اسلام است. ما مقصد ديگري غير از اين نداشتيم. آخر شما كه نمي خواستيد قدرت كسب كنيد، بلكه مي خواستيد قرآن را احيا كنيد.»(۱) به اعتقاد امام راحل هرگاه قرآن مهجور شود، اسلام نيز مظلوم خواهد شد و دليل مهجور بودن قرآن بي اعتنايي به احكام سياسي اسلام است. ايشان بر حضور قرآن در تمام شئون زندگي انسان تأكيد مي ورزد و بر اين باور است كه عمل به احكام سياسي اسلام -كه در قرآن منعكس شده است- موجب سيادت مسلمانان خواهد شد و اگر دولت ها و ملت هاي مسلمان به جاي تكيه بر قدرت هاي استعمارگر بر اسلام تكيه مي كردند و تعاليم نوراني و رهايي بخش قرآني را به كار مي بستند، امروز اسير تجاوزگران صهيونيستي و آمريكايي نبودند.(۲) بنيان گذار جمهوري اسلامي علاوه بر اهتمام ويژه نسبت به اجراي دستورات قرآني در حوزه هاي سياسي -اجتماعي بر انس و پيوندهاي قوي با قرآن نيز توجه شايسته اي داشت و همچنين به تأسي از ائمه اطهار(ع)، با قرآن پيوند و انسي ديرينه داشت و در هر فرصتي به تلاوت قرآن مي پرداخت. عشق امام(س) به قرآن به گونه اي بود كه جلوه هاي زيبايي تجلي آيات الهي در زندگي ايشان را به روشني مي توان مشاهده كرد. ● استفاده از فرصت ها امام براي كارهاي روزانه خود جدولي تهيه كرده بودند كه در آن، كارهايي كه مي بايست در همه ساعات شبانه روز انجام شود، درج شده بود.(۳) با توجه به برنامه ريزي ايشان در زندگي مي توان گفت كه در تمام شبانه روز حتي يك دقيقه وقت تلف شده و بدون برنامه نداشتند.(۴) هنگامي كه در پاريس بود، وقتي خبرنگارها براي مصاحبه به محضرش مي آمدند، معمولا حدود ده دقيقه، يا يك ربع براي آماده كردن دوربين هايشان معطل مي شدند، امام در همين فرصت به تلاوت قرآن مشغول مي شد. بعضي از حاضران مي گفتند: خود را براي مصاحبه آماده كنيد (يعني فعلا قرآن نخوانيد!) در پاسخ مي فرمود: «آيا در اين چند دقيقه، عمرم و وقتم ضايع شود؟»(۵) يكي از نزديكان امام(س) مي گويد: «امام در روز چند نوبت قرآن مي خواند؛ بعد از نماز صبح، قبل از نماز ظهر و عصر، قبل از نماز مغرب و عشاء و يا در هر فرصت ديگر، به اين عمل مستحب پاي بند بود. ما بارها در طول روز كه خدمت ايشان مي رسيديم، امام را مشغول خواندن قرآن مي ديديم.»(۶) ● من چشمم را براي خواندن قرآن مي خواهم در زماني كه امام در نجف بود، از ناحيه چشم دچار ناراحتي شده بود. هنگامي كه پزشك چشم، ايشان را معاينه كرد، توصيه نمود كه چند روزي قرآن نخوانند و استراحت نمايند. امام لبخند زدند و فرمودند: «دكتر! من چشمم را براي خواندن قرآن مي خواهم! چه فايده اي دارد اگر چشم داشته باشم و قرآن نخوانم؟ شما كاري بكنيد كه من بتوانم قرآن بخوانم.»(۷) ● سفارش به تلاوت قرآن امام راحل افزون بر آنكه خود همواره با قرآن مأنوس بود، تلاوت آن را پيوسته با درك و فهم به ديگران نيز توصيه مي كرد و حتي انس ظاهري با قرآن را نيز، اثرگذار و مفيد مي دانست؛ چنان كه در نامه اي خطاب فرزندش، حاج سيداحمد نوشته است: «فرزندم! با قرآن، اين كتاب معرفت آشنا شو، اگرچه با قرائت آن، و راهي از آن به سوي محبوب بازكن و تصور نكن كه قرائت بدون معرفت اثري ندارد كه اين وسوسه شيطان است. آخر، اين كتاب از طرف محبوب است براي تو و براي همه كس، و نامه محبوب، محبوب است اگر چه عاشق و محب، مفاد آن را نداند و با اين انگيزه، حب محبوب، كه كمال مطلوب است، به سراغت آيد و شايد دست گيرد.»(۸) ● احترام به قرآن قرآن كتاب بزرگي است كه عظمت آن از عظمت خداوند نشأت گرفته است؛ زيرا قرآن تجلي آشكار پروردگار است. امام علي(ع) مي فرمايد: «فتجلي سبحانه لهم في كتابه من غير ان يكونوا رأوه؛(۹) خداي سبحان در كتابش خود را آشكار كرد، بي آنكه او را ببينند.» قرآن كريم به مقتضاي آسماني و الهي بودن، شايسته احترام و تكريم است. امام(س) ضمن بزرگ شمردن قرآن همواره آن را در ظاهر و باطن حفظ مي كرد؛ «گاهي به دلايلي قرآن هايي را در كيف دستي به محضر امام مي برديم. در دفعات اوليه اتفاق افتاد كه بدون توجه، قرآن را نيز همراه با چيزهاي ديگر از كيف بيرون آورده، روي زمين مي گذاشتيم. امام كه مراقب بودند، فرمودند: «قرآن را روي زمين نگذاريد! » و بلافاصله دستشان را جلو آوردند، آن راگرفتند و روي ميز گذاشتند.»(۱۰( ● مصداق كامل آيه قرآن مقام معظم رهبري مي فرمايد: «فرداي آن شبي كه امام عزيز به جوار رحمت الهي پيوسته بودند، سحرگاه در حالت التهاب و حيرت، تفألي به قرآن زدم؛ آيه ۸۸ سوره كهف آمد: «و اما من آمن و عمل صالحا فله جزاء الحسني و سنقول له من امرنا يسراً» ديدم واقعاً مصداق كامل اين آيه، همين بزرگوار است. ايمان و عمل صالح و پاداش نيكو، بهترين پاداش براي او است.»(۱۱( آنچه بيان شد تنها بخش اندكي از سيره قرآني امام راحل(ره) بود و بررسي تفصيلي اين موضوع مجال و فرصت بيشتري مي طلبد كه به همين مقدار بسنده شد. [مركز فرهنگ و معارف قرآن علي اكبر مؤمني پانوشت ها: ۱( صحيفه نور، ج۱۶، ص.۲۷ ۲( ر.ك: صحيفه نور، ج ۱۶، ص ۳۹و ج ۱، .۱۸۶ ۳( حجه الاسلام انصاري كرماني، روزنامه رسالت، ۹۷۲.۳. ۴( فرشته اعرابي، سيره ۱، ص .۱۹ ۵( مجله حوزه، شماره ۹۶، ص .۲۰۸ ۶( مصطفي وجداني، سرگذشت هاي ويژه از زندگي امام خميني، ج۲، ص.۵۲ ۷( مجله حضور، شماره ۳، فاطمه طباطبايي. ۸( مجله حوزه، شماره ۹۶، ص .۲۲۵ ۹( نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه .۱۴۷ ۱۰( سرگذشت هاي ويژه از زندگي امام خميني، ج ۵ ص .۶۹ ۱۱(حديث ولايت، ج۱، ص ۶؛ قرآن كتاب زندگي درآينه نگاه رهبر انقلاب، ص .۱۹۱ روزنامه كيهان

دسته ها :

عرفان از حالات و تجربياتي است كه آدميان به واسطه معرفت و شناخت خويش بدان دست مي يابند. در ميان خود عارفان نيز از مراتب شناخت نسبت به عرفان برخوردارند و در طول تاريخ عارفان بسياري از هر نحله و فرهنگي و هر دين و كيشي عرفان خاص خود را داشتند. در اين مقاله مولف ضمن بررسي واژه عرفان اين واژه را در ميان عارفان مسلمان و مسيحي مورد ارزيابي قرار داده و سعي نمود ديدگاه امام خميني(ره) را نيز درباره عرفان تبيين نمايد. عرفان به طور كلي عبارت است از تجربه مستقيم و بي و اسطه «امر قدسي» يا معرفتي كه از چنان تجربه اي حاصل مي شود. در مسيحيت اين تجربه معمولاً به شكل يك مكاشفه يا احساس اتحاد (Union) با خدا بيان مي شود اما شكل هاي خداناانگارانه از عرفان نيز وجود دارد مثل عرفان بودايي. عرفان معمولاً همراه و آميخته با مراقبه، عبادت، رياضت شي و انضباط نفس خاصي است. درباره حالات عرفاني پژوهشگران بدين نكته اشاره كرده اند كه تجارب عرفاني معمولاً همراه با حالاتي غيرعادي مثل جذبه، خلسه، احساس عروج، مكاشفه ها و قدرت خواندن خطورات قلبي و ذهني ديگران، شفابخشي و اجراي كارهاي غيرعادي است. در اغلب موارد اگر نگوييم در همه موارد، عرفان بيشتر در اديان جهان يافت مي شود. گرچه اهميت آن در هريك از دين ها تفاوت مي كند. معيار و شرايط «تجربه عرفاني» بستگي به سنتي دارد كه شخص به آن وابسته است اما تقريباً سه ويژگي به طور عام براي همه تجربه هاي عرفاني تشخيص داده شده است. نخست اينكه تجربه عرفاني، تجربه اي بي واسطه، چيره شونده، و احاطه كننده و كاملاً متمايز با تجربه هاي عادي و روزمره است. دوم تجربه عرفاني و نيز معرفت حاصل از آن «وثاقت» و «حجيت ذاتي» دارد و براي توجيه يا اثبات آن، نياز به هيچ گونه شاهد و دليلي خارج از خودش نيست و آخرين ويژگي «بيان ناپذير بودن» تجربه عرفاني نيست كه به لحاظ ماهيت خود غيرقابل تغيير و بيان است و بيرون از قلمرو «تجربه» قابل فهم نيست. عارفان زيادي حالات و تجربه هاي خود را گزارش داده اند و اين نوشته ها بهترين منبع براي شناخت ما از عرفان است. در نوشته هاي عرفاني از زبان شعري و تعبيرات شاعرانه فراوان استفاده مي شود، همچنين از تمثيل ها و استعاره ها زياد كمك مي گيرند. از تمثيل آتش براي سفر دروني، از ظلمت شب يا شب ظلماني روح براي حالت قبض روح استفاده مي شود و از تصاوير و توصيفات ديگري براي فهميدن تجربه عرفاني استفاده مي شود. در سنت مسيحي عرفان، محصول فعل خداوند در اشخاص شمرده مي شود كه از روي تفضل و در حالت اتحاد با خدا شخص فيض الهي را بدون استحقاق دريافت مي كند. در اديان ديگر انسان ها بايد با تحمل رياضت هاي دشوار، عبادت، مراقبه، روزه گيري و تنظيم تنفس، موفق به درك حالات عرفاني شوند و تنها اشخاصي كه به طهارت دل و تلطيف باطن پرداخته اند و آمادگي عاطفي خاصي دارند، مي توانند حالات عرفاني را تجربه كنند و آنچه كه معمولاً مورد تجربه قرار مي گيرد موجودي است مطلق كه فراتر از كوشش هاي بشري و روش هاي به كار گرفته شده است. فلاسفه و روانشناسان جديد، پديده عرفان را مورد مطالعه و بررسي قرار داده اند. ويليام جيمز معتقد بود كه عرفان در امتداد آگاهي عادي بشري است. فيلسوف معروف هانري برگسون شهود را بالاترين درجه معرفت بشري و عرفان را نقطه كمال شهود مي دانست. امروز دانشمندان علاقه مند به بررسي راه هايي هستند كه از طريق استعمال بعضي داروها مي توان به حالات شبه عرفاني دست يافت. مطالعات اخير به شناخت عرفان كمك كرده است بدون آنكه بتواند براساس اصطلاحات روانشناسانه آن را به نحو كامل توضيح دهد. در ميان عارفان مسيحي افراد بسياري هستند كه حالات عرفاني شان را به نحو مستند روايت كرده اند كه از ميان آنها مي توان از اين اشخاص نام برد: قديس فرانسيس آسيزي، قديسه ترزا آويلي، قديس يوحناي صليبي، ياكوب بوهمه جورج فاكس، كه بنيانگذار فرقه كويكرهاست و ايمانوئل سوئيدنبرگ. براي مطالعه بيشتر درباره عرفان در ديگر اديان جهان بايد تصوف در اسلام، حسيديسم و كابالا در يهود و تائوئيسم، اوپانيشادها، ودانتا و ذن بوديسم در اديان شرقي را مورد مطالعه قرار داد. ● عرفان و فقه اگر از عرفان، مقصود دستيابي به حالات و قدرت هايي شگفت آور باشد شايد نيازي به فقه نباشد و بتوان با انجام پاره اي رياضت ها و به كارگيري برخي تكنيك ها به اين هدف دست يافت. اما اگر هدف از عرفان سلوك معنوي، ارتقاي روح، تقرب الي الله و فناء في الله و بقاء بالله باشد آنگاه البته جز به متابعت شرع و انجام دستورات شرعي و احكام فقهي و مراعات حلال و حرام و دوري از گناه و اتيان واجبات و مستحبات نمي توان بدان نايل شد. پس اگر عرفان سكولار دنيوي نامقدس و غيرديني يا «عرفان طبيعي» مورد نظر باشد، البته هيچ نيازي به مراعات احكام فقهي و متابعت شريعت نيست. اما اگر عرفان ديني مدنظر باشد صد البته كه بي مدد فقه و تشرع و پايبندي و التزام تام نسبت به شريعت نمي توان به قرب خداوند و مقام بندگي رسيد. عرفان حضرت امام(ره) بي شك عرفان ديني، خدامحور، مقدس و قدسي و راهي براي رسيدن به خدا و درك فيوضات و تجليات الهي بود. اين عرفان بدون پشتوانه شرعي و رعايت كامل دستورات شرعي و دوري از ارتكاب گناه و كسب رضاي حق معنا ندارد. لذا در عرفان ديني امام پيوند بارز، عميق و استواري ميان فقه و عرفان برقرار كرده است و هرگز مجال جدايي ميان اين دو نيست. فقه ابزار رسيدن به عرفان و قرب حق است و نردبان اوج گيري و ارتقاي روح در مراحل عبوديت و بندگي است. غايت عرفان ديني وصول به حضرت حق است و آرميدن در جوار آرامبخش و دل انگيز او. لذا حضرت امام در تعريف عرفان به تبع بزرگاني همچون محي الدين ابن عربي، صدرالدين قونوي و قيصري در كتاب «تعليقات بر شرح فصوص الحكم و مصباح الانس» عرفان را در مقام نظر، آگاهي قلبي و علم حضوري به تجليات، شوون، اسما و صفات و آثار و افعال خداوند مي داند و در مقام عمل نيز عرفان را سلوك روحي و ارتقاي معنوي و تلاش و «جهاد اكبر» براي تقرب به خداوند و رسيدن به قرب او معرفي مي كند و البته چنين عرفاني پيوندي ناگسستني با فقه خواهد داشت و بي مدد فقه و مراعات اوامر و نواهي الاهي نمي توان اين راه را طي كرد و به سرمنزل مقصود رسيد. ● نزاع فقيهان و عارفان متأسفانه در تاريخ تمدن اسلامي نزاع هاي فراواني ميان فقيهان و عارفان در گرفته است و فصل غم انگيزي بر دفتر انديشه و خرد افزوده است. نزاع هاي اندوهبار، توانفرسا و حتي گاه مصيبت باري كه توأم با سختگيري ها و تنگ نظري ها و ايجاد مضايق براي عارفان و روح لطيف آنان بوده است. عارفان نيز گاه به استهزا و تمسخر، گاه با كرامت و بزرگ منشي و گاه از سر تحقير و گاهي نيز با پشتوانه استدلال و سلاح دليل با فقيهان روبه رو شده اند. داستان اين كشمكش ها و ستيزه ها هم بسيار پندآموز و عبرت افزاست و هم اندوه زا و دل آزار و جانفرسا. ولي براي اهل تأمل حاوي و حامل نكات معرفتي مهمي است. تفاوت نگرش ها و رويكردها (Approach) به دين و تفاوت شيوه هاي تفسير دين و نيز تفاوت انتظارات از دين موجب اختلاف و شكاف ميان قرائت عرفاني از دين با قرائت فقهي از دين شده است. مي دانيم كه در جامعه شناسي دين، كساني مثل ماكس وبر به بررسي و تشريح تفاوت هاي «دين عرفاني» با «دين مناسكي» و ديگر انواع دينداري و تلقي هاي ديني پرداخته است و از اين طريق به سنخ شناسي يا تيپولوژي اديان همت گماشته است و مباحث ارزنده و سودمندي را مطرح ساخته كه بر بصيرت ما نسبت به اديان، وجود تفاوت و تنوع كاركردهاي آنها افزوده است. هنگامي كه به قرائت يا نگرش عارفان و فقيهان به دين و نحوه تفسير آنان از ماهيت و نقش دين مي پردازيم به اهميت گونه شناسي وبر و اختلاف كاركردهاي دين پي مي بريم و به وضوح فرق اين دو نوع نگرش و رويكرد به دين را در مي يابيم. فقه به عنوان دانشي مستقل و متمايز به لحاظ موضوع، مبادي مسائل، غايت و روش البته با عرفان به منزله يك دانش و رشته نظري خاص متفاوت است. همين طور فقه هرچند به لحاظ مقام عمل و دستورات و مناسك و اعمال ديني با پاره اي از رياضت ها و آداب عرفاني وجوه تشابه و اشتراكاتي دارد ولي باز هم تفاوت و فاصله زيادي با آن دارد. پس چگونه مي توان آن نزاع هاي تاريخي را توضيح داد؟ و چگونه مي توان از پيوند ميان فقه و عرفان در مقام نظر و مقام عمل سخن گفت؟ با واقعيت هاي تلخ تاريخي چگونه بايد مواجه شد؟ تبيين نزاع هاي كهن و ريشه دار و بعضاً فاجعه آميز ميان فقيهان و عارفان چگونه امكانپذير است؟ حق با كدام دسته است؟ و اساساً چرا اين گونه نزاع ها و ستيزه ها در گرفته است؟ پاسخ به اين پرسش ها البته دشوار و وقت گير است و نياز به مجالي فراخ دارد كه فراتر از حوصله اين مقاله است. تشريح مبسوط اين بحث نياز به تدوين رساله يا كتابي مستقل دارد و در گنجايي اين نوشتار كوتاه نيست. ولي طرح چند نكته در اينجا مي تواند پرتوي بر اين بحث بيفكند و سرنخ هايي براي يافتن پاسخ تفصيلي به دست دهد. ▪ نخست اينكه برخي از اين برخوردهاي غم افزا و اندوهبار زاييده انگيزه هاي غيرمعرفتي و دنياداري، قدرت طلبي، جاه پرستي و علاقه هاي دنيوي و نفساني بوده است و ربطي به ديدگاه هاي علمي و معرفتي نداشته و ندارد. برخي فقيهان عاري از معنويت با رفتار ناشايست و دنياپرستانه و قدرت طلبانه موجب بدبيني و بي اعتمادي قشر ديگر شده اند. اين يكي از عوامل اين نزاع هاي غم انگيز و زيانبار بوده و هست. عارف نمايي و عرفان هاي كاذب، غير اصيل و بدعت آلود موجب بدبيني اهل شرع و فقيهان و عالمان ديني مي شده است. جاه طلبي و دنياداري بعضي فقيهان نامذهب و قدرت طلب نيز عارفان را به اين گروه بدبين و بي اعتماد ساخته است. ▪ عامل ديگر، تفاوت درجات و مراتب فهم دين ميان فقيهان و عارفان است. شناخت دين مثل بسياري چيزهاي ديگر داراي مراتب و درجاتي است كه يكسان نبوده بلكه بسيار متفاوت و متمايزند و اين تفاوت و اختلاف مراتب فهم البته به طور طبيعي و عادي موجب بروز برخي تعارض ها و اختلافات شده و مي شود. يكي ديگري را به ظاهربيني و قشري گري متهم مي سازد و ديگري نيز متقابلاً از بدعت آلودگي و ضلالت و انحراف از ظواهر شرع و عدم تقيد و التزام به آداب شرعي سخن مي راند و عارفان را به بدديني و خروج از جاده شريعت و طريق صواب متهم مي سازد. فقه و عرفان دو نوع معرفت و دو گونه شناخت از آموزش هاي ديني اند و به دو ساحت متفاوت و دو لايه متمايز دين مربوط مي شوند و پيداست كه اين ساحت ها و لايه هاي فهم با يكديگر اختلاف و از يكديگر فاصله داشته باشند. ولي درست آنست كه فقه مي تواند معّد و ممّد عرفان باشد و عرفان مي تواند از فقه تغذيه كرده، مدد بگيرد و آن را نردبان عروج و اوج گيري خود قرار دهد. پس تباين ذاتي ميان اين دو نيست. زيرا فقه در پي سعادت، كمال و رستگاري آدمي است و عرفان نيز به دنبال صعود و ارتقا و كمال يابي آدمي است. حضرت امام كه هم فقيهي برجسته و هم عارفي ديده ور بود هر دو را در وجود خويش گردآورده بود و فقه و عرفان در وجود شريف اين فقيه عارف پيوند و آشتي يافته بودند. امام نشان داد كه تعارضي ميان فقاهت و عرفان وجود ندارد و مي توان هر دو را با هم داشت و اين البته حكايت از جامعيت وجودي حيرت انگيز آن عارف دريادل دارد. انديشه امام تلاقيگاه فقه و عرفان است و او در هر دو فن صاحبنظر و داراي مقامي والا و كم نظير است. منابع : ۱ -E C Butler, Western Mysticism. ۲ - J M clark, German Mystics. ۳ - J Marquette, Introduction to Comparative mysticism. ۴-E O Brien, Varieties of Mystical Experience. ۵- G.Parrinder,Mystisism. ۶-E.Stevens,an introduction to oriental Mysticism. ۷-D.T.Suzuki, Mysticism:Christian and Buddhist. ۸-R.C.Zaehner.Mysticism: Sacred and Profane. ۹ - شرح دعاي سحر، امام خميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام (ره( ۱۰ - مصباح الهدايه الي الخلافه و الولايه ، تأليف امام خميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام (ره( ۱۱ – تعليقات بر شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، تأليف امام خميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام (ره(. روزنامه تهران امروز

دسته ها :

از نمونه هاي اين گونه دعوت در عصر حاضر مي توان به نامه امام خميني(ره) به گورباچف اشاره كرد. به نظر مي رسد كه نامه امام به گورباچف نيز بي تأثير از نامه نگاري پيامبر(ص) به سران دولت هاي بزرگ عصر خويش نبوده است؛ امام(ره) خود مي فرمايد: «خود رسول اكرم(ص) به طوري كه مكتوبشان در صحيح بخاري مضبوط است و آن طوري كه تاريخ ضبط كرده است، ايشان چهار تا مكتوب مرقوم فرمودند به چهار تا امپراطور، يكي ايران، يكي روم، يكي مصر، يكي حبشه؛»[۳] قرآن كريم هدف عمده انبياء و اولياي الهي را، هدايت بشر و بيدار نمودن فطرت خداجوي انسان دانسته است. قرآن كريم روش هاي انبياي الهي و بزرگان دين را در امر هدايت و دعوت به سوي حقيقت، بر پايه ادب و احترام و بيدار نمودن فطرت ها برشمرده است؛ از جمله اين روش ها ارسال پيام و نگارش نامه بوده است؛ كه نامه حضرت سليمان(ع) به ملكه سبأ از نمونه هاي اين سنت حسنه است كه قرآن به آن اشاره نموده است. [۱] پيامبر اكرم(ص) نيز به سران كشورها مكتوباتي را ارسال داشته و آنها را به دين اسلام دعوت نموده است. [۲] از نمونه هاي اين گونه دعوت در عصر حاضر مي توان به نامه امام خميني(ره) به گورباچف اشاره كرد. به نظر مي رسد كه نامه امام به گورباچف نيز بي تأثير از نامه نگاري پيامبر(ص) به سران دولت هاي بزرگ عصر خويش نبوده است؛ امام(ره) خود مي فرمايد: «خود رسول اكرم(ص) به طوري كه مكتوبشان در صحيح بخاري مضبوط است و آن طوري كه تاريخ ضبط كرده است، ايشان چهار تا مكتوب مرقوم فرمودند به چهار تا امپراطور، يكي ايران، يكي روم، يكي مصر، يكي حبشه؛»[۳] در ادامه همان سنت، نامه امام(ره) به گورباچف- رهبر وقت اتحاد جماهير شوروي- در شرايطي نگاشته شد كه تحليل گران سياسي جهان در ترديد كامل، تنها نظاره گر تجديد نظرطلبي و آغاز تحولات دنياي كمونيسم بودند و قادر به اتخاذ موضعي روشن نسبت به رخدادهاي در حال وقوع بلوك شرق نبودند. امام(ره) با بينش برخاسته از مكتب وحي و فراتر از وقايع روزمره و اتفاقات سياسي به تحليل اين رويداد مهم پرداخت. پيش بيني شكست قطعي ماركسيسم در ميدان عمل و فروپاشي نظام الحادي كمونيسم، هشدار جدي نسبت به فروغلتيدن در دام قطب ديگر استكبار جهاني و نظام سرمايه داري غرب، تحقق وعده هاي الهي و بازگشت نهايي جامعه انساني به فطرت خداجوي خويش، از جمله نكات برجسته اين پيام بود كه حضرت امام(ره) با دريافتي قرآني، آن را چند سال قبل از فروپاشي گوشزد نمودند. اين پيام در چهاردهم دي ماه سال ۱۳۶۷ش، توسط هيئتي كه سرپرستي آن را حكيم متأله و مفسر قرآن، حضرت آيت الله جوادي آملي بر عهده داشتند، به هيئت رئيسه اتحاد جماهير شوروي سابق (آقاي گورباچف) ابلاغ گرديد. [۴] نگاه امام به شوروي سابق يك نگاه چند بعدي و اساساً قرآني و مبتني بر عقلانيت ديني بود كه آن را با بياني نافذ به گورباچف منتقل كردند؛ اين نامه نشان مي دهد كه ما اهل منطق، استدلال و فكر و عقلانيت هستيم، نه زور مي گوييم و نه حرف ناحساب مي زنيم. اين پيام تاريخي كه برخاسته از حكمت و دورانديشي برآمده از مكتب وحي بود، داراي جنبه هاي مختلف و از منظرهاي متعدد مي توان به تحليل و بررسي آن پرداخت. در اين مقاله در محورهاي پنج گانه به تحليل قرآني از جنبه هاي فلسفه سياسي اين نامه تاريخي پرداخته مي شود. مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم: دعوت به توحيد و طرد الحاد جناب آقاي گورباچف! بايد به حقيقت رو آورد؛ مشكل اصلي كشور شما مسئله مالكيت و اقتصاد و آزادي نيست. مشكل شما عدم اعتقاد واقعي به خداست، همان مشكلي كه غرب را هم به ابتذال و بن بست كشيده و يا خواهد كشيد. مشكل اصلي شما مبارزه طولاني و بيهوده با خدا و مبدأ هستي و آفرينش است. قرآن كريم توحيد و خداپرستي را مهمترين نياز بشر معرفي كرده و راز انسانيت انسان را در توحيد مداري دانسته است[۵] و به گونه اي كه هر كس از حريم توحيد به درآمد و به حضيض شرك يا الحاد افتاد از مرز انسانيت به دور افتاده است.[۶] اديان ابراهيمي همواره بشر را در پرتو كمال مطلق تعريف كرده و حد تام او را در خداپرستي و خداشناسي دانسته اند و آن كس كه خدا را نشناخت خود را نشناخته است و هر كس خود را نشناخت در خسران ابدي است.[۷] بنابراين هيچ نعمتي بالاتر از توحيد و هيچ خطري بدتر از شرك نيست. توحيد حق محض و شرك، باطل صرف است و در باطل هيچ سودي نيست. توحيد جامع همه آرمانها و هدفهاي عالي انسان در مسير كمال است. قرآن كريم مي فرمايد: مثل كلمه پاك توحيد مثل درخت پاك و سالمي است كه در زير زمين ريشه دوانيده و شاخه هايش سر به آسمان كشيده است. اين درخت، هميشه ميوه ده و ثمر بخش و هميشه بهار است؛ در همه فصل ها و همه روزها ميوه فراوان دارد كه تمام شدني نيست.[۸] زيرا با توحيد، اخلاق و امنيت اجتماعي حاكم و اصلاح رفتارهاي انساني سامان و بر بنيان محكم مستقر مي گردد. قرآن آنگاه مثل ديگر ذكر مي كند و مي فرمايد: اما مثل سخن ناپاك و بي حقيقت مثل درختي است كه ريشه اي نداشته باشد، قرار و ثبات و آرامشي نداشته باشد، اندك بادي آن را از ريشه مي كند.[۹] امام خميني(ره) مشكل ماركسيسم را در عدم بنيان محكم و اساسي براي برقرار كردن جهانبيني بر آن مي داند. در قرآن كريم موانع راه يابي به حريم توحيد بيان شده كه يكي از آنها «حس گرايي» و تعلق خاطر به زمين خاكي و چشم بر روي حقيقت عالي فرو بستن است؛ [۱۰] مشكل عمده ماديون و ملحدان در حوزه معرفت شناسي اين است كه معيار و ميزان معرفت را فقط حس دانسته اند و هر آنچه را كه با حواس مادي خود درك مي كنند واقعيت پنداشته و مافوق محسوس را موجود نمي دانند. امام(ره) با اشاره به همين مسئله خطاب به گورباچف مي نويسد: لازم دانستم اين موضوع را به شما گوشزد كنم كه بار ديگر به دو جهان بيني مادي و الهي بينديشيد. ماديون معيار شناخت در جهان بيني خود را حس دانسته و چيزي كه محسوس نباشد، از قلمرو علم بيرون مي دانند و هستي را همتاي ماده دانسته و چيزي را كه ماده ندارد، موجود نمي دانند. قهرا جهان غيب مانند وجود خداوند تعالي و وحي و نبوت و قيامت را يكسره افسانه مي دانند. جاهليت قديم با تمسك به تقليد از بزرگان خود [۱۱] و ادله واهي به ماده و حس گرايش داشتند و از درون خود غافل بودند. [۱۲] دراين عصر نيز كمونيسم و برخي مكاتب فكري و سياسي غرب با جهل مدرن خود در علم گرايي صرف و نفي هرگونه امر متعالي و مابعدالطبيعه چشم به روي حقايق عالم بسته اند و هرچه حقيقت است را در حس خود مي جويند غافل از آنكه «آنچه را نپايد، دلبستگي را نشايد». »[۱۳] قرآن كريم، هستي را در عالم ماده و محسوس خلاصه نمي كند و انسان را به ايمان به غيب و موجودات برتر از محسوس سفارش مي كند. [۱۴] در هستي شناسي قرآني جهان داراي مراتب نزولي و صعودي است كه عالم محسوس در پايين ترين مرتبه آن قرار دارد و مافوق آن عالم برزخ و عالم ملائكه قرار دارد كه از ماده و اوصاف آن مجرد است و در رأس اين هرم هستي خداوند متعال قرار دارد كه از نواقص ماده بري است. [۱۵] لذا امام خميني(ره) مي نگارد: درحالي كه معيار شناخت در جهان بيني الهي اعم از حس و عقل مي باشد و چيزي كه معقول باشد، داخل در قلمرو علم مي باشد گرچه محسوس نباشد. لذا هستي اعم از غيب و شهادت است و چيزي كه ماده ندارد مي تواند موجود باشد و همانطور كه موجود مادي به مجرد استناد دارد، شناخت حسي نيز به شناخت عقلي متكي است. قرآن مجيد اساس تفكر مادي را نقد مي كند و به آنان كه براين پندارند كه خدا نيست وگرنه ديده مي شد (لن نومن لك حتي نري الله جهره ) [۱۶] مي فرمايد: (لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو الطيف الخبير). [۱۷] از قرآن عزيز و كريم و استدلالات آن در موارد وحي و نبوت و قيامت بگذريم كه از نظر شما اول بحث است. زوال باطل و استواري حق حضرت آقاي گورباچف! ممكن است شما اثباتاً در بعضي جهات به ماركسيسم پشت نكرده باشيد و از اين پس هم در مصاحبه ها اعتقاد كامل خودتان را به آن ابراز كنيد، ولي خود مي دانيد كه ثبوتاً اين گونه نيست. رهبر چين اولين ضربه را به كمونيسم زد و شما دومين و علي الظاهر آخرين ضربه را بر پيكر آن نواختيد. امروز ديگر چيزي با نام كمونيسم در جهان نداريم ولي از شما جدا مي خواهم كه در شكستن ديوارهاي خيالات ماركسيسم گرفتار زندان غرب و شيطان بزرگ نشويد. اميدوارم افتخار واقعي اين مطلب را پيدا كنيد كه آخرين لايه هاي پوسيده هفتاد سال كژي جهان كمونيسم را از چهره تاريخ و كشور خود بزداييد. امروز ديگر دولت هاي همسو با شما كه دلشان براي وطنشان و مردمشان مي طپد، هرگز حاضر نخواهند شد بيش از اين منافع زيرزميني و روزميني كشورشان را براي اثبات موفقيت كمونيسم- كه صداي شكستن استخوان هايش هم به گوش فرزندانشان رسيده است- مصرف كنند. در فلسفه سياسي اسلام، نبرد حق و باطل ريشه در اعماق درون آدمي دارد و سپس اين تضاد دروني ميان عقل و هواهاي نفساني به جامعه كشيده مي شود و در گروه هاي اجتماعي و نظام هاي سياسي خودنمايي مي كند. [۱۸] در طول تاريخ جوامع سياسي همواره با دو بينش در مقابل يكديگر صف آرايي كرده اند؛ بينش الهي و توحيدي با بينش مستكبرانه و شرك آلود. حق و باطل هميشه درحال جنگ بوده اند و قرآن مي فرمايد: «ما روزهاي شكست و پيروزي را به نوبت بين مردم قرار مي دهيم.» ]۱۹] ولي وعده پيروزي نهايي حق را بر باطل بشارت داده است. باطل طفيلي و فرع بر حق است و زاهق است؛ [۲۰] يعني يك چيز رفتني و طفيلي و فرعي است. ]۲۱] قرآن در سوره رعد مثال جالب و پرمعنايي را در استواري حق و زوال باطل بيان داشته است، در آيه ۱۷ مي فرمايد: «خداوند آبي از آسمان نازل كرد و ] براثر ريزش اين باران بر كوه ها و بلندي ها] از هر دره و رودخانه به اندازه ظرفيتشان سيلابي جريان يافت و سپس سيل بر روي خود كفي حمل كرد، همانگونه كه وقتي فلزي را روي آتش مي گذارند تا از آن زيور يا وسيله اي بسازند چنين كفي در سطح آن آشكار مي شود و مواد اصلي ته نشين شده و مواد زائد روي آن را مي پوشانند، خدا حق و باطل را چنين مثل مي زند، و اما كف به كنار افتاده نابود مي شود، ولي چيزي كه به مردم سود مي دهد در زمين مي ماند، خدا مثلها را چنين مي زند». ]۲۲] پس در واقع باطل كف روي آب است. باطل براي مدتي بر نيروي حق سوار مي شود و روي آن را مي پوشاند اما اين نظام حق است كه در سراسر تاريخ روبه پيشرفت و تعالي است. ]۲۳] انبياي الهي همواره مناديان بينش توحيدي بوده و مردم را به توحيد و پرستش واحد متعال مي خوانده اند و آنها را از شرك و تباهي و استكبار بر حذر مي داشته اند. بينش توحيدي كه مطابق فطرت و ذات انسان است تنها دژ محكم براي رهايي از اسارت هاي شيطاني و مستكبرانه و پناه بردن به وادي ايمن است. قرآن به ما مي گويد ديدتان را وسيع كنيد و آينده نگر باشيد و ببينيد كه باطل فقط براي چند صباحي غلبه ظاهري بر نيروي حق دارد و مدتي خداوند به آنها مهلت مي دهد و در عذاب و شكست آنها تسريع نمي كند اما در نهايت باطل به شكست مي انجامد. ]۲۴] اين سنت قطعي خداوند متعال در تاريخ است و سنت خداوند را هيچ كس نمي تواند تغيير دهد. ]۲۵] لذا با اين مباني قرآني است كه امام(ره) زوال و نابودي كمونيسم را به سران كاخ كرملين تذكر مي دهد چون آن گاه كه دولت هاي كمونيستي به زور شمشير و قتل و كشتار سرزمين هايي را از دين خالي كردند و آن را افيون توده ها و مخدر اجتماع دانستند و بر اريكه قدرت مادي و پوشالي سوار شدند؛ اين وعده حقه قرآن در گوش و جان موحدان عالم ندا مي داد كه روزي اين قدرت پوشالي به نابودي كشيده خواهد شد. ]۲۶] بر طبق همين سنت قطعي زوال باطل است كه امام(ره) گورباچف را از افتادن در دام غرب بر حذر مي دارد؛ چرا كه آنها نيز پاسخ گوي نيازهاي واقعي اجتماع و فطرت كمال طلب انسان نيستند بلكه بايد براي خلاصي از مشكلات به خويشتن خويش بازگشت و نياز اصلي آدمي را يافت. جناب آقاي گورباچف! براي همه روشن است كه از اين پس كمونيسم را بايد در موزه هاي تاريخ سياسي جهان جستجو كرد، چرا كه ماركسيسم جوابگوي هيچ نيازي از نيازهاي واقعي انسان نيست چرا كه مكتبي است مادي و با ماديت نمي توان بشريت را از بحران عدم اعتقاد به معنويت كه اساسي ترين درد جامعه بشري در غرب و شرق است، به درآورد. بنابراين باطل رفتني و حق ماندني است و بانگ اذان بر مناره هاي مساجد كشور كمونيسم نشانه تحقق وعده هاي خداوند متعال است. آقاي گورباچف! وقتي از گلدسته هاي مساجد بعضي از جمهوريهاي شما پس از هفتاد سال بانك الله اكبر و شهادت به رسالت حضرت ختمي مرتبت (صلي الله عليه و آله و سلم) به گوش رسيد تمامي طرفداران اسلام ناب محمدي(ص) را از شوق به گريه انداخت. انسان شناسي سياسي (۲۷( اصولا ميل نداشتيم شما را در پيچ و تاب مسايل فلاسفه اسلامي بيندازيم. فقط به يكي دو مثال ساده و فطري و وجداني كه سياسيون هم مي توانند از آن بهره ببرند بسنده مي كنيم: اين از بديهيات است كه ماده و جسم هرچه باشد از خود بي خبر است. يك مجسمه ي سنگي يا مجسمه ي مادي انسان هر طرف آن از طرف ديگرش محجوب است، در صورتي كه به عيان مي بينيم كه انسان و حيوان از همه اطراف خود آگاه است؛ مي داند كجاست، در محيطش چه مي گذرد، در جهان چه غوغايي است. پس در حيوان و انسان چيز ديگري است كه فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمي ميرند و باقي است. انسان در فطرت خود هر كمالي را بطور مطلق مي خواهد و شما خوب مي دانيد كه انسان مي خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هيچ قدرتي كه ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختيار داشته باشد و گفته شود جهان ديگري هم هست فطرتا مايل است آن جهان را هم در اختيار داشته باشد. هر مكتب سياسي كه ادعاي عرضه عالي ترين بينش فكري، منش و روش زندگي و تعيين تكليف سياسي براي انسان را دارد ضرورتا بايد انسان را معني كند و به سوالاتي كه درباره ابعاد وجودي او مطرح است پاسخ گويد. نداشتن يك جهان بيني صحيح و فقدان يك ديدگاه درست درباره خدا، جهان، انسان و تعليم و تربيت و همچنين عدم آشنايي با ساختار وجودي انسان از ديدگاه وحي، سبب بروز بحران شديدي در ارزش ها و ناهماهنگي فراوان در فرايند نظام سياسي و مناسبات اجتماعي در جهان گرديده است. قرآن كريم براي انسان ارزش و جايگاه مهم و بلندي را ترسيم نموده(۲۸) و هدف غايي خود را هدايت انسان و راه سعادت بشر معرفي كرده است. (۲۹) قرآن به بررسي عميق ترين زواياي وجودي انسان پرداخته و براي آن اصول پايدار تنظيم نموده است. از منظر قرآن كريم شناخت انسان از اهميت ويژه اي برخوردار است؛ لذا انسان موجودي بي سر و ته مطرح نمي شود كه نه گذشته او معلوم نباشد و نه از آينده آن خبري، بلكه شخصيت انسان در مبدا و معاد مطرح مي شود و در اين صورت است كه معنا پيدا مي كند.(۳۰( با تامل در آيات قرآن، در مي يابيم كه انسان تنها موجودي مادي نيست، بلكه داراي وجودي ماورايي است كه بعد از مرگ در نشئه طبيعت نيز باقي مي ماند و حياتي جاويد و سعادت يا شقاوتي ابدي خواهد يافت. در واقع حقيقت و انسانيت انسان به روح اوست و جسم، تنها به منزله ابزاري براي فعاليت و مركبي براي سير و حركت روح در اين دنيا تلقي مي گردد. (۳۱) سرشت خاكي و جنبه مادي انسان، همواره وي را به طرف خاك و ارزش هاي فاني سوق مي دهد و فطرت و بعد ملكوتي، او را به سوي جنبه هاي روحي و ارزش هاي معنوي و عالم ملكوت مي خواند. (۳۲( نگاه ويژه امام(ره) به انسان، نگاهي است برآمده از متن قرآن كريم و براهين استدلالي حكمت متعاليه و افق وسيع انسان شناسي قرآني است. از ديدگاه امام(ره) كرامت و ويژگي اصيل انسان نسبت به ديگر موجودات در فطرت او نهفته است. ايشان در نقد انديشه هايي كه انسان را فقط در بعد طبيعت انسان محدود مي داند مي فرمايد: «اينها فقط اين حيوان يك سر و دو گوش را مي بينند و اين طبيعت و اين سطح طبيعت، نه عمق طبيعت، اين سطح طبيعت را مي بينند.» (۳۳) اما خود امام(ره) با توجه به اصل فطرت و جنبه الهي و آسماني انسان منظري وسيع از همه انسان ترسيم مي كند و معتقدند كه فطرت، منشا حركت و تكاپوي دايمي انسان به سوي كمال است. انساني كه به دنيا مي آيد، حيواني است كه درونش استعداد انسان شدن را دارد، و رو به سوي كمالات مطلق دارد و در نهايت غايت اصلي استعدادهاي فطري او، لقاءالله است. (۳۴( انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم ديگري هم هست، فطرتا مايل است آن علوم را هم بياموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق بايد باشد تا آدمي دل به آن ببندد؛ آن خداوند متعال است كه همه به آن متوجهيم گرچه خود ندانيم انسان مي خواهد به حق مطلق برسد تا فاني در خدا شود. اصولا اشتياق به زندگي ابدي در نهاد هر انساني نشانه ي وجود جهان جاويد و مصون از مرگ است. نقش دين در مناسبات سياسي و اجتماعي جناب آقاي گورباچف! اكنون بعد از ذكر اين مسايل و مقدمات از شما مي خواهم درباره اسلام به صورت جدي تحقيق و تفحص كنيد و اين نه به خاطر نياز اسلام و مسلمين به شما، كه به جهت ارزش هاي والا و جهان شمول اسلام است كه مي تواند وسيله اي راحتي و نجات همه ملتها باشد و گره مشكلات اساسي بشريت را باز نمايد. نگرش جدي به اسلام ممكن است شما را براي هميشه از مساله ي افغانستان و مسايلي از اين قبيل در جهان نجات دهد... با آزادي نسبي مراسم مذهبي در بعضي از جمهوري هاي شوروي، نشان داديد كه ديگر اين گونه فكر نمي كنيد كه مذهب مخدر جامعه است. از ديدگاه قرآن كريم دين، عنايت خداوند متعال به انسان از طريق وحي بر طبق مقتضاي فطرت و ذات بشر است كه هدف آن سعادت و كمال يابي انسان است.(۳۵) دين اسلام براي تمام ابعاد فردي و اجتماعي انسان داراي برنامه جامع است(۳۶) و با آموزه هاي مطابق فطرت وتعبيه عنصر عقلانيت و اجتهاد مستمر، حقانيت خود را براي بشريت تا پايان جهان به اثبات رسانده است. (۳۷) براساس آموزه هاي قرآن كريم نيازهاي اصولي و دغدغه هاي اساسي بشر در اسلام نهفته است و با تمسك به اين رحمت واسعه حق تعالي وصراط مستقيم مي توان به سعادت مطلق رسيد. (۳۸) دين اسلام تنها راه نجات بشريت از هواي نفساني و رهايي از اسارت هاي ظاهري و باطني(۳۹) و وصول به بارگاه امنيت و آسايش (۴۰) است. و از برنامه هاي اصلي قرآن تحقق قسط وعدالت براي همه بشريت است (۴۱) و بواسطه اين دين توحيدي، انسان كرامتمند و داراي عزت فردي و اجتماعي است كه سر در مقابل شرق و غرب فرو نياورد و با اتكا به منبع لايزال الهي طريق سعادت را بجويد.(۴۲) قرآن كريم ديني را كه اين آثار را نداشته باشد و پاسخگوي نيازهاي اصيل فطري انسان نباشد دين سامري مي نامد كه به سوي آتش در سقوط هستند.(۴۳) امام خميني(ره) خلأ انسان امروز را خلأ اعتقادي مي داند و راه نجات كشورهاي غربي و شرقي را در بازگشت به دين معرفي مي كند. ايشان با تفكر قرآني خويش خط بطلاني بر هر دو شعار «جدايي دين از سياست» و «افيون توده ها و مخدر اجتماع» كشيد و درمرحله نظر و عمل مدعاي قرآني خود را كه دين توان اداره امور جامعه را دارد به اثبات رساند. ايشان در مرحله نظر با تاليفات متعدد و در باب انديشه هاي سياسي و اجتماعي اسلام و بيانات گرانبها و نامه ها و پيام هاي پرمغزي همچون نامه تاريخي به گورباچف و همچنين در مرحله عمل باايجاد نظام جمهوري اسلامي برپايه دين اسلام به همه جهانيان نشان داد كه دين اسلام همواره زنده است و توان هدايت و اداره امور انسان را در ابعاد فردي و اجتماعي به سوي سعادت و تعالي را دارا است. امام خميني(ره) دين اسلام را منشأ آزادي خواهي و رهايي از اسارت هاي مادي و معنوي و تحقق عدالت در ايران مي داند كه به كسب استقلال و حفظ سرمايه هاي مادي و معنوي و خروج از سيطره قدرت ها و ابرقدرت ها منتهي گرديد. راستي مذهبي كه ايران را درمقابل ابرقدرتها چون كوه استوار كرده است مخدر جامعه است؟! آيا مذهبي كه طالب اجراي عدالت درجهان و خواهان آزادي انسان از قيود مادي و معنوي است مخدر جامعه است؟! آري مذهبي كه وسيله شود تا سرمايه هاي مادي و معنوي كشورهاي اسلامي و غيراسلامي دراختيار ابرقدرتها و قدرتها قرارگيرد و بر سر مردم فرياد كشد كه دين از سياست جداست، مخدر جامعه است. ولي اين ديگر مذهب واقعي نيست بلكه مذهبي است كه مردم ما آن را مذهب آمريكايي مي نامند. بنابراين با اين پشتوانه نظري و عملي است كه امام (ره) درپايان نامه خويش به رئيس جمهور ابرقدرت شرق مي نويسد: درخاتمه صريحا اعلام مي كنم كه جمهوري اسلامي ايران به عنوان بزرگترين و قدرتمندترين پايگاه جهان اسلام به راحتي مي تواند خلأ اعتقادي نظام شما را پر نمايد و در هر صورت كشور ما همچون گذشته به حسن همجواري و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم مي شمارد. ● دفاع از مظلومان و پابرهنگان نگرش جدي به اسلام ممكن است شما را براي هميشه از مسئله افغانستان و مسايلي از اين قبيل درجهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان كشور خود دانسته و هميشه خود را در سرنوشت آنان شريك مي دانيم. قرآن كريم يكي از سنت هاي انبياي الهي را در دفاع از حقوق مستضعفين و حفظ پابرهنگان معرفي كرده است، آنگاه كه زراندوزان و ثروتمندان هر قومي به پيامبر خود مي گفتند: پابرهنگان و ضعفا را از خود دور كن. پيامبران مي فرمودند: ما هرگز اين مؤمنان ستمديده را ازخود طرد نمي كنيم (۴۴) بلكه وظيفه خود مي دانستند كه با تمام قدرت از آنها دفاع كنند. همچنين از وظايف مهم انبياء اجراي عدالت و قسط درسطح جامعه است، و بر همه مومنان است كه حقوق ديگران را رعايت و به دفاع از حق مظلومان و ستم ديدگان برآيند. (۴۵) امام (ره) نيز به عنوان رهبر مسلمين جهان، همچون انبياي الهي و با تأسي به سنت ايشان به دفاع از حقوق مؤمنان و موحدان عالم برخاست و دراين نامه به دفاع از موحدان شوروي برآمد كه بيش از ۷۰ سال از ابتدايي ترين آزادي هاي مشروع خود منع بودند و همچنين مسئله افغانستان و مردم ستمديده آن ديار را خاطرنشان مي كند و وظيفه خود مي داند كه از آنها دفاع كند. سيدمهدي موسوي پي نوشت ها در سرويس معارف موجود ا

دسته ها :

) استقلال: اين مفهوم، علي رغم فشارهاي بين المللي و بحران هاي داخلي، به معناي انزواي ايران نبود، بلكه امام خميني، حريم واقعي ملت ايران و حقوق و حرمت پايمال شدهِ آنها را دائماً مورد تأكيد قرار داده و هر نوع رابطه اي را در مرز اصطكاك با اين اصل، مورد ارزش يابي منفي يا مثبت قرار مي دادند. در واقع استقلال سياسي از اصولي به شمار مي رود كه تأمين كنندهِ عزت جامعه اسلامي است. امام خميني ريشه هاي آسيب به استقلال را، فكري فرهنگي، ارزيابي نموده و بزرگ ترين وابستگي ملت هاي مستضعف به ابر قدرت ها و مستكبران را وابستگي فكري و دروني مي دانست كه ساير وابستگي ها از آن سرچشمه مي گيرد. ايشان راهكار حصول به مقصود و كسب استقلال فكري و رهايي از وابستگي را در دريافتن مفاخر مأثر ملي فرهنگي مي دانست. و بزرگ ترين فاجعه براي ملت ما را وابستگي فكري مي دانست كه گمان مي كنيم همه چيز از غرب است و ما در همه ابعاد فقيريم و بايد از خارج وارد كنيم.(۱) البته وقتي سخن از استقلال در سياست خارجي يك كشور به ميان مي آيد، منظور استقلال در سه مرحله سياست گذاري، تصميم گيري و اجراي تصميم است كه مصاديق آن در زمينه هاي سياسي، فرهنگي، اقتصادي، دفاعي و غيره ظاهر مي شود. گرچه در نگاه اول، استقلال سياسي با اهميّت به نظر مي رسد؛ اما از ديدگاه امام (ره) استقلال فرهنگي مهم تر از آن است.(۲( بنابراين براي دست يابي به استقلال مي بايست به خود باوري فكري و خوديابي دست يافت. امام در اين باره مي فرمايند: اساس، باور اين دو مطلب است: باور ضعف و سستي و ناتوانيو باور قدرت و قوه و توانايي اگر ملت، اين باور را داشته باشد كه ما مي توانيم در مقابل قدرت هاي بزرگ بايستيم، اين باور، اسباب اين مي شود كه توانايي پيدا مي كنند و در مقابل قدرت هاي بزرگ ايستادگي مي كنند.(۳) البته ايشان از وابستگي اقتصادي كه به وابستگي سياسي مي انجامد، نيز غافل نشده و توصيه مي كردند كه بايد از جهت اقتصادي نيز فارغ شويم. در رابطه با عدم وابستگي اقتصادي نيز فرمودند: كار كردن شما و فعال بودن شما علاوه بر ارزش هاي مادي و معنوي كه براي شما دارد، كشور شما را از وابستگي نجات مي دهد.(۴) امام در جواب خبرنگاري كه از ايشان سؤال كرده بود كه سياست خارجي جمهوري اسلامي، خصوصاً در رابطه با ابر قدرت ها، چه خواهد بود؟ فرمودند: سياست دولت اسلامي، حفظ استقلال، آزادي ملت و دولت و كشور و احترام متقابل بعد از استقلال تمام خواهد بود و فرقي بين ابر قدرت ها و غير آنها نيست.(۵) در نهايت، امام، استمرار استقلال سياسي، اجتماعي، اقتصادي و امنيت كشور را وابسته به قواي نظامي و انتظامي دانسته و از آنها به منزلهِ ركن استقلال كشور ياد مي نمايد.(۶) ۲) وحدت امت اسلامي: ايشان وحدت بين مسلمانان و مستضعفان و ساير دول اسلامي را چاره ساز گرفتاري ها مي دانست و از سران كشورهاي اسلامي مي خواست تا در برابر دشمن خارجي، توحيد كلمه داشته باشند: هان اي مسلمانان جهان، و مستضعفان تحت سلطه ستم گران، به پاخيزيد و دست از اتحاد به هم دهيد و از اسلام و مقدرات خود دفاع كنيد و از هياهوي قدرت مندان نهراسيد... . (۷) ۳) كمك به نهضت هاي آزادي بخش: از ديدگاه امام خميني، براي رهايي مستضعفين از شرّ فساد و برخورداري از يك زندگي شرافتمندانه انساني، بايد مستضعفين دست در دست يك ديگر داده و قدرت مستكبران را محدود نمايند و در اين راه سياست ايران بر حمايت از آنهاست: جمهوري اسلامي ايران هم در كنار شما و هم در كنار همهِ مسلمانان، بلكه در كنار همهِ مستضعفان جهان خواهد بود.(۸) و در ارتباط با كمك به نهضت هاي آزادي بخش جهان مي فرمايند: ملت آزادهِ ايران هم اكنون از ملت هاي مستضعف جهان در مقابل آنان كه منطق شان توپ و تانك و شعارشان سر نيزه است كاملاً پشتيباني مي نمايد. ما از تمام نهضت هاي آزادي بخش در سراسر جهان كه در راه خدا و حق و حقيقت و آزادي مبارزه مي كنند، پشتبياني مي كنيم.(۹) و در جاي ديگر دربارهِ حمايت از اين جنبش ها تا رسيدن به جامعه آزاد مي گويند: من بار ديگر از تمام جنبش هاي آزادي بخش جهان پشتبياني مي نمايم و اميدوارم تا آنان براي تحقق جامعه آزاد خويش پيروز شوند. اميد است دولت اسلامي در مواقع مقتضي به آنان كمك نمايد.(۱۰) ۴) روابط حسنه - مدارا و مسالمت آميز: امام در اين ارتباط مي فرمايند: با همهِ دولت ها به طور مدارا رفتار مي كنيم و هيچ وقت ميل نداريم كه با خشونت رفتار كنيم... .(۱۱) و حتي ايشان صلح و زندگي مسالمت آميز با مردم دنيا را با زندگي در بين مردم جهان مي آميزند و مي گويند: ما صلح مي خواهيم. ما با همه مردم دنيا صلح مي خواهيم باشيم. ما مي خواهيم مسالمت با همه دنيا داشته باشيم. ما مي خواهيم در بين مردم دنيا زندگي بكنيم.(۱۲) ۵( روابط بر پايه مباني اسلامي و انساني: ايشان با ذكر اين نكته كه روابط انساني با هيچ جا مانعي ندارد، و ما با ملت ها خوب هستيم،(۱۳) مي فرمودند: بايد روابط بن ملت ها بر اساس مسائل معنوي باشد و در اين رابطه، بُعد مسافت تأثيري ندارد و چه بسا كشورهايي كه هم جوار هستند، اما رابطه معنوي بين آنها نيست، بنابراين روابط ديگر هم نمي تواند مثمر ثمر باشد. ما روابط مان با كشورها بر اساس مباني اسلام خواهد بود.(۱۴) ● رابطه مباني، اصول و اهداف درخاتمه بحث بايد به اين مطلب اشاره كرد كه با توجه به فرض گرفتن اين مسئله كه سياست خارجي جمهوري اسلامي داراي مبناست، اين مباني در اصول و نيز اهداف تأثير گذار است. بنابراين با توجه به مباني مورد استفاده امام در مورد سياست خارجي، اصولي چون دفاع از مستضعفان و ياري مظلومان و ... از آن مستفاد شده است. هم چنين در ارتباط با رابطه اصول با اهداف بايد اشاره كرد كه هر چند ممكن است در مواردي معدود، اصول با اهداف، تزاحم پيدا كند، مثلاً در مورد ايجاد وحدت بين مسلمانان، لوازمي وجود دارد كه در برخي مواضع با اصول تحديد كنندهِ مسئوليت هاي فراملي اصطكاك پيدا مي كند. در واقع، ابتدا بايد اصول و اهداف اثبات كننده مسئوليت هاي فراملي را در مقابل اصول و اهداف تحديد كننده اين گونه مسئوليت ها قرار دهيم. اما بايد توجه داشت كه موارد تزاحم، كم است و حتي در اين موارد معدود نيز مي توان به نحوي بين اصول و اهداف، سازش برقرار نمود. ● جمع بندي سياست خارجي همواره از مناقشه بر انگيزترين حوزه هاي سياست گذاري بوده است. در اين عرصه عوامل مختلفي تأثير گذارند كه در انقلاب اسلامي، حضرت امام داراي جايگاه ويژه اي در تبيين اصول و مباني سياست خارجي هستند. در اين نوشتار، بعد از بحث دربارهِ مفهوم شناسي سياست خارجي به طور اعم و سياست خارجي ايران به صورت اخص، به بحث درباره اصول مباني و اهداف سياست خارجي از ديدگاه امام خميني پرداخته شد. در واقع آن چه كه در ميان اصول، مباني واهدف گفته شده از ديدگاه ايشان، بارز بود و جلب توجه مي كرد و سياست خارجي ايران را تشكيل مي داد، عبارت بودند از: استقلال، صدور انقلاب، اتحاد امت اسلامي، احترام به حقوق متقابل، نفي ظلم، اصل نفي سبيل، روابط حسنه و مسالمت آميز با ديگران، دفاع از كيان اسلام و مسلمين، سياست نه شرقي، نه غربي، گسترش روابط بر اساس مباني اسلامي و انساني و كمك به نهضت هاي آزادي بخش. هم چنين رابطه با اصول سياست خارجي سعي شد تا تقدم و تأخر اصول نيز رعايت گردد. در رابطه با هر يك از اين موارد به نمونه اي از سخنان امام خميني اشاره شد و شايد بتوان به اين مطلب اذعان كرد كه در برخي از موارد، ديدگاه ايشان از ساختار و حقوق بين الملل موجود فراتر مي رود. از جمله قرائت ايشان از اسلام كه اسلام ناب محمدي(ص) را در نظر داشتند در مقابل اسلام آمريكايي. و هم چنين ويژگي هاي ديگري مانند: ظلم ستيزي و عدم سازش، مبارزه و ايستادگي در برابر مستكبران و ستم گران كه در تضاد با آنها بود. در پايان نيز به رابطه اصول با اهداف و نيز مباني با اصول به صورت اجمال پرداخته شد. پي نوشت ها دردفترروزنامه موجود است سيد جواد مير خليلي روزنامه رسال

دسته ها :

در مقايسه اي تطبيقي ميان انديشه و فعل سياسي مرحوم محقق سبزواري(ره) در تعامل با دستگاه سلطنت شاه عباس صفوي و انديشه و روش سياسي حضرت امام(ره) در قبال سلطنت پهلوي نكته و آموزه هاي فراواني وجود دارد كه محقق انديشه سياسي اسلام را مفيد و رغبت انگيز خواهد بود. سرنوشت سياسي تشيع كه پس از واقعه كربلا عميقا اندوهبار شده بود در هاله اي از تقيه و تامل فرو رفت و به ويژه در عصر غيبت با هول و هراس هاي بسياري درآميخت تا آنجا كه كار فلسفه و فقه سياسي شيعه به اجمال و اهمال و مهجوريت كشيد و يكي از عميق ترين و اساسي ترين عرصه هاي علمي و عملي اسلام در گرداب حوادث روزگار مورد غفلت و كوتاهي قرار گرفت. حتي ظهور حكومت هاي شيعه مذهبي چون صفويه نيز نتوانست فقه و فلسفه سياسي شيعه را تمام قامت بر پا دارد و ملاحظات بسياري بر سيره سياسي زعماي شيعه سايه گسترد. اما به هر حال ايجاد تحولات بزرگ در انديشه سياسي شيعه معمولا معطوف به تحقق و عمل بوده و تندي ها و كندي هاي شئون و مبناهاي انديشه سياسي در بوته عمل بازشناسي و اصلاح گرديده است. گذار از انديشه سياسي حضرت امام(ره) از اصلاحات به انقلابات بزرگ و اساسي و برانداختن طرحي نو براي فلسفه سياسي اسلام معطوف به همان زمينه هاي علمي و واقعيت هاي روزگار است. در مقايسه اي تطبيقي ميان انديشه و فعل سياسي مرحوم محقق سبزواري(ره) در تعامل با دستگاه سلطنت شاه عباس صفوي و انديشه و روش سياسي حضرت امام(ره) در قبال سلطنت پهلوي نكته و آموزه هاي فراواني وجود دارد كه محقق انديشه سياسي اسلام را مفيد و رغبت انگيز خواهد بود. اميد است با مطالعه مقاله ذيل اين مقصود فراهم گردد. تاريخ انديشه سياسي اسلامي از سه منظر قابل بررسي است: الف) انديشه سياسي سلطه جويانه ب) انديشه سياسي اصلاحي ج) انديشه سياسي انقلابي الف) انديشه سياسي سلطه جويانه: اين انديشه اي در صدد حفظ وضع موجود است. محور اساسي اين نظريه جمله مشهور «الحق لمن غلب» مي باشد. اين انديشه هيچ گونه توجهي به آسيب شناسي نظام سياسي ندارد، چرا كه انديشمند، نظام سياسي را در هر شكلي مي پذيرد. كم نيستند انديشمنداني كه استبداد و سلطنت را، در عالم اسلام و جهان غيراسلام نهادينه كرده اند. براي مثال عالم بزرگ اهل سنت، فضل الله بن روزبهان خنجي، در كتاب مشهور خود به نام «سلوك الملوك»، در بحث حكومت هاي مشروع، حكومتي را كه از طريق استيلا، قهر، شوكت و غلبه به وجود آمده باشد، حكومتي ديني مي داند: «و طرق انعقاد امامت چهار است: اول، اجماع مسلمانان بر امامت او و بيعت اهل حل و عقد از علما، قضات و روسا [...] طريق دوم، استخلاف امام سابق، كسي را كه شرايط امام در او جمع شده باشد [...] سوم از طرق انعقاد امامت، شوري است [...] طريق چهارم از اسباب انعقاد پادشاهي، امامت، استيلا و شوكت است. علما گفته اند كه چون امام وفات كند و شخصي متصدي امامت گردد، بي بيعتي و بي آن كه كسي او را خليفه ساخته باشد و مردمان را قهر كند به شوكت و لشكر، امامت او منعقد مي گردد، خواه قريشي باشد، خواه نه و خواه عرب باشد يا عجم يا ترك و خواه مستجمع شرايط باشد و خواه فاسق و جاهل و اگر چه آن مستولي بدين فعل عاصي مي گردد و چون به واسطهٔ سطوت و استيلا جاي امام گرفته، او را سلطان گويند و امام و خليفه بر او اطلاق توان كرد.»۱ از نظر نويسندهٔ «سلوك الملوك» بر حاكم فاسق، جاهل، مستجمع شرايط، عاصي و... مي توان «امام» و «خليفه» اطلاق كرد؛ زيرا شوكت و لشكر باعث قدرت و مقبوليت حاكم مي شود. روشن است كه اگر متفكري چنين نظريه اي را بپذيرد، هيچ گاه به آسيب شناسي نظام سياسي و ارائه نظريات مخالف رو نمي آورد، زيرا اعتقادي به آسيب ندارد كه بخواهد او را بشناسد يا بشناساند. البته حكومت هاي استبدادي و سلطه جويانه نيز چيزي جز تعريف و تمجيد نمي خواهند. ب) انديشه سياسي اصلاحي: انديشه اي است كه با توجه به شرايط زمان، مكان، امكانات و مقتضيات ديگري كه از آنها به «واقعيت هاي موجود» تعبير مي شود، با پوششي تقيه گونه، پيشنهادهايي به منظور اصلاح و بهبود نسبي امور ارائه مي دهد؛ در حالي كه از اصول و ارزش هاي اساسي خود عقب نشيني نمي كند و اگر شرايط مساعد باشد پيشنهادهاي بيشتري را مطرح مي كند. در ميان عالمان شيعي شيخ مفيد، شيخ طوسي، علامه حلي، محقق كركي، محقق سبزواري، مرحوم نراقي و علامه نائيني انديشه هاي سياسي اصلاحي دارند؛ بنابراين اقدامات علمي و عملي اين متفكران براساس شرايط زمان آنها بوده است. در شيوه اين دسته از علما، تقاضاهايي مبني بر اجراي احكام در قالب بياني كه نشانگر مصالحه با سلطنت و نه مشروعيت بخشيدن به آن باشد، وجود دارد؛ شبيه آنچه علامه نائيني درخصوص سلطنت مشروطه، به كمك اصولي چون عمل به «قدر مقدر» و «دفع افسد به فاسد» مطرح نمود. بديهي است بر اين نوع انديشه اصولي مانند ضرورت حكومت، تقديم اهم بر مهم، عدالت اجتماعي، تكليف، رعايت مصلحت اسلام و مسلمين، نفي سبيل و... تاثيرگذار مي باشند، به ويژه اصل «اجتهاد» كه در حقيقت، جهت دهنده تمامي اين اصول است. انديشه سياسي حضرت امام خميني(ره) و به تبع آن اقدامات سياسي ايشان، در مقطعي از تاريخ، اصلاحي است. فرازهايي از كتاب «كشف الاسرار»، بيانگر تحليل ما از انديشه سياسي اصلاحي علماي شيعه مي باشد: «ما ذكر كرديم كه هيچ فقيهي تا كنون نگفته و در كتابي هم ننوشته كه ما شاه هستيم يا سلطنت حق ما است. آري، همان طور كه ما بيان كرديم، اگر سلطنتي و حكومتي تشكيل شود، هر خردمندي تصديق مي كند كه خوب است و مطابق مصالح كشور و مردم است. البته تشكيلاتي كه بر اساس احكام خدا و عدل الهي تاسيس شود، بهترين تشكيلات است، لكن اكنون كه آن را از آنها نمي پذيرند، اينها هم با اين نيمه تشكيلات هيچ گاه مخالفت نكرده و نخواستند اساس حكومت را بر هم بزنند و اگر گاهي هم با شخص سلطاني مخالفت كردند، مخالفت با همان شخص بوده، از باب آن كه بودن او را مخالف صلاح كشور تشخيص دادند، وگرنه با اصل اساس سلطنت تا كنون از اين طبقه مخالفتي ابراز نشده [است]... مجتهدين هميشه خير و صلاح كشور را بيش از همه مي خواهند.»۲ نكته اساسي در تفكر و انديشه سياسي مجتهدين همين عبارت مي باشد: «مجتهدين هميشه خير و صلاح كشور را بيش از همه مي خواهند» و طبيعي است كه پيشنهاد امام(ره) بايد در همين فضا درك شود وگرنه تفاسير ديگر، در مقام «بما لايرضي صاحبه» خواهد بود. تفسير حضرت امام(ره) درباره رفتار و عمل سياسي ائمه(ع) نيز مشابه تفسير ايشان از رفتار سياسي علما و مجتهدين است. از نظر وي همكاري ائمه(ع) با حاكمان جور، غيرمشروع و غاصب، با هدف خير و صلاح مسلمين بوده است و اين به معناي تاييد حكومت هاي جور و نفي قيام براي برپايي حكومت حق نمي باشد. در اين خصوص مطالب زير قابل تامل است: «اكنون اگر كسي تكذيب كند از وضع يك حكومتي كه اين حكومت ها، جائرانه است و كسي هم تا زمان دولت حق نمي تواند آنها را اصلاح كند، چه ربط دارد به اين كه حكومت عادلانه نبايد تشكيل داد؟ بلكه اگر كسي جزئي اطلاع از اخبار ما داشته باشد، مي بيند كه هميشه امامان شيعه با آن كه حكومت هاي زمان خود را حكومت ظالمانه مي دانستند و با آنها آن طورها كه مي دانيد سلوك مي كردند، در راهنمايي براي حفظ كشور اسلامي و در كمك هاي فكري و عملي كوتاهي نمي كردند و در جنگ هاي اسلامي در زمان خليفهٔ جور، باز شيعيان علي(ع) پيش قدم بودند. جنگ هاي مهم و فتح هاي شاياني كه نصيب لشگر اسلامي شده، مطلعين مي گويند و تاريخ نشان مي دهد كه يا به دست شيعيان علي(ع) يا به كمك هاي شايان تقدير آنها بوده. شما همه مي دانيد كه سلطنت بني اميه در اسلام، بدترين و ظالمانه ترين سلطنت ها بوده و دشمني و رفتارشان را با آل پيغمبر(ص) و فرزندان علي بن ابي طالب(ع) همه مي دانند و در ميان همهٔ بني هاشم بدسلوكي و ظلمشان به علي بن الحسين زين العابدين(ع) بيشتر و بالاتر بود. به همين سلطنت وحشيانه جائرانه، ببينيد علي بن الحسين(ع) چقدر اظهار علاقه مي كند. در كتاب صحيفهٔ سجاديه مي گويد: «اللهم صل علي محمد و آله و حصن ثغور المسلمين بعزتك و أيد حماتها بقوتك و اسبق عطايا هم من جدتك [...] تا آخر اين دعا كه قريب هشت صفحه است.»۳ اصل مهم در رفتار سياسي ائمه(ع) و مجتهدين، حفظ كشور اسلامي است. با اين وصف حضرت امام(ره) تنها به گفتمان اصلاح نمي پردازد، بلكه دست از اين همكاري مصلحت انديشانه برمي دارد و حفظ كشور اسلامي را در گرو حركتي جديد، با عنوان انقلاب، نفي رژيم سلطنتي و تاسيس حكومت اسلامي معنا مي كند. از اين رو نوشتار حاضر تاكيد اساسي بر انديشه انقلابي امام(ره) و آسيب شناسي انقلابي ايشان دارد. در واقع، تحول مهم تاريخ انديشه سياسي شيعه انتقال از «تفكر اصلاحي» به «تفكر انقلابي» است. كه امام خميني(ره) باني و عامل آن در دوره معاصر بودند در ادامه به چگونگي «انديشه انقلابي» امام(ره) نيز پرداخته مي شود. ج) انديشه سياسي انقلابي: اين نوع انديشه درپي تغيير صددرصد اوضاع است. مبنا و هدف آن، عمل به تكليف الهي در راستاي حفظ كشور اسلامي مي باشد كه اين ويژگي، شيعي و اسلامي است. انديشه سياسي انقلابي، در دوران معاصر و در صدر اسلام نيز به چشم مي خورد. نخستين بار، پيامبر اسلام(ص) انديشه سياسي اسلام را مطرح فرمود. آن حضرت توانست با تكيه بر تعاليم اسلامي، جامعه جاهلي را به جامعه اي اسلامي تبديل كند، در مدت زماني كوتاه نابساماني هاي مادي و معنوي را از بين برده و بركات مادي و فضايل معنوي به ارمغان بياورد. حضرت علي(ع) در توصيف اين وضعيت مي فرمايند: «ان الله بعث محمداً صلي الله عليه و آله و سلم نذيراً للعالمين و اميناً علي التنزيل و انتم معشر العرب علي التنزيل و انتم معشر العرب علي شر دين و في شر دار منيخون بين حجارهٔ خشن و حيات صم تشربون الكدر و تاكلون الجشب و تسفكون دمأكم و تقطعون ارحامكم، الاصنام فيكم منصوبه و الاثام بكم معصوبهٔ. خداوند متعال محمد(ص) را تبليغ كننده بر عالميان و امين براي فرستادن قرآن و رسالت مبعوث كرد و در آن حال شما گروه عرب، داراي بدترين دين بوديد و در بدترين جامعه زندگي مي كرديد. در ميان سنگ هاي سخت و مارهاي كر زندگي مي كرديد، آب هاي تيره مي آشاميديد و غذاي خشن مي خورديد و خون يكديگر را مي ريختيد و از خويشاوندان خود قطع رابطه مي كرديد، بت ها در ميان شما (براي پرستش) نصب شده [بود] و گناهان و انحراف ها سخت به شما بسته بود.»۴ انديشه سياسي امام(ره) از مهمترين انديشه هاي انقلابي --- اسلامي است كه در دوره معاصر مطرح شده و به انجام رسيده است. انديشه سياسي ايشان در راه گذر از «انديشه اصلاحي» به «انديشه انقلابي» به تحولي تدريجي دچار گرديد و اين، همان نقطهٔ قوتي است كه به كمك شناخت دقيق اوضاع، شرايط و امكانات و با استعانت از اصل پوياي تفكر شيعي، يعني «اجتهاد» شكل گرفته است. امام(ره) با همه درك عميقي كه از انديشه اصلاحي داشت، آن را براي وضعيت معاصر مناسب نديد. وي با شناخت آسيب ها، آفت ها و بيماري هاي موجود در جامعه و سياست ايران، جهان اسلام و حتي نظام بين الملل، به ارايه راه حل ها و درمان اين مجموعه پرداخت و با تشكيل جمهوري اسلامي موفق شد راه را براي آفت زدايي از مجموعه كشورهاي اسلامي و نظام بين الملل باز نمايد. امام خميني(ره) در بيشتر نوشته ها و سخنراني هاي خويش، نظام هاي سياسي گذشته و حال دنيا، به ويژه جهان اسلام را آسيب شناسي كرده اند. آسيب شناسي نظام سياسي خلافت، اعم از خلفاي نخستين، بني اميه، بني عباس و عثماني ها، آسيب شناسي نظام سياسي سلطنت، خاصه سلطنت صفوي، قاجار و پهلوي، آسيب شناسي نظام جمهوري اسلامي ايران، آسيب شناسي نظام هاي سياسي حاكم بر دنياي امروز و آسيب شناسي نظام روابط بين الملل و اصول حاكم كه بر آن قصد داريم تا در اين مقاله به اندكي از مباحث مذكور بپردازيم. به منظور فراهم شدن امكان فهم انديشه امام(ره)، آسيب شناسي نظام سياسي -- سلطنتي پهلوي را بررسي خواهيم كرد و بر اين اساس آسيب هاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي، اخلاقي، ديني، اداري و نظامي نيز مورد تامل قرار خواهند گرفت. و در ادامه تحليل آسيب شناسي نظام سياسي -- سلطنتي صفويه از ديدگاه محقق سبزواري۵ به عنوان يك عالم اصلاح طلب را خواهيم داشت كه مقايسه آن با ديدگاه امام(ره)، براساس تعيين نقاط اشتراك و افتراق و همچنين تحليل علت اختلاف اين دو ديدگاه، كمك شاياني به فهم انديشه انقلابي امام(ره) خواهد كرد. از اين رو، به پرسش هاي زير پاسخ مي دهيم. آسيب هاي سياسي، اقتصادي، ديني، اخلاقي و اداري اي كه سبب سقوط سلسله صفويه شد، چه بود؟ محقق سبزواري اين آسيب ها را چگونه تحليل كرده و در تحليل خود تا چه حد واقع بين بوده است؟ سبزواري براي جلوگيري از سقوط سلسلهٔ صفويه، چه راههايي به شاه عباس دوم پيشنهاد مي كند؟ انديشه سبزواري اصلاحي است يا انقلابي؟ آسيب هاي سياسي، اقتصادي، ديني، فرهنگي، اخلاقي، نظامي و اداري اي كه موجب سقوط سلسله پهلوي شد، چه بود؟ امام خميني(ره) اين آسيب ها را چگونه تحليل كرده است؟ راه حل امام(ره) براي اصلاح آفت هاي رژيم پهلوي اصلاحي بود يا انقلابي؟ براي پاسخ دادن به پرسش هاي مذكور، فرضيات زير را مطرح مي كنيم: ۱. انديشه سياسي محقق سبزواري با توجه به نوع آسيب هايي كه رژيم سلطنتي صفويه با آنها روبه رو بوده، انديشه اي «اصلاحي» است. ۲. چون انديشه سياسي سبزواري اصلاحي مي باشد بنابراين پيشنهادهاي او نيز در جهت اصلاح رفتار شخص شاه، سيستم اداري مملكت، وضعيت ديني و در نتيجه اصلاح دروني سيستم است. ۳. انديشه سياسي امام خميني(ره)، با توجه به نوع آسيب هايي كه رژيم پهلوي با آنها روبه رو بوده، انقلابي است. ۴. پيشنهادهاي امام(ره) نيز انقلابي است؛ يعني براي اصلاح سيستم سياسي، پيشنهاد تخريب آن و پايه گذاري نظام سياسي مورد نظر خود را مي دهد. ۵. تفاوت اساسي شرايط عصر سبزواري و امام خميني(ره)، در مستقل يا وابسته بودن نظام هاي سياسي حاكم بر آن و ديني يا غيرديني بودن آنهاست. چون نظام سياسي صفويه مستقل و به ظاهر طرفدار دين و علماي دين بوده، انديشه محقق سبزواري اصلاحي مي باشد و از آن جا كه رژيم پهلوي وابسته به بيگانگان و غيرديني بوده، انديشه امام(ره) انقلابي مي نمايد. به نظر نگارنده «گفتمان اصلاح» در دوره هاي مختلف به ويژه دوره صفويه، قاجاريه و نهضت مشروطه گفتمان انديشه حاكم بر انديشه علماي شيعه، است. انديشه نائيني انديشه اي اصلاح طلبانه بوده اما انديشه هاي مطرح شده در دوره پهلوي، به خصوص از اواخر دهه چهل در قالب «گفتمان انقلاب» قابل تحليل مي باشد. منبع اصلي ما براي بررسي آراي سبزواري، «روضهٔ الانوار عباسي» است. مشخصات نسخه هاي مورد استفاده عبارتند از: نسخه خطي كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي به شمارهٔ ۳۸۹۶، نسخه چاپ سنگي دارالخلافه تهران به سال ۱۳۵۸ قمري و نسخه اي كه اين جانب احيا و تصحيح كرده ام و در مركز تحقيقات اسلامي، دفتر تبليغات موجود مي باشد. براي بررسي افكار امام خميني(ره) به نوشته ها، سخنراني ها و نامه هاي ايشان مراجعه شده است. در برخي موارد نيز به آثار ديگري رجوع كرده ايم كه همه در پاورقي ها ذكر گرديده اند. در پايان اين مقدمه لازم به يادآوري است كه اين مباحث ما را به آسيب شناسي نظام جمهوري اسلامي رهنمون مي كند. نخستين گام قدم انحطاط، آن است كه گمان كنيم هيچ آفتي متوجه ما نيست. با اين اميد كه طبق فرمايشات امام(ره) آسيب شناسي نظام جمهوري اسلامي مد نظر تحقيقات ديگري از اين دست قرار گيرد و در خدمت بقاي نظام قرار گيرد. ●آسيب شناسي نظام سلطنتي صفويه از نگاه محقق سبزواري اصلاح گري، دغدغه اصلي سبزواري به شمار مي رود. هر انسان مصلحي بيش از هر چيز، به انحطاط و راههاي خروج از آن مي انديشد. در اين بخش به راهكارهاي سبزواري براي حفظ دولت صفوي خواهيم پرداخت. براي اين منظور دو راه پيش رو داريم: نخست: بررسي هدف اصلي از تدوين كتاب روضهٔ الانوار عباسي و ديگري: بررسي محتواي آن راه اول : روضهٔ الانوار عباسي از يك مقدمه و دو قسم تشكيل شده است. در توضيح مطالب مقدمه چنين آمده است: «مقدمه در بيان حكمت و تدبير الهي در وجود پادشاهان و فوايدي كه بر آن مترتب مي شود و ذكر آن كه دوام و ثبات ملك و پادشاهي چيست و تفصيل بعضي از اسباب زوال و اختلال ملك تا مباشر امور سلطنت، اسباب بقا و ثبات دولت را ملتزم باشد و از دواعي زوال، احتراز لازم داند.» در ابتداي قسم اول كتاب و در توضيح مطالب و محتواي آن چنين مي خوانيم: «قسم اول در آنچه بر پادشاهان جهت رستگاري و نجات آخرت و ربط به جناب احديت لازم است تا تحصيل آن موجب ثواب و رفع درجات و نجات از عذاب و انتقام الهي بوده باشد و امور مذكوره به حسب دنيا نيز، موجب انتظام امور ملك و دوام ايام سلطنت است و اهمال آن موجب اختلال امور ملك و دين.» و در آغاز قسم دوم چنين آمده است:«قسم دوم در مراعات قواعد و آدابي كه پادشاه را در امور ملك و ضبط مراتب سلطنت و حفظ معاقد دولت و استحكام اساس پادشاهي و تاسيس مراسم جهانداري لازم است، سواي آنچه در قسم اول مذكور شد.» همان گونه كه ملاحظه مي كنيد، دغدغه اصلي سبزواري، تدوين اصولي است كه در دوام و بقاي پادشاهي به كار آيد و از زوال آن جلوگيري كند. موارد فراوان ديگري نيز در فصل هاي مختلف كتاب وجود دارد كه از ذكر آن صرف نظر مي كنيم. راه دوم: با بررسي مطالب كتاب و با ارائه يك طبقه بندي از آنچه با عنوان اسباب زوال، بقا و اختلال مملكت آمده، مي توان اين مطالب را اثبات نمود. ۱- آسيب هاي اقتصادي اسباب زوال و اختلال مملكت از نظر اقتصادي عبارتند از: الف) «بخل و خست پادشاه : وقتي پادشاه بخل ورزد طبع ها از او رميده شود و دوستي او از دل ها برود و لشكريان به طوع و رغبت جهت او كوشش و جان فشاني نكنند».۶ ب) «بخشش ها و خرج هاي بيجاي پادشاه : اگر پادشاه طريقه اسراف و تبذير پيش گيرد و درآمد به هزينه وفا نكند و اين مساله سبب شود كه حقوق لشكريان به موقع پرداخت نشود و... باعث شورش سپاه مي گردد و بالاخره به زوال دولت منتهي مي شود. و از اين قبيل است هر گاه در خزانه مالي نباشد و دشمني قوي به مملكت شاه حمله كند؛ پس بر پادشاه لازم است كه خرج خود را كم كند و بذل بيجا، به جا نياورد و در آباداني مملكت بكوشد».۷ ۲- آسيب هاي سياسي، اجتماعي و اخلاقي اسباب زوال و اختلال مملكت از نظر سياسي، اجتماعي و اخلاقي مشتمل بر اين موارد است: الف) «خرابي مملكت و بي سرانجامي و تفرق رعيت»۸ ب) «اعظم اسباب زوال مملكت، خصومت و عداوت و منازعه ميان امرا و خواص پادشاه است، كه حكما گفته اند: اعظم اسباب بقاي ملك توافق احبا و تنازع اعدا است، چرا كه در اين صورت توان كارگزاران پادشاه مصروف حذف يكديگر خواهد شد و نه انجام كارهاي مملكتي».۹ ج) «ظلم شاه»:۱۰چون ظلم باعث خرابي مملكت مي شود و خرابي مملكت باعث پراكندگي رعيت مي گردد و چون ملك و رعيت خراب شود خزانه و لشكر نيز خراب مي شود، در اين صورت كشور در معرض تهاجم دشمنان قاهر و استيلاي آنان قرار خواهد گرفت. د) «ظلم عمال دولت»۱۱ ه&#۰۳۹;) «تندخويي و درشت گويي پادشاه به ويژه با امرا و خواص»:۱۲ تندخويي پادشاه با خواص سبب تنفر خواص از پادشاه مي شود و در نتيجه ممكن است تصميم به قتل پادشاه بگيرند. و) «آن است كه پادشاه اعمال خير خويش را در جهت بدي تغيير دهد يا خيرات خود را قطع كند».۱۳ ز) «آن است كه هرگاه معاملات كلي در ميان باشد و هنوز فيصل تمام نيافته باشد و اصلاح ها و مرمت ها جهت انتظام امور در كار باشد، پادشاه تدارك و اصلاح آن مهمات و اتمام امر، چنانچه بايد امور را در هم گذاشته، خود از پي شهوتي از شهوت ها و يا فراغتي از فراغت ها رود... عاقل بايد تا از جميع مهمات ملكي فارغ نشود و سرانجام امور چنان كه بايد نكند، از پي فراغت و تحصيل شهوت و لذت نرود».۱۴ ح) «بسياري اشتغال پادشاه به شرب و لهو و لذات و غفلت از امور ملك»۱۵ ۳- آسيب هاي ديني اسباب زوال و اختلال مملكت از لحاظ ديني به شرح زير است: الف) «ترك شكر نعمت هاي الهي: شكر هر نعمت به تناسب آن نعمت است. هر چند نعمت و احسان خداي بر بنده زياد باشد، شكر بيشتري بايد كرد. چون خداي عزوجل را بر پادشاهان انواع نعمت هاي عظيم است، به ازاي هر نعمتي از آنها شكري عظيم بايد كرد».۱۶ «شكر نعمت قدرت و استيلا آن است كه ضعيفان را تقويت كند و دست تعد ي و ظلم اقويا را از ضعفا كوتاه گرداند و دادرسي مظلومان بكند و از ايشان غافل نباشد. تقويت دين حق كند. بدعت ها را نابود سازد و تواضع و فروتني نمايد. شكر نعمت اموال، رسيدگي به حال فقرا و مساكين است و... .»۱۷ ب) «غرور و خودبيني»:۱۸ غرور و خودبيني بدين جهت از عوامل سقوط نظام سياسي به شمار مي رود كه باعث فراموشي اصل قدرت، يعني خدا مي شود كه در نهايت به ضعيف شمردن دشمن منتهي و شكست را در پي خواهد داشت. ج) «آن است كه پادشاه در فسوق و معاصي جري باشد و متابعت احكام الهي ننمايد و علم طغيان و عصيان برافرازد».۱۹ ۴- آسيب هاي اداري «تفويض كارها به كساني كه اهل آن كار نباشند، اعم از اين كه ظالم باشند يا متخصص نباشند (بي وقوف باشند) يا امين نباشند و دني باشند.»۲۰ سبزواري براي احراز مناصب اداري شرايطي را لازم مي داند كه در جاي ديگر ذكر خواهد شد. ۵- آسيب هاي نظامي «از ديگر عوامل زوال دولت، بي سرانجامي و كمي لشكر است كه از مقدار نياز كمتر باشند، يا آنچه باشند، بي سرانجام باشند و مقرري ايشان به ايشان نرسد و يا هزينه هاي ايشان را حقوق ايشان كفايت نكند و يا پادشاه به امور لشكر بي اعتنا باشد و [...] و يا سپاهيان از ورزش سپاهي گري بيفتند و به شغل هاي ديگر بپردازند».۲۱ ۶- اسباب دوام و ثبات مملكت در اينجا دو راه پيش رو داريم : نخست، اجتناب از اسباب زوال است كه اسباب دوام را فراهم مي آورد و ديگر اين كه به بيان برخي راهكارهاي عملي مورد تاكيد سبزواري بپردازيم. سبزواري علاوه براين كه اجتناب از عوامل زوال را لازم مي داند، به ارايه راهكارهاي عملي نيز پرداخته است كه به مهمترين آنها اشاره مي كنيم: الف) «ضرورت وجود نيروي نظامي قوي: از آنجا كه آرميدگي و ثبات، طبيعي و مزاج اين جهان نيست و بناي عالم بر تغيير و انقلاب است، شرط عقل نيست كه اگر وقتي چند جهان ساكن باشد و از هيچ طرفي شورش و فتنه اي نباشد، ملك غافل گردد و در تنظيم امور سپاه و اعداد آن جهت وقت نياز نكوشد ... چه اين خيال، وهمي است ضعيف و موافق قانون حكمت و عقل نيست».۲۲ «هرگاه سلوك پادشاه و اتباع او با مترددان بر وجه نيكو باشد، تردد مردم از اطراف و جوانب زياد مي شود و مردم بسيار در ملك آن پادشاه متوطن مي شوند و باعث زيادتي معموري ملك مي گردد [...] و اخبار بيگانگان و دشمنان معلوم و مفهوم مي گردد [...] و پادشاهاني كه دشمند، دوست مي شوند [...] شرط تدبير تجار آن است كه پادشاه نسبت به ايشان طريقه معدلت و احسان و نيكوكاري معمول دارد و در اموال و مقرراتي كه از ايشان گرفته مي شود، نهايت تخفيف به جا آورد و آن چه بدعت و بد باشد، زايل گرداند و چنان كند كه حسن سلوك پادشاه و عمال ديوان و حكام، نسبت به ايشان معروف و مشهور گردد. و در ضمن اين، چندين فايده است [...] از جمله دوام نعمت و بقاي دولت. البته شرايطي براي تحقق اين امر لازم است، از جمله: وفاداري شاه به تعهدات، تامين امنيت براي تجار بيگانه هر چند غيرمسلمان باشند و انتصاب نيروهاي كاردان و قوي در مناصب اداري و به ويژه در سرحدات.»۲۳ ج) كاستن پادشاه و هيات حاكمه از اوقات فراغت و التذاذ د) وجود سيستم اطلاعات قوي و حفاظت از اسرار ه&#۰۳۹;) داشتن ديپلماسي قوي و) ضرورت مشورت در امور ز) وجود امر به معروف و نهي از منكر ح) عدل۲۴ «پادشاهاني كه به صفت عدل آراسته بودند، ايام دولت ايشان ممتد بود.»۲۵ سبزواري نُه فايده براي عدل پادشاه برشمرده كه يكي از آنها معموري و آباداني مملكت است. چنان كه سبزواري خود نيز تاكيد دارد كه عوامل بقاي دولت در سه گروه طبقه بندي مي شوند: ۱. مواردي كه به صورت باطني در حفظ دولت و ملك دخالت دارد، از جمله اين كه پادشاه در سر و باطن رابطهٔ خود را با خداي عزوجل چنان ساخته باشد كه خداي عزوجل از او راضي باشد. ۲. آنچه به ظاهر در حفظ ملك و دولت دخيل است، عبارتند از: الف) محافظت رعيت ب) محافظت خزانه ج) محافظت لشكر د) نصب مردم كاردان صاحب كفايت در مناصب اداري، نظامي و... ۳. آنچه هم در ظاهر و هم در باطن، براي حفظ دولت و ملك لازم است: الف) عدل و احسان كردن ب) دست تعدي ظالمان و ستمكاران را كوتاه كردن۲۶ ۳. آسيب شناسي نظام سياسي پهلوي از نگاه امام خميني(ره) -۱ ۳. آسيب هاي اقتصادي مهمترين نكته هاي مطرح شده در اين بخش عبارتند از: الف) تحميل نظام ظالمانهٔ اقتصادي بر مردم به وسيله رژيم پهلوي ب) جلوگيري از صنعتي شدن صحيح ج) نابودي زراعت و دامداري و تخريب اقتصادي د) تبديل كشور به بازار فروش كالاهاي غرب ه&#۰۳۹;) غارت منابع و اموال كشور و) عقب مانده نگهداشتن كشور و ملت به فرازهايي از فرمايشات امام توجه مي كنيم: «تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ريخته است كه اگر چنانچه بخواهيم ما اين اقتصاد را به حال اول برگردانيم، سال هاي طولاني با همت همه مردم، نه يك دولت اين كار را مي تواند بكند و نه يك قشر از اقشار مردم اين كار را نمي توانند بكنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند، نمي توانند اين به هم ريختگي اقتصاد را از بين ببرند.»۲۷ «اصلاً برنامه اين بوده است كه خرابي بكنند. كشاورزي را با اسم اصلاحات ارضي به كلي از بين ببرند و بازار درست كنند براي امريكايي.»۲۸ -۲ ۳. آسيب هاي سياسي و اجتماعي از نظر امام، مهمترين ضعف هاي سياسي و اجتماعي رژيم پهلوي موارد زير است: الف) وابسته بودن رژيم پهلوي به قدرت هاي بيگانه، به ويژه آمريكا ب) استبدادي بودن رژيم پهلوي ج) سلطنتي بودن رژيم پهلوي د) ضد ديني بودن رژيم پهلوي ه&#۰۳۹;) ضد مردمي بودن رژيم پهلوي «اساس اين نهضت [اسلامي] از دو جا سرچشمه گرفت: يكي از شدت فشار خارجي و داخلي و چپاولگري هاي خارجي و داخلي و اختناق هاي فوق العاده كه در ظرف پنجاه و چند سال ايران، ملت ايران يك روز خوش نديد [...] و يكي ديگر، آرزوي ما براي يك حكومت اسلامي و يك حكومت عدل كه يك رژيمي در مقابل رژيم هاي طاغوتي باشد و ما مسايل اسلامي را مثل صدر اسلام در ايران پياده كنيم.۲۹ -۳ ۳. آسيب هاي ديني، اخلاقي و فرهنگي در فرمايشات حضرت امام(ره) به اين بخش، بيش از آفت ها و آسيب هاي ديگر توجه شده است. مهمترين نكات مطرح شده در اين خصوص عبارتند از: الف) تبليغ جدايي دين از سياست ب) تبليغ ضد اسلام ج) دعوت به غيراسلام و ارايه مكاتب پوشالي و فريبنده د) از خود باختگي و نااميدي ه&#۰۳۹;) دور كردن جامعه از معنويات و) تباهي نسل جوان ز) ترويج فساد از طريق رسانه ها ح) گسترش مراكز فساد ط) تخريب قوه تفكر ي) كشف حجاب ك) ايجاد سلطه فرهنگي و تقويت باور برتري غرب ل) ايجاد بدبيني بين روحاني و دانشگاهي به بخشي از سخنان امام در اين باره توجه كنيم: «الان اين مظاهر تمدني كه در جاهاي ديگر، در ممالك پيشرفته از آنها استفاده هاي صحيح مي شود، وقتي كه آمده است در مملكت ما يا مملكت هاي شبيه به مملكت ما، استفاده هايي كه از اينها مي شود، استفاده هاي فاسد مي شود. مثلاً سينما، ممكن است كه كسي در سينما نمايش هايي كه مي دهد نمايش هاي اخلاقي باشد، نمايش هاي آموزنده باشد كه آن را هيچ كس منع نكرده و اما سينمايي كه براي فساد اخلاق جوان هاي ما است و اگر چند روز جوان هاي ما در اين سينماهايي كه در اين عصر متعارف بود و در زمان شاه متعارف است، اگر چند وقت يك جوان برود در آنجا، فاسد بيرون مي آيد، ديگر به درد نمي خورد و اينها مي خواهند همين بشود [...] تمام برنامه هايي كه اينها درست كرده اند، برنامه هاي فرهنگي، برنامه هاي هنري، هر چه درست كرده اند استعماري است. مي خواهند اينها جوان هاي ما را يك جوان هايي بار بياورند كه به درد آنها بخورند، [...] آنقدري كه مراكز فساد در تهران هست، الان بيشتر از كتابخانه است، بيشتر از مراكزي است كه براي تعليم و تربيت است.»۳۰ «خرابي هاي اخلاقي كه در طول سلطنت اين پدر و پسر [رضا خان و پسرش محمدرضا] در ايران تحقق پيدا كرد و آن فسادهايي كه در اين مملكت پيدا شد و به آن دامن زدند به عنوان ترقي، به عنوان تعالي، به عنوان تمدن بزرگ، اينها طولاني است تا اين كه ترميم بشود. آن كه از همه چيز به كشور ما صدمه اش بيشتر بود، اين بود كه نيروي انساني ما را خراب كردند و نگذاشتند رشد بكند.»۳۱ «و در آن زمان به اسم اين كه مي خواهيم نيمي از جمعيت ايران را فعال كنيم، آن شقي جنايتكار دست به يك جنايت زد و آن كشف حجاب بود و به جاي اين كه نيمي از جمعيت ايران را فعال كند، آن نيم ديگري هم كه نيمه مردان بود، به طور بسياري از فعاليت انداختند.»۳۲ تلاش براي حذف اسلام و اسلام شناسان، رواج قوانين دولت هاي خارجي بين مسلمانان و نقض قوانين اسلام، هتك قرآن و... از ديگر اقدام هاي ضد ديني رژيم پهلوي بود. -۴ ۳. آسيب هاي نظامي خطاهاي بزرگ رژيم پهلوي از نظر نظامي كه مورد توجه امام(ره) قرار گرفت، عبارتند از: الف) تبديل كشور ايران به پايگاه نظامي براي غرب ب) خريد اسلحه از غرب، بدون رعايت مصالح ملي به قسمتي از مستندات اين بخش اشاره مي كنيم: «ايران يكي از مراكزي است كه آنها مي خواهند اسلحه داشته باشند [...] پايگاه درست مي كنند در ايران، براي اين كه اگر جنگي پيش آمد، داشته باشند اين پايگاه را.»۳۳ «نفت ما را مي برند، اسلحه براي خودشان مي آورند اينجا، مي آورند ايران، پايگاه درست مي كنند.»۳۴ «من نمي دانم مقصود از خريدن اين همه اسلحه براي بيرون راندن اربابان و استعمارگراني است كه خود رژيم دست نشاندهٔ آنها بود [...] يا در حقيقت در راه اجراي نقشه هاي غارتگرانه امريكا است كه بر اثر ضعف بودجه اقتصادي و تغيير سياست مبني بر نابودي ملل به وسيله نيرو و ثروت خود آنان، مي خواهد پايگاه خود را در ايران مستحكم تر كرده [...]»۳۵ ۵ - ۳. اسباب دوام و ثبات مملكت تفاوت پيشنهادهاي سبزواري با پيشنهادهاي امام(ره) ناشي از تفاوتي است كه بين نظام سياسي صفوي و نظام سياسي پهلوي وجود دارد. مهمترين اين تفاوت ها به شرح زير هستند: الف) نظام سياسي صفوي ادعاي دين مداري داشت، در حالي كه نظام سياسي پهلوي ضد دين بود. بنابراين، برخلاف حاكمان صفوي كه با تظاهر به دينداري و حمايت از تشيع سعي بر تقويت پايه هاي مشروعيت خود داشتند، رژيم پهلوي با اقدام ها و اَ عمال ضد ديني بسياري كه به صورت علني و آشكار انجام داد، نظير كشف حجاب، تغيير تاريخ هجري به پادشاهي، برقراري رابطه با اسراييل، وابسته كردن مملكت به امريكا، دادن پست هاي كليدي به افراد بهايي و ... بيش از پيش از مشروعيت خود مي كاست. تبعيد امام(ره) به تركيه در ۱۳ آبان ۱۳۴۳ اوج مخالفت پهلوي با دين مداري بود. ب) توسعه تجارت در ميان بلاد (اعم از داخل و خارج): سبزواري مي گويد: ب) پادشاهان صفوي با همهٔ نقاط ضعف خويش به بيگانگان وابسته و حكومتي متكي بر نيروهاي محلي و فرهنگ بومي داشتند. اما سلسله پهلوي به دست بيگانگان و با حمايت و پشتيباني آنان روي كار آمد، نيروهاي متفقين به ويژه انگليس، رضاخان را بر كنار كرده و محمدرضا را به جاي او بر تخت نشاندند. در كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نيز با همكاري سازمان هاي جاسوسي امريكا و انگليس، محمدرضا پهلوي دوباره بر اريكه قدرت تكيه زد و از سال ۱۳۴۰ به بعد، مجري منويات امريكا در ايران بود. اين نكته، از ديگر تفاوت هاي مهم اين دو سلسله است. از آن جا كه وابستگي سلسلهٔ پهلوي با اصل قرآني «لن يجعل الله للكافرين علي المؤ منين سبيلاً» منافات داشت، رژيم مشروعي به حساب نمي آمد و كسي آنها را نمي پذيرفت، بنابراين پيشنهادهاي اصلاحي قابل طرح نبودند، هر چند حضرت امام(ره) در آغاز نهضت، پيشنهادهاي اصلاحي خود مبني بر مخالفت با كاپيتولاسيون و لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي را مطرح اما وقتي فضا، شرايط و امكانات را مساعد يافت، دست به اقدام هاي انقلابي و براندازانه زد. مهمترين پيشنهاد امام(ره) تشكيل حكومت اسلامي به جاي نظام سلطنتي بود. «حكومت اسلامي» تنها حكومتي است كه آسيب ها و آفت هاي گفته شده را ندارد. امام(ره) با توجه به تفاوت نظام سياسي پهلوي با نظام هاي سلطنتي پيشين، در پي برپايي حكومت اسلامي بودند. ايشان در جايي مي فرمايند: «فرياد ما كه مي گوييم ما حكومت اسلامي مي خواهيم و مرگ بر اين سلطنت كثافت كاري، براي اين است كه ما مي بينيم كه (خودمان مي دانيم و هم يك وقت تاريخ مي خوانيم) سلاطين سابق هر چه بودند، جبار بودند، لكن خيانت در آنها كم بوده، جبار بودند، تبهكار بودند، تعدي مي كردند به مردم، اما مملكتشان را به يك مملكت ديگري، منافع مملكتشان را به مملكت ديگري نمي دادند. من نديدم كه يكي از سلاطين سابق مملكتش را فروخته باشد به يك كسي، منافع مملكتش را تقديم ديگري كرده باشد، اين اخيراً شده و خصوصاً در زمان اين آقا، در زمان اين سلطان مفسد اين مسائل پيدا شده است كه هر چيزي كه ما داريم اينها از بين برده اند. زندگي خودشان اين زندگي است، زندگي شما اين است كه مي بينيد... .»۳۶ «ما مي خواهيم حساب صدر اسلام را بكنيم كه متن اسلام است، خود اسلام و متن اسلام است. ببينيم كه آيا اين حكومت اسلام و اين رژيم اسلام يك رژيم دمكراسي بوده است يا يك رژيم قلدري و استبدادي بوده؟»۳۷ آرمان هاي امام خميني۳۸ به اختصار عبارتند از: الف) تشكيل حكومت اسلامي با عنوان «جمهوري اسلامي» ب) قطع وابستگي به اجانب ج) حمايت از مسلمانان و مستضعفان جهان د) كسب استقلال اقتصادي، فرهنگي و سياسي ه&#۰۳۹;) حاكميت دين و ارزش هاي ديني در جامعه و) داشتن نيروي نظامي قوي و مستقل، متناسب با مصالح و منافع ملي و جهان اسلام و خطرهايي كه كشور را تهديد مي كند ز) گماردن افراد شايسته به مناصب كليدي و غيركليدي ح) ساختن انسان مورد نظر اسلام ط) برقراري آزادي به نظر مي رسد امام خميني، «قيام لله» را يگانه راه اصلاح جهان و «قيام براي منافع شخصي» را علت نهايي بدبختي و تيره روزي انسان ها، به ويژه مسلمانان و جهان اسلام مي دانند. اين مطلب در نخستين سند مبارزاتي ايشان آمده و بيانگر بينش ژرف امام(ره) است «صحيفهٔ نور» نيز با همين مطلب آغاز مي شود. تاريخ نگارش اين سند به جمادي الاول سال ۱۳۶۳ ه&#۰۳۹; . ق باز مي گردد. به بخش هايي از اين نوشته توجه فرماييد: «قال الله تعالي: قل انما اعظكم بواحدهٔ ان تقوموا الله مثني و فرادا. خداي تعالي در اين كلام شريف، از سر منزل تاريك طبيعت تا منتهاي سير انسانيت را بيان كرده و بهترين موعظه هايي است كه خداي عالم از ميان تمام مواعظ انتخاب فرموده و اين يك كلمه را پيشنهاد بشر فرموده. اين كلمه، تنها راه اصلاح در جهان است. قيام براي خدا است كه ابراهيم خليل الرحمان را به منزل خلت رسانده [...] قيام لله است كه موسي كليم را با يك عصا به فرعونيان چيره كرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد [...] قيام براي خدا است كه خاتم النبيين(ص) را يك تنه بر تمام عادات و عقايد جاهليت غلبه داد و بت ها را از خانهٔ خدا بر انداخت و به جاي آن توحيد و تقوا را گذاشت [...] خودخواهي و ترك قيام براي خدا، ما را به اين روزگار سياه رسانده، و همه جهانيان را بر ما چيره كرده و كشورهاي اسلامي را زير نفوذ ديگران درآورده. قيام براي منافع شخصي است كه روح وحدت و برادري را در ملت اسلامي خفه كرد، [...] قيام براي شخص است كه يك نفر مازندراني بي سواد [يعني رضاخان] را بر يك گروه چند ميليوني چيره مي كند كه حرث و نسل آنها را دست خوش شهوات خود كند. قيام براي نفع شخصي است كه الان هم چند نفر كودك خيابان گرد را [اشاره به محمدرضاي ۲۲ ساله و رفقايش] در تمام كشور بر اموال و نفوس و اعراض مسلمانان حكومت داده. ۳۹ ۴. مقايسه دو رويكرد اصلاحي و انقلاب با تامل در آن چه گذشت، به اين نتيجه مي رسيم كه هر دو متفكر دغدغه ساماندهي و اصلاح وضعيت ديني، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و نظامي عصر خويش را داشته اند. در واقع، تفكر سياسي هر دو متفكر، پاسخي به مسائل، معضلات و نيازهاي عصرشان بوده است و تفاوت شرايط سبب شده است تا دو نوع پاسخ ارائه شود. حكومت صفويه حكومتي مستقل و متكي به نيروي بومي و داخلي بوده است و ازطرف ديگر مدعي دين داري، حمايت از دين و پيروي از علماي ديني بوده است. همين مساله سبب شده تا تفكر سياسي سبزواري متوجه اصلاح وضعيت سلطنت و رفتار شخص شاه باشد. مي دانيم كه تفكر سياسي، به ويژه در گذشته، به دنبال پاسخ گويي به اين سوال بوده است كه چه كسي حكومت كند؟ ويژگي هاي شخص حاكم چه بايد باشد؟ البته سبزواري هيچ گاه به سلطنت پادشاه صفوي مشروعيت نداده،۴۰ بلكه از موضع حكيمي مجتهد به شاه صفوي دستور انجام اصلاح هاي مورد نظر خويش را مي دهد، چرا كه ايشان معتقد است «خليفه، مقتدا، امام و متبع بايد اعلم باشد» و «بر همه كس واجب است كه از مجتهد زنده تقليد نمايد.» بنابراين، او خود را همان «مجتهد زنده و اعلمي» مي داند كه شاه عباس دوم بايد به پيروي و تقليد از او امور مملكت را اداره كند. بعدها، همين تفكر در دوره قاجاريه و در انديشه سياسي آيت الله نائيني به صورت «دفع افسد به فاسد» تجلي يافت كه شايسته است در جاي خود مورد تامل قرار گيرد. حكومت پهلوي، حكومتي وابسته به انگليس و امريكا بود كه با بيشتر نيروهاي بومي و داخلي (مردم مسلمان) مخالفت مي كرد. وابستگي سلسله پهلوي باعث گرديد كه اين حكومت دست به اقدام هاي ضد ديني نيز بزند، به عنوان مثال: كشف حجاب، تبعيد و زنداني كردن رهبران ديني مردم و تغيير تاريخ هجري به سلطنتي. از اين رو امام خميني(ره) وارد گفتمان انقلاب شده و طرح تغيير رژيم ايران را مطرح كردند. شعار «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» به همين نكات اشاره دارد. «استقلال» به معناي نفي وابستگي به بيگانگان، «آزادي» به معناي نفي استبداد، ديكتاتوري و رژيم سلطنتي و «جمهوري اسلامي» بيانگر نوع نظامي بود كه آرمان هاي ملت ايران را در خود داشت. آنچه گفته شد به نوعي مورد تاييد نظريه نظام جهاني «والرستين» است كه بايد جداگانه مورد تامل قرار گيرد. به نظر والرستين، ايران عصر صفويه، در رديف كشورهاي مستقل و مركزي جهان قرار داشت. اما از عصر قاجاريه به بعد به سمت حاشيه و پيرامون حركت كرد، تا اين كه در عصر پهلوي در رديف كشورهاي حاشيه اي و وابسته به كشورهاي مركز و نيمه حاشيه قرار گرفت. محمدرضا سعي مي كرد ايران را وارد عرصه نيمه حاشيه اي كند، ولي موفق نشد.۴۱ در ميان عالمان شيعي شيخ مفيد، شيخ طوسي، علامه حلي، محقق كركي، محقق سبزواري، مرحوم نراقي و علامه نائيني انديشه هاي سياسي اصلاحي دارند؛در شيوه اين دسته از علما، تقاضاهايي مبني بر اجراي احكام در قالب بياني كه نشانگر مصالحه با سلطنت و نه مشروعيت بخشيدن به آن باشد، وجود دارد؛ اگر كسي جزئي اطلاع از اخبار ما داشته باشد، مي بيند كه هميشه امامان شيعه با آن كه حكومت هاي زمان خود را حكومت ظالمانه مي دانستند و با آنها آن طورها كه مي دانيد سلوك مي كردند، در راهنمايي براي حفظ كشور اسلامي و در كمك هاي فكري و عملي كوتاهي نمي كردند و در جنگ هاي اسلامي در زمان خليفهٔ جور، باز شيعيان علي(ع) پيش قدم بودند. جنگ هاي مهم و فتح هاي شاياني كه نصيب لشگر اسلامي شده، مطلعين مي گويند و تاريخ نشان مي دهد كه يا به دست شيعيان علي(ع) يا به كمك هاي شايان تقدير آنها بوده. انديشه سياسي ايشان در راه گذر از «انديشه اصلاحي» به «انديشه انقلابي» به تحولي تدريجي دچار گرديد و اين، همان نقطهٔ قوتي است كه به كمك شناخت دقيق اوضاع، شرايط و امكانات و با استعانت از اصل پوياي تفكر شيعي، يعني «اجتهاد» شكل گرفته است. انديشه سياسي امام خميني(ره)، با توجه به نوع آسيب هايي كه رژيم پهلوي با آنها روبه رو بوده، انقلابي است. پيشنهادهاي امام(ره) نيز انقلابي است؛ يعني براي اصلاح سيستم سياسي، پيشنهاد تخريب آن و پايه گذاري نظام سياسي مورد نظر خود را مي دهد.«گفتمان اصلاح» در دوره هاي مختلف به ويژه دوره صفويه، قاجاريه و نهضت مشروطه تحت تاثير شرايط حاكم بر انديشه علماي شيعه، است. سبزواري علاوه براين كه اجتناب از عوامل زوال را لازم مي داند، به ارايه راهكارهاي عملي نيز پرداخته است تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ريخته است كه اگر چنانچه بخواهيم ما اين اقتصاد را به حال اول برگردانيم، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند، نمي توانند اين به هم ريختگي اقتصاد را از بين ببرند. «اساس اين نهضت [اسلامي] از دو جا سرچشمه گرفت: يكي از شدت فشار خارجي و داخلي و چپاولگري هاي خارجي و داخلي و اختناق هاي فوق العاده كه در ظرف پنجاه و چند سال ايران، ملت ايران يك روز خوش نديد [...] و يكي ديگر، آرزوي ما براي يك حكومت اسلامي و يك حكومت عدل تفاوت پيشنهادهاي سبزواري با پيشنهادهاي امام(ره) ناشي از تفاوتي است كه بين نظام سياسي صفوي و نظام سياسي پهلوي وجود دارد. پادشاهان صفوي با همهٔ نقاط ضعف خويش به بيگانگان وابسته و حكومتي متكي بر نيروهاي محلي و فرهنگ بومي داشتند. اما سلسله پهلوي به دست بيگانگان و با حمايت و پشتيباني آنان روي كار آمد، «ما مي خواهيم حساب صدر اسلام را بكنيم كه متن اسلام است، خود اسلام و متن اسلام است. ببينيم كه آيا اين حكومت اسلام و اين رژيم اسلام يك رژيم دمكراسي بوده است يا يك رژيم قلدري و استبدادي بوده؟» خودخواهي و ترك قيام براي خدا، ما را به اين روزگار سياه رسانده، و همه جهانيان را بر ما چيره كرده و كشورهاي اسلامي را زير نفوذ ديگران درآورده. البته سبزواري هيچ گاه به سلطنت پادشاه صفوي مشروعيت نداده، بلكه از موضع حكيمي مجتهد به شاه صفوي دستور انجام اصلاح هاي مورد نظر خويش را مي دهد، چرا كه ايشان معتقد است «خليفه، مقتدا، امام و متبع بايد اعلم باشد» بعدها، همين تفكر در دوره قاجاريه و در انديشه سياسي آيت الله نائيني به صورت «دفع افسد به فاسد» تجلي يافت ايران عصر صفويه، در رديف كشورهاي مستقل و مركزي جهان قرار داشت. اما از عصر قاجاريه به بعد به سمت حاشيه و پيرامون حركت كرد، تا اين كه در عصر پهلوي در رديف كشورهاي حاشيه اي و وابسته به كشورهاي مركز و نيمه حاشيه قرار گرفت. ماهنامه زمانه

دسته ها :

وقوع و پيروزي سريع انقلاب اسلامي ايران براي بسياري از تحليل گران و متخصصين پديده انقلاب غافلگيركننده بود؛ انقلابي كه نسل نظريه هاي انقلاب را تغيير داد و با آوردن ايدئولوژي مذهبي به صحنه، آغازگر نقش مذهب در سياست در دنياي مدرن شد. در اين تحول بدون شك نقش امام خميني(ره) بي بديل و تعيين كننده بود. در اين گفتار اشاره اي كوتاه به چند مورد از برجسته ترين ويژگي ها و تلاش هاي ايشان در رهبري انقلاب اسلامي داريم: الف) اعتقاد به انجام وظيفه و تكليف الهي مبناي رهبري امام: امام خميني يك انسان كامل و تربيت شده مكتب اسلام و يك بنده واقعي خداوند بود و در همه امور بر مبناي وظيفه خود عمل مي كرد. مبارزه با رژيم طاغوتي محمدرضا شاه و تشكيل نظام اسلامي توسط ايشان در همين راستا قابل تحليل است. ايشان اگر جنگ را ادامه داد براي انجام تكليف بود و اگر در سال ۶۷ آن را پايان داد نيز به همين دليل بود. جنگ باعث آبديده شدن نيروها و زمينه اي براي توسعه و خودكفايي كشور شد. به علاوه همان طور كه امام مي فرمود «ما در جنگ ابهت ابرقدرتها را شكستيم» و به جهانيان ثابت نموديم كه سلطه گران جهاني در مقابل اراده ملتي مصمم ناتوان و ضعيف هستند. ب) نقش ويژگي هاي شخصيتي امام در رهبري: امام خميني داراي اراده اي پولادين و اعتماد به نفس كامل بود و به درستي راه خود اطمينان داشت. در مقابل به سردمداران رژيم منحوس پهلوي بنگريد كه بسيار متزلزل و به توانايي خود بي اعتماد و فاقد اعتماد به نفس بودند. دليري و جرأت حضرت امام به الگويي براي نخبگان و توده ها تبديل شد و در آفرينش روحيه انقلابي و گسترش آن كه يكي از شرايط اصلي وقوع و تداوم انقلاب است بسيار تاثير كرد. امام هم پيش از آغاز حركت نهايي كه از ۱۹ دي ماه ۱۳۵۶ آغاز شد هم در جريان حركت انقلاب در سال هاي ۵۶ و ۵۷ اين قاطعيت را نشان مي داد. در مرحله پاياني برخي از مقامات سياسي درخواست ملاقات با ايشان را مي كردند، اما ايشان با بيان اين نكته كه چون حكومت پهلوي ها غيرقانوني است آن ها اول بايد استعفا دهند تا ملاقات صورت گيرد. از جمله سيدجلال تهراني رئيس شوراي سلطنت پس از استعفا توانست با ايشان ملاقات نمايد. ج) تلاش هاي امام در رهبري نهضت اسلامي از دهه ۴۰ تا پيروزي انقلاب اسلامي: امام در اين مدت همه جنبه هاي رهبري در حركت انقلابي را با هوشمندي و توانايي ويژه و نتايج خيره كننده اي به انجام رسانيده است از جمله: ۱( تربيت كادرهاي انقلابي- امام در سال هاي پيش از انقلاب به تربيت گروهي از شاگردان مورد اعتماد و معتقد و توانا همت گمارد كه با حضور در شهرها و مناطق مختلف در زمينه سازي و تداوم انقلاب و از جمله در بسيج عمومي و گسترش ايدئولوژي انقلاب نقشي گسترده به عهده داشتند. ۲( بيان و گسترش ايدئولوژي انقلاب اسلامي- گسترش ايدئولوژي انقلابي يكي از شرايط بنيادي وقوع انقلاب است. حضرت امام از يك طرف با حرام اعلام كردن تقيه در دوره پيش از انقلاب و از طرف ديگر با تذكر جنبه هاي انقلابي مفاهيم مذهبي از قبيل عاشورا به بيان وظيفه قشرهاي مختلف در مبارزه با رژيم طاغوت پرداختند و از طرف ديگر با درسهاي حكومت اسلامي و ولايت فقيه در سال ۱۳۴۸ در زمان تبعيد در نجف اشرف، حكومت جايگزين را معرفي نمودند. اين مرحله اي بسيار مهم در رخداد انقلاب اسلامي بود و بدون اين تلاش ها پيروزي انقلاب و تشكيل حكومت جمهوري اسلامي امكان پذير نبود. ۳( تنظيم و اجراي راهبردها (استراتژي ها) و تاكتيك هاي حركت انقلابي- در اين رابطه نيز تلاش امام بسيار ستودني است؛ زيرا ايشان در هر مرحله با توجه به شرايط موجود، راهبردها و تاكتيك هايي را برگزيد كه در صورتي كه غير از آنها انتخاب مي شد، وقوع و پيروزي سريع انقلاب اسلامي غيرممكن بود. از جمله گزينش راهبرد تعليم و تربيت كادرهاي انقلابي در سال هاي پيش از وقوع انقلاب و انتخاب راهبرد مبارزه منفي يعني بهره گيري از همايش هاي ميليوني و اعتصابات سراسري به هنگام وقوع انقلاب و راهبرد عدم درگيري با نيروهاي مسلح. همين راهبردها بود كه باعث سرعت در پيروزي انقلاب و تلفات نسبتا كم نيروهاي انقلابي گرديد. درگيري مسلحانه با رژيمي كه ژاندارم آمريكا در منطقه بود، مي توانست زمان پيروزي را به عقب انداخته، تلفات را افزايش داده و نتايج ناخواسته اي را به دنبال آورد. ۴( بسيج عمومي و به صحنه آمدن نخبگان و توده ها- انقلاب اسلامي از جنبه ميزان نخبگان و توده هاي شركت كننده بي نظير است. به جز وابستگان به رژيم سابق كه در مقابل انقلاب قرار داشتند، تقريبا همه اقشار و افراد در صحنه حاضر شدند و فرمان امام را لبيك گفتند. اعتماد بسيار بالاي مردم به امام خميني و روش هاي ايشان در رهبري و همچنين تبديل مساجد و تكايا به مراكز آغاز تظاهرات و نقش شبكه روحانيت در سراسر كشور كه همه مبتني بر نقش امام در رهبري انقلاب بود، حركتي بسيار گسترده و قدرتمند ايجاد كرد كه رژيم شاه و حاميان خارجي آن را غافلگير و ناتوان از انجام هر گونه عكس العمل بازدارنده اي نمود. ۵( تشكيل نظام جمهوري اسلامي- امام خميني با پيروزي انقلاب اسلامي تشكيل نظام جديد را به رفراندوم عمومي گذاشت و سپس قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز به آراي عمومي گذارده شد و بدين ترتيب يك نظام اسلامي پديد آمد كه همه ساختارها و مقامات عالي رتبه آن با راي مستقيم مردم برگزيده مي شوند. امام در عصر نظام هاي حكومتي دنيوي، تشكيل نظام مردم سالاري ديني را به تحقق رساند و راه جديدي را به ملت هاي مسلمان و جهانيان نشان داد كه هم به انجام فرامين الهي پايبند است و هم به نقش مردم در سياست تاكيد مي كند. د) امام خميني و حوادث پس از پيروزي انقلاب: رهبري امام در حوادث بعد از پيروزي انقلاب نيز بي نظير و بيانگر تيزبيني و آينده نگري دقيق ايشان بوده است. زماني كه در ۳۱ شهريور ۱۳۵۹ صدام با حمايت قدرت هاي سلطه گر جهاني با حمله هوايي به فرودگاه هاي كشور، جنگ عليه ايران را آغاز كرد، امام با اعتماد بنفسي فوق العاده وعده زدن سيلي محكمي به صدام را داد و همگان ديدند كه صدام به زودي و تقريبا در تمام طول مدت جنگ براي پايان جنگ التماس مي كرد. همچنين امام در زمان اشغال لانه جاسوسي آمريكا در تهران و تهديدهاي امريكايي ها اعلام كرد كه آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند توانايي و هوشمندي امام در برخورد با حوادث مختلف ديگر پس از پيروزي انقلاب نيز بر همگان هويدا و آشكار بود. به طور خلاصه، امام خميني(ره) يك انديشمند بزرگ و تاريخ ساز، معتقد به ديني شدن سياست و ايدئولوگ و فرمانده انقلاب و معمار نظام جديد بود كه با برنامه ريزي دقيق و تنظيم شايسته راهبردها و تاكتيك هاي حركت انقلاب و اعتماد بنفس فوق العاده و اراده پولادين خود توانست با سرعت رژيم وابسته پهلوي را سرنگون و نظام جمهوري اسلامي ايران را بنياد نهد. دكتر مصطفي ملكوتيان روزنامه كيهان

دسته ها :

طليعه انجام اين فريضه بزرگ الهي و اين صف بزرگ جهاد و توحيد (نمازجمعه) است" اين جملات آيت الله طالقاني آغازگر همايش هفتگي مسلمين پس از سالها تعطيلي آن بود؛ آغازي كه با ابتكاري زيبا در مهد علمي ايران دانشگاه تهران و توسط يكي از روحانيون پر سابقه نهضت رقم خورد، اگرچه امامت جمعه وي ۶ هفته بيش به طول نيانجاميد و در ۱۹ شهريور ۱۳۵۸، او كه به تعبير امام زبان گويايي چون ابوذر داشت، دار فاني را وداع گفت. حضرت امام از همان ابتدا سياست را برخاسته از ديانت مي خواستند و ديانت را جداي از سياست نمي دانستند. شاهد مثال روشن اين امر نوع نگاه امام به نماز جمعه است.در كتاب «كشف اسرار» كه در سنين جواني ومقارن با نخستين سال‏هاي حكومت استبدادي محمدرضا شاه نوشته اند، اشاره كوتاهي به مساله نماز جمعه كرده اند و در كتاب‏ تحريرالوسيله كه در زمان تبعيد به تركيه تاليف فرمودند به طورمشروح پيرامون آن مسائلي را ذكر كردند. حضرت امام خميني آبانماه ۱۳۴۴ يكماه پس از تبعيد به نجف اشرف، در مسجد شيخ انصاري در جمع علما ، فضلا و طلاب حوزه علميه نجف مي فرمايند:" مسيحيون خيال نكنند كه اسلام هم ، مسجد هم ، مثل كليساست... مسجد مركز سياست اسلام بوده است. در ... خطبه جمعه مطالب سياسي است - مطالب مربوط به جنگ ها ، مربوط به سياست مدن ، اينها همه در مسجد درست مي شده است ." برپايي نمازجمعه به عنوان يكي از نمادهاي سياسي اسلام يكي از دغدغه هاي اصلي حضرت امام پس از پيروزي انقلاب بود. از اينرو مرحوم آيت الله طالقاني را در همان نخستين سال پيروزي انقلاب به امامت جمعه تهران منصوب فرمودند. همچنين در پيامي به‏مناسبت عيد فطر سال ۱۳۵۸ شمسي و با فاصله اندكي از برگزاري اولين نمازجمعه تهران بار ديگر بر بعد سياسي نمازجمعه تاكيد فرمودند: "... اسلام دين سياست است، ديني است كه در احكام آن سياست‏به‏وضوح ديده مي‏شود، ... و در هر هفته يك اجتماع بزرگ از همه ، در يك محل. و نماز جمعه ؛ كه مشتمل (بر) دو خطبه است ، كه در آن خطبتين بايد مسائل روز ، احتياجات كشور ، احتياجات منطقه و جهات سياسي ، جهات اجتماعي ، جهات اقتصادي طرح بشود ، و مردم مطلع بشوند بر اين مسائل. و در هر سال دو عيد ، كه در آن دو عيد مجتمع بشوند و دو خطبه در آن عيد در آن نماز هست. در نماز عيد دو خطبه هست ؛ كه آن دو خطبه هم بايد بعد از حمد و بعد از صلوات بر پيغمبر اكرم و ائمه - عليهم السلام - جهات سياسي ، جهات اجتماعي ، جهات اقتصادي ، احتياجاتي كه كشور دارد ، احتياجاتي كه منطقه دارد در آنها طرح بشود و خطبا مردم را آگاه كنند از مسائل." آيت الله طالقاني پس از برگزاري ۹ نمازجمعه دار فاني را وداع گفت؛ امام خميني در حكم انتصاب امام جمعه بعدي تهران چنين مي فرمايند: "…مرحوم مجاهد بزرگوار آقاي طالقاني ، پس از عمري مجاهدت و پاسداري از اسلام ، به رحمت خداوند پيوست و ما را سوگوار كرد. تكليف پاسداري از اسلام به عهده همه ماست ؛ و من شما را ... براي دژ محكمي كه آن فقيد سعيد پاسدار آن بود انتخاب و منصوب نمودم. نماز جمعه - كه نمايشي از قدرت سياسي و اجتماعي اسلام است - بايد هر چه شكوهمندتر و پر محتواتر اقامه شود. ملت ما گمان نكنند كه نماز جمعه يك نماز عادي است ، امروز نماز جمعه با شكوهمندي كه دارد ، براي نهضت كوتاه عمر ما يك پشتوانه محكم و در پيشبرد انقلاب اسلامي ما عامل موثر و بزرگي است. ملت عظيم و عزيز با شركت خود بايد اين سنگر اسلامي را هر چه عظيم تر و بلند پايه تر حفظ نمايند تا به بركت آن ، توطئه هاي خائنان و دسيسه هاي مفسدان خنثي شود..." همچنين امام در سخناني ديگر تاكيد نموده‏اند:" نماز جمعه از اهميت‏سياسي فوق ‏العاده‏اي برخوردار است ... اسلام دين سياست است و هر كس خيال كند كه جداي از مسائل سياسي‏است جاهل بوده و از اين آيين و سياست آگاهي ندارد." اين سخن‏واضح و قاطع امام در احياي نماز جمعه به عنوان تجلي تركيب اسلام ‏و سياست نقش فوق العاده مهمي داشته است. در بياني ديگر خطاب به‏كنگره جهاني ائمه جمعه و جماعات فرمودند: "... نماز جمعه يكي از بزرگ‏ترين پديده‏هاي اسلامي و يكي ازمهم‏ترين ره آوردهاي انقلاب اسلامي ما است اگر اين انقلاب اسلامي جز اين نماز جمعه به ما چيز ديگري نداده بود براي ملت ما و مسلمين‏ كافي بود..." جالب توجه است كه حضرت امام بر خلاف برخي عقايد رايج تمام اقشار ملت ازجمله زنان را هم به شركت در نماز جمعه تشويق مي فرمودند. يكي ازاستفتائاتي كه از ايشان شده اين است كه: "آيا شركت‏بانوان درنمازهاي جماعت‏يوميه و نماز جمعه كراهت دارد يا خير؟ " امام درجواب فرموده‏اند: "كراهت ندارد بلكه در بعضي موارد مطلوب است. " تاكيد امام بر بعد سياسي نمازجمعه و ضرورت برگزاري شكوهمند آن حتي در وصيتنامه ايشان نيز مشهود است ، آنجا كه در آخرين وصيتها مي فرمايند: "... از نمازجمعه و جماعت كه بيانگر سياسي نماز است هرگز غفلت نكنند ، كه اين نماز جمعه از بزرگ ترين عنايات حق تعالي بر جمهوري اسلامي ايران است..." بد نيست نگاهي هم به سوي ديگر اين امر بياندازيم. در ميان سالهاي برگزاري نمازجمعه تاكيد امام بر صلابت آن همواره مورد لبيك امت حزب الله بوده است و اين امر موجب رضايت خاطر ايشان را فراهم ساخته بود. روشن ترين شاهد مثال، اين بخش از پيام نوروزي حضرت امام در سال ۶۴ و كمتر از يك هفته پس از انفجار بمب در نمازجمعه تهران است: " قصه روز جمعه را كه آن طور باشكوه ، با نورانيت ، با استقامت گذشت. آن طور مردم با طمانينه ... مخصوصا نگاه مي كردم ببينم در بين مردم چه وضعي هست ، نديدم حتي يك نفر را كه يك تزلزلي درش پيدا باشد. و آن وقت امام جمعه آن طور با آن طنين قوي صحبت كرد ، مردم آن طور گوش كردند ، آن طور فرياد زدند كه ما براي شهادت آمديم... با يك همچو ملتي كسي نمي تواند مقابله كند. ملتي كه اين طور است ؛ آن روزي كه اعلام مي كنند كه مي خواهيم بمباران كنيم نماز جمعه را ، بيايند و بيشتر بيايند ، حتي آنهايي كه نمي آمدند براي نماز ، (از) قراري كه براي من نقل كرده اند ، آنهايي كه براي نماز جمعه هم نمي آمدند هفته هاي ديگر ، اين هفته آمده اند." بد نيست ميزان اعتقاد بالاي امام به اين امر را در خاطره اي از نوه امام مرور نماييم: " آن زمان كه در مراسم نماز جمعه ‏بمب گذاري كرده بودند من هم در مراسم نماز مزبور شركت كرده ‏بودم. مادرم و ديگر افراد فاميل در خانه آقا بودند، چون از من‏خبري نشده بود همه نگران شده بودند وقتي وارد خانه شدم، ديدم ‏مادرم به حالت اعتراض گفت: تو كه باردار بودي چرارفتي؟ به خاطر بچه‏ات هم كه شده نبايد مي‏رفتي. اين را هم بگويم‏ كه از قبل شايع شده بود كه آن مراسم نماز را صداميان بمباران ‏مي‏كنند يا در آن بمب مي‏گذارند، نگراني مادرم هم از اين بابت‏بود. ولي امام كه سر ميز ناهار نشسته بودند با خنده‏اي به من‏گفتند: سالمي؟ من تشكر كردم. ايشان آهسته در گوشم گفتند: خيلي‏كارخوبي كردي كه رفتي، خيلي از تو خوشم آمد كه به چنين نمازي‏رفتي. " در ۲۴ ديماه ۱۳۵۸حضرت آيت الله العظمي خامنه اي از سوي بنيانگذار كبير انقلاب به عنوان امام جمعه تهران منصوب شدند و در ۶ تيرماه ۱۳۶۰ با انفجار بمب در مقابل ايشان در مسجد اباذر تهران به شدت مجروح گرديدند، حضرت امام خميني در پيامي به اين مناسبت فرمودند:" ... اكنون دشمنان انقلاب با سوءقصد به شما كه از سلاله رسول اكرم و خاندان حسين بن علي هستيد و جرمي جز خدمت به اسلام و كشور اسلامي نداريد و سربازي فداكار در جبهه جنگ و معلمي آموزنده در محراب و خطيبي توانا در جمعه و جماعات و راهنمايي دلسوز در صحنه انقلاب مي باشيد ، ميزان تفكر سياسي خود و طرفداري از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند...اينان آن قدر از بينش سياسي بي نصيبند كه بي درنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پيشگاه ملت به اين جنايات دست زدند ، و به كسي سوءقصد كردند كه آواي دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمين جهان طنين انداز است. اينان در اين عمل غيرانساني به جاي برانگيختن و رعب ، عزم ميليون ها مسلمان را مصمم تر و صفوف آنان را فشرده تر نمودند..." پس از سوءقصد و ترور نافرجام ايشان توسط منافقين و در دوران نقاهت، نياز به امام جمعه موقت در تهران بيشتر احساس گرديد. در كل، شهر تهران در طول برگزاري اين مراسم سياسي عبادي، به غير از رهبر فرزانه انقلاب يازده امام جمعه ديگر نيز به خود ديده است: حضرات آيات طالقاني، منتظري، موسوي اردبيلي، هاشمي رفسنجاني، امامي كاشاني، رباني املشي، يزدي، مهدوي كني، جنتي، طاهري خرم آبادي و خاتمي.( به ترتيب اقامه اولين نماز) در اين ميان شهيد آيت الله رباني املشي با اقامه ۳ نماز كمترين و حجت الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني با اقامه بيش از ۴۰۰ نماز بيشترين تعداد برپايي نمازجمعه را به خود اختصاص داده اند. نمازجمعه تهران براي اولين بار در دانشگاه تهران اقامه شد كه اين دانشگاه در طول اين سالها بيشترين تعداد نمازجمعه ها را به خود اختصاص داد، اگرچه ۶ نمازجمعه در بهشت زهرا، ۱۸ نمازجمعه در حرم مطهر حضرت امام خميني(ره)، و يك نمازجمعه نيز در مصلي تهران برگزار گرديد. مصلايي كه در ۲۳ آبان سال ۶۷ حضرت امام خميني در پاسخ به درخواست ائمه جمعه تهران براي ساخت آن در مكان فعلي چنين دستور فرمودند: " با حفظ جهات شرعي در مورد زمين مذكور با پيشنهاد حجتي الاسلام ، آقايان: خامنه اي و هاشمي ، موافقت مي شود. انشاء الله در كنار ساختن مصلاي تهران ، در ساختن بينش كفر ستيزي مسلمانان موفق باشيد. ضمنا سادگي مصلا بايد يادآور سادگي محل عبادت مسلمانان صدر اسلام باشد. و شديدا از زرق و برق ساختمان هاي مساجد اسلام آمريكايي جلوگيري شود. خداوند تمامي دست اندر كاران برپاكننده مساجد الله را تاييد فرمايد." به دنبال اين مجوز ساخت مصلي آغاز شد و از تاريخ ۲۳ آبان ۸۲ قرار بر انتقال نمازجمعه به مصلي تهران بود كه با امامت مقام معظم رهبري اولين نمازجمعه در مصلي برگزار گرديد؛ اما به دنبال بروز برخي مشكلات تا رفع آنها همچنان دانشگاه تهران ميعادگاه جمعه هاي نمازگزاران قرار گرفت. پژوهشگر: محمد مهدي اسلامي مركز اسناد انقلاب اسلامي

دسته ها :

بر آنست تا در اين مقاله كوتاه و فشرده ضمن معرفي ارزش ها از ديدگاه معظم له ،متعاقبا آفاتي كه اين ارزش هاي انقلاب را تهديد مي كند، فهرست وار مطرح و بار ديگر مردم و مسئولين دلسوز نظام اسلامي را به تعميق و تامل دعوت نمايد.عظمت شخصيت حضرت امام خميني (ره) به مثابه كوهي بود بسيار بزرگ كه قله رفعيش در وراي ابرها طبيعت سر به آسمان معنويت و عبوديت حق سائيده و با پيوند به سرچشمه لايزال هستي، اعمال وجودش از زلال معرفت سيراب و از گستره پيرامونش، چشمه سارهاي حكمت، جاري و تشنه كاملان آب حيات را سرمست شوق وصال نمود. به تصديق انديشمندان و صاحب نظران، نه قله سر به فلك كشيده عرفانش در دسترس و ديد محجوب ما بود و نه گام هايي لنگ آگاهي ما را توان پيمودن دامنه گسترده و ابعاد كمالاتش، و نه انديشه قاصر را توان نفوذ در ژرفاي وجودش. عظمت شخصيت امام (ره) و عمق گستردگي آن حتي براي نزديك ترين افراد و برجسته ترين شاگردانش ايشان قابل دسترسي و شناخت دقيق نبود و كسي را هم ياري چنين ادعا نيست. با اين همه هركس متناسب با درك و ظرفيت و استعداد خويش و از زوايه اي آن هم در بعد ظاهري و اثباتي قطره اي از درياي حكمت و فرزانگي امام (ره) را چشيده است و با جمع آوري اين قطره ها است كه جويبارهايي از آن درياي فضليت براي تشنه كامان تاريخ و نسل هاي آينده ،جاري مي شود. نام خميني گلهاي اميد را در دلهاي شكوفا مي كرد و نقاب فريب از چهره سالوس صفتان و ستمگران به دور مي افكند. او كسي بود كه زور گوئيهاي طواغيت غرب و شرق در آستان عزيز و منعيش همچون شراره اي از هيبت عزتش و سو سوزده ،و افسرده و خاموش مي شدند. او كسي بود كه شراب طهور «سلوك اخلاقي و نبرد انقلاب »را يك جا سر كشيد و در اين مسير آنچه را كه ديگران به چشم سر نمي ديدند به چشم دل مي ديد و آنچه را به گوش سر نمي شنيد به گوش جان مي شنيد. و به روشني اسلام ناب محمدي (ص) را از ساير جلوه ها دروغين آن (مانند اسلام شاهنشاهي، اسلام مقدس نمايان ،اسلام متحجرين، اسلام سرمايه داران بي درد و عافيت طلب) و در يك كلام «اسلام امريكايي» باز مي شناخت كه بر ديگران مشكل و بلكه غير ممكن بود. اين قلم همچون ديگر صاحب نظران اعتقاد دارد ، انقلاب اسلامي ماهيتا يك حركت ارزشي بود و به همين جهت با بسياري از محاسبات علمي سازگاري و انطباق نداشت و بطور قطع و يقين بنيانگذار و رهبر فقيد انقلاب كبير اسلامي موفق و پيروزي آن نيز ارزش هاي اعتقادي جامعه تحت رهبري خويش را به عنوان دستمايه و سرمايه كار خويش برگزيد و با تعريف و يادآوري اين ارزش ها كه به صورت بالقوه در فطرت هايي پاك انسان ها موجود بود به بارور ساختن و بهره دهي اعتقادات ارزشي آنان دست يافت. بر احدي پوشيده نيست كه ارزش هاي ياد شده در تعاليم حضرت امام (ره) مستفاد و مستخرج از متن معارف غني اسلام و تشيع بود. ضمن آنكه بايد اذعان داشت اعجاز كلام و رهبري آن حضرت بدان جهت بود كه امام (ره) خود معلم اخلاق و استاد تهذيب و تهذب نفس بود و مشي و مرام حضرتش قبل از بيان و زبان و كلاس درس ممثل و مصداق عيني همان ارزش ها بود. ارزش هايي چون عبوديت و تعبد، زهد و پارسايي، شجاعت و مجاهدت در راه خدا، ايثار و فداكاري براي ارزش هاي اجتماعي و عمومي و هوشمندي و حضور فعال در متن جامعه و تحولات آن در جزء جزء شخصيت حضرت امام (ره) متجلي بود. و البته به اين نكته نيز بايد اشاره شود كه امام (ره) در زمره عالمان و فقهايي نبود كه به بحث و درس و رتق و فتق امور ديني و مذهبي صرف مقلدين قانع باشد و بلكه نگاه تيزبين و هوشمندش همه زواياي جامعه، حكومت، مجلس ،حوزه ها، دانشگاه ها، جوامع روشنفكري، فرق مذهبي، صنعت، اقتصاد، بازرگاني، ادبيات و در يك كلام همه جا را زير نظر داشت و مسئولانه و فعالانه عكس العمل نشان مي داد. امام راحل با عينيت دادن اوصافي در خود و نيل به توفيق بر اين باور بود كه چنانچه جامعه نيز آن خصلت ها را در خويش احياء كند موفق خواهد شد و با اين ديدگاه مي توان نتيجه گيري نمود كه نهضت بزرگ امام خميني (ره) پيش از آنكه يك انقلاب اسلامي و ديني تلقي گردد يك انقلاب ارزشي با رويكرد ديني - مذهبي در نهاد جامعه بود. راقم اين سطور با توجه به آغاز هفدهمين سالروز جانسوز بنيانگذار و احياءگر آئين محمد (ص)_ حضرت امام خميني (ره)_ بر آنست تا در اين مقاله كوتاه و فشرده ضمن معرفي ارزش ها از ديدگاه معظم له متعاقبا آفاتي كه اين ارزش هاي انقلاب را تهديد مي كند، فهرست وار مطرح و بار ديگر مردم و مسئولين دلسوز نظام اسلامي را به تعميق و تامل دعوت نمايد. ● بيان ارزش هاي انقلاب اسلامي از منظر امام خميني (ره(: ارزش ها عبارتند از مجموعه اي از عناصر اعتقادي و عملي كه موجب خواهد شد انگيزه و علت رفتار فرد و جامعه به سمت و سويي خاص واقع شده و در سايه ارج نهادن به آنها و محوريت آنان سعادت و تكامل حاصل گشته، فلاح و رستگاري تضمين مي گردد. بعضي از صاحب نظران ارزش را فراتر از دانش توصيف كرده اند و بر اين باورند كه دانش انسان را لزوما به سوي تكامل حركت نمي دهد بلكه اين ارزش ها هستند كه حركت آخرين و تعالي بخش مي باشند. بنابراين با كمي دقت مي توان اظهار نمود، مجموعه ارزش ها انقلاب اسلامي همان خصوصياتي هستند كه بصورت بالقوه در بستر جامعه حضور و زمينه رشد داشته اند و رهبري حكيمانه حكيمي متاله و عالمي رباني با علم و احاطه به حضور اين استعداد هاي بالقوه در فطرت جامعه بر آنان انگشت نهاده و رشد و اعتلا و احياي آنان را سبب گشته است. تحليل گران بر اين عقيده هستند،كه ارزشهاي انقلاب اسلامي، سرمايه بيروني وجود ملكوتي رهبر فقيد كبير انقلاب بوده اند، زيرا اگر ويژگي هاي شخصي ،شخصيتي و دروني حضرت امام (ره) را بخشي از سرمايه رهبري آن بزرگوار بدانيم بدون شك به سرمايه هاي بيروني ديگر معتقد خواهيم شد كه دستمايه مديريتي و زعامت آن رهبر فرزانه و مرجع موفق بوده است و اين بخش همان ارزش هاي انقلاب اسلامي اند. اين ارزشها كه بيشترين توجهات امام راحل از ۱۵ خرداد ۴۲ تا بهمن ۵۷ و حتي تا پايان عمر شريفش به آنها معطوف گشته و به تكرار در مناسبات هاي گوناگون با امت خويش در عرصه هاي مختلف بيان فرموده اند بشرح ذيل مي باشد كه به يادآوري آنها اكتفا مي شود: ۱- حضور مردم در صحنه: يكي از عوامل ايجاد و ابقاي انقلاب اسلامي و پويايي و تبلور و حيات و استمرار آن طي ربع قرن اخير حضور مسئولانه و متعهدانه مرحوم در صحنه بوده است. (۱( ۲- ايمان: از ارزش هايي بنيادين انقلاب اسلامي از ديدگاه حضرت امام (ره) عنصر ايمان بود. با اين عنصر پيوند بين امام و امت يك پيوند عاطفي عميقي بود كه هدايت انقلاب از همين طريق امكان پذير بود.(۲( ۳- ايثار: روحيه ايثارگري و فداكاري از سرمايه هاي انقلاب و از دلايل پيروزي انقلاب به حساب مي آمد. (۳( ۴- جهاد: تاريخ درخشان اسلام گواه صادقي است كه "جهاد" يكي از اركان استقرار و توسعه مكتب بي بدليل آئين محمدي (ص) در طول زمان و مكان بوده است و انقلاب اسلامي كه منادي احياء دوباره نهضت ديني به منظور حاكميت ارزش هاي الهي بشمار مي آيد در مسير حركت خويش از اين عنصر سازنده و رهايي بخش بهره هاي فراواني برده است. حضرت امام خميني (ره) خود از مصاديق بارز جهاد في سبيل الله و مجاهدين در راه خدا بود و با جهاد تبليغي و عملي خود از سنين نوجواني در عرصه هاي جهاد اكبر و اصغر عليه ستمگران،و استعمارگران، سر بلند بيرون آمد و خود نيز منادي بزرگ جهاد گرديد و اين ارزش را به عنوان نقطه عطفي در ارزيابي ارزشهاي انقلاب اسلامي مورد عنايت و تاكيد قرار مي داد.(۴( ۵- شهادت: در فرهنگ اسلام واژه اي است كه قداست خاصي دارد، اگر كسي با مفاهيم اسلامي آشنا باشد و در عرف خاصي اسلامي اين كلمه را تلقي كند، احساس مي كند كه هاله اي از نور اين كلمه را فرا گرفته است و آن كلمه "شهيد" است. شهادت سلاحي است كه هيچ دشمني قادر به ارائه و عرضه قوي تر از آن نيست و ملتي كه با اين سلاح به جنگ دشمن مي روند پيروزي را به معني اصلي و كامل آن بدست مي آورند. ملت فهيم و شجاع ايران كه تمامي سربلندي ها و افتخارات خويش را مرهون اسلام و معارف متعالي آن هستند و همواره عزت خود را در مسير تدين به اسلام و تمسك به پيامبر اكرم (ص) و اهل بيت مطهرش (ع) بدست آورده اند، در پويش واقعيت جهاد و چه بسيار اين گوهر گرانقدر شهادت را بدست آورده و با همين اسلحه نيرومند دشمنان خويش را از لحاظ مادي و معنوي خسته و نااميد ساخته اند به جرات بايد گفت رمز پايداري مردم سلحشور و با فرهنگ ايران در طول قرن هاي متمادي در ميان دريايي از توطئه و فشارها و ستم هاي دروني و بيروني، تمسك به جهاد في سبيل الله و قبول شهادت در راه خدا بوده است و اگر نمي بود اين رويكرد، نام ايران به تاريخ مي پيوست و ملت ايران در ميان هجوم هاي بزرگي كه به او شده است هضم و منهدم مي شود.(۵( ۶- ساده زيستي: يكي از ارزش هاي رفتاري و شخصيتي امام خميني (ره) همچون ائمه هدي(ع) زهد و پرهيز از دنيا بود كه ساده زيستن و دوري از تجملات نمود عيني و چهره شاخص اين پرهيزگاري مي باشد. وجود چنين خصوصيتي در امام (ره) سبب شد تا گرايش مردم به سوي ايشان روز به روز افزون گردد و دامنه نفوذ حضرتش در قلوب جامعه گسترش يابد. به اين نكته ظريف هم بايد توجه داشت كه اسلام با رفاهيات سرجنگ و ستيز نداشته و ندارد و حكم به اباحه رفاه مشروع فرموده است و اگر هم در اخلاق اسلامي، نفي تجمل گرايي و دوري از دنيازدگي پررنگ مي باشد، به عنوان ضرورتي براي تسريع در حركت تكاملي انسان مطرح گشته است لذا امام (ره) به عنوان معمار و طراح بناي رفيع انقلاب كبير اسلامي، ساده زيست و پرهيز از تجملات را يكي از ارزشهاي انقلاب مطرح و خود بدان پاي بند بود و در طول حيات مباركش همگان را بويژه روحانيون و مسئولان عاليرتبه نظام اسلامي را به اين ارزش و پاسداري از آن توجه مي دادند. (۶( ۷- وحدت كلمه: بداهت نقش وحدت كلمه در انقلاب اسلامي و آثار معجزه گرانه اين عنصر بحث و تفصيل پيرامون آن را غير ضروري مي نمايد. امام (ره) وحدت همگي براساس اصول و مصالح عاليه را برطرح مسائل ثانويه اي كه ممكن بود تفرقه آميز باشد ارجح مي دانست و همواره از وحدت كلمه به عنوان رمزي از رموز پيروزي و ارزشي از ارزش هاي انقلاب اسلامي ياد مي فرمود و آن را از اوجب واجبات مي شمرد.(۷( ● آسيب شناسي انقلاب اسلامي از نگاه امام (ره): بديهي است در كنار نقاط قوت و قوت بخش به يك پديده، نقاط آسيب پذير و تهديدي كننده اي نيز براي آن پديده متصور مي باشد. پيچيده ترين و مقتدرترين پديده ها نيز به طرقي آسيب بردار و قابل تضعيف مي باشند جز آنچه كه به جد و جهد متصل به سرچشمه قدرت و توانايي ها يعني خداوند باشد. بنابراين آنچه كه مي تواند اقتدار انقلاب اسلامي، پويايي و استمرار آن را مورد تهديد قرار دهد مانند هر پديده ديگر داراي دو منشاء است: يكي منشاء دروني و ديگري منشاء بيروني. اينك آسيب هاي مورد اشاره را از منظر مدير، طراح و معمار انقلاب اسلامي - امام راحل - فهرست وار بر شمرده و يادآوري مي نمائيم: الف. آسيب هاي داخلي (دروني) انقلاب اسلامي: اين آسيب ها عبارتست از: ۱- نفوذ افكار و انديشه هاي انحرافي: اين انديشه ها از دو طريق نفوذ مي كنند ،يكي از طريق دشمنان، هنگامي كه يك نهضت اجتماعي اوج مي گيرد و جاذبه پيدا مي كند و مكتب هاي ديگر را تحت الشعاع قرار مي دهد. ديگر از طريق دوستان و پيروان به علت ناآشنايي درست با مكتب، مجذوب يك سلسله نظريات و انديشه هاي بيگانه و يا استحاله شدگان فرهنگي مي گردند و آگاهانه يا ناآگاهانه آن نظريات رنگ و لعاب مكتبي و ارزشي مي دهند و عرضه مي نمايند.(۸) ۲- عدم حضور انديشمندان و روحانيت در صحنه: اين حضور مقصود حضور جامع و مانع در صحنه است. حضور در هر جا كه ممكن است خطري انقلاب را تهديد كند و به چشمي بيدار و ذهني هوشيار و انديشه اي نقاد احتياج است. بزرگترين تاثير حضور در صحنه، حضور در صحنه تفكر و انديشه و جوابگويي به نيازهاي فكري جامعه است كه شديدا تشنه تحول و پويايي است. اين مهم مانع از نفوذ نااهلان و نامحرمان و مغرضان و جاهلان و خودباختگان به عرصه انديشه و مديريت انقلاب مي گردد.(۹) ۳- نفوذ فرصت طلبان: رخنه و نفوذ افراد فرصت طلب در درون يك نهضت از آفت هاي بزرگ هر نهضت است. مراقبت باشيم كه با طناب پوسيده و نخ نما شده فرصت طلبان در چاه گرفتار نشويم زيرا طعم تلخ فرصت طلبان را در دوره مشروطيت چشيده ايم و آنگاه كه طناب به گردن مشروطه چيان انداختند.(۱۰) ۴- پيروي ازتمايلات نفساني و گرايش به زندگي اشرافي: گرايش به نفسانيات و تجملات مادي و زندگي اشرافي پديده بيماري زايي است كه شخصيت انسان را تدريجاً به اعماق ورطه هلاكت و نيستي فرو مي كشد و برهمين اساس امام (ره) دولتمردان مردم و متمكنين را به تعديل زندگي و دوري از اين خصلت به عنوان يك ضد ارزش فرا مي خواند و متقابلا از فقرا و زاغه نشينيان اجتماع تكريم مي نمايد و بيش از همه روحانيان را به حفظ زي طلبگي و ساده زيستي مي نمايد.(۱۱) ۵- بر مسند رسيدن راحت طلبان: به قدرت و منصب رسيدن راحت طلبان اصالت انقلاب را تهديد مي كند و مي تواند موجب آسيب رساندن به آن گردد. راحت طلبان چه در صحنه سياست و اداره داخل كشور و چه در عرصه بين الملل، حركت ها و بايد و نبايدها را بر محوريت تحصيل راحتي خويش تفسير، تائيد و يا رد مي كنند راحت طلبان هيچگاه در انديشه رفاه عمومي و توزيع عادلانه ثروت نبوده و نخواهند بود. راحتي طلبي مسئولان بلند پايه نظام اسلامي و مديران ارشد اجرايي كشور آنان را به زخارف دنيوي متمايل و تدريجاً طماع خواهد ساخت و طمع، عقل معاش و عقل معاد را از ايشان خواهد ربود. و به همين دليل امام در اين زمينه هشدار داده و اخطار نموده اند.(۱۲) ۶- ايجاد تفرقه و اختلاف: از بزرگترين خطرات و تهديداتي كه همواره انقلاب اسلامي را تهديد نموده است، ويروس اختلاف ميان صفوف مختلف جامعه بوده است اين اختلاف افكني به منظور تفرقه اندازي ميان گروه هاي موثر بر سرنوشت اجتماع صورت مي پذيرد و لذا امام (ره) با اعلام خطر ياد شده زنگ هشدار را براي امت اسلام بصدا در آورده است.(۱۳) ۷- فراموش شدن هدف: به شهادت تاريخ يكي از عامل آسيب رساندن به نهضت هاي مردمي ريشه دار و با اصالت، استفاده از عامل زمان در به فراموشي كشاندن هدف انقلاب مي باشد. دشمن در اين پروژه اهداف فرعي را بجاي اهداف اصلي معرفي مي كند و به بزرگنمايي مسائل اقتصادي و اجتماعي مي پردازد و نهايتاً تبليغ مي كنند كه انقلاب از اهدافش فاصله گرفته و يا از آنها عدول نموده است. امام (ره) نيز در اين زمينه هشدارهايي متذكر شده اند.(۱۴) ۸- دور شدن از ولايت فقيه: ولايت فقيه ركن انقلاب اسلامي و اساس برپايي خيمه نظام و حكومت اسلامي در عصر غيبت امام زمان مي باشد.براي دشمنان انقلاب اسلامي از آغاز تاكنون قطع اين ستون و فروپاشي خيمه انقلاب هدف اصلي بوده است. امام (ره) همواره مردم ايران را در خصوص پاسداري از اين ركن اساسي جامعه اسلامي تذكر و روشنگري داده اند.(۱۵) ۹- تضعيف ارزش ها و نهادهاي انقلابي: دشمنان انقلاب اسلامي با توجه به نقش اميدوار كننده و تاثيرگذار اين ارزش ها بر آمده از دل انقلاب در باور مردم به اصالت ها و ارزش گذاري و ارزيابي ثمرات انقلاب به تضعيف، تحريف و مخدوش نمودن چهره اين شاخص ها همت مي گمارند. حضرت امام(ره) در مواضع مكرر خود نسبت به اين مواضع نيز هشدار داده اند.(۱۶) ۱۰- نفوذ در دستگاه هاي اجرايي: يكي ديگر از آسيب هاي انقلاب اسلامي نفوذ نااهلان و ظاهرالصلاح در دستگاه هاي اجرايي كشور و تصدي مناسب و مسئوليت هاست. ايشان ممكن است با حمايت يا بدون حمايت اجانب بر سر كار آيند و لذا حضرت امام (ره) در فرازهايي از وصيت نامه سياسي- الهي خود به اين مهم اشاره داشته اند و نسبت به اين عامل بيماري زاي خطرناك هشدار داده اند.(۱۷) ب- آسيب هاي خارجي (بيروني) انقلاب: از جمله آسيب هاي ديگري كه حضرت امام (ره) براي انقلاب اسلامي خطرات آن را پيش بيني و براساس عملكرد گذشته و دشمنان و تجارب طولاني مبارزات خود آن آسيب ها را شناخته اند موضوع آسيب هايي است كه كيان انقلاب را از بيرون تهديد مي نمايد و منشاء خارجي دارد. از نگاه امام (ره) اين آسيب هاي بيروني مي تواند از دو منشاء زير سرچشمه گيرد. ۱- شبيخون و تهاجم فرهنگي: دشمنان انقلاب همواره دنبال اين هدف بوده و هستند كه با تخريب فرهنگ و لشگركشي فرهنگي ،سمت و سوي دلخواه خود را در مقابله با انقلاب اسلامي پياده نمايند به جامعه تلقين فقر فرهنگي را ديكته و تحميل نمايند. چرا كه با اين هدف مي توانند به چپاول سرمايه و ثروت ملت پرداخته و خودناباوري را ترويج نمايند . امام (ره) در اين خصوص مردم را به قناعت، خوباوري و خودسازي و گريز از مصرف زدگي توصيه فرموده اند.(۱۸) ۲- بحران هاي سياسي: يكي ديگر از آسيب هاي تهديد كننده انقلاب اسلامي بحران آفريني در روابط بين المللي جمهوري اسلامي ايران است. امام (ره) تا زماني كه زنده بود هيچگاه از موضع ضعف با دنيا و قدرتمندان سخن نگفتند و همواره در موارد آشكار خيانت به حقوق ملت و ظلم ها و ستم ها به آنان نيز تاخته اند. ضمن آنكه معتقد به حسن روابط با جهان بوده اند و امروز نيز ما پيرو همان سياست هاي امام ره هستيم و در برنامه انرژي هسته اي سر سوزني كوتاه نخواهيم آمد.(۱۹) نويسنده:اسدالله افشار پي نوشت ها: ۱- صحيفه نور: جلد ۱۹ صفحه ۲۳۸. صحيفه نور ۲۰۹۰ صفحه ۴ صحيفه نور جلد ۱۵ و صفحه ۲۷ ۲- قادر فاضلي، جاويد نامه، وصيت نامه حضرت امام خميني _ره صفحه ۲۴ - ۲۲ و صفحه ۴۶ - ۴۲ صحيفه نور، جلد ۱۷ و صفحه ۱۰۱ ۳- سيد حميد روحاني، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني جلد ۱ صفحه ۴۸۷ سرگذشت هاي ويژه از زندگي حضرت امام خميني (ره) به روايت جمعي از فضلاء جلد ۵ صفحه ۸۶ صحيفه نور ۱۷۹۰ صفحه ۱۸۹ ۴- صحيه نور، جلد ۵ صفحه ۲۶۳ ۵- شهيد، صفحه ۷۲ شهيد مرتضي مطهري، انتشارات صدرا كشف الاسرا، امام خميني (ره( صحيه نور جلد ۱۷ صفحه ۱۰۴ ۶- علامه شهيد مرتضي مطهري، نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير صفحه ۱۰۷، صحيفه نور جلد ۷ صفحه ۲۱۷ ۷- صحيفه نور جلد ۱۵ صفحه ۲۷ و ۱۰۸ و ۲۴۴ ۸- نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير، فحه ۹۳- ۹۰ صحيفه نور، جلد ۱۲ ص ۲۲ صحيفه نور، جلد ۷ صفحه ۲۲۶، صحيه نور جلد ۲۰، ۱۲۷ ۹- صحيفه نور، جلد ۲۰ صفحه ۱۳۰ صحيفه نور جلد ۱۷ صفحه ۲۶۲ صحيفه نور جلد ۲ صفحه ۲۰ ۱۰- قادر فاضلي، همان منبع ۶۸-۶۶ و ۹۰-۸۸ ۱۱- صحيفه نور جلد ۲۰ صفحه ۱۳۰ ۱۲ و ۱۳ همان منبع صفحه ۱۹۴ صفحه ۲۰ و ۹۰ و ۱۳۰- ۱۲۵ ۱۴- صحيفه نور جلد ۷ صفحه ۷۸ و ۶ صحيفه نور جلد ۵ صفحه ۲۴۱ صحيفه نور، جلد ۹ صفحه ۷۲ و ۷۶ صحيفه نور جلد ۲۰ صفحه ۲۳۵ صحيفه نور، جلد ۲۱ صفحه ۳۸ ۱۵- صحيفه نور جلد ۹ صفحه ۱۷۰ و ۲۵۱ ۱۶- صحيفه نور جلد ۲۱ و صفحه ۷۶ و ۸۰-۸۸ و ۱۸۳- ۱۸۲ ۱۷- وصيت نامه سياسي۰ الهي امام (ره) صفحه ۶۸ ۱۸- صحيفه نور، جلد ۲۱ صفحه ۱۸۴ ديدگاه هاي فرهنگي امام خميني (ره) خانم كبري اسدي موسسه نشر و تحقيق ذكر ۱۹- قادر فاضلي، جاويد نامه، صفحه ۶۱-۵۹ صحيفه نور جلد ۲۱ صفحه ۱۰۸- ۱۰۷ خبرگزاري فارس

دسته ها :

«ظفر آقا» روزنامه نگار هندي معتقد است حضرت امام (ره) يك هدف اصلي را دنبال مي كرد و آن چيزي نبود جز «آزادي» ملت هاي جهان و مقابله با استعمارگري قدرت هاي استعمارگر پس از گذشت نزديك به سه دهه از پيروزي انقلاب اسلامي، هنوز افكار عمومي شوق و اشتياقي وافر براي شناخت اين نهضت و معمار سياسي آن دارد. گو اين كه همه حوادث و حركت هايي كه اينك مرزهاي خاورميانه را از ماوراءالنهر تا كرانه هاي مديترانه در نورديده هر كدام به نحوي از تفكرات بنيانگذار انقلاب اسلامي الهام گرفته اند. نهضت امام خميني (ره) در جهان قطب بندي شده جنگ سرد به وقوع پيوست اما آثار و ثمرات آن امروز در طليعه قرن جديد نمايان مي شود. «بيداري اسلامي» اگر محور و مادر پديده هاي روابط بين الملل است، بروز و ظهور آن مرهون نام و نقش شخصيتي است كه جنبشي به نام مسلمانان و محرومان پديد آورد. خبرگزاري قدسنا به بهانه سالگرد ارتحال امام خميني (ره) نگاه و نظر چند تن از انديشمندان و صاحبنظران جهان اسلام را پيرامون تأثيرات فكري ـ سياسي آن حضرت جويا شده است كه چكيده اين گفت وگوها از نظر گرامي تان مي گذرد. ▪ پروفسور عبدالستار قاسم ، نويسنده فلسطيني: نخستين كتاب عربي را با عنوان سقوط پادشاه پادشاهان در مورد انقلاب ايران پس از سرنگوني رژيم پهلوي نوشته مي گويد: از بدو انقلاب انتظار داشتم كه ايران با گام هايي آرام ولي استوار مسير آينده را بر پايه هايي به كلي متفاوت از آنچه پيش از انقلاب شاهد بوديم طي كند و در نتيجه مي بينيم كه رهبري جمهوري اسلامي با تلاش براي هماهنگ كردن و اتحاد ملت و قرار گرفتن در موضع نماد وحدت ملت، مي كوشد در همين مسير گام بردارد. اين استاد دانشگاه فلسطيني گفت: ايران در ابتدا به رهبري آيت الله خميني (ره) نخستين مانع بر سر راه پيشرفت و قدرتمندي را با سرنگوني حكومت پادشاهي پهلوي برمي دارد و پس از هشت سال جنگ تحميلي اينك به رهبري آيت الله خامنه اي اين گام هاي آرام اما استوار را در مسير پيشرفت برمي دارد. پروفسور عبدالستار مي افزايد: معتقدم كه ايران در دوره آيت الله خامنه اي به دستاوردهاي عظيمي دست يافته كه انتظار مي رود هر روز رو به افزايش و اعتلا باشد. ايران توانسته است در همه زمينه ها به پيشرفت هاي قابل ملاحظه اي دست يابد ولي هرگز درباره اين دستاوردهاي تكنولوژيك و قدرت هاي علمي دست به تبليغات و هياهوي كاذب نزده است. آمريكا و اسرائيل با مشاهده قدرت ايران در زمينه هاي مختلف ناگهان شگفت زده در فكري عميق فرورفتند كه چگونه با اين نيروي عظيم تازه متولد مقابله كنند. ▪ روزنامه نگار هندي «ظفر آقا» روزنامه نگار هندي معتقد است حضرت امام (ره) يك هدف اصلي را دنبال مي كرد و آن چيزي نبود جز «آزادي» ملت هاي جهان و مقابله با استعمارگري قدرت هاي استعمارگر. امام خميني (ره) هميشه و در تمام مدت زندگي خود كلمه «آزادي» را ادا مي كرد و هدف خود را براساس اين كلمه پايه گذاري كرده بود. امام خميني (ره) با استفاده از اين كلمه، توانست شخصيت، جنبش و پيام خود را نه فقط به ملت ايران، بلكه به ساير جهانيان بشناساند. در عين حال او از ملت هاي جهان مي خواست كه اگر خواستار آزادي هستيد بايد به مقابله با آمريكا و اسرائيل بپردازيد. ظفرآقا همچنين از اين كه ملت ايران توانسته است در تحقق اهداف امام موفق باشند ابراز خوشحالي كرد. وي از «محمود احمدي نژاد» رئيس جمهوري ايران براي ادامه راه امام تقدير كرده و مي افزايد: از اين كه مي بينم دكتر احمدي نژاد نيز با حمايت از ملت مظلوم و مخالفت با آمريكا دنباله رو راه امام است، خوشحالم. ▪ محمد يوسف قريشي ، انديشمند پاكستاني: براي چندمين بار به ايران سفر مي كند. او مي گويد امروز اهميت سخن امام خميني (ره) روشن مي شود كه گفته اند وحدت جهان اسلام رمز گشايش مشكلات مسلمانان خصوصاً مردم فلسطين، عراق و افغانستان است. خطيب مساجد پاكستان با اشاره به نقش بسيار مهم انقلاب اسلامي در سطح منطقه و كشورهاي جهان اسلام از سياستي كه «محمود احمدي نژاد» رئيس جمهوري ايران بر ضد آمريكا و صهيونيسم دنبال مي كند ابراز خرسندي كرده و مي افزايد: جمهوري اسلامي ايران با دنبال كردن انديشه امام (ره) به اهداف خود دست مي يابد. ▪ حسين جنتي ، روحاني مسجد تركيه: شخصيت امام خميني (ره) را از زاويه تأثير نهضت تحت رهبري او تحليل مي كند: حضرت امام بعد از ائمه (ع) نهضتي را آغاز كرد كه به مانند حضرت ابراهيم (ع) بت شكن بود و به همه مسلمانان درس شجاعت، غيرت و جوانمردي داد. خوشبختانه شاهد هستم كه پس از پيام حضرت امام (ره) بيشتر ملت هاي جهان اسلام جداي از دولتمردان به حمايت از ملت فلسطين پرداخته اند. امام جماعت مسجد تركيه همچنين به نقش حضرت آيت الله «سيدعلي خامنه اي» رهبر معظم انقلاب اسلامي در تحقق اهداف حضرت امام (ره) اشاره كرده و مي گويد: حضرت آيت الله خامنه اي در جاي خود پيام هاي مهمي را براي ملت جهان مي فرستد كه مي تواند كارگشاي خيلي از مشكلات باشد. ▪ احمد روفي يوسف، نويسنده نيجريه اي: حضرت امام (ره) نقش بسيار مهمي در عقايد من داشته است و من به شخصه يكي از كساني هستم كه وي را الگوي عقايد معنوي خود قرار داده ام. پيام حضرت امام (ره) متعلق به قشر خاصي از انديشمندان و يا روحانيون نبوده، بلكه پيامي همه جانبه و براي تمامي ملت هاي مسلمان بود. آنچه من از مطبوعات، مقاله ها، كتاب ها و يا پايگاه هاي اينترنتي درباره شخصيت امام (ره) ياد گرفته ام به اين نتيجه رسيده ام كه هدف امام (ره) حفظ وحدت و گسترش آزادي در تمامي كشورهاي اسلامي براي بوده است. اكنون نيز معتقدم آيت الله «خامنه اي» يكي از موفق ترين رهبران اسلامي هستند كه توانسته اند به خوبي اهداف امام (ره) را دنبال كنند. ▪ «كميل نصر» ، نويسنده و پژوهشگر: در توصيف نفوذ فكري امام خميني (ره) مي گويد: تنها جسم امام خميني (ره) از ميان ما رفته اما روح ايشان همچنان در ميان ماست و به امت اسلامي جان مي بخشد. امام خميني (ره) به راستي رسالت پيامبر و انبيا را داشت و در گفته هايشان صادق بودند. ملت فلسطين در مبارزات خود از انديشه هاي امام الهام مي گيرند. ▪ احمد خليفه ، سردبير روزنامه الوطن چاپ سودان: امام خميني (ره) در تاريخ معاصر جهان و در قرن بيستم انقلابي را به ثمر رساند و بر سه نكته اساسي تكيه كردند: ۱) بيداركردن روحيه اسلامي در ميان ملت ايران ۲) دعوت و فراخواني مسالمت آميز بدون هيچ گونه خونريزي و اعمال خشونت ۳) ايجاد تغيير و تحول اقتصادي، اجتماعي و انساني در زندگي ملت ايران. ايران اسلامي امروز با چالش هاي زيادي از سوي قدرت هاي بزرگ همچون آمريكا روبه روست، زيرا آنها از گسترش افكار و انديشه هاي انساني و والاي امام خميني (ره) هراس دارند. پروفسور حافظ عبدالغفور، رئيس مركز مطالعات سيرت دانشگاه بشاره پاكستان: حضرت امام (ره) يكي از انديشمندان بزرگ اسلامي بود كه هميشه حامي ملت هاي مظلوم بوده است. اما اكنون متأسفانه مسلمانان جهان با يكديگر متحد نيستند و با توطئه آمريكا و اسرائيل در حال جدايي از يكديگر هستند. وي همچنين با اشاره به نقش حضرت امام (ره) در تحولات خاورميانه گفت: از آنجا كه ملت فلسطين هميشه مورد ظلم و آزار و اذيت قرار گرفته اند؛ موضوع فلسطين يكي از موضوع هاي مورد توجه امام خميني (ره) بوده است. ▪ علي موسوي ، پدر عباس موسوي دبيركل شهيد حزب الله لبنان: محبوبيت مردمي كه امام (ره) و انقلابش از آن بهره مند بودند تأثيرات بزرگي بر جهان اسلام داشت به گونه اي كه ايشان با صداقت، قوت و شجاعت مثال زدني اي نه تنها از قضيه ملت فلسطين كه از تمامي مستضعفين جهان حمايت مي كردند. ما به حضرت امام (ره) احترام خاصي قايليم و معتقديم كه پيام امام (ره) در دفاع از مردم فلسطين و حمايت از قدس شريف درواقع پيام وحدت جهان اسلام بود. علي موسوي در پايان گفت وگويش مقام معظم رهبري را جانشيني شايسته براي حضرت امام (ره) دانسته و رهبري ايشان را موجب سربلندي ايران در جهان اسلام و صحنه بين الملل توصيف مي كند. ▪ «ساند السويركي» ، نويسنده و شاعر فلسطيني من بسياري از گفته هاي ايشان را به ياد دارم بويژه اين جمله كه خواستار نابودي رژيم صهيونيستي هستند و اين موضوعي است كه بسياري از رهبران عرب جرأت آشكار كردن آن را ندارند. اين شاعر و نويسنده فلسطيني در پايان گفت: اين فرصت را غنيمت مي شمارم و از حضرت آيت الله خامنه اي به خاطر درايت و تجربه سياسي كه دارند و توانسته اند جايگاه ايران را در ميان جهان عرب و عرصه بين المللي تقويت كنند تقدير و تشكر مي كنم و از ايشان مي خواهيم كه حمايت هاي بيشتري در عرصه هاي مختلف به مسأله فلسطين و ملت فلسطين ارائه دهند، زيرا ايران حامي اصلي قضيه فلسطين است. منبع : قدسنا روزنامه ايران

دسته ها :

وصيتي دارم به همسرم، همسري كه زينب وار پا بر هواهاي نفساني خود گذاشت و پس از چند ماه ازدواج شوهر خود را با بدرقه راهي جهاد در جبهه هاي جنگ حق با باطل كرد. همسرم از اين كه نتوانستم مردي خوب و دل سوز برايت باشم مرا ببخشيد و برايم طلب مغفرت كنيد و اميدوارم مرا در دعاهاي خير خود فراموش نكنيد

دسته ها :
X