● مفهوم جمهوري كلمه جمهوري به معناي توده مردم است و بالتبع حكومت جمهوري نيز ترجمان حكومت توده مردم ميباشد . لغتنامه دهخدا و فرهنگ معين حكومت جمهوري را اين چنين تعريف كردهاند: حكومتي كه زمام آن در دست نمايندگان لتباشد . واژه جمهوري ماخوذ از لغت Republic و برگرفته از ريشه لاتيني Respublica به معني چيز يا امر (Res) مربوط به همگان ( (Publicus ميباشد . پس از مصطلح شدن واژه جمهوري در ادبيات فارسي، مراد از آن نوعي نظام سياسي بود كه به جاي پادشاه و سلطان، كه اقتدار موروثي داشتيك نفر از طرف مردم براي مدت معيني براي اداره امور كشور انتخاب ميشد . جمهوريت نوعي سامان سياسي استبراي قيد زدن به قدرت از يك سو و اعتلاي مقام اخلاقي افراد جامعه از سوي ديگر . جمهوريت گفتماني است كه در نهايت معطوف به نفي سلطه استبه همين دليل تاكيد بر آزادي مدني (مثبت)، هم نافي آزادي ليبرالي (طبيعي و منفي) است و هم ضد جباريت فردي و ساختار توتاليتر . در گفتمان جمهوريتحاكميتسياسي از يك سو با قيد زدن به قدرت نقش سامان دهي سياسي پيدا ميكند و از سوي ديگر به محقق شدن اداره اخلاقي - انساني شهروند ميانجامند . ۱ جمهوري بهترين صورت حكومت دموكراسي است منتهي جمهوري بيان كننده صورت و قالب حكومت است و دموكراسي بيان كننده محتواي آن، در واقع حكومت جمهوري به حكومت فردي، استبدادي، موروثي و خانداني خاتمه ميدهد و قدرت را به مردم ميسپارد . از منظر منطق حقوقي و سياسي، هنگامي كه واژه جمهور و جمهوري براي شكل نظام سياسي و ساختارهاي حكومتي آن به كار ميرود، مقصود همان نظام نمايندگي مستقيم و يا غير مستقيم يا به نوعي تفكيك قواست كه در سدههاي اخير به اتكاي حمايت اكثريتشهروندان يك كشور، فرد و يا گروهي با گرايش حزبي خاص براي مدت معيني قدرت مشروع را به دست ميگيرد و با اختيارات و تكاليف معيني كه به وسيله نوعي قانون مادر (يا قانون اساسي) مدون گرديده مبادرت به اداره امور كشور ميكند . از جهات نظري، اين فرد يا حزب مادامي كه پاسخگوي خواستههاي مردم است از حمايت آنان برخوردار ميباشد و در پناه مشروعيت كسب شده به اعمال اراده حاكمه مردم ادامه ميدهد، در غير اين صورت حزب يا گروه ديگري جاي آن را ميگيرد . ۲ در حكومت جمهوري، اكثريت مردم كنترل سياسي را اعمال ميكنند، قدرت نهايي را در دست دارند و در موضوعات مهم سياست ملي تصميم ميگيرند . لازمه چنين حكومتي آن است كه هيچ كس صاحب مقام رسمي نباشد مگر آنكه مردم آزادانه او را قدرت داده باشند و قدرت او نيز در اختيار و تحت نظارت مردم باشد در جامعه جمهوري همه افراد مردم برابر و آزادند . برابري بدان معناست كه هيچكس حق ندارد بيش از ديگري حق مالكيت را به خود اختصاص دهد، مگر اينكه نمايندگي داشته باشد . بنابراين در حكومت جمهوري، حكومت متعلق به عموم مردم است كه به نسبت مساوي در اين حق شريكند . اما چون در وضع كنوني تمدن بشري عملا ممكن نيست كه تمام مردم حكومت كنند، از طرف آنان عدهاي برگزيده ميشوند و حكومت را در دست ميگيرند، اما اين عده كه وكيل مردمند، هميشه بايد تحت نظارت مردم باشند زيرا در غير اين صورت ممكن است كه از قدرت به ضرر ديگران بهرهبرداري كنند . ۴ ديگر مشخصه جمهوري، آزادي است كه مانند برابري از حكومت جمهوري جدا شدني نيست زيرا جايي كه آزادي نباشد مردم توانايي اظهار نظر درباره حكومت ندارند و هنگامي كه توانايي اظهار نظر نداشتند، حكومت متعلق به آنها نيست و جايي كه حكومت متعلق به مردم نباشد، جمهوري نيست در واقع آزادي تضميني استبراي محدود كردن قدرت حكومت . ۵ ● نظام جمهوريت در مكتب اسلام اسلام با تاسيس نهاد حكومت (به هر شكل يا بدون توجه به شكل خاصي) آن را مامور تحقق و جامه عمل پوشاندن مصالح يا مقاصد عامه شريعت كرده است . ضرورت تاسيس نظام سياسي، جهت اعتلاي دين و اقامه ارزشهاي بشري ميباشد . در قرآن كريم ضمن نفي نظامهاي استكباري، سخني از نوع بخصوصي از اشكال حكومتي (سلطنتي، اريستوكراسي، جمهوري و غيره) به ميان نيامده اما ابواب متعددي در بيان نظامات حكومتي و چگونگي اداره جامعه آمده است . در نظام جمهوريت اسلامي كسي حق قانونگذاري نداشته و قانوني جز حكم شارع قابليت اجرا ندارد . در نظام مجلس، برنامهريزي به جاي نهاد قانونگذاري قرار گرفته كه در پرتو احكام اسلام، كيفيت انجام خدمات عمومي را در سراسر كشور ترسيم مينمايد . مصوبات مورد اجرا كه برپايه قوانين ثابته و لايتغير الهي و بر مبناي مقتضيات زمان طرح و وضع ميگردند، از قرآن و سنت نشات ميگيرد و توافق قاطبه مردم را در بر دارد . بنابراين در اين طرز حكومت، حاكميت در انحصار خداوند است . در قرآن مجيد آيات بسياري حكومت را به خدا نسبت ميدهد . (انعام/۵۷، ۶۲ . يوسف/۴۰، ۶۷ . نسا/۶۰ . كهف/۲۶) و اصول و مقررات اسلام بر همه افراد و نيز بر دولت اسلامي حكومت تام دارد . حكومت اسلامي به مفهوم تبعيت از چنين قانوني است . همه آحاد جامعه اسلامي از رسول اكرم (ص) تا جانشينان آن حضرت و سايرين تا ابد بدون استثنا تابع قانون الهياند و فقط عقيده خداوند به عنوان منبع و سرچشمه عدالت و نگهدار قانون هميشه ثابت و پايدار خواهد بود . با اين توصيف ، كتاب و سنت از بالاترين ميزان مشروعيتبرخوردار است و تمامي نهادهاي دولت (قواي مقننه، اجرايي، قضاييه) و كليه سياستها بايد متعهد به اجراي احكام اسلام و اهداف آن باشند . چنين سيستمي تساوي افراد را در مقابل قانون كه از حيث تاريخي ريشه در اديان الهي دارد، به رغم تفاوتهاي نژادي، جنسي، اجتماعي و غيره به سبب منشا مشتركشان با شرايطي برابر ميبيند . در جمهوري متكي بر فرهنگ سياسي اسلام، مديريتسياسي جامعه يا رهبري، به آن سياستي ميپردازد كه براساس ايدئولوژي الهي و ارزشهاي اسلامي مبادرت به تنظيم روابط قواي حاكمه و هماهنگي ميان آنها نمايد . در اين سياست كليه روابط انساني بايد در چارچوب مفاهيمي چون تربيت و هدايتبرقرار گردد تا زمينه شكلگيري يك جمعيتسازمان يافته هدفدار ميسر شود . اين نوع رهبري سعادت به مفهوم مادي و رفاه به معناي دنيايي آن را به دنبال خواهد داشت، اما نه به عنوان يك هدف . بلكه حركت هدفدار برخورداري ملت از يك سازمان سياسي و نظام اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي منطبق با موازين مكتب اسلام است . ۶ ● سازگاري يا عدم سازگاري اسلام با جمهوريت ساختار ذاتي دين اسلام با جمهوريت كاملا سازگاري دارد . ساختار ذاتي اسلام يك ساختار باز است . سيستم تفكر ديني اسلام از آغاز يك سيستم تفكر باز بود، نه يك سيستم تفكر بسته . در اسلام سيستم تعامل و ارتباط ميان خدا و انسان و فهم پيام خداوند به وسيله انسان يك سيستم كاملا باز است . دين اسلام آن طور كه در تاريخ گسترش پيدا كرده، چون يك گوي است كه از هر طرفش نوري ساطع است: يك طرف تصوف است، طرف ديگر فلسفه است، طرف ديگر فقه و كلام است، يك طرف ديگر علوم قرآن و حديث است و همين طور ... همه اينها چه در پيدايش و چه در گسترش كاملا باز هستند، چون در درون سيستم اسلامي هيچ عاملي پيش بيني نشده است كه به فقيه بگويد الزاما بايد چنان فكر كني و چنان فتوا بدهي، يا گونهاي خاص از تفكر را براي فيلسوف يا متكلم يا مفسر معين و الزام كند . اين سيستم همواره در طول تاريخ باز بوده است . توجه به باز بودن سيستم تفكر و عقلانيت ديني در اسلام، اين نتيجه را ميدهد كه چون در ساختار ذاتي اسلام، متوليان رسمي تفسير دين پيش بيني نشده و خود مخاطبان پيام خداوند، مفسران آن پيام هستند، هيچگاه محتواي پيام به صورت يك مرجع اقتدار فرعي بيروني به محدود كردن الزامي تفكر و عمل مخاطبان (يعني مردم مسلمان) نميپردازند . محتواي پيام حقيقتي است كه خود مردم آن را ميفهمند و ميپذيرند . اين فهم در واقعيتخارجي حق خود مردم است و نه حق يك طبقه و يا شخص خاص . اختلاف فهمها و تفسيرها نيز به وسيله خود مردم اتفاق ميافتد . مردم هستند و پيام، چون دو نقطه معلق در فضا كه هيچ سيستم بستهاي را تشكيل نميدهد . در يك ساختار ذاتي - از اين نوع كه گفته شد - پيام فقط مردم را ميشناسد و هيچ چيز ديگر را به رسميت نميشناسد . درست در همين نقطه است كه اگر از بعد سياسي به اين واقعيت ديني نگاه كنيم، درمييابيم كه براي پيروان چنين ديني، "جمهوريت" به معناي تصميمگيري خود مردم براي تعيين اهداف و اعمال راه كار سياسي خودشان، طبيعيترين وضعيتسياسي است ممكن است پارهاي از مخاطبان اين پيام آن را چنين تفسير كنند كه در درون آن دستورها و ارزشهاي معيني ناظر بر امور سياسي وجود دارد، اين كار ممكن است، ولي مهم اين است كه چون تفسير پيام متولي رسمي ندارد، قبول چنان تفسيري و يا مناقشه و نقد آن نيز حق خود مردم است و قبول آن جز اين نخواهد بود كه جماعتي با اراده و ميل خود تفسير معيني را بپذيرند و در مشاركتهاي سياسي خود را منطبق با آن سازند و اين عين تصميمگيري براي سرنوشتسياسي خويش است و كاري است كه در انتخاب جمهوريت اتفاق ميافتد . ۷ ● جمهوري اسلامي آن چيزي كه در شعار و خواسته مردم مسلمان ايران در سال ۱۳۷۵ از برجستگي و درخشندگي خاصي برخوردار بود و ميتوان آن را جز سوم اين شعار محسوب كرد، "جمهوري اسلامي" بود . "استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي" يعني مردم استقلال و آزادي خويش و مملكت را در سايه حكومت جمهوري اسلامي جستجو ميكردند و با اين بيان استقرار هر نوع حكومتي با هر پيشوند و پسوندي را نفي كرده و تنها حكومتي را طلب ميكنند كه هم استقلال و آزادي آنان را تامين كند و هم به هويت اسلامي و ديني آنان ارزش و اقتدار بدهد و لذا حكومت جمهوري اسلامي را بعنوان جز سوم شعار اصلي و اساسي و محوري خود انتخاب كردند . حضرت در قبل و بعد از انقلاب اسلامي در باب حكومت مطلوب خود و ملت ايران در قالب پيامها و مصاحبهها و پاسخ به سوالات، نوع حكومت آينده ايران را توضيح دادهاند كه در ذيل برخي بيانات ايشان نقل ميگردد . ● سوال: شما تصريح فرمودهايد كه راغب به ايجاد حكومت اسلامي هستيد، همانند حكومتي كه در ايام [امام] علي (ع) وجود داشت آيا معني آن اين است كه به هنگام سقوط خاندان پهلوي، حكومتخلافت اسلامي را برپا خواهيد داشت؟ ▪ جواب: "حكومت جمهوري اسلامي" مورد نظر ما از رويه پيامبر اكرم (ص) و امام علي (ع) الهام خواهد گرفت و متكي به آراي عمومي ملتخواهد بود و شكل حكومتبا مراجعه به آراي ملت تعيين خواهد گرديد . ● سوال: دولت پيشنهادي شما چگونه خواهد بود و چه كسي آن را اداره خواهد كرد؟ ▪ جواب: "راجع به چگونگي دولت و رژيم، پيشنهاد ما جمهوري اسلامي است و چون ملت مسلم است و ما را هم خدمتگزار خود ميداند، از اين جهتحدس ميزنيم به پيشنهاد ما راي دهد . ما از طريق رفراندوم، با ملت، يك جمهوري اسلامي تشكيل ميدهيم و اما شخص، اين تابع آراي مردم است و الان شخص معيني در نظر نيست . "۸ "با قيام انقلابي ملت، شاه خواهد رفت و حكومت دموكراسي و جمهوري اسلامي برقرار ميشود . در اين جمهوري يك مجلس ملي مركب از منتخبين واقعي مردم، امور مملكت را اداره خواهند كرد . "۹ ● سوال: آيا ممكن است توضيح بفرماييد كه مقصود از حكومت اسلامي، جمهوري اسلامي چيست؟ ▪ جواب: " ... تمام ملت از سرتاسر كشور فرياد ميزنند كه ما حكومت اسلامي ميخواهيم و اما رژيم اسلامي و جمهوري اسلامي، يك رژيمي است متكي بر آراي عمومي و رفراندوم عمومي و قانون اساسياش قانون اسلام و بايد منطبق با قانون اسلام باشد . "۱۰ "ملت ايران خواستههاي خود را كه عبارت از سرنگوني سلطنت پهلوي و برچيده شدن نظام شاهنشاهي و برقراري حكومت اسلامي است، اعلام كرده است و من جمهوري اسلامي را به ملت ايران پيشنهاد كردهام كه بعد از سقوط شاه به آراي عمومي ميگذاريم و هيچ گروه و شخصي نميتواند با خواست ملت ايران مخالفت كند و الا محكوم به نابودي است . "۱۱ "ما خواهان استقرار يك جمهوري اسلامي هستيم و آن حكومتي است متكي به آراي عمومي، شكل نهايي حكومتبا توجه به شرايط و مقتضيات كنوني جامعه ما، توسط خود مردم تعيين خواهد شد . "۱۲ "مبارزات كنوني ايران يك حركت كاملا اسلامي است است و در جهت تغيير كامل نظام شاهنشاهي و استقرار حكومت جمهوري اسلامي است . "۱۳ "هدف ما برقراري جمهوري اسلامي است و برنامه ما تحصيل آزادي و استقلال است" . ۱۴ "نظام حكومتي ايران جمهوري اسلامي است كه حافظ استقلال و دموكراسي است و براساس موازين و قوانين اسلامي اعلام ميشود . "۱۵ "هدف همان است كه در سخنرانيها و اعلاميههاي خود ذكر نمودهام: الف) سرنگوني سلطنت پهلوي ... ب) به پا داشتن حكومت جمهوري اسلامي مبتني بر ضوابط اسلام، متكي به آراي ملت . "۱۶ جالب آنكه امام خميني در ۲۱ آبان ۱۳۵۷ ضمن اشاره به ويژگيهاي حكومت جمهوري اسلامي به كساني كه مدعياند حكومت اسلامي برنامه ندارد و يا كساني كه بياطلاع از اسلامند و ميگويند اصولا جمهوري اسلامي بياساس است، شديد انتقاد ميكند . و در مصاحبهاي ديگر ميفرمايند: "ما خواستار جمهوري اسلامي هستيم . "جمهوري" فرم و شكل حكومت را تشكيل ميدهد و اسلامي يعني محتواي آن فرم قوانين الهي است . "۱۷ امام خميني يك ماه قبل از پيروزي انقلاب در پاسخ به سوال خبرنگاري كه ميپرسد، شكل اين جمهوري چطور خواهد بود؟ ميفرمايد: "آنچه مهم است ضوابطي است كه در اين حكومتبايد حاكم باشد كه مهمترين آنها عبارت است از اين كه اولا متكي به آراي ملتباشد به گونهاي كه تمامي آحاد ملت در انتخاب فرد و يا افرادي كه بايد مسووليت و زمام امور را در دستبگيرند شركت داشته باشند و ديگر اينكه در مورد اين افراد نيز خط مشي سياسي و اقتصادي و ساير شئون اجتماعي و كليه قواعد و موازين اسلامي مراعات ميشود . در اين حكومتبه طور قطع بايد زمامداران امور دائما با نمايندگان ملت در تصميمگيريها مشورت كنند و اگر نمايندگان موافقت نكنند، نميتوانند به تنهايي تصميم گيرنده باشند . " ۲۳/۱۰/۱۸۵۷ در زمينه نوع حكومت، اصل اول قانون اساسي ميگويد: ـ "حكومت ايران، جمهوري اسلامي كه ملت ايران براساس اعتقاد ديرينهاش به حكومتحق و عدل قرآن، در پي انقلاب اسلامي پيروزمند خود به رهبري مرجع عاليقدر تقليد آيتاللهالعظمي امام خميني، در همه پرسي دهم و يازدهم فروردين ماه يكهزار و سيصد و پنجاه و هشت هجري شمسي برابر با اول و دوم جمادي الاول سال سال يكهزار و سيصد و نود و نه هجري قمري با اكثريت ۲/۹۸ درصد كليه كساني كه حق راي داشتند به آن راي مثبت داد . " حكومت جمهوري اسلامي در مقدمه قانون اساسي تعريف شده و راجع به آن آمده است: ـ " ... حكومت از ديدگاه اسلام برخاسته از موضع طبقاتي و سلطهگري فردي يا گروهي نيست، بلكه تبلور آرمان سياسي ملتي هم كيش و هم فكر است كه به خود سازمان ميدهد، تا در روند تحول فكري و عقيدتي راه خود را به سوي هدف نهايي (حركتبه سوي الله) بگشايد ... " پس "مسئله جمهوري مربوط ميشود به شكل حكومت كه مستلزم نوعي دموكراسي است، يعني اين كه مردم حق دارند رنوشتخود را خودشان در دستبگيرند و اين ملازم با اين نيست كه مردم خود را از گرايش به يك مكتب و يك ايدئولوژي و از التزام و تعهد به يك مكتب معاف بشمارند . "۱۹ "و اسلامي بودن اين جمهوري به هيچ وجه با حاكميت ملي و يا به طور كلي دموكراسي منافات ندارد و هيچ گاه اصول دموكراسي ايجاب نميكند كه بر يك جامعه ايدئولوژي و مكتبي حاكم نباشد و ما ميبينيم كه احزاب معمولا خود را وابسته به يك ايدئولوژي معين ميدانند و اين امر را نه تنها بر ضد اصول دموكراسي نميشمارند، كه به آن افتخار هم ميكنند، اما منشا اشتباه آنان كه اسلامي بودن جمهوري را منافي با روح دموكراسي ميدانند ناشي از اين است كه دموكراسي مورد قبول آنان هنوز همان دموكراسي قرن هيجدهم است كه در آن حقوق انسان در مسائل مربوط به معيشت، خوراك، مسكن، پوشاك و آزادي در انتخاب راه معيشت مادي خلاصه ميشود . ۲۰ عدهاي بر اين عقيده بودند كه پيش كشيدن مسئله جمهوري اسلامي به جاي جمهوري مطلق كه حق حاكميت متعلق به عموم افراد ملت است را زيرپا گذاشته است و به عناوين مختلف سعي در تغيير اين مفهوم داشتند كه به جاي"جمهوري اسلامي" از عبارات ديگري كه در جهان مطرح و رايج است استفاده شود و برخي جمهوري دموكراتيك، برخي جمهوري اسلامي دموكراتيك و . .. پيشنهاد ميكردند و شايد اين اعتقاد افرادي بود كه اسلامي بودن آن را مغاير با دموكراسي و حاكميت مردم و حق تعيين سرنوشتخويش ميدانستند و چون برخي دموكراسي رامترادف با آزادي ميپنداشتند حال آنكه آزادي يك اصل و دموكراسي به معناي مشاركت مردم در اداره امر خويش، يك روش و حاصل تجربه بشر است - معتقد بودند كه قيد اسلامي در حكومت اسلامي با اين نوع آزادي منافات دارد و حاكميت مطلق مردم را از بين ميبرد، اما غافل از اين كه مكتبي كه در منشور و تعاليم خود اصل آزادي را پذيرفته است ميتواند از دموكراسي به عنوان يك روش بهرهمند شود، از اين رو است كه ميتوان به اين باور رسيد كه انديشه اسلامي با دموكراسي به مثابه موفقترين روش در اداره امور جامعه تعارض و تضادي ندارد . و اين كه شكل و محتواي آينده حكومتبايد فقط جمهوري اسلامي باشد ولاغير حضرت امام در يكي از سخنرانيهايشان فرمودند كه من به جمهوري اسلامي راي ميدهم نه يك كلمه بيش و نه يك كلمه كم . يعني امام هم برخلاف اسلامي بودن جمهوري و هم با اضافه كردن عبارات و اصطلاحات ديگري مثل، "دموكراسي"، "دموكراتيك" بر جمهوري اسلامي مخالفت مينمودند زيرا آن را خلاف خواست و اراده ملت ميدانستند و اهانتي به اسلام . "دشمنان تا توانستند راجع به "جمهوري اسلامي" مخالفت كردند، مثلا جمهوري باشد . اسلام را ميخواهيم چه كنيم؟ جمهوري دموكراتيك باشد، اسلامش نباشد، آخرش كه آن حزب حزبيهايشان صحبت ميكرد، "جمهوري اسلامي دموكراتيك" . ملت ما اين را قبول كرده گفتند، آنچه ما ميفهميم . اسلام را ميفهميم و جمهوري را ميفهميم چي است . اما دموكراتيكي كه در طول تاريخ پيراهنش را عوض كرده است، هر وقتبه يك معني، الان هم اين دموكراتيك در غرب يك معني دارد و در شرق معني ديگر دارد . افلاطون يك چيزي ميگفت، ارسطو يك چيزي ميگفت، اين را ما نميفهميم، ما چيزي را كه نميفهميم چه ادعايي داريم كه ذكرش كنيم و بر آن راي بدهيم، آنچه كه ميفهميم اسلام را ميدانيم چي هست . يعني ميدانيم كه رژيم عدل است . كه در آن عدالت است . از حكامي كه در صدر اسلام بودند مثل علي بن ابيطالب فهميديم چه كاره است، چه ميكند و جمهوري را هم معنايش را ميفهميم كه بايد ملت راي بدهند، اينها را قبول داريم، اما آن دموكراتيك را حتي پهلوي اسلام هم بگذاريد ما قبول نداريم، علاوه بر اين معني اين اهانتبه اسلام است، شما اين را پهلويش ميگذاريد، معنايش اين است كه اسلام دموكراتيك نيست و حال آن كه از همه دموكراسيها بالاتر است، از اين جهت ما اصلا آن را قبول نميكنيم، پهلوي آن بگذاريد مثل ديني است كه بگوييد "جمهوري اسلامي عدالتي" اين توهين به اسلام است، زيرا عدالت متن اسلام است . از اين جهت اين را هم ملت قبول نكردند و بعضي از اصحاب قلم و روشنفكران جديت داشتند كه اين كلمه اسلام نباشد و ما اين طور فهميديم كه چون از اسلام ضربه ديدند ميخواهند اين نباشد . خوب همه قدرتها ديدند كه نفت اينجا از دستشان گرفته شده است و اين را چه كسي گرفته است؟ ملتي كه اسلام را فرياد ميزنند ... " ۲۱پس امام آن چيزي را كه موجب از بين رفتن اسلام و اسلامخواهي ملت ايران ميدانستند تغيير محتواي انقلاب يعني، اسلامي بودن آن بود و از اضافه نمودن واژههايي چون دموكراسي و دموكراتيك و ... بر جمهوري اسلامي ممانعت ميورزيدند . شهيد مطهري مقصود و نظر امام از اين كار را اين طور بيان مينمايد: ـ "در اسلام آزادي فردي و دموكراسي وجود دارد، منتها با تفاوتهايي كه ميان بينش اسلامي و بينش غربي وجود دارد، با توجه به اين نكته روشن ميشود كه در عبارت جمهوري دموكراتيك اسلام، كلمه دموكراتيك حشو و زايد است، به علاوه در آينده وقتي كه مردم در دولت جمهوري اسلامي يك سلسله آزاديها و دموكراسيها را ديدند خواهند گفت كه اينها نه به دليل اسلامي بودن اين جمهوري، كه به دليل دموكراتيك بودن آن حاصل شده است . يعني جمهوري اسلامي دو جنبه پيدا خواهد كرد، بنيادهاي دموكراتيك و بنيادهاي اسلامي و آنچه كه به آزادي و حقوق فردي و دموكراسي ارتباط پيدا ميكند مربوط استبه بنيادهاي دموكراتي . اين جمهوري نه به بنيادهاي اسلامي و در مقابل يك سلسله قواعد، عبادات و معاملات وجود دارد كه به جنبه اسلامي حكومت مربوط ميشود . ما ميخواهيم تاكيد كنيم كه چنين نيست . در اسلام هم دموكراسي و آزادي هست و دموكراسي در اسلام يعني انسانيت رها شده و حال آنكه اين واژه در قاموس غرب به معناي حيوانيت رها شده را متضمن است . " دليل ديگر كه در تاكيد برخلاف كلمه دموكراتيك مورد نظر امام بوده، رد تقليد از غرب و تقليد كوركورانه از معيارهاي آنان است، استدلال امام اين است كه نميخواهد چشم ملتش به غرب دوخته شده باشد، اين دنبالهروي نه تنها كمكي به ملت ايران نميكند، بلكه در نهايتبه تضعيف روحيه و شكست او منجر ميشود . از نظر امام به كار بردن اين كلمه نوعي خيانتبه روحيه مستقل اين ملت است . زيرا ما گوهر آزادي را در فرهنگ خودمان داريم و بينيازيم از اين كه دست طلب به سوي ديگران دراز كنيم . "۲۲ ● ولايت فقيه در جمهوري اسلامي ايجاد حكومت اسلامي آرمان ملت مسلمان ايران در طول تاريخ بوده است و در قرن اخير اقدامات موثري از سوي مردم جهت دستيابي به اين آرمان ديرينه صورت گرفت . سقوط رژيم دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي در ايران توسط مردم مسلمان، كه به انگيزه برپايي حكومت اسلامي صورت گرفتخود بهترين دليل بر آگاهي و پذيرش مردم و استقبال آنان از نظام ولايت فقيه بود . با پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل نظام اسلامي بر مبناي ولايت فقيه، تئوري حكومت اسلامي آنگونه كه امام خميني ارائه نموده بود عينيتيافت . در جمهوري اسلامي و به ميمنت انقلاب اسلامي كه بر پايه سه ركن رهبري فقيه عادل زمان و حضور گسترده ملت مسلمان و با تكيه بر مكتب اسلام به پيروزي رسيد، نظريه ولايت فقيه در چارچوب نظام جمهوري اسلامي و با تصويب قانون اساسي شكل گرفت و واقعيت پيدا كرد . حكومت ولايت فقيه حكومت قوانين الهي بر همه مردم است . در اينجا به چگونگي شكلگيري نظريه ولايت فقيه در قالب قانون اساسي ميبردازيم . بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و در مراحل اوليه شكلگيري نظام اسلامي وهمزمان با تدوين قانون اساسي در مجلس خبرگان، تلاش وسيعي جهت ممانعت از تصويب اصل ولايت فقيه از سوي عناصر بياعتقاد به مباني حكومت اسلامي آغاز گرديد، اين جريان در تبليغات انسجام يافتهاي سعي در القاي شبهاتي در ارتباط با شكل و كارآمدي نظام مبتني بر ولايت فقيه را داشتند كه بارزترين آنها سعي در ديكتاتوري جلوه دادن اين نظام بود . امام خميني كه خود بزرگترين مبارز ضد استبدادي و استعماري در تاريخ معاصر محسوب ميگردد، در ارتباط با مساله نفي ديكتاتوري ولايت فقيه ميفرمايند: ـ "خيال ميكنند كه اگر چنانچه ولايت فقيه پيش بيايد قضيه قلدري پيش ميآيد، در صورتي كه در اسلام اين حرفها نيست . اينها فقط حرف ميزنند . اينكه ميگويند ديكتاتوري پيش ميآيد نه اين است كه ندانند اين طور نيست، ليكن اينها از اسلام متنفرند . قضيه ولايت فقيه يك چيزي نيست كه مجلس خبرگان ايجاد كرده باشد، ولايت فقيه چيزي است كه خداوند تبارك و تعالي درست كرده است . همان ولايت رسول الله است و اينها از ولايت رسول الله هم ميترسند . شما از ولايت فقيه نترسيد . فقيه نميخواهد به مردم زورگويي كند . اگر يك فقيهي بخواهد زورگويي كند، اين فقيه ديگر ولايت ندارد . در اسلام قانون حكومت ميكند . پيغمبر اكرم (ص) هم تابع قانون بود، تابع قانون الهي . اگر پيغمبر يك شخص ديكتاتور بود و يك شخصي بود كه ميترسيدند كه مبادا يك وقت همه قدرتها كه دستش آمد ديكتاتوري بكند، اگر آن شخص ديكتاتور بود، فقيه هم ميتواند ديكتاتور باشد . جلوي ديكتاتوري را ميخواهيم بگيريم . نميخواهيم ديكتاتوري باشد، ميخواهيم ضد ديكتاتوري باشد . ولايت فقيه ضد ديكتاتوري است، نه ديكتاتوري" و يا در موضعي ديگر تاكيد مينمايند: ـ "آن اوصافي كه در ولي است، در فقيه است كه به آن اوصاف، خدا او را ولي امر قرار داده است، با آن اوصاف نميشود كه پايش را يك قدر غلط بگذارد